به گزارش مشرق به نقل از جهان، یادمان شهید مصطفی احمدی روشن، شهید دانشمند هسته ای کشورمان هفته گذشته با عنوان "مصطفای شهید" برگزار و در این مراسم از سه کتاب مرتبط با زندگی این شهید رونمایی شد.
یکی از این کتاب ها، "یادگاران" نام دارد که نوشته "مرتضی قاضی" است. قاضی همکلاسی و دوست شهید احمدی روشن بود و در کتابش خاطراتی خواندنی را از این شهید جوان گردآوری کرده است.
خبرنگار جهان نیوز با آقای قاضی درباره شهید احمدی روشن و کتابش گفت وگو کرده است که در ادامه مشروح آن را می خوانید:
چرا تصمیم گرفتید کتابی درباره شهید احمدی روشن را بنویسید؟
من و آقا مصطفی هم دانشگاهی بودیم و هر دو در سال 77 وارد دانشگاه صنعتی شریف شدیم من ریاضی کاربردی می خواندم آقا مصطفی مهندسی شیمی می خواند دوستی صمیمی با هم داشتیم و در بسیج هم فعالیت داشتیم.
من مسوول فرهنگی بسیج بودم بعد از من یک دوست دیگری مسوول بسیج فرهنگی شد و بعد از ایشان آقا مصطفی مسوول بسیج فرهنگی شد. بعد از آقا مصطفی هم آقای بذرپاش مسوول فرهنگی بسیج شد.
رفاقت صمیمانه ای با هم داشتیم و فکر نمی کردم 10 سال بعد کتاب دوستم را بنویسم من از سال 82 به عنوان محقق در روایت فتح مشغول به کار شدم و دیگر از آقا مصطفی چندان خبری نداشتم و هر چند وقت یک بار تلفنی با هم صحبت می کردیم.
بعد از یک مدتی با خبر شدم که آقا مصطفی به سازمان انرژی اتمی رفته است و در آنجا مشغول به کار شده برای من عجیب بود و تلفنی صحبت کردم که چرا آنجا را برای کار انتخاب کردید؟ راه و مسیر سخت بود شاید کمتر کسی نطنز را برای کار انتخاب می کرد مسیر دور بود چند روز در هفته در نطنز بود و خانواده را کمتر می دید.
از سال 79 درگیر ازدواج بود و در سال 82 بالاخره با یکی از هم دانشگاهیانش ازدواج کرد، اصلا قابل تصور نبود که در نطنز کار می کرد و وقتی که آقا مصطفی شهید شد واقعا شوکه شدم.
گمانم این بود که دارند رده های پایین را می زنند ترور می کنند برای اینکه کسی دنبال این کار نرود نمی دانستم که آقا مصطفی در نطنز در چه سطحی کار می کرد.
از سال 82 که در روایت فتح کار می کردم زندگی شهدا و دفاع مقدس را دنبال می کردم و می نوشتم آشنایی من و آقا مصطفی و دست به قلم بودن من و پیوند این دو تا حاصلش شد کتاب احمدی روشن. اگر من در روایت فتح نبودم کتاب نوشته نمی شد یا اگر من با آقا مصطفی دوست نبودم کتاب نوشته نمی شد.
با آقا مصطفی رفاقت صمیمی داشتم در دانشگاه دوست صمیمی من بود خیلی فعال و مومن بود با همه رفاقت صمیمی داشت و همه آقا مصطفی را دوست داشتند برخورد خیلی متواضعی داشت.
خبر شهادت ایشان را چطور شنیدید؟
صبح آن روز در معاونت نظارت راهبردی ریاست جمهوری کاری داشتم و به آنجا رفته بودم وقتی بیرون آمدم به حاج منصور رحیمی فرمانده بسیج مان زنگ زدم و دیدیم حاج منصور می خندد! و گفت که این دوست شما را زدند گفتم کی را گفت احمدی روشن را.
ما همه مصطفی را با احمدی روشن نمی شناختیم با نام احمدی می شناختیم در سال های اخیر ارتباط مستمر نداشتیم شاید در حد یک تلفن. گفتم کی؟ احمدی روشن کی هست؟ حاج منصور دوباره خندید حاج منصور دو پایش قطع است در زمان فرمانده گردان تخریب بود.
وقتی گفت مصطفی احمدی روشن را زدند یک لحظه بدنم داغ شد نتوانستم راه بروم و ایستادم که چطور آقا مصطفی را زدند چرا مصطفی را؟ حاج آقا گفت زدن دیگه امروز روی ماشینش بمب گذاشتند و شهید شد فکر می کنم نیم ساعت بعد خبر شهادتش را شنیدم.
همه کارهایم را آن روز تعطیل کردم و بچه ها را خبر کردم و هم از شهرستان و تهران آمدند و به منزل آقا مصطفی رفتیم.
همان روزی که داشتیم به منزل آقا مصطفی می رفتیم زنگ زدم به بچه ها روایت فتح که کار فیلم هم انجام می دادند گفتم دوربین را بردارد بیار وقتی داشتیم به منزل آقا مصطفی می رفتیم یکی از بچه ها که خیلی ارتباط نزدیکی با آقا مصطفی داشت گفت آقا مصطفی لیاقت شهادت داشت.
همان طور که از آقا مصطفی تعریف می کرد تازه فهمیدیم که کی را زدند این دوستان تعریف می کردند و می گفتند وقتی که با آقا مصطفی به بهشت زهرا می رفتیم می گفت وقتمان دیر شده شهدا بیشتر زیر 30 سال به شهادت رسیدند کی نوبت ما می رسد آقا مصطفی شهادت را جدی گرفته بود در همان زمان نوشتن کتاب به ذهنم رسید.
خصوصیات اخلاقی شهید احمدی روشن چه بود؟
آقا مصطفی کسی بود که فضای آرمانی خواهی دوران پاک دانشجویی را با خودش به زندگی آورده بود. مصطفی می گفت که چطور می توانیم سبک زندگی و شهادت شهدا را به زندگی و کارهایمان بیاوریم اینها که به ذهنم می رسید تازه فهمیدم که آقا مصطفی چه پدیده ای بود.
بعد از آن به جمع آوری اطلاعات و خاطره ها شروع کردم و نهایتا یکی دو روز بعد از شهادتش گفتم من حاضرم کتاب آقا مصطفی را بنویسم و تا روز چهلم شهادتش کتاب منتشر و توزیع بشود.
آقا مصطفی با اینکه دوران جنگ را به آن صورت ندیده بود و فضای شهادت را ندیده بود اما عشق رزمنده بودن و شهادت در دلش بود و این فضا را به زندگی، کارش و مدیریتش آورده بود.
کار شهید احمدی روشن در سازمان انرژی اتمی چی بود؟
آقا مصطفی یک گره هایی را از سازمان انرژی اتمی باز کرده بود که اگر می خواهید بگویم که چگونه این گره ها را باز کرده بود قضیه لو می رود و اصلا اینکه چطوری و با چه ترفندی توانسته بود مشکلات را حل کند برای همه همکارانش سوال بود.
آقا مصطفی توانسته بود یک قطعه ای را از چند کشور رد کند و به کشور بیاورد و مشکل سازمان را حل کند. مثلا قطعه ای که برای کشور یک بحران امنیت ملی شده بود ایشان توانسته بود این را قطعه را وارد بکند و بحران را حل کند.
آقا مصطفی وقتی می فهمد که انرژی هسته ای دغدغه رهبر معظم انقلاب اسلامی شده است زندگی خود را وقف این کار کرده بود و در مقابل انجام کارها مقاومت می کرد، تصمیم می گرفت و پایش می ایستاد.
آقا مصطفی با مشکلات زیاد ایستاد و کارش را ادامه داد، یک گلوگاه هایی را در سازمان انرژی رد کرد که آنها از مصطفی، مصطفی ساخته بود که به سراغش می آیند و او را به شهادت می رسانند.
ببنید دشمنان لیست را بالا پایین می کنند که چه کسی اول باید ترور بشود و آقا مصطفی را هدف قرار می دهند؛ این واقعیت خیلی معنا دارد.
مصطفی بسیار خانواده دوست بود و به پدر و مادر خود احترام زیادی قائل بود. آقا مصطفی دو روز آخر هفته را می توانست به منزل بیاید و همیشه در رفت و آمد بود و آخر هفته می توانست خانواده اش را ببیند.
آیا با به شهادت رساندن احمدی روشن ها خللی در ایستادگی نظام ایجاد می شود؟
این نظر دشمن است اینقدر احمدی روشن هایی در کشور داریم که مشکلی در این زمینه پیش نمی آید آقا مصطفی لیسانس داشت وقتی می گویند چرا فوق لیسانس و دکتری نمی خوانید می گفت با همین لیسانس هم خیلی کارها می توانیم انجام بدهیم و به بچه ها می گفت گره های این مملکت با لیسانس های شما باز می شود اینقدر دنبال تحصیل در خارج از کشور نباشید.
مصطفی لیسانس داشت و با لیسانس خود راه را پیدا کرد با لیسانس خود به کشور خدمت کرد.
بوق پژو را آقا مصطفی ساخت؛ بوقی که فناوری آن را با یک میلیارد تومان از آفریقای جنوبی می خواستند بخرند.
آقا مصطفی رفته بود به بچه های سازمان گفته بود کاری که من دارم می کنم من را خواهند زد و راه من شهادت است.
مرتضی قاضی نویسنده کتاب "یادگاران" گفت: آقا مصطفی عشق شهادت داشت.