دوست ندارم افرادی که با انقلاب و امام عزیزمان مخالفند در مجالس ختم شرکت کنند چرا که ما را با اینان کاری نبوده و نیست.

 
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، وقتی در منطقه «بوکان» به شهادت رسید، دانشجوی سال دوم رشته پزشکی در دانشگاه شهید بهشتی تهران بود.
شهید محمد عبدالحسینی در آبانماه سال 1348 در تهران متولد شد و شهادتش نیز درست در ظهر عاشورا در اول شهریورماه 1367 بود یعنی وقتی که جنگ آخرین روزهای خود را می گذراند، آخرین سربازان حضرت روح الله، در مصاف با منافقین جبهه‌های جنگ به شهادت رسیدند.

متن زیر وصیتنامه این مجاهد شهید و سربازی از سربازان لشکر عاشورایی سیدالشهداست:

بسم الله الرحمن الرحیم
من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه  و منهم من ینتظر و مابدلوا تبدیلا
 سوره احزاب آیه 23
بعضی از آن مومنان مردان بزرگی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند پس برخی بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند و برخی به انتظار فیض شهادت مقاومت کردند و هیچ عهدخود را تغییر ندادند.
استغفرالله لا اله الا هو الحی القیوم الرحمن الرحیم و اتوب الیه
بنام خداوند بخشنده و رئوف و مهربان، به نام خداوند یگانه ای که ما را آفرید و بوسیله پیامبران (ع) و ائمه اطهار (ع) راه حق و حقیقت را به ما نشان داد و آنان را چراغ راه ما قرار داد تا از صراط مستقیم منحرف نشویم و از نور و روشنایی بطرف ظلم و ذلالت و تاریکی نرویم و حرکتمان الی الله باشد.
و با سلام به پیامبر عزیزمان حضرت محمد (ص) و خاندان پاک و اهل بیت عصمت و طهارت ایشان که به منزله ریسمانی هستند برای ما که با توسل به ایشان می توانیم در طریق حق قرار گیریم و با سلام به حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) که سرور و سالار ماست و با درود و سلام به پیشگاه با عظمت آقا امام زمان (عج) ارواحنا فداه و نائب بر حقش امام امتمان که همانا از سلاله پاک پیامبر است و رهبری بحق شایسته
 با سلام به پیکرهای غرقه در خون و وضو ساخته با خون تمامی شهدای اسلام از صدر تا کربلای ایران و با آرزوی سلامتی برای مجروحین و جانبازان انقلاب و جنگ، چند خطی بعنوان وصیت می نویسم باشد که انشاالله بتوانم بوسیله آن پیامی از دیار عاشقان و شهیدان را که پیام خون است و شهادت را به امت شهیدپرور و همیشه سربلند ایران رسانده باشم.
حقیر محمد عبدالحسینی فرزند مرحوم غلامحسین عبدالحسینی، متولد تهران، دارای شماره شناسنامه 6 صادره از تهران وصیت می کنم شما را به آنچه که مولایمان امیر مومنان وصیت کرد که همانا  تقوای خدا و نظم در کاهاست.
برادران و خواهران عزیز تقوای خدا را پیشه خود سازید که همانا حفظ کننده انسان از تمام انحرافات و کجی هایش و بمنزله ترمزی است برای انسان در برابر گناهان.
و دیگر اینکه در کارهایتان نظم داشته باشید چرا که با تجربه ای که کسب کردم در زندگی نظم از هر چیزی به انسان بیشتر کمک می کند.
 برادران و دوستان عزیز سعی کنید در وجود خودتان تغییر و تحول ایجاد کنید چرا که لازمه ظهور مولا و آقایمان  حضرت مهدی صاحب الزمان (عج) همین تحولات و انقلابات درونی است چرا که بدون منقلب و دگرگون شدن نمی توان عدل و داد امام زمان (عج) را تحمل نمود و این را بدانید که یکی از مهمترین امور، انتظار فرج و دعا برای تسریع فرج است و حال باید بدانیم که اگر چنین حالات معنوی در درونمان پیش بیاید آن زمان است که مولایمان در برابر تمام ظلمها و جورهائی که بر مردم مستضعف جهان تحمیل شده است ظهور خواهند کرد و عدالت را در جهان برقرار خواهند کرد.
برادران! جبهه، دیار عاشقان است، عاشقان ابا عبدالله الحسین، عاشقان کربلا، عاشقان حضرت مهدی، عاشقان لقاءالله، عاشقان روح الله و عاشقان مکتب الله.
ای برادران سعی کنید حتی الامکان به جبهه ها بیائید و از این سفره معنویت و عشق به الله طعامی از بین نرفتنی بخورید چرا که انسان تا به اینجا نیاید نمی فهمد که چه خبر است و اینجا چه عالمی است.
در ضمن ای دوستان و برادران عزیزم که در سنگر مدرسه درس می خوانید انشاءالله که درس خواندنتان برای خدا باشد و آنرا مانند پاسداری از خون شهدا و انقلاب عزیزمان بدانید، سعی کنید در تمام کارهایتان خدا را در نظر بگیرید و هیچگاه از محور انقلاب و خط رهبری خارج نشوید.
ای برادران! در کنار سنگر مدرسه در سنگر جبهه همه شرکت کنید و به ندای رهبرمان لبیک گوئید که لبیک به ندای رهبر همان لبیک به ندای آقا اباعبدالله در روز عاشورا است و بدانید که اگر همه ما در این جنگ که جنگ با تمامی کفر است کشته شویم نباید بگذاریم که صورت اماممان را غمگین ببینیم باید تا آخرین لحظه در کنار اماممان ایستادگی کنیم.
در آخر از همه برادرانی که به نحوی چه در مسجد و چه در مدرسه و یا جای دیگر با آنها در ارتباط بوده ام حلالیت می طلبم انشاءالله که این بنده حقیر را حلال خواهید کرد.از خدا می خواهم که اگر به فیض شهادت رسیدم لیاقت داشته باشم تا بر سر سفره امام حسین (ع) میهمان گردم.
ای مادر عزیزم! می دانید فرزند مانند امانتی است که از طرف خداوند متعال به پدر و مادر سپرده می شود و این امانت دیر یا زود گرفته می شود گاهی اوقات این امانات مایه سرشکستگی پدر و مادرند ولی امیدوارم که من مایه سربلندی شما شده باشم. مادرم دوست ندارم که در بستر بمیرم، اگر به فیض شهادت رسیدم که  انشاءالله خواهم رسید امیدوارم که مادری باشی که بتوانی رسالت پیام خون های شهدا را بر دوش بگیری و سعی کن حتی الامکان برای کشته شدن من در راه خدا گریه نکنی چرا که با اینکار دشمن شاد می شود و اگر گریه کردی بگو که فقط برای مظلومیت های ائمه اطهار (ع) بخصوص حضرت اباعبدالله الحسین (ع) بوده است تا به همگان ثابت شود که بر این امر معتقدی که شهدا زنده اند و نمرده اند.
مادر عزیزم! انشاءالله که به قدرت الهی و با توسل به ائمه (ع) و عنایات خاصه آنها راه کربلا و سپس راه قدس عزیز باز خواهد شد بزودی با آمدن مولا و آقایمان جهان از ظلم و فساد پاک می گردد.
مادرجان دوست دارم که در آخرین لحظات که جان می دهم و به وصال محبوب می رسم مولایمان مهدی (عج) سرم را بر روی زانو بگیرد و با چهره ای خندان و شاداب به دیدار محبوبم بروم، انشاءالله.
مادر عزیزم! میدانم که فرزند خوبی برای شما نبودم و نتوانستم وظیفه ام را نسبت به شما  انجام دهم ولی شما مرا حلال کنید و از کوتاهی های من بگذرید که همانا  رضای خداوند در رضای والدین  است.
برادر عزیزم! انشاءالله که بعد از من بتوانی در رساندن پیام انقلاب با کمال سعی و کوشش فعالیت کنی و در راهی که پیش گرفته ای ثابت قدم باشی.
برادرم! وصیت می کنم که بعد از من برایم بیست روز نماز بخرید و حدود 500 تومان به دفتر امام بدهید و مقداری پول (حدود سه هزار تومان) هم برای روضه خوانی در مراسم عزاداری امام حسین (ع) بدهید و لباسهای اضافه ای که در منزل هست به ستادهای کمک به جبهه و جنگ زدگان بدهید و در مورد بقیه اموالم مختار هستید و سعی کنید تا آنجا که می شود مجلس ختم مجلسی ساده و کم خرجی باشد و مبادا در این مجالس اسراف شود یا در مورد مراسم دفن هر طور صلاح دیدید انجام دهید و سعی کنید که اگر خیرات می دهید در مسجد باشد و بیشتر به دست فقراء و تهیدستان برسد.
برادرم! از شما می خواهم که بر سر قبرم برایم روضه حضرت قاسم (ع) را بخوانید.
برادرم! سعی کنید سنگر مسجد و کارتان را کاملا حفظ کنید و با تجهیز کامل نیروهایتان در راه اسلام گامهای محکم و استواری بردارید که : واعدوالهم ما استطعتم من قوه.
برادرم! در آخر می خواهم که مرا حلال کنی و اگر کوتاهی از من دیدید مرا ببخشی، در آخر بگویم که دوست ندارم افرادی که با انقلاب و امام عزیزمان مخالفند در مجالس ختم شرکت کنند چرا که ما را با اینان کاری نبوده و نیست.
خواهران عزیزم! امیدوارم که با حفظ موازین اسلامی بتوانید پیام آور خون شهدا باشید سعی کنید خصوصا حجاب خود را بخوبی حفظ کنید که همانا عفت زن در حجاب اوست.
انشاءالله اگر ناملایمتی و بدخلقی از ما دیدید ما را ببخشید و حلالمان کنید. در آخر از همگی حلالیت می طلبم.
در معرکه عشق فنا باید شد
از کار جهان جمله رها باید شد
خواهی ز ملائک ار فراتر بروی 
 از خویش تهی پر زخون باید شد
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
18/2/65