گروه فرهنگی مشرق - شرح اسم" عنوان
کتاب زندگینامه رهبر معظم انقلاب از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۷ است که توسط هدایت
الله بهبودی به رشته تحریر در آمده و توسط موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
به چاپ رسیده است. البته این کتاب اولین بار همزمان با برگزاری نمایشگاه
بین المللی کتاب تهران رونمایی شد؛ اما به دلیل وجود برخی اغلاط تاریخی،
توزیع آن متوقف شد تا اینکه مدتی قبل پس از برطرف شدن اغلاط، چاپ و در
اختیار علاقه مندان گرفت. در نظر داریم هر روز بخشی از این کتاب را منتشر
کنیم.
آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد بخش سی و پنج ام این کتاب است.***سفر تبليغي به بيرجند
آقاي خامنه اي پس از انجام مأموريت خود، روز پنجم خرداد / دوم محرم راهي بيرجند شد و در مدرسه اي كه طلاب علوم ديني ساكن بودند مستقر گرديد. " اين براي كساني كه به قصد منبر رفتن (تبليغ) به منطقه اي مي روند، كمي دير است، زيرا خطيب بايد چند روز قبل از محرم در محل موردنظر حضور يابد تا فرصت كافي براي ترتيب مجلس و ساير امور داشته باشد، اما دوستان من در عين حال زمينه منبر در چند جاي شهر را براي من فراهم كردند."
شهر بيرجند ، پايگاه سنتي و مركز قدرت اسدالله علم ، نخست وزير، بود . پدرانش بيش از ده قرن بر قائنات حكومت كرده بودند و نام آنان همواره در پشت قباله اين منطقه ديده مي شد. اين شهر يكي از استراحت گاه هاي محمدرضا پهلوي بود . همين موضوع موجب شده بود شهري كه بي شباهت به يك روستاي بزرگ نبود، فرودگاه داشته باشد. ديگر شهرهاي هم تراز آن از چنين امكاني برخوردار نبودند . علم چند باغ بزرگ و قديمي در بيرجند داشت كه محل اتراق و استراحت او و شاه بود. " باغ هايي كه شراب هاي كهنه اش و طباخان زبردستش شهرة آفاق بود. "
آقاي خامنه اي مي دانست كه در شهر، علم را "امير" خوانده، او را "لازم الاطاعه"مي دانند، همچون پدرش كه اميرشوكت الملك لقب داشت. "فقط يك نفر را پيدا كردم كه از علم ... نمي ترسيد... چنين جو خفقاني خانواده علم به وجود آورده بود. "
آقاي خامنه اي به ياد مي آورد كه در سفر پيشين خود به بيرجند ، اول محرم يا روز پيش از آن، خطيبي در يكي از مساجد بيرجند خطبه به نام علم مي خواند. " من در آن... جلسه شركت داشتم... [كه مي گفت:] صاحب السيف والقلم، اميراسدالله علم..."
سید علی خامنه ای در جوانی
اين سومين باري بود كه به بيرجند سفر مي كرد. در دو سفر پيشين ميزبان معنوي او شيخ محمدحسين آيتي از علماي بزرگ خراسان ، بلكه ايران بود. او غير از مراتب علمي، د رشعر و ادب وارد بود ؛ ذوقي سيال داشت. "من چند سال قبل كه بيرجند رفته بودم با ايشان فوق العاده مأنوس بودم... هر جا مي رفتيم با هم مي رفتيم. البته سناً جاي پدر من بود."
آن سال آقاي آيتي براي درمان چشم راهي مشهد شده بود. آقاي خامنه اي اين بار به سراغ آقاي سيدحسن تهامي رفت. آقاي تهامي عالم برجسته اي بود كه به واسطه اقامت در بيرجند، منزلت حقيقي اش مكتوم مانده بود. پرورده حوزه علميه نجف و از شاگردان آيات آقاضياء عراقي و ميرزاي ناييني ، فردي مجتهد و بسيار آگاه در ادبيات و فرهنگ و مسائل آقاي تهامي "به من بي محبت و بي لطف نبود ... لازم بود آنجا كسي از من حمايت كند. مي خواستم شلوغ كنم ... غوغا راه بيندازم . گفتم من كاري مي خواهم انجام بدهم ... و احتياج به كمك شما [دارم.] استقبال كرد ... گفتم روز هفتم محرم مي خواهم قضيه مدرسه فيضيه را بگويم و يقيناً دستگاه عكس العمل نشان مي دهد... شما كمك كنيد . رفت توي فكر ... گفت حالا چه لزومي دارد شما اين جا اين كار را بكنيد . گفتم... تكليف من است ... مخصوص من هم نيست و به نظرم گفتم در سراسر كشور اين كار انجام مي گيرد. "
آقاي تهامي لابد احتياط كرد كه گفت مردم بيرجند قضايا را مي دانند. او به آقاي خامنه اي پيشنهاد نمود ديار ديگري برود، جايي كه مردمش از ماجراي مدرسه فيضيه خبر ندارند، به سراوان. به راستي اين چه پيشنهادي بود و آن چه احتياطي؟ سراوا ن در بلوچستان، مرز پاكستان، هزار كيلومتر دورتر از بيرجند.. "خيلي متأثر شدم ... آمدم بيرون".