آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد بخش سی و یکم ام این کتاب است.
***واكنش هاي امام خميني
صحبت هاي امام در عصر دوم فروردين و اقدامات بعدي او وحشت حاكم بر حوزه علميه را جارو كرد و بيرون ريخت، اما موجب نشد كه اين فكر در پوشش نگراني از زبان برخي افراد شنيده نشود: حوزه علمي اي كه آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي با زحمات زياد بنيان نهاد و آن را از شرّ پهلوي اول حفظ كرد، در نخستين برخورد سياسي با حكومت آسيب ديده، از بين خواهد رفت. كساني كه تمايلي به مبارزه نداشتند، اين فكر را مي پراكندند. "گاهي اوقات مباحثه مي كردم [كه] چرا مبارزه نمي كنيد؟ ... فوراً استناد مي كردند به حادثه [مدرسه فيضيه ] قم كه ديديد چه كار كردند؟ ... قم را نابود مي كنند، طلاب را مي كشند و زحمات آشيخ عبدالكريم حائري... از بين مي رود."
اما پاسخ امام خميني به نامه علماي تهران، حال و هواي حوزه علميه قم را بار ديگر تغيير داد. امام در اين نامه كه سيزدهم فروردين نوشت، اسدالله علم را استيضاح كرد و ضمن تحقير او به عنوان كسي كه در نخست وزيري شاغل است، به نام ملت ايران علت وقايع چند ماه اخير، از جمله حمله مأموران به مدرسه فيضيه را سئوال كرد. اما همه محتواي نامه، اين نبود. امام با ذكر اين جمله كه تهاجم به مدرسه فيضيه، خاطرات حمله مغول را تداعي كرد " با اين تفاوت كه آنها به مملكت اجنبي حمله كردند و اينها به ملت مسلمان خود" نوشت كه شعار حمله كنندگان «شاه دوستي» بود. و چنين نتيجه گرفت كه "شاه دوستي يعني غارتگري؟ هتك اسلام ؟ تجاوز به حقوق مسلمين و تجاوز به مراكز علم و دانش؟ شاه دوستي يعني ضربه زدن به پيكر قرآن و اسلام؟ "
فرداي حادثه خونين مدرسه فيضيه، امام خميني از مردم خواستند به ديدن مدرسه بروند، به بيمارستانهايي كه روحانيان مجروح را مداوا مي كنند سر بزنند تا از كاري كه دستگاه حاكمه با جامعه روحانيت كرده باخبر شوند.
***چهل روز بعد
درسهاي حوزه علميه تا حدود 40 روز بعد تعطيل شد. امام پس از پايان نخستين درسي كه در مسجد اعظم پس از تعطيلي حوزه علميه شروع كرد، براي فاتحه خواني و ياد آن حادثه راهي مدرسه فيضيه شد. "به عقل هيچ كس نمي رسيد كه امام يك دفعه چنين حركتي انجام بدهند. راه افتاديم. من بودم آن روز خدمت امام. طلبه ها زياد بودند . آمديم توي مدرسه. امام وارد شدند. دست چپ ... غرفه اول يا دوم ... نشستند... طلبه ها هم دور ايشان. غم شديدي صورت امام را گرفته بود . شديداً غمگين بودند. يك نفر گفت يكي.... روضه بخواند... سيدي بنا كرد روضه خواندن و همه گريه كردند."