مشرق----- اولا : این عبارت نقل نویسنده از دیگران است نه قول یا عقیده ی شخصی.
ثانیا: ما که در عبارت کلمه ی شیعه را نیافتیم.
ثالثا:احتمال برخی شارحان این است که مخاطب جمله خوارج یا غالیان باشند.
رابعا: در کدام نظام حقوقی می توان افراد را به جرم نقل یک خواب یا مکاشفه متهم به سنی بودن یا دروغ گو بودن یا کفر و زندقه کرد؟(به فرض مثال اگر شما به من بگویید زید گفته که من در خواب دیدم که از خانه شما دزدی می کنم،می توانم علیه شما شکایت کنم؟؟؟؟؟)
خامسا: اگر کسی گرفتار گناه ربا یا زنا یا غلو و .... باشد،باطن نیکویی نخواهد داشت.چه شیعه باشد یا سنی،یهودی باشد یا مسیحی.شیعه بودن یک مفهوم حقیقی است که برای رسیدن به آن،باید صورت و سیرت را به مولایمان امیرالمومنین علی علیه السلام شبیه کنیم."یوم ندعوا کل اناس بامامهم".نه اینکه فقط به شیعه ی شناسنامه ای بسنده شود.آیا اگر خدای نکرده شیعه ای گناه کرد باز بر نور ولایت باقی می ماند؟کسانی که در جامعه ی ما اهل احتکار و گرانفروشی یا فتنه اقتصادی و سیاسی اند،یا به دنبال عیب جویی از علما و مفسران شیعه هستند،چه باطنی دارند؟
سادسا: کسی نمی گوید همه ی سخنان ابن عربی درست است.ولی از آنجا که توطئه هایی آگاهانه یا جاهلانه در پشت پرده ی این دشمنی ها دیده می شود،ما نیز به خاطر دفاع از مکتب اهل بیت خود را مکلف به بحث و جدال می دانیم.
آیا شما تاکنون اصل مطلب را از کتاب ابن عربی خوانده اید؟
"محیی الدّین عربیّ در «محاضرات و مسامرات» میگوید:
خَبَرُ الارْبَعینَ الرَّجَبیّینَ وَ الابْدالِ:
بدانکه: خداوند چهل مرد از مخلوقات خودش را دارد که به آنها نظر میکند، و از حرکات، آنها را میاندازد بطوریکه مینشینند و هیچ قدرتی بر حرکت در ماه رَجَب ندارند؛ از اوّل ماه رَجَب تا آخر آن.و در آن نظر که موجب از بین بردن حرکات آنها میشود، خودشان از حالشان و از واردات روحیشان خبر ندارند، غیر از آنچه را که خداوند در آن حالِ عدم تحرّک به آنها میفهماند. و این قضیّه در هر سال واقع میشود.
و چون ماه رجب سپری میگردد، برای هیچیک از آنان خبری باقی نمیماند غیر از آنچه را که خداوند فهمانده است. و باقی نمیماند برای او هیچ کشفی و نه اطّلاعی و نه ندائی از آن عالم، و نه هیچ چیز دگری تا اینکه هلال ماه رجب آتیه طلوع نماید؛ در اینصورت آن حالت برای ایشان برمیگردد، و آن حالت برای آنها پایدار میماند تا انقضاء ماه رجب؛ پس میبینند از عجائب کونیّه بقدری که خداوند اراده کند. مگر آنکه برای بعضی از آنها یک علامت منحصری در طول سال برای ادراک امری از امور نه غیر آن، باقی میماند.
وَ قَدِ اجْتَمَعْنا بِرَجُلٍ مِنهُمْ فی شَهْرِ رَجَبٍ وَ هُوَ مَحْبوسٌ فی بَیْتِهِ، قَدْ حَبِسَتْهُ هذِهِ الْحالَةُ وَ هُوَ بآئِعٌ لِلْجَزَرِ وَ الْخُضْرِ الْعآمَّةِ. غَیْرَ أنّی سَألْتُهُ عَن حالَتِهِ فَأخْبَرَنی بِکَیْفیَّتِها عَلَی ما کانَ عِلْمی فیها؛ وَ کانَ یُخْبِرُ بِعَجآئِبَ.
فَسَألْتُهُ هَلْ یَبْقَی لَکَ عَلامَةٌ فی شَیْءٍ؟! قالَ: «نَعَمْ! لی عَلامَةٌ مِنَ اللَهِ فی الرّافِضَةِ خآصَّةً؛ أراهُمْ فی صورَةِ الْکِلابِ لا یَسْتَتِرونَ عَنّی أبَدًا.» وَ قَدْ رَجَعَ مِنْهُمْ عَلَی یَدِهِ جَماعَةٌ مَسْتورونَ لا یَعْرِفُهُمْ أهلُ السُّنَّةِ، إلاّ أنَّهُمْ مِنهُمْ عُدولٌ فَدَخَلوا عَلَیْهِ فَأعْرَضَ عَنهُمْ وَ أخْبَرَهُمْ بِأمْرِهِمْ فَرَجَعوا وَ تابوا وَ شَهِدوا عَلَی أنفُسِهِمْ بِما أخْبَرَ عَنهُمْ مِمّا لَیْسَ عِندَ أحَدٍ مِن غَیْرِهِمْ خَبَرُهُ.
«و ما در ماه رجب به یک مرد از آنان که در خانهاش مقیّد و محبوس شده بود، و آن حالت او را در خانهاش محبوس و زندانی نموده بود برخورد کردیم. و او فروشندۀ هویج و سبزیجات عمومی بود. مطلبی میان ما و او واقع نشد مگر اینکه من از حال او از او پرسش نمودم، او به من از کیفیّت حالش خبر داد به همانگونهای که من علم داشتم؛ و آن مرد خبر میداد مرا از عجائبی.
من از وی پرسیدم: آیا از آن مشاهدات برای تو اینک علامتی دربارۀ چیزی باقی مانده است؟! گفت: آری! برای من از جانب خدا نشانهای است دربارۀ رافضیان به خصوص، که من آنها را به صورت سگ میبینم، و ابداً از من پنهان نمیباشند. (محییالدّین میگوید:) و جمعی از آنها که پنهان بودند و اهل سنّت آنان را نمیشناختند، به دست او برگشتند، إلاّ اینکه در میان ایشان مردمان عادلی بودند که چون بر او وارد شدند و او از آنها إعراض کرد و ایشان را از امرشان آگاه ساخت، توبه کردند و بازگشتند و گواهی دادند به صحّت آنچه را که از ایشان خبر داده است از مطالبی که یک نفر از غیر آنان آگاهی از آن نداشت."(پایان نقل ترجمه از کتاب روح مجرد )
به راستی وبلاگ آهستان خوب تعبیری کرد که برخی شیعیان وهابی شده اند.
شیعیان خشک مغز و متحجری که از دین همین قدر می دانند که باید آفتابه ای به دست گرفت و خاکی به پیشانی نهاد.نه از خطبه های توحیدی نهج البلاغه خبر دارند و نه از مناجات عرفه امام حسین علیه السلام و نه از مناظرات علمی اهل بیت علیهم السلام.آیا جملات و مناظرات زیر در اصول کافی از ایمه نقل نشده است؟ آیا تاکنون اصول کافی یا امالی صدوق و مفید-که رحمت خداوند بر آنها باد- را گشوده اید؟آیا این عبارات را در یونان و روم بوده است؟در کدام کتاب ارسطو و افلاطون و ...این ها را دیده اید؟
"1- ....وأنّ التّدبیرَ واحِدٌ لَم یَختَلِف مُتَّصِلٌ فیما بَینَ السَّماءِ وَالأرضِ وَما فیها، فَبَیِّن لی کَیفَ قُلتَ، هُوَ الأَوّلُ وَالآخَرُ وَهُوَ اللّطیفُ الخبیرُ، وَأشباهُ ذلِکَ. قلتُ: هُوَ الأوّلُ بِلا کَیفٍ، وَهُوَ الآخِرُ بِلا نِهایَةٍ، لَیسَ لَهُ مَثَلٌ، خَلَقَ الخَلقَ وَالأشیاءَ لامِن شَیءٍ وَلاکَیفٍ، بِلا علاجٍ وَلامُعاناةٍ ولافِکرٍ وَلاکَیفٍ، کما أنَّهُ لا کَیفَ لَهُ، وإنَّما الکَیفُ بِکَیفیَّةِ المَخلوقِ؛ لِأنَّهُ الأوّلُ لا بِدءَ لَهُ وَلا شِبهَ وَلا مِثلَ وَلا ضِدَّ وَلا نِدَّ، لا یُدرَکُ بِبَصرٍ وَلا یُحَسُّ بِلَمسٍ، وَلا یُعرَفُ إلّابِخَلقِهِ تَبارَکَ وَتَعالى.قالَ: فَصِف لی قُوَّتَهُ..... (مکاتیب الأئمة علیهم السلام، ج4، ص: 71 و منابع دیگر)
2- أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع أَنَّهُ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا الدَّلِیلُ عَلَى حَدَثِ الْعَالَمِ قَالَ أَنْتَ لَمْ تَکُنْ ثُمَّ کُنْتَ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّکَ لَمْ تُکَوِّنْ نَفْسَکَ وَ لَا کَوَّنَکَ مَنْ هُوَ مِثْلُک....(الأمالی للصدوق-ص 352 و منابع دیگر)
3-.....کُلُّ قَائِمٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ وَ کُلُّ مَوْجُودٍ فِی سِوَاهُ مَعْلُولٌ- بِصُنْعِ اللَّهِ یُسْتَدَلُّ عَلَیْهِ وَ بِالْعُقُولِ تُعْتَقَدُ مَعْرِفَتُهُ وَ بِالْفِکْرَةِ تَثْبُتُ حُجَّتُهُ وَ بِآیَاتِهِ احْتَجَّ عَلَى خَلْقِهِ خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ فَعَلَّقَ حِجَاباً بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمْ فَبِمُبَایَنَتِهِ إِیَّاهُمْ مُفَارَقَتُهُ إِنِّیَّتَهُم...( تحف العقول، النص، ص: 62 و منابع دیگر)
مبادا این گونه می اندیشید که آیه ی "هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن" و آیه ی شریفه ی "الله نور السموات و الارض" و دیگر آیات قرآنی را پیامبر از عجم فرا گرفته است یا قرآن تحریف شده است؟-نعوذ بالله فهذا بهتان عظیم-
در روایات آمده است که وقتی امام عصر علیه السلام ظهور می کنند،برخی می پندارند که ایشان دین تازه ای آورده اند.شاید یکی از رازهای این روایت ،نگاه کم افق و کوتاه و سطحی برخی از ما به مکتب اهل بیت باشد.نگاهی که تنها به یک باب از کتب روایی یا آیات قرآن می نگرد و از بقیه غافل مانده است.همان نگاهی که می گوید آنچه از قرآن نیاز داریم همان آیات الاحکام است که آن هم در کتب روایی آمده است.
آیا آیات سوره انعام که به بحث از احتجاجات حضرت ابراهیم در مورد وجود خداوند می پردازد نیز باید مورد بحث قرار بگیرند یا نه؟اینکه حضرت ابراهیم علیه السلام فرمودند"انی لااحب الافلین"،منطور از محبتی که خدایی ستاره و ماه را رد می کند چیست؟آیا محبت احساسی است یا عقلی؟"افول" به چه معناست و با "فنا" که "کل من علیها فان" چه رابطه ای دارد؟
آیت الله جوادی آملی بارها در درس تفسیر با تمام وجود شکایتی به این مضمون داشتند که "آیا آیات قرآن به اندازه "لاتنقض الیقین بالشک" حرف برای گفتن ندارد...چرا نباید در حوزه های علمیه،آن گونه که از باب طهارت و صلات بحث می شود،از آیات معاد و توحید نیز به طور جدی بحث شود؟"
هم چنین ایشان در مجمع عالی حکمت اسلامی فرمودند:"این فلسفه تریبون دین است. این تریبون را به دست دین بدهید؛ ویثیروا لهم دفائن العقول (نهج البلاغه، خطبه1) آن حرفهایی که در مناجاتها و در ادعیه است و بزرگان فرمودند اینها را فلسفه به عنوان تریبون بهره میبرد و بازگو میکند. دو عبارت الآن در حوزههای علمی رایج است: یکی رفع ما لایعلمون (وسایل الشیعه، ج15، ص369) و یکی لاتنقض الیقین بالشک. همین لا تنقض را وقتی به دست علما دادند، با حذف مکررات، پنجاه یا شصت جلد کتاب شد. آن قانون علیتی که وجود مبارک امام رضا فرمود یا وجود مبارک امیر در نهجالبلاغه بیان کرد که کل قائم فی سواه معلول نهجالبلاغه، خطبه 186) آن سنگینتر و وزینتر از لاتنقض الیقین ابداً بالشک (وسایل الشیعه، ج4، ص 312) است. یک طلبه پس از پنج شش سال درس خواندن لاتنقض را میفهمد؛ اما مگر بعد از هفت هشت سال درس خواندن میتواند قانون علیت را بفهمد؟"
به راستی جز با زبان فلسفه می توان دنیا را با عظمت سخنان شیعه آشنا کرد؟ آنچه هانری کربن در همایش اروپا مطرح کرد(اعتفاد شیعه به وجود یک واسطه بین خداوند و مخلوقات در همه ی دوران که اکنون آن واسطه زنده است و اگر او نباشد آسمان و زمین در هم تنیده می شود) جز به واسطه تبیین های فلسفی چگونه ممکن است؟
اگر شما و امثال شما نمی توانند بدایه الحکمه را بفهمند و نمره بیاورند،باید رشته ی فلسفه و کلام را از حوزه ی علمیه قم بردارند؟کسی که استصحاب را باید چند سال بخواند تا بفهمد چگونه می خواهد در یک شب قاعده ی الواحد را بفهمد؟و اگر بنا بر این شالوده استوار شود،به همین زودی ها فقه و اصول هم باید کنار برود،چون عده ای نیز فقه را نفهمیده اند.
شکوایه دیگر این است که چگونه به راحتی علماء و مدرسین فلسفه و عرفان را به دوری از کلمات قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) متهم می کنند در حالی که اکثریت آنها شروح و دروس مختلف در باب قرآن و احادیث دارند؟
آیا شرح اصول کافی و تفسیر قرآن ملاصدرا،یا المیزان علامه طباطبایی یا حتی 26 جلد تفسیر تسنیم آیت الله جوادی آملی که تاکنون تا سوره ی انعام نوشته شده است،دیده اید؟آیا می دانید که درس تفسیر ایشان سال های متمادی است که یک ساعت به اذان ظهر با حضور بسیاری از طلاب و فضلا در مسجد اعظم برقرار است؟ممکن است برخی افراد،از سوالات به ظاهر بدیهی من تعجب کنند،اما من این هراس را دارم که با نگفتن این واضحات کم کم باور کنیم که از ابن سینا تا ملاصدرا،از میرداماد تاکنون هر آن که دستی در فلسفه و علوم عقلی برده است،دیگر از قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام یا تمسک به ولایت آنان به دور مانده است.
به راستی شما با چه دشمنی می کنید؟
آیا شما دشمن کلمات هستید؟یعنی نباید از حدوث و قدم،علت و معلول یا وحدت و کثرت و ...سخن گفت که این اندیشه در ذهن عوام نیز نمی آید!
آیا با سنی بودن برخی از عالمان علوم مشکل دارید که در این صورت باید بساط ادبیات سیوطی و مغنی هم از حوزه برچیده شود!
یا مشکل شما همان مشکل شماست.اگر مشکل را خودتان یافتید،درمان را نیز از همان جا شروع کنید که هم صلاح ملک است و هم صلاح مالک.
عبدالرضا بختیاروند- دانش آموخته حوزه علمیه قم
از جمله جرم ها و گناهانی که به ابن عربی نسبت می دهند نقل مکاشفه ای است که در آن روافض به شکل برخی حیوانات دیده می شوند.