کد خبر 17320
تاریخ انتشار: ۹ آذر ۱۳۸۹ - ۰۹:۳۶

اسلام هميشه متعلّق به مشرق زمين در نظر گرفته شده است و نگاه به آن با دشمني و ترس. براي وضعيت (دشمني) دلايل سياسي و روانشناختي و مذهبي مي‌توان برشمرد، ولي همة اين دلايل از برداشتي نتيجه مي‌شود که اسلام را رقيبي وحشتناک و چالشي آخرالزّماني در برابر مسيحيّت

مشرق - آن روزي که ايالات متّحدة آمريکا، با هزينة سنگين انفجار خودساختة برج‌هاي دوقلو، بهانة لازم براي لشکرکشي به شرق اسلامي را فراهم آورد، ظرف چند سال دو کشور افغانستان و عراق را به نابودي کشيد و پس از قتل و غارت بي‌شمار ساکنان اين دو کشور با چهره‌اي حق به جانب قريب به يکصد سال شرايط تاريخي اين دو کشور را به عقب کشيد.

برخي تحليلگران گمان مي‌بردند که انگيزة تصرّف چاه‌هاي نفت عراق، بزرگترين قدرت نظامي جهاني را واداشته تا به قول معروف لقمه را دور سر خود بچرخاند و تحصيل حاصل را با هزينة گزاف مالي و افتضاحات بزرگ بين‌المللي به دست آورد.

در همان سال‌ها، بارها دم خروس انگيزه‌هايي چون: برپايي «جنگ صليبي دوم»، استقرار «نظم نوين جهاني» و «تأسيس خاورميانة» بزرگ به عنوان استراتژي دراز مدّت ائتلاف صليب و صهيون براي خلاصي هميشگي از عکس‌العمل ساکنان شرق اسلامي در مقابل غرب صهيوني و آماده شدن براي آخرين خيزش اعلام و حکومت جهاني بني‌اسرائيل ديده شده بود.

بارها سران اين ائتلاف و از جمله خانم «کاندوليزا رايس»، وزير امور خارجة رئيس جمهور قبلي آمريکا، از عبارت «حملة پيش‌دستانه و بازدارنده» براي اقدامات خشونت‌آميز خود استفاده کرده بودند. اين عبارت خود حاکي از آن بود که آنان، در دوردست افق نهضت‌هاي اسلامي در شرق، بزرگترين خيزش جهان اسلام را ذيل پرچمي واحد پيش‌بيني مي‌کردند و بر آن بودند تا پيش از شکل‌گيري زمينه‌هاي اين خيزش و رويداد آن، نه تنها معبرهاي اصلي و نقاط استراتژيک و ژئوپولتيک جهان اسلام را تصرّف کنند، بلکه با نابود کردن استعداد مادّي و فرهنگي شرق اسلامي، در حرکتي پيش‌دستانه، امکان وقوع آن خيزش و تفوّق آن را از بين ببرند.

سران ائتلاف صليب و صهيون به خوبي از «شرايط تاريخي غرب»، آيندة رو به زوالش در اثر تجربة «پايان تاريخ» و ميزان آسيب‌پذيري فرهنگي و تمدّني‌اش در برابر خيزش‌هاي فراگير اسلام‌خواهانه در شرق اسلامي آگاه بودند، از اتّفاق، اسلام و نهضت‌هاي اسلامي هواخواهان بسياري در ميان ساکنان غرب نيز داشت، از اين رو، سران اين ائتلاف تنها راه رهايي را در فرصت باقي مانده براي تغيير مسير تاريخ، «بزرگترين اقدام پيش‌دستانه» تعريف مي‌کردند.

ترديدي ندارم که اين سخن مرا، کساني که جانشان در پيوند فرهنگي با غرب استکباري و صهيوني است و «پايان تاريخ غربي» را که جملة فرهيختگان غربي آن را باور آورده و بدان معترف شده‌اند نه تنها باور نياورده؛ بلکه آن را حاصل «توهّم توطئه» يا همن سندرومي مي‌شناسند که غربي‌ها آن را براي فرافکني جعل و در زبان روشنفکران شرقي انداختند.

اين سخن ادوارد سعيد، شرق شناس فلسطيني آمريکايي و صاحب نام را بايد با قلم درشت بر ديوار عموم مؤسّسات و نهادهاي فرهنگي جهان اسلام نوشت. ادوارد سعيد مي‌نويسد:

«مشرق زمين در حالي بخش پست‌تر جهان قلمداد مي‌شود که از موهبت وسعت پهناورتر و پتانسيل بيشتري براي قدرت نسبت به غرب برخوردار است. اسلام هميشه متعلّق به مشرق زمين در نظر گرفته شده است و نگاه به آن با دشمني و ترس همراه بوده است. براي اين وضعيت (دشمني) دلايل سياسي و روانشناختي و مذهبي مي‌توان برشمرد، ولي همة اين دلايل از برداشتي نتيجه مي‌شود که اسلام را رقيبي وحشتناک و چالشي آخرالزّماني در برابر مسيحيّت مي‌داند.»[1]

غرب، از سويي اسلام را رقيبي وحشتناک در وقت برافراشتن پرچم بزرگترين دولت جهاني، در چالش آخرالزّماني مي‌شناسد و از ديگر سو «قدس» را به عنوان مرکز يا حدّاقل يکي از مهم‌ترين مراکز و پايگاه‌هاي اين دولت جهاني به حساب مي‌آورد.

با کمال تأسّف مي‌خواهم عرض کنم، درک و دريافت دو نويسندة آمريکايي کتاب مهمّ «جغرافياي استراتژيک خاورميانه[2]» از فلسطين و قدس را کمتر سياستمداري در شرق اسلامي دريافته است. آنها در بخشي از اين اثر خود مي‌نويسند:

«هيچ بخشي از خاورميانه نقش تاريخي و پايدار جغرافيا را در تأثيرگذاري بر سياست‌هاي ملّي در زمينة با صلح و جنگ بهتر از باريکة خشکي ساحل شرقي مديترانه، يعني به فلسطين يا اسرائيل ايفا نمي‌کند.»[3]

اين باريکه، در حاشية شرقي درياي مديترانه، لولاي اتّصال و ارتباط جغرافياي خاکي و فرهنگي شرق و غرب است و در طول تاريخ نقش مهمّي را در تأسيس يا انتقال حوزة تمدّني از شرق به غرب يا بالعکس ايفا نموده است. شايد از همين روست که ائتلاف صليب و صهيون، دريافته‌اند که، تأسيس حکومت جهاني در گرو تصرّف تامّ اين منطقه و برافراشتن پرچم دولت جهاني و بين‌المللي در اين باريکة خشکي است. چنان که، دولت جهاني امام مهدي(ع) نيز تنها پس از تصرّف بيت المقدّس و اعزام نيروهاي خط‌شکن آزادي‌بخش از اين منطقه به جهان غرب صورت واقعي و تام پيدا مي‌کند.

اين ساده لوحي است که تصوّر شود «پايتخت نظم نوين جهاني» و «دولت بين‌المللي بني‌اسرائيل» در انگلستان و در ميان اتّحادية اروپا و يا در ايالات متّحدة آمريکا، در دوردست خاور و باختر زمين قرار خواهد داشت.

دويست سال قبل بني‌اسرائيل نيک دريافته بود که با سرکوب شرق اسلامي با پتک غرب و تنها پس از تخلية همة توان و انرژي فرهنگي و مادّي اين دو حوزة بزرگ فرهنگي و تمدّني در تاريخ چند هزار سالة جهان است که مي‌تواند شاهين ترازوي حکومت جهاني را در گرانيکاي تاريخ و جغرافيا يا همان مسقط الرأس اين دو پهنة مهم، يعني «فلسطين» مستقر کند.

جنگ‌هاي دراز مدّت صليبي اوّل حوزة تمدّني را از شرق به سوي غرب کشيد و فرهنگ و تمدّن شرقي و اسلامي را در محاق برد و اينک، پس از سکولاريزة فرهنگي شرق و غرب طيّ دويست سال بسط فرهنگ و تمدّن غربي و فاسد کردن تمام عيار ساکنان دو حوزة تمدّني قديم و جديد تنها يک جنگ صليبي جعلي و دومي است که بني‌اسرائيل را به مقصود اصلي خود مي‌رساند.

حکومتي جهاني، بي‌خدا و مستقر بر پايه‌هاي شيطنت تمام عيار، امّا فاشيستي، سرکوب‌گر و فاقد هر گونه حيثيت والاي آسماني و انساني. واقعه‌اي که شيطان از اوّلين روز رانده شدن از درگاه خداوند طرح آن را در افکنده بود.

«باقي مانده‌هاي آثار اديان آسماني» و «اخلاق سنّتي» طيّ همة قرون، در کنار مردان اهل حق، موانع بزرگي بودند که امکان گشوده شدن تمامي درها و ميدان عمل براي نيروهاي ابليسي را فراهم نمي‌آورد. از همين رو، جنود ابليس، همة همّت خود را مصروف «سکولاريزه کردن فرهنگ‌هاي ديني»، بسط مفاسد اخلاقي و قتل عام مردان آسماني کردند. داستان حضور و عمل بني‌اسرائيل طيّ همة قرون گذشته، داستان رخنة موريانة فساد و تباهي اديان و انسان در گسترة خاک بوده است.

به جرئت مي‌توان گفت که طيّ همة قرون گذشته بر بشر، هيچ گاه، شرايط سياسي و اجتماعي به اندازة قرن بيستم، براي محقّق ساختن آروزي ابليس و فرزندخواندگانش، بني‌اسرائيل، براي تأسيس «حکومت جهاني بر پايه‌هاي بي‌خدايي» فراهم نبوده است. درست به همان صورت که سران نشسته در مجامع مخفي آرزو داشتند.

طيّ تاريخ جديد و چهارصد سالة غربي و در ساية فرهنگ و تمدّن سکولاريستي و ليبراليستي، عموم فرهنگ‌ها و تمدّن‌ها سکولاريزه و عموم ساکنان زمين مبتلا به فساد و تباهي شدند. به عبارتي آرزوي کهن ابليس به ثمر نشست، ليکن درست در همين فصل، برقي جستن گرفت و جوانه‌اي سبز در اوج حملة زمستان و يخبندان سر برآورد و در گرماي اين برق، نوعي رجعت به معنا و معنويّت در غرب آغاز شد و هم‌زمان نهضت‌هايي ديني در شرق اسلامي ظهور کرد و شرايط را ديگرگون ساخت.

اين موضوع و درک و دريافت همه جانبة آن در ابعاد جهاني، «راز» حملة پيش‌دستانة ائتلاف صليب و صهيون به شرق اسلامي است. راز آرمگدون، انفجار برج‌هاي دوقلوي مرکز جهاني نيويورک و بالأخره، جعل اسلام‌هراسي و پروژه‌هايي چون 2012 است. با کمال تأسّف، درک و دريافت بني‌اسرائيل و سران مجامع مخفي از تولّد اين جوانه، با همة آنچه که عموم سياستمداران شرق اسلامي، نويسندگان و حتّي هنرمندان متوجّه مي‌شوند، متفاوت است.

دانش‌آموختگان مجامع همسو با ائتلاف صليب و صهيون اين سخن را توهّم توطئه تفسير مي‌کنند.

آيا هيچ به تأثيرپذيري غربيان از پيش‌گويي و خواب و فال و امثالهم انديشيده‌ايد؟ به رغم آنکه گمان مي‌رود غرب غرقة علم و دانش است، طيّ چند دهة اخير، هيچ اثري به به اندازة رؤياها يا همان مکاشفات مندرج در کتب مقدّس و پس از آن پيش‌گويي‌هايي تطير آثار ميشل نوستر آداموس مورد توجّه و البتّه سوءاستفادة بني‌اسرائيل واقع نشده است.

به رغم آنکه مجموعه‌هايي چون: «مکاشفات کتب مقدّس»، «پيش‌گويي‌هاي ميشل نوستر آداموس» و... دست مايه و موضوع اصلي ساخت صدها فيلم آخرالزّماني در هاليوود، گفت‌وگوي مذهبي صدها مبلّغ انجيلي (ايوانجليک‌ها) سخنگو در صدها شبکة تلويزيوني و ماهواره‌اي مذهبي و ده‌ها مجموعة مستند تلويزيوني و حتّي نقل محافل سياسي سه دة اخير مردان کاخ سفيد واقع شده، در شرق اسلامي، متأسّفانه هيچ گاه، اين آثار موضوع گفت‌وگوي جدّي هيچ يک از رسانه‌ها و محافل دانشگاهي و دانشجويي حدّاقل مرتبط با مطالعات اديان و مذاهب واقع نشده است. در حالي که از همين منابع و به اتّکاي همين آثار، بسياري از استراتژي‌هاي فرهنگي، سياسي، نظامي، ضدّ اسلام، ضدّ شرق، ضدّ ايران و بالأخره انقلاب اسلامي ايران تدوين و به اجرا درآمده‌اند.

شايان ذکر است، جملة اين آثار، حاصل رؤيا، خيال‌بافي و در قالب مجموعه‌اي از عبارات نمادين، مبهم، شاعرانه و مجعول‌اند که همة استعداد لازم براي هر گونه تعبير و تفسير دل‌بخواه حيلت‌بازان و دشمنان اديان و انسان‌ها را در خود فراهم دارند و جالب‌تر آنکه، هر از چند صباحي و به مناسبتي، بخش‌‌هايي از اين گنج‌نامه‌ها (؟!) از ميان خرابه‌هاي بحرالميّت و گنجينه‌هاي کتابخانه‌هاي رُم در واتيکان سر بر مي‌آورند تا مؤيّد تقويم مجهول اقوام مايايي عهد باستان شوند و دست‌‌مايه‌اي براي ورود به واقعة پيش‌گويي شدة آرمگدون، که به حکومت جهاني بني‌اسرائيل وجهة عملي و البتّه ديني مي‌بخشد.

اين آثار مکشوفه، در نقطه عطف‌هاي مهم، سران ائتلاف صليب و صهيون را از بن‌بست‌ها مي‌رهانند. توجيه کنندة اراده‌هاي شيطاني آنها مي‌شوند. به پروژه‌ها و جهه‌اي ديني، مقدّر، محتوم و برخاسته از اخبار غيبي مي‌دهند و ساکنان ساده‌لوح و مستضعف و مضطر را در صف حاميان حمله به شرق اسلامي و قتل عام به اصطلاح کفّار و ملحدان و مرتدان نگه مي‌دارند.

متأسّفانه، به رغم اتّکاي منابع و مصادر آخرالزّماني اسلامي به منابع وحياني و غيبي صادر شده از سوي کتاب الله و آل الله، عليهم السّلام، يک هزارم اين آثار و اقوال، دستماية شناسايي و تحليل شرايط تاريخي ديروز و امروز و فرداي جهان اسلام قرار نگرفته است. در حالي که، طيّ دويست سال اخير، عموم دانش‌آموختگان شرقي، مبادي و منابع نظر و عمل خود را از مجامع سکولار دانشگاهي غربي اخذ کرده‌اند و آن همه را ملاک گفت‌وگو، شناسايي و تفسير ديروز و امروز و فرداي خود شناخته‌اند.

ترديدي نمي‌توان داشت که بسياري از عبارات نمادين و به زعم غربيان پيش‌گويانة نوستر آداموس، که اساس تفسير و تعريف از وقايع امروز و فرداي جهاني واقع شده‌اند، عباراتي هستند که به چند صورت زير حاصل شده‌اند:

1. بازنويسي اخبار و روايات منابع اسلامي که به نفع ائتلاف صليب و صهيون ديگرگون شده‌اند؛

2. پيش‌گويي‌هاي روشن‌بينانه‌اي که در اثر دستبرد تحريف‌گران همة وقايع را به نفع بني‌اسرائيل تعبير و تفسير مي‌کنند؛

3. يا آنکه؛ برنامه‌هايي هستند که توسط استراتژيست‌هاي مجامع مخفي و البتّه به اتّکاي آگاهي از منابع مسلمانان و آگاهي‌هاي تخصّصيشان از شرايط سياسي و اجتماعي پيش رو جعل شده‌اند. به هر روي اين همه، حاکي از آنند که «آنان از آينده، از آن جوانة سبزي که در ميان يخبندان سر بر کرده، بيمناکند و به دليل اتّکا به نوعي خودبنيادي شيطاني و آموزه‌هاي صرفاً سکولار کابالايي، برآنند تا با دخالت در سوگيري تاريخ، مسير آن را با اقداماتي حسابگرانه و پيش‌دستانه به نفع خود و در طريق دلخواه خود تغيير دهند. اين عبارات پيش‌گويانه، پرده از واهمة ائتلاف صليب و صهيون از آينده و نقش‌آفريني مردان شرقي برمي‌دارد و از شتاب آنان براي اقدامي باز دارنده، پرده برمي‌دارند.

تکيه بر اين عبارات پيش‌گويانه منابع انجيلي و توراتي و آثاري همچون پيش‌گويي‌هاي نوستر آداموس، اين امکان را براي غرب فراهم آورده تا آنان بتوانند:

1. اين سخنان مجعول را دست ماية طرّاحي استراتژي‌هاي سياسي ـ نظامي قرار دهند؛

2. تفسيرهاي ارائه شده و حامي استراتژي‌ها را محتوم و يقين‌آور جلوه دهند؛

3. حقايق را مقلوب و حقّ و باطل را در هم بيامرزند؛

4. براي اقدامات خود توجيه و حمايت‌هاي مردمي دست و پا کنند.

اجازه مي‌خواهم عرض کنم، آنان همة آنچه را که براي جعل استراتژي شيطاني خود عليه شرق اسلامي لازم داشتند وجهة مذهبي و پيش‌گويانه دادند و سپس خود را مجري فرامين غيبي فرزانگان و انبيا معرفي نمودند.

از همين جا، نقش مبلغ‌هاي ايوانجليک وابسته به کليساهاي پروتستاني و مسيحيان بنيادگراي آمريکايي و انگليسي در قدرت بخشيدن به سياستمداران و جلب حمايت مردمي براي اقدامات آنان در همة سال‌هاي نيمة دوم قرن بيستم ميلادي آشکار مي‌شود.

هر کس به استعداد يک سال مطالعه در تاريخ اديان و حوادث رفته بر کتب مقدّس توراتي انجيلي داشته باشد، به خوبي مي‌داند که چگونه تحريفات و تغييرات اين کتب را از حيثيت اصلي دور ساخته است تا چه رسد به آنکه (بنا به باور مضحک مسيحيان صهيونيست و بنيادگراي انجيلي) اين آثار به عنوان «حجّت موجّه» شناخته شود و ظاهر آياتش براي ترسيم و اجراي نقشة الهي براي آيندة جهان مورد استناد واقع شود.

در گفت‌وگوي اين بنيادگرايان دوزيست ميان مسيحيّت و لاهوت توراتي، ظاهر کتاب مقدّس از عصمت و حجيّت لازم برخود داراست و مي‌تواند ملاک عمل براي ساختن آينده مطابق نقشة الهي و آسماني قرار داده شود. چنان که، هر کس به استعداد يک مقاله در اعمال و اقوال مردان سياسي و حاميان به ظاهر مذهبي آنان مطالعه کرده باشد نيک مي‌داند که اساساً نزد اين جماعت، دين و فرامين آسماني جايگاهي در عمل فردي و جمعي ندارد. اين مستعضفان مضطرند که به دليل بي‌اطّلاعي از دين و همة آنچه که بر آنها مي‌رود، در مجامع و از طريق رسانه‌هاي جمعي فريفته و چونان عملة ظلمه در کار وارد مي‌شوند.

بايد پرسيد که اشخاصي چون: رونالد ريگان، جرج دبليو بوش، جان بولتون، ملکة انگليس، توني بلر، اوباما، کلينتون و امثالهم، که نامشان در جمع سرسپردگان مجامع مخفي همچون «کميتة 300، بيلدربرگ‌ها، شواليه‌هاي مالتاو، اعضاي لژهاي ماسوني و ايلوميناتي قابل جست‌وجو است، دين و اجراي فرامين آسماني براي ساختن آينده مطابق نقشة الهي چه نسبتي مي‌توان يافت؟

رونالد ريگان، آنگاه که تحت حمايت ايوانجليک‌هاي بنيادگرا به صدر کاخ سفيد رسيد، آرزو کرد اوّلين کسي باشد که شاسي آغاز جنگ اتمي آرمگدون را فشار داد. همو اعلام کرد که: «براي اوّلين بار به نظر مي‌رسد همه چيز در جاي خود است، در انتظار آرمگدون و ظهور مسيح و از کرامات اين شيخ معبد سفيد است»:

ريگان گفته بود: اسرائيل همان دمکراسي ثابت و استوار بي‌همتايي است که مي‌توان به عنوان مکان وقوع آرمگدون به آن تکيه کرد.

کلينتون هم شراب طهورايي اين معبد را نوشيده بود که اعلام مي‌کرد: با توجّه به رؤياي قديمي سرزمين موعود، ديدگان خود را امروز به سرزمين موعود جديد مي‌دوزيم.

بي‌دليل نيست که جرج دبليو بوش نور آمريکا را تابيده بر تاريکي ظلمات مي‌بيند و اعلام مي‌کند که هرگز ظلمت بر نور فائق نمي‌آيد.

البتّه در نظرگاه او، مسلمانان و شرق اسلامي، منشأ‌ و ملجأ ظلمت بودند و او که سوداي جنگ دوم صليبي را در سر داشت. براي تحقّق آن در سال 2006 م. ميلياردها دلار اختصاص داده بود.

جالب توجّه آن است که در پروژة تعريف شدة اين الهه‌هاي معبد صهيون «عراق»‌ از جايگاهي ويژه برخوردار است.

در گام اوّل از مراحل اجرايي «پروژة آرمگدون» لشکر ايوانجليک‌ها وظيفة تشريح جايگاه الهي و مقدّر پروژه را در نزد خداوند و کتب مقدّس و تبيين نقش واقعه را در واقعة ظهور دوم حضرت مسيح(ع) را عهده‌دار شدند. اين گام نخست، اذهان ميليون‌ها مسيحي ساکن ايالات متّحدة آمريکا را آکنده از عبارات تبليغي مذهبي مي‌ساخت تا در پي آن مسيحيان پروتستان در دفاع از فرمايشات مردان سياسي کاخ سفيد، سر از پا نشناخته و از بذل جان و مال دريغ نورزند.

آقاي «بيل گراهام» مبلّغ بنيادگرا که به تنهايي انيس چهار رئيس جمهور آمريکا و روحاني مخصوص کاخ سفيد بود و مراسم تحليف رؤساي جمهور را نيز عهده‌دار بود، از اوّلين روزهاي حمله به عراق و اشغال اين سرزمين اعلام کرد:

ـ عراق اهمّيت انجيلي بسياري دارد، آنجا دومين بهشت و موطن آدم و حوّاست؛

ـ اين نشانه و آنچه در سرزمين عراق به وقوع مي‌پيوندد، زمينه‌ساز دومين ظهور مسيح موعود است؛

ـ اگر در جهان دولتي باشد که بتوان گفت خاک آن بخشي از اراضي سرزمين مقدّس است، بي‌شک آن کشور عراق است.

وي يک روز قبل از آغاز جنگ در عراق در ديدار با جرج دبليو بوش گفته بود: مي‌بايست بيشتر دعا کنيم. تاريخ به پايان خود نزديک مي‌شود و ما بار ديگر به اين سرزمين باز خواهم گشت.

آنها حتّي با چاپ نقشة Bibelland يا همان سرزمين مقدّس توسعه‌طلبي و طمع انجيلي‌ها را براي تصرّف سرزمين‌هاي اسلامي به مراتب وسيع‌تر از يهوديان صهيونيست به نمايش گذاشتند.

ژنرال کالين پاول، رئيس ستاد مشترک ارتش آمريکا در سال 1991 م. و مقارن با جنگ اوّل خليج فارس گفته بود: پيروزي در هر جنگي بدون حمايت رسانه‌ها امري مشکل و شايد غيرممکن است.

رسانه‌هاي مبلّغان انجيلي، با تمسّک به مؤلّفه‌هاي رواني از طريق دستگاه‌هاي بزرگ تبليغاتي خود، وسيلة جلب حمايت آمريکايي‌ها از حرکت‌هاي تجاوزکارانة لشکر صليبي مهاجم به عراق و افغانستان را فراهم آوردند تا آنان به نام خدا و قصد تصاحب سرزمين‌هاي مقدّس انجيلي، انجام هر جنايتي را مباح بشناسند.

چند سال قبل يکي از شبکه‌هاي تلويزيون‌‌هاي مذهبي آخرالزّمان‌گراي آمريکايي، يکي از برنامه‌هاي تبليغي آقاي بني هين را که در زمرة انجيلي‌هاي زبردست است، پخش کرد. او در مراسم دعا و سخنراني هزاران نفر را براي مدّتي طولاني نگه مي‌دارد و از ظهور دوم حضرت مسيح(ع) مي‌گويد و دست آخر هم در اوج اشک و زاري همه را براي دعا به جان بني‌اسرائيل سرپا نگه مي‌دارد.

در آن برنامة خاص که از اتّفاق فيلم آن را در اختيار دارم، اين مبلّغ کشيشي را روي صحنه آورد که سال‌ها از طريق کليساي پروتستان انگليس مأمور تبليغ در عراق بوده است. اين کشيش براي حضّار تعريف کرد که چگونه با کمک دوست و رفيقش که از مشاوران نزديک اياد علاوي بوده، در اوج خوف و خطر آن ايّام، به مناطق مذهبي عراق و از جمله قبرستان وادي السّلام و مقبرة برخي از انبياي بني‌اسرائيل از جمله حزقيال نبي سرزده است. در پايان مراسم مبلّغ انجيلي همة حضّار را به دعا و ثنا خواند تا براي آزادي اين مقبره‌ها دعا کنند و براي زيارت به عراق سفر کنند.

آن سال گفتم، اينها براي عراق و اين مقبره‌ها خوابي ديده‌اند که با واسطة مرداني چون اياد علاوي که در دستگاه‌ سياسي عراق پس از صدّام حضور دارند عملي‌اش خواهند کرد. احتمالاً خبر داريد که طيّ شش ماه اخير، همين آقا در رقابت و البتّه مخالفت با آقاي نوري مالکي، نخست وزير عراق، اجازة تأسيس دولت را نمي‌داد و دست آخر هم تا چند امتياز مهم نگرفت دست برنداشت.

اخيراً يک روزنامه‌نگار آمريکايي به نام «وين ماتسن» از نقشة رژيم صهيونيستي براي تسلّط بر اماکن مذهبي عراق از طريق خريد اراضي اين اماکن پرده برداشت. اين خبر را سايت «فلسطيني اليوم» منتشر ساخت. به استناد گزارش اين روزنامه‌نگار، طرحي اسرائيلي وجود دارد که بر اساس آن، يهوديان کرد از اراضي اشغالي فلسطيني، تحت پوشش هيئت‌هاي مذهبي و به بهانة زيارت مزارهاي تاريخي عراق به شهر موصل و استان نينوا سفر مي‌کنند.

اين يهوديان کُرد، از آغاز لشکرکشي آمريکا به عراق در سال 2003 م. به عراق سفر کرده و طيّ اين رفت و آمدها، اقدام به خريد اراضي مي‌کنند. آنها اين اراضي را ملک تاريخي يهوديان به شمار مي‌آورند. «وين ماتسن» تأکيد مي‌کند، توجّه ويژة اسرائيلي‌ها به فرار انبياي بني‌اسرائيل از جمله: ناحوم، يونس، دانيال، حزقيل و عزرا صورت مي‌گيرد. آنها مزار و اراضي پيراموني‌اش را بخشي از اسرائيل به شمار مي‌آورند. به همان صورت که قدس و کرانة باختري را يهودا و سامرا مي‌خوانند.

اين خبرنگار آمريکايي فاش ساخته است که سرويس اطّلاعاتي اسرائيل، موساد، با هماهنگي گروه‌هاي فردورو شبه نظامي کُرد، به مسيحيان کلداني ساکن موصل، اربيل، حمدانيه، قره قوش، تل اسقف و عقبه حمله کرده و اين اقدام را به نام القاعده ثبت مي‌کنند، اين حملات به قصد تخلية منطقه از کلداني‌ها و آشوري‌ها صورت مي‌گيرد تا به جاي آنها، يهوديان کُرد مستقر شوند.

جز اين، مرکز پژوهشي دار بابل عراق، طيّ گزارشي اعلام کرده بود که نفوذ رژيم صهيونيستي در عراق، ابعاد سياسي، تجاري و امنيّتي به خود گرفته است.

اين مرکز، در ادامه اعلام کرده است، «بنيامين اليعاذر» وزير تجارت بازرگاني اسرائيل که اصالتاً عراقي است و در بصره به دنيا آمده، مديريّت برخي شرکت‌هاي انتقال دهندة گروه‌هاي مذهبي اسرائيلي به عراق را بر عهده دارد.

راديو معارف 5/9/89

--------------------

[1] شرق شناسي.

[2] جغرافياي استراتژيک خاورميانه، جفري کمپ و رابرت هارکاوي، ترجمه: سيّد مهدي حسيني متين، تهران، 1383، پژوهشکدة مطالعات راهبردي غيرانتفاعي.

1. همان، ج 1، ص 47.