فلسفه در اصل دانشي بشري است كه بر پايه استدلال براي اثبات حقايق طبيعي و نظري بنا شده است؛ كه البته بسياري از امور مربوط به بخش طبيعي آن با پديد آمدن علوم جديد و ابزار نو،‌ از ميان رفته و باطل شده است.

به گزارش مشرق؛ گفتگویی که در زیر از نظر می گذرانید مصاحبه‌ نشریه معارف با استاد حجت الاسلام و المسلمین انصاریان پیرامون عرفان مصطلح و تصوف است که توجه شما را به این گفتگو جلب می کنیم.

همان‌گونه كه مستحضريد در مورد خاستگاه «عرفان اسلامي» نظريه‌هاي متعددي وجود دارد؛ نظر شما در اين‌باره چيست؟ نسبت عرفان با دين را چه مي‌دانيد؟

انصاریان: ابتدا بايد به اين حقيقت توجه كرد كه اگر منظور از عرفان، محصول فكري و نظري انديشمندان و اهل حال جوامع گوناگون و ملت‌ها و آيين‌هاي مختلف است، تقريباً همة آنان با اختلاف آيين‌هايشان بر اصول و بخش عمده‌اي از فروع آن اجماع دارند و به صورت دانشي نظري كه در حدي هم قابل عمل است درآمده و تحت عنوان عرفان ارائه شده، كه بخشي مبتني بر فطرت انسان‌هاست و اين منبع در همه ابناي بشر مشترك است و البته بخشي تحت تأثير فرهنگ‌هاي جوامع و يا حالات روحي و رواني اشخاص مي‌باشد و بنابر اين ارتباطي به اصل دين ندارد، ‌و دين از امضاي كامل آن امتناع دارد. اما اگر مقصود از عرفان، عشق سوزاني است كه از معرفت به اوصاف و كمالات و زيبايي بي‌نهايت حضرت رب‌العزة، از طريق قرآن و معارف اهل‌بيت(ع) به ويژه دعاهايي چون كميل، عرفة سيدالشهدا(ع) و ابوحمزه ثمالي در قلب ظهور مي‌كند و موتوري براي حركت انسان به سوي لقاءالله و رضوان الهي است و عامل عمل به خواسته‌هاي حق و رنگ گرفتن از اخلاق الهي است، بايد گفت چنين عرفاني به منزله روح دين و صفاي آيين و مايه و پايه دينداري مي‌باشد.

يكي‌ از پرسش‌هاي جدي و دل‌مشغولي‌هاي انديشمندان بزرگ اسلامي، رابطة «عرفان و فلسفه» يا راه «دل و عقل» است؛ نظر شما در اين باره چيست؟ براي وصول انسان به حقيقت، كدام راه كفايت مي‌كند؟

انصاریان:‌ فلسفه در اصل دانشي بشري است كه بر پايه استدلال براي اثبات حقايق طبيعي و نظري بنا شده است؛ كه البته بسياري از امور مربوط به بخش طبيعي آن با پديد آمدن علوم جديد و ابزار نو،‌ از ميان رفته و باطل شده است. بخش علمي و معارفي فلسفه كه در پرورش ذهن و انديشه و در حد پخته شدن عقل باقي مانده، به نظر مي‌رسد رابطه‌اي با عرفان خالص ديني ندارد؛ اما بسياري از فلاسفه كوشيده‌اند فلسفه را با عرفان بشري آشتي داده و مكتبي فلسفي ـ عرفاني از آن بسازند و اصرار بر اين دارند كه آن راهي كه فلسفه براي اثبات موضوعي به كمك استدلال طي مي‌كند، همان راه را دل در صورتي كه از همه رذائل اخلاقي و شائبه‌ها پاك باشد، طي مي‌كند. فلسفه از طريق دليل، دل از طريق كشف و شهود، عمل مي‌كند؛ ولي جاي اين پرسش هست كه آيا دلي غير از دل انبيا و امامان معصوم(ع) به عرصه كشف و شهود راه دارد يا نه؟ اگر دارد دل چه طايفه‌اي؟ و نمونة آن دلِ والا و پاك از هر عيب و نقص، دل كيست؟ با توجه به اين‌كه شاهد روشني بر اثبات كشف و شهودِ اهل دل، از طريق آيات قرآني و روايات اهل‌بيت(ع) در منظر ما وجود ندارد، ادعاهايي كه در اين زمينه در «فتوحات» محي‌الدين عربي و شرح «گلشن راز» شبستري و «صالحيه» ملاعلي گنابادي و امثال اين كتب مي‌بينيم را نمي‌توانيم بپذيريم. بنابر اين عرفان اصطلاحي نه عرفان ناب قرآن و اهل‌بيت(ع)، رابطه‌اي قوي و مستحكم با فلسفه ندارد؛ و به نظر مي‌رسد آشتي بين اين دو رشته، به زور و به دور از انصاف صورت گرفته است و آشتي عقلي و علمي به نظر نمي‌رسد.



نسبت «عرفان» با «تصوف» چيست؟ موضع افتراق و اشتراك آنها چيست و يا كجاست؟

انصاریان: اولاً با مطالعه دقيق در آثار متصوفه پيش و پس از اسلام، اموري به دست مي‌آيد كه دست كم برخي از آنها بر خلاف اصول دين خدا و بخشي از فروع اسلامي است؛ مانند: دوري از عمل‌گرايي و تن به راحت و استراحت سپردن، جدايي دين از سياست، مخالفت شديد با فقيهان مكتب اهل‌بيت(ع)، صلح و سازش با همه پيروان مكتب‌ها و به عبارت ديگر صلح كلي بودن:

چنان با نيك و بد سر كن كه بعد از مردنت عُرفي

مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند

نزديكي به پادشاهان ستمگر و تأمين مخارج خانقاه‌ها از طريق شاه و درباريان و خوردن هرگونه مالي كه به صوفي هديه شود، تأويل عجيب و غريب آيات قرآن و روايات ـ از باب نمونه تفسير ابن‌عربي و تأويلات نجميه ـ، به جاي رويكرد به قرآن و اهل‌بيت(ع) رويكرد شديد به شعر و شاعري و خيال‌پردازي، اباحه‌گري، ايجاد روح رخوت و سستي در امّت تحت عنوان رضا به قضاي الهي، بي‌تفاوت بودن به جنگ امت با ستمگران و نهايتاً بيهوده دانستن جنگ،‌ تهمت به پاكان و نيكان در اشعار و مقالات، انباشته شدن كتب صوفيه از مطالبي كه از مكتب‌هاي بودايي، هندويي، فلوطيني، فرفوريوسي، چيني و البته اندكي نيز از اسلام، و... .

موضوع افتراق تصوف با عرفان و اشتراكش با آن چندان قابل توجه نيست. هر دو مكتب در بعضي از امور مثل حال باطني با هم مشترك و در بعضي از امور مانند مبدأ پيدايش و برخي از قواعد از هم جداست. كتاب «عارف و صوفي» مرحوم حاج ميرزا جواد آقاتهراني، چندان تفاوتي بين عارف و صوفي قائل نيست، بلكه هر دو را يك مسلك با دو نام مي‌داند.


حضرت‌عالي نزاع دايم تاريخي فقهاء (اهل شريعت) با اهل معنا (اهل طريقت، به ويژه متصوفه) را چگونه تفسير مي‌كنيد؟

انصاریان: در مجموع با توجه به سير تصوف و عرفان و مسائل بيان شده در هر دو مكتب كه به اجمال در سه بخش قبل بيان شد، حق بودن نزاع فقها به ويژه فقهاي شيعه روشن مي‌شود؛ چرا كه نزاع فقها با عارفان اصطلاحي (نه عارفان حقيقي كه از مشرب عرفان ناب شيعي سيراب مي‌شوند) و متصوفه و به عبارت ديگر اهل طريقت، به اين علت بوده كه رواج اين مكتب را در امت سبب هدم دين و به حاشيه رانده شدن فقه و موجب خطر تأويل نادرست آيات و روايات مي‌دانستند و از اين وحشت داشتند كه مكتب اهل‌بيت(ع) چون خود اهل‌بيت(ع) از جامعه جدا شود و محبوس گشته،‌ امت از آن محروم شوند.



آيا كشف و شهود در عرفان اسلامي حجيت دارد؟ به عبارت ديگر نسبت خارق عادت و يا كرامت با حقيقت چيست؟ ملاك اثبات صحت و سقم تجربه‌هاي عرفاني چه مي‌باشد؟

انصاریان: اگر مراد از كشف و شهود در عرفان منتسب به اسلام همان باشد كه در «فتوحات» ابن‌عربي، «صالحيه» ملاعلي گنابادي و «گلشن‌راز» شبستري آمده، و مراد از خارق عادت آن باشد كه در «تذكره» عطار، «طبقات صوفيه»، «حلية‌الاولياء» ابونعيم، «تفسير روح‌البيان» و «كيمياي محبت» ضبط شده، بايد گفت: هيچ دليلي بر حقانيت كشف و شهود ادعا شده از قرآن و روايات نداريم. اما اگر مراد شهود قلبي انبيا و ائمه (ع) و كرامات و خارق عادات آنان است، در صريح قرآن و روايات به عنوان حقيقت و كاري كه مصدِّق نبوت و امامت است، به صورت فراوان بيان شده است.

از نظر شما مؤلفه‌هاي عرفان و سلوك ناب اسلامي ـ شيعي چيست؟

انصاریان: عرفان شيعي، مركب از سه مقوله «معرفت»، «عشق به حق»، «وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»(بقره/165)، و «عمل و حركت» است؛ و سلوك عرفاني اسلامي شيعي با توجه به آيات و معارف حقّه نهايتاً عبارت است از: اجتناب از محرمات ظاهري و باطني «وَلا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ»(انعام/151)، تخلق به اخلاق حسنه و عمل بر اساس فقه اهل‌بيت(ع)، كه جز اين سه مرحله گمراهي است، گرچه رنگ و لعاب ديني داشته باشد.

تحليل شما از موج معنويت‌گرايي نوپديد و عرفان‌هاي جديد در جهان چيست؟ آيا منشأ اين مسئله، احساس خلاء معنويت ناب و اصيل است و يا پروژه‌اي سياسي براي تحت تاثير قرار دادن اديان الهي مي‌باشد؟ به نظر شما بهترين راه مقابله با اين موج يا هدايت و مديريت آن در ايران اسلامي چيست؟

انصاریان: قطعاً موج معنويت‌گرايي در دنياي امروز معلول و محصول خلأ معنوي بشر است كه مكتب‌هاي مادي و الحادي در شرق و غرب سبب اين خلأ شده‌اند؛ اما سياست‌بازان جهاني و ملحدان به كار گرفته از طرف استعمارگران و استثمارچيان به شدت با پروژه‌هاي دين‌سازي و عرفان‌سازي جديد، پركردن اين خلأ را پي مي‌گيرند تا از رشد جهاني دين اسلام و مكتب ناب قرآن و اهل‌بيت(ع) جلوگيري كنند.

راه مقابله با اين خلأ معنوي رساندن پيام اسلام ناب با رسانه‌هاي صدا و سيما، مجلات، روزنامه‌ها و جذب نسل جديد به معارف ديني است؛ و به خصوص بايد از اين وسايل مدرن در شناساندن خطرات عرفان‌هاي كاذب به نسل كنوني كشور اقدام كرد. در اين زمينه نيز واجب و ضروري است مساجد و حسينيه‌ها را به هر شكل ممكن تبديل به حوزه بسيار پرجاذبه از نظر ساختمان و اموري چون كتابخانه و برنامه‌هاي جذاب مستمر سالانه به ويژه در اوقات فراغت نمود و به تقويت وعاظ درس‌خوانده در حوزه‌‌ها و مورد تأييد علمي مدارس ديني و عالمان واجد شرايط پرداخت و منابر و راديو و تلويزيون را از دست بي‌سوادان و بي‌هنران و آنان كه سخنراني‌هايشان مردم و نسل را دين‌گريز مي‌كنند گرفت و در اين زمينه به‌خاطر اسلام هيچ مماشاتي را روا نداشت. نيز لازم است جزواتي متين،‌ استوار، مستدل، كم‌حجم،‌ با جاذبة ادبي از طريق دانشگا‌ه‌ها، مدارس، ادارات، مساجد، در اختيار نسل جديد قرار داد و خطرات و دشمنان را به آنان شناساند.

تحليل شما از گسترش نشر و استقبال روزافزون از كتاب‌هاي شرح احوال عرفاء و اهل معنا در جامعه چيست؟ آثار مثبت و آسيب‌هاي محتمل اين امر را چه مي‌دانيد؟

انصاریان: سخنراني‌هاي ناب و صحيح حضرت امام خميني(ره) در اوايل پيروزي انقلاب و چند سال پس از آن در رابطه با معنويت و يا اشارات ايشان به مسائل عرفان، نسل ما را مجذوب عرفان نمود. بخشي از اين نسل بدون مراجعه به اهل فن و بدون مطالعه كتب پرمحتوا و نقاد، به مسائل روحي و عرفان‌گرا گرايش پيدا كرد، و به دنبال مباحث عرفاني و شرح حال عرفا رفت. گروهي از كساني كه در هر زمان با هر دست‌آويزي حريصانه براي پر كردن جيب خود از مال و منال دنيا و پول و ثروت در تكاپويند، از اين پديده معنوي سوء استفاده كرده و به نوشتن و فروختن اين‌گونه كتاب‌ها در شرح احوال اشخاص گذشته و معاصر پرداختند؛ كتاب‌هايي كه پر از داستان‌هاي غيرواقعي و كشف و كرامات ساختگي بوده است.

من ساليان طولاني با برخي از كساني كه اين‌گونه كتاب‌ها در بارة آنان نوشته شده است، مراوده و معاشرت داشتم، و با اين كه خود به شدت در طلبش بودم، اما آنچه اين بازرگانان ثروت نوشته‌اند، از آنان نديدم! كرامات اينان فقط در تقوا و عمل صالح فردي‌شان بود. هيچكدام به اندازة يك ميليونيوم خميني بزرگ نه با مردم بودند، نه براي دين و مردم در برابر استبداد و استعمار مبارزه كردند و نه كار چشم‌گيري براي مردم و دغدغه آنان انجام دادند؛ بلكه برخي از آنان جز عبادت فردي و حفظ شخصيت و آبروي خود كاري نداشتند! روي اين حساب من اكثر آن كتاب‌ها را چنان كه در منابر و مجالس خصوصي‌ام اعلام كرده‌ام، قبول ندارم. بنده آن كتاب‌ها را فقط وسيله ارتزاق و تخريب عقايد حقه مردم مي‌دانم. البته تنها كتابي كه در اين مورد سفارش به خواندنش دارم «فضيلت‌هاي فراموش شده» شرح حالات آخوند ملاعباس تربتي است كه اين كتاب، كتاب متين و درستي است و كرامات اخلاقي و عملي آخوند در آن به قلم فرزند دانشمند و روشنفكرش مرحوم راشد تربتي بيان شده و در تربيت و رشد طلاب و نسل انقلاب مؤثر است. ديگر كتاب‌ها جز اين‌كه نگاه مردم را از اهل‌بيت و كرامات آن عرشيان فرشين به ديگران معطوف نمايد، اثر ديگري ندارد و شايد بدون توجه مؤلفانش به همين خاطر نوشته شده باشد.

همان‌گونه كه اطلاع داريد علاوه بر درس اخلاق اسلامي در دانشگاه، يكي از دروس معارف اسلامي كه به شكل اختياري ارائه مي‌شود «درس عرفان عملي در اسلام» است. نظر شما در اين باره چيست؟ استاد اين درس چه ويژگي‌هايي بايد داشته باشد؟ آيا شما خود طرح مطالعاتي خاصي در اين باره پيشنهاد مي‌كنيد؟ لطفاً منابع اصيل عرفان اسلامي را براي استاد و دانشجو ـ به تفكيك سطح ـ برشماريد.

بنده اغلب جزواتي كه به عنوان معارف اسلامي تدريس مي‌شود را به عنوان معارف ناب قبول ندارم؛ زيرا آميخته‌اي از فلسفه و كلام است و براي دانشجويان، پيچيده و گاهي غير قابل درك و به صورت غيركاربردي و صرفاً تئوري است.‌ علاوه بر آن كه اين مباحث اخلاقي هم گاهي مخلوط با نقل شده‌هاي كتب يوناني شده است و بيشتر محتواي ادبي و انشايي دارد و از آيات قرآن و روايات در زمينة اخلاق، چنان كه بايد استفاده نشده است‌.

درس عرفان عملي اسلام، اگر صد در صد عرفان قرآني ـ اهل‌بيتي باشد، قابل قبول است. اين دروس بايد برگرفته از قرآن و مدرسه اهل‌بيت(ع) و داراي نظمي خاص و بدون ابهام و پيچيدگي و براي دانشگاهيان بسيار جذاب باشد؛ و بايد اساتيدش با زبان حال آن را به دانشجويان انتقال دهند. اين در صورتي است كه اساتيد خودشان به حقايق ناب اخلاق و عرفان آراسته باشند تا دانشجو مصداق عملي آن درس‌ها را با چشم سر و ديده دل ببيند؛ بلكه از طريق استاد در گردونه اخلاق و عرفان قرار گيرند، و خود اسوه و سرمشق ديگران شوند.

كتاب‌هايي مانند «محجةالبيضاء» فيض كاشاني، «جامع‌السعادات» ملامهدي نراقي، مؤلفات ميرزا احمد آشتياني، «ادب فناي مقربان» آيت‌الله جوادي آملي، شرح دعاي كميل حقير، و از همه بهتر اگر بتوان تلفيقي از همه آنها به دست داد، را سفارش مي‌كنم. البته مؤسسه دارالعرفان با گردهم آوردن اساتيدي مؤمن و مخلص و محقق، در صدد تأليف دو نوع كتاب عرفاني است؛ يكي براي تدريس در لايه‌هاي مختلف دانشجويي و ديگري شرح حال عرفاي اصيل شيعي براي عموم.



همانگونه كه مي‌دانيد، در حال حاضر دروس معارف اسلامي در دانشگاه‌ها با رويكرد فلسفي ـ كلامي عرضه مي‌شود (به ويژه انديشه اسلامي1 و 2)؛ به نظر شما اين رويكرد و تمركز بر براهين فلسفي، چقدر مي‌تواند در تقويت ايمان و اعتقاد و جذب جوانان به دين و جلوگيري از دين‌گريزي آنها مؤثر باشد؟

انصاریان:‌ با وجود زحمات و خدمات پديد آورندگان، بنده انديشه اسلامي 1 و 2 را براي دانشجويان به عنوان انديشه اسلامي ناب نمي‌پسندم. از طريق منابر در شهرهاي مختلف، از برخي دانشجويان هم شنيده‌ام كه از آن كتاب‌ها گريزانند و فقط به خاطر به دست آوردن نمره آنها را مي‌خوانند! پس اثر چندان مطلوبي در حفظ ايمان و عقايد و جلوگيري از دين‌گريزي آنان ندارد. به نظر مي‌رسد اگر تفسير مختصري به اندازه همين كتاب‌ها و حجم آنها از آيات قرآن در زمينه حفظ ايمان و عقايد و جلوگيري از دين‌گريزي و نيز بخش‌هايي از نهج‌البلاغه و صحيفه سجاديه و روايات مربوطه به صورتي زيبا با عنوان‌بندي‌هاي جذاب و به شكلي منظم به عنوان انديشه اسلامي 1 و 2 و ديگر متون وابسته به اين رشته تدوين شود، چون هر سه از نور وحي و ولايت صادر شده، اثر فوق‌العاده‌اي بر مخاطب خود دارد و دل‌ها را آن چنان كه بايد منور مي‌كند و قدم‌ها را در مسير دين ثابت نگاه مي‌دارد و درس‌گريزي را علاج مي‌كند و دانشجويان را با اسلام ناب محمدي(ص)آشنا مي‌سازد. پس بايد هر چه زودتر اين كار انجام گيرد كه بسيار دير است.


در پايان از بذل توجه و اختصاص وقتي كه به معارف و مخاطبان فرهيخته آن داديد، تشكر مي‌كنم.

من هم از شما متشكرم. موفق باشيد.



استاد انصاریان در یک نگاه:

حجت الاسلام والمسلمين استاد شيخ حسين انصاريان در سال 1323 شمسي در شهر عالم پرور خوانسار متولد شد. پدر و مادر او از دو خاندان شناخته شده و خدمتگذار به دين و علم، در آن ديار بوده است. استاد در خاطره‌اى از سن 3 سالگى خود، بيان مى‌كند: «روزى آيت‌الله العظمى محمدتقى خوانسارى (ره) به منزل جد ما آمده بود. من در سنين كودكى در اتاق را باز كردم و مستقيم به طرف آيت‌الله خوانسارى رفتم و در آغوش او نشستم. پدربزرگم جلو آمد كه من را به اندرون ببرد. آيت‌الله خوانسارى جلوى او را گرفت و مرا نوازش كرد و از من پرسيد: مى‌خواهى در آينده چكاره شوى؟ جواب دادم: مى‌خواهم مثل شما بشوم. ايشان در حق من دعا كرد. هر گاه شبح آن خاطره از ذهنم مى گذرد، و ياد آن چهره ملكوتى و دعاى آن بزرگوار كه مى‌افتم، يكى از شيرين ترين خاطرات عمرم در ذهنم تداعى مى‌شود».

وي در سومين بهار زندگى، همراه خانواده به تهران منتقل شد و در يكى از محله هاى مذهبى آن شهر ـ خيابان خراسان ـ سكونت گزيد. در آن زمان مرحوم آيت‌الله حاج شيخ على اكبر برهان(ره)، محور علمى آن منطقه و امام جماعت مسجد لُر زاده بود. آن مرحوم مدرسه‌اى را در آن منطقه بنا نهاد كه شاگردانش از كلاس اول تحت تربيت مستقيم خود او قرار گرفته بودند. به اين ترتيب استاد انصاريان از همان اوان كودكى محضر پرفيض آن استاد رباني را درك كرد. همچنين در آن سال‌ها با چهره‌هاى الهى چون آيت‌الله سيد محمدتقى غضنفرى امام جماعت مسجد دو راه شهر خوانسار، آيت‌الله سيد حسين علوى از مجتهدان سرشناس خوانسار،‌ مرحوم آيت‌الله حاج سيد محمد‌على ابن الرضا خوانسارى و مرحوم آيت‌الله الهى قمشه‌اى، مأنوس بود.

تحصيلات حاج شيخ حسين در دو حوزه علميه تهران و قم بوده است. در تهران محضر عالم ربانى آيت‌الله ميرزا على فلسفى ـ كه جزء معدود كسانى بود كه مرحوم آيت‌الله العظمى خويى كتباً به اجتهاد او تصريح كرد ـ درك نمود. وي در حوزه علميه قم نيز محضر بزرگاني چون آيت‌الله حاج شيخ عباس طهرانى، حاج آقا حسين فاطمى، آيت‌الله اعتمادى، آيت‌الله العظمى فاضل لنكرانى، آيت‌الله محمدي گيلانى و آيت‌الله صالحى نجف آبادى را درك نمود و بهره‌ها برد. سپس در مرحله استنباطى فقه و اصول ـ درس خارج ـ از محضر فقهاى عظامي همچون: آيت‌الله سيد محمد محقق داماد، آيت‌الله حاج شيخ ابوالفضل نجفى خوانسارى و به ويژه آيت‌الله العظمى حاج ميرزا هاشم آملي لاريجاني، استفاده‌ها نمود.

استاد بعد از تحصيل علوم دينى و اتمام مدارج عالي حوزوى، به منظور نيل به هدف عالي تحقيق و تأليف و تبليغ علوم اسلامى، از حوزه علميه قم به تهران مراجعت نمود؛ كه بيش از چهل سال، در داخل و خارج کشور مشغول خدمت در انجام وظايف الهى خود بوده و هست.

افزون بر سی هزار ساعت سخنرانی و بيش از هشتاد عنوان كتاب در قالب 130 مجلد، گزارش كوتاه و گويايي از خدمات علمي و ديني استاد انصاريان است.

فهرست برخي از تأليفات فارسی ايشان عبارتند از: ترجمه قرآن كريم، ترجمه نهج البلاغه، ترجمه صحيفه سجاديه، ديار عاشقان (تفسیرو شرح صحيفه سجاديه در 15 جلد)، ترجمه و بازنويسى مفاتيح‌الجنان، شرح دعاى كميل(2 جلد)، اهل بيت‌‌(ع)عرشيان فرش‌نشين، عرفان اسلامى (شرح مصباح الشريعه در 15 جلد)، مونس جان، سيري در معارف اسلامي(18 جلد)، جلوه هاي رحمت الهي، فرهنگ مهرورزي، زيبايي‌هاي اخلاق، بر بال انديشه(2 جلد)‌، با كاروان نور،‌ لقمان حكيم، فروغي از تربيت اسلامي، رسائل حج، ديوان مسکین (مجموعه اشعار عرفانی)، پرسش‌ها و پاسخ‌ها(5 مجلد)، نظام خانواده در اسلام، اسلام و علم و دانش، امام حسن بن على(ع) را بهتر بشناسيم، معنويت اساسى‌ترين نياز عصر ما، اخلاق خوبان، در بارگاه نور، چهره‌هاى محبوب و منفور قرآن، راهى به سوى اخلاق اسلامى، ولايت و رهبرى از ديدگاه نهج‌البلاغه، مجموعه مقالات، نفس، و... .

همچنين آثاري چند از استاد، تا كنون به زبانهاى خارجى ترجمه و چاپ شده‌، كه برخي از عناوين آنها عبارتند از: با كاروان نور (انگليسى)، نظام خانواده در اسلام (انگليسى، اردو، روسى، تركى استانبولى، عربى)، شرح دعاى كميل (عربى، اردو، انگليسى)، توبه آغوش رحمت (عربى، انگليسى، اسپانیولی، اردو)، اهل بيت(ع) (عربي، اردو، انگليسي، روسي)، معاشرت (عربی، اردو، انگلیسی).

شبكه «تلويزيون اينترنتي معارف و عرفان» و نيز «موسسه دارالمعارف شيعي» (مرکز دارالعرفان شیعی) به نشاني: www.erfan.ir، با اشراف ايشان در فضاي مجازي فعال است.