کد خبر 196317
تاریخ انتشار: ۵ اسفند ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۱

دم غروب که می‎شد، خرد و خسته از هیاهو و شلوغی تهران، خودت را می‎کشاندی تا مسجد امام حسن مجتبی (علیه‎السلام) که نفسی تازه کنی تا به چشم خودت ببینی جمال مردی را که حجت موجه مسلمانی ما بود.

به گزارش مشرق، هنوز 24 ساعت از خبر ارتحال آیت‎الله نگذشته که گفت‎و‎گوی ما با حاج سعید، برای ساعت 1 نیمه شب هماهنگ می شود. هر دو برای گفتن و شنیدن درباره معلم اخلاق و معرفت،  اشتیاق داریم. حرفهای زیادی برای گفتن دارد و بعضی جاها ضبط را متوقف می‎کند تا راحت‎تر از عارف بالله بگوید. می‎گوید بعضی حرفها را هم می‎گوید بعد از آن‎که محاسنش سفیدتر شد منتشر کنیم! حاج سعید حدادیان در گفت‎وگو با پنجره از عشق و ارادت آیت‎الله خوشوقت به دستگاه سیدالشهداء (علیه السلام) سخن گفت و برخی خاطرات سال‎های همراهی با آیت‎الله را بازگو کرد.

یک عکس نسبتا قدیمی از شما با آیت‎الله خوشوقت دیدم.  خیلی قدیمی هم نیست. مربوط به سال 73 یا 74 است.  یعنی آشنایی شما با آیت الله خوشوقت به قبل‎تر  برمی‎گردد؟
بله.

به چه سالی؟
در دوران جنگ تحمیلی، بازار مراجعه به علمای ربانی فوق‎العاده گرم بود. بچه‎هایی که از کاروان شهدا عقب می‎افتادند دنبال بزرگ‎ترهایی بودند که تا بالا سرشان باشند و این‎ها را در وادی معنویت و اخلاق حفظ کنند؛ لذا در شهرهای مختلف هر رزمنده ای که توجه به این مطالب داشت، به دنبال علمای ربانی می‎گشت تا از نفس آن‎ها استفاده کند. این دستوری بود که به جا ماندگان شهادت می‎دادند لذا از همان اوایل دهه 60 و با همین هدفی که عرض شد، محضر آیت‎الله خوشوقت و آیت‎الله حق‎شناس رسیدم.

همان موقع هم محل اصلی حضور حاج‎آقا، مسجد امام حسن بود؟
بله، آیت الله خوشوقت از این بابت برای ما جالب بود که سخت‎گیر بودند و هندوانه زیر بغل کسی نمی گذاشتند. من روحانی سراغ دارم که 40 سال است حسرت یک طیب‎الله از حاج آقا دارد؛ این قدر ایشان در امور مختلف احتیاط داشتند و نگاه‎شان در تربیت به‎گونه‎ای بود که نسبت به مریدانی که به محضرشان می‎رسیدند سختگیر بودند.



منظورتان از سختگیری چیست؟
این‎که می‎گویم سخت‎گیر بودند، نه این‎که دینداری را سخت کنند، بلکه سخت‎گیر بودن یعنی اگر کسی مرحله اول را طی نمی‎کرد، از مرحله دوم خبری نبود و احتیاطا همه کسانی که با آیت الله خوشوقت ارتباط داشتند.
در همان مرحله اول...
بله، ایشان یک کلمه داشت به نام «تقوی الله» و می‎گفت حالا هر که در تقوا مستقر شد، بیاید بگوید. آن را هم اگر می‎گفتید، می‎گفتند که اگر شما در تقوا مستقر شوید، خود خدا به شما می‎گوید.

ویژگی مباحث حاج‎آقا به لحاظ محتوایی چه بود؟
ایشان افراد را از لحاظ کلامی و دفاع از شیعه بسیار بسیار تقویت می‎کردند؛ یعنی اگر کسی محضر ایشان نشست و برخاست داشت، به ادوات لازم برای دفاع از کیان فکری و اعتقادی‎اش مسلح می‎شد.

یعنی مباحث‎شان صرفا اخلاق اجتماعی و فردی نبود؟

اینها که مکرر بود ولی صرفا نه. من اینطور بگویم در این سی سال عمری که ما خدمت ایشان رسیدیم در 15 سال اول ایشان چند دوره ختم قرآن داشتند؛ یعنی قرآن را تفسیر می‎کردند.  بعد از آن، صحیفه سجادیه و نهج‎البلاغه را درس می‎دادند. این‎ها به‎صورت مکرر در مسجد برگزار می‎شد. و ایشان به جمعیت زیاد هم کاری نداشت. جلسات، آن اوایل واقعا غریب بود. در مسجد 10 نفر می‎ماندند اما 10 نفر کیفی؛ کسانی که جاهای مختلف رفته بودند و حالا به این نتیجه رسیده بودند که باید بیایند از محضر ایشان تلمذ کنند. ایشان خیلی غریب بود. در یک مسجد خیلی کوچک می‎آمدند و می‎رفتند و خیلی‎ها ایشان را نمی‎شناختند؛ مخصوصا در دهه 60. در دهه 70 یک مقدار بیشتر ایشان را شناختند و دهه80 دیگر اوج شناخت مردم از ایشان بود در حالی که در همان اوایل، آیت‎الله بهجت گفته بودند که در تهران از آقای خوشوقت استفاده بشود.

بله، خیلی از بزرگان و علما با احترام از ایشان یاد کرده اند.

چون ایشان آدم کتومی بود، چیزی بروز نمی داد. ما نوجوان بودیم و متوجه نمی‎شدیم. آنچه باعث شد ما تلنگر بخوریم، این بود که برای شب های احیا منبر می‎رفتند. من چند خطی می‎خواندم و می‎رفتم و ایشان قرآن سر می‎گرفتند. یک‎بار ایشان از من پرسیدند که از اینجا کجا می‎روی؟ گفتم می‎روم پیش آقای خوشوقت. آقای فاطمی نیا شوکه شد و اشک در چشمش حلقه زد و گفت حاج عزیز‎الله؟ همان زمان آقای فاطمی‎نیا معروفیت داشت، با آن شخصیت ویژه‎ای که آقای فاطمی‎نیا داشت، اشک در چشمش حلقه زد و گفت می روی بگو «سید گنهکار التماس دعا دارد» من رفتم خدمت آقای خوشوقت. روضه را خواندیم و گفتم که آقای فاطمی‎نیا این‎طور گفتند.

 ایشان خندیدند و گفتند که من به ایشان گفتم که طلبه شود؛ ایشان سرباز بود. اینکه بزرگان اینقدر به ایشان ارادت داشتند عجیب بود. به همین پیامی که حضرت آقا درباره آیت‎الله خوشوقت دادند دقت کنید استفاده از واژه اهل معنا را ببینید. این واژه‎ای نیست که ایشان به سادگی بگویند.

پیام خیلی عجیبی است و فکر می‎کنم نیاز به تحلیل دارد؛ به‎خصوص برخی واژه‎ها و تعابیر.

البته صدور چنین پیامی برای آیت اله خوشوقت، از نظر ما غریب نیست. مگر مثل آقای خوشوقت چند تا داریم؟ من چند خصوصیت از ایشان می‎گویم؛ اگر جایی پیدا کردید.

چه ویژگی هایی؟
شرح صدر، طمانینه در جواب و ارادت ویژه به روضه سیدالشهداء. وقتی از ایشان سوال می‎کردید اینطور نبود که سریع جواب بدهند. ایشان یک دفعه چهار ساعت رو به قبله در محراب می‎نشستند؛ ساعت به ساعت چهره‎شان بازتر می شد؛ انگار رو به دریا نشسته‎اند. شما چه کسی را سراغ دارید که سه ساعت رو به قبله بنشیند، بدون اینکه احساس خستگی کند؟

این چند ساعت در سکوت بود ؟
بله. حالا برنامه های مختلف روضه یا هر چیز دیگری، اما ایشان توان این را داشتند. بعد حالا دور ایشان می‎نشستند و سوال هم می‎پرسیدند. من دو سه نکته بگویم. من سئوالی نداشتم که ایشان بی جواب بگذارد؛ یعنی سخت‎ترین سؤالات در مباحث کلامی را به آسان‎ترین وجه و با استخدام ساده ترین واژگان جواب می‎داد. این جای خودش ولی خضوع و خشوع ایشان در دستگاه اهل بیت (علیهم السلام) و رابطه ایشان با مادحین سیدالشهدا (علیه السلام) و اهل بیت (علیهم السلام)  واقعا قابل توجه است.

چطور؟
عرض می‎کنم خدمتتان. ایشان کل محرم و صفر صبح و ظهر و شب برنامه روضه داشتند. یعنی منبری ده شب و مداح ده شب. ظهر هم همینطور برنامه داشتند. یک خاطره بگویم. آن سال که امام از دنیا رفتند، از چندین شب مانده به ماه رمضان همین‎طور ما آمدیم و خوردیم به ماه رمضان و ماه رمضان تمام شد و 30 شب من خواندم.

سه شب که سحرش هم آمدم خواندم، آقای خوشوقت گفتند امام مریض احوالند؛ به نیت شفای ایشان شما شب‎ها روضه بخوانید. چهارده یا پانزده شوال امام از دنیا رفتند ایشان فرمودند تا چهلم امام در مسجد روضه بخوانید چهلم امام که تمام شد، بیست شب مانده بود به ماه محرم.

گفتند شما که دو دهه محرم اینجا هستید، این بیست شب را هم اضافه کنید. من حساب کردم دیدم 120 شب آقا روضه داشت. کل ماه مبارک رمضان و فاطمیه مکرر و مرتب ایشان روضه داشت و بعد هم خوش اشک و بسیار ارادتمند بودند و وقتی خودشان حرف می زدند با یک بغض ملیح و جان‎گدازی می‎گفتند که یک آب و جارویی بزنیم و روضه برپا باشد. حتی اصرار داشتند وقتی نیستند چراغ روضه خاموش نباشد. ببینید 28 صفر ایشان کنار گریه برای اهل بیت (علیهم‎السلام) یک گریه دیگر هم داشتند.

  ایشان بغض می‎کردند که این سیاهی‎ها را می‎خواهند جمع کنند و می‎فرمودند تا این پرچم‎ها هست گناه‎ها خیلی کم می‎شود. ایشان برای چای روضه سیدالشهدا (علیه‎السلام) هم جایگاه قائل بودند. یکی دو بار پیش آمد که ایشان خودشان پنجشنبه‎ها از قم می‎آمدند، اما به نماز و روضه نمی‎رسیدند آخر کار می‎آمدند مسجد و آن چای روضه را می‎خوردند و می‎رفتند. ایشان خودش را نوکر امام حسین (علیه‎السلام) تلقی می‎کردند اصلا بحث آیت‎الله و این عناوین مطرح نبود.

 نکته دیگر این‎که ممکن بود در بعضی از موارد نظر آقای خوشوقت چیز دیگری باشد اما با خواندن مداح بر اساس نظرات دیگر مخالفت نداشت. ایشان می‎گفت همین که شما بگویید به این سند کفایت می‎کند. حتی ممکن بود نظر ایشان چیز دیگری باشد اما اصلا اعتراضی به روضه‎خواندن مداح نمی‎کردند و گریه هم می‎کردند. مثلا من خودم در این30  ساله شاید هزار بار روضه حضرت رقیه (علیهما السلام) را در مسجد ایشان خوانده‎ام و ایشان گریه کرده است.

ظاهرا در سفر اخیر ایشان به کربلا هم حضور داشتید.

ایشان بعد از انقلاب فقط یک‎بار به کربلا رفتند که همان ماه رجب گذشته بود. اینقدر عقب انداختند تا من بتوانم در خدمت‎شان باشم. در همان سفر شب جمعه در خیمه‎گاه ما کمیل خواندیم و مفصل روضه خواندیم. بعدش همه رفتند اما آقای خوشوقت مانده بود. خانواده‎شان را جمع کردند و گفتند یک روضه دیگر بخوان! یک وقتی به آیت‎الله خوشوقت اعتراض کرده بودند که آقای حدادیان دیشب روضه خواند و دو سه تا خانم غش کردند. فکر کردند که آقا الان با من دعوا می‎کند آقا فرمودند که قدیم از مجالس امام حسین جنازه می‎بردند. یکی دیگر هم گفت آقا ایشان روضه سنگین می‎خواند. ایشان فرمودند که روضه سنگین، اثر سنگین دارد. خود ایشان از روضه دل نمی‎کند و گاهی از اینکه روضه کوتاه خوانده شود گله می‎کردند. یک وقت‎هایی ایشان از سینه‎زنی‎های خودشان در جوانی تعریف می کردند.
با این وصف، اهتمام ویژه و درس آموزی به روضه سیدالشهدا   داشتند.
من یک نکته به شما بگویم. یک هفته چند شب است؟
7شب

بهترین شبش کدام شب است؟
شب جمعه
خوب حالا بگذارید این را برایتان بگویم. ایشان به عنوان یک امام جماعت الگو بودند. امام جماعتی نبودند که مسجدشان را ترک کنند این خیلی مهم است که پاکار مسجد بود و اینطور نبود که نماز بخواند و زود برود خانه. نکته جالب اینجاست که ایشان شنبه و یکشنبه و دوشنبه و سه‎شنبه و چهارشنبه صحبت می‎کردند. خوب گل وقت برای صحبت کردن شب جمعه است اما ایشان شب جمعه می‎گفتند: روضه! همه شب‎های جمعه در این بیش از ربع قرن می رفتم مسجد ایشان روضه می‎خواندم. ایشان موقع روضه روی دو زانو که نشسته بودند، یک مقدار حالت خم داشتند. سال‎ها گذشت که من فهمیدم اگر جایی را ما اشتباه گفتیم ایشان اگر حالت خم بودند یکدفعه محکم می‎نشستند. ما از آنجا می‎فهمیدیم که این شعر یک ایرادی داشته و بعد اصلاحش می‎کردیم. البته آدمی هم نبودند که مرتب بخواهند راجع به این مسئله خیلی گیر بدهند و روحیه خواننده را خراب کنند بلکه در حین خواندن در توسلات‎شان بودند.

از مشورت‎هایی که احیانا با ایشان داشتید بفرمایید.
یک‎بار به ایشان عرض کردم که آقا جلسات زیادی به ما پیشنهاد می‎شود ما چه‎کار کنیم؟ خلوت را کم کنیم و به جلوت بپردازیم؟ فرمودند: «اگر جلوت زیاد شود یعنی این‎که اگر شما زیاد قول دهید ولی خودت خلوتت کم شود خدایی نکرده به نفاق مبتلا می‎شوی.» خوب الان ما این را چگونه به مداح جوان بگوییم.
دور و برم از این همه خلوت شلوغ شد
کی می‎کنند خلوت و جلوت برابری

شعر از خودتان بود؟
بله
درست است که ایشان کتوم بودند. اما به هر حال سی سال استفاده از محضر ایشان ممکن است شما را با برخی کرامات و حالات خاص معنوی مواجه کرده باشد.
کرامت اصلی یک عالم ربانی، علم است. علم، کرامت است. قرار است عالِم، مریضی‎های دل‎مان را شفا بدهد. عالم هم نسخه می‎پیچد و بنا نیست یک نظر کند شما یک دفعه خوب بشوید. نسخه می‎پیچد و شما باید بروید نسخه را عمل کنید. منتها علاوه بر این کرامات مختلفی از ایشان دیدیم. اما گفتنش چند ایراد دارد. یکی این‎که وقتی من می‎گویم معنایش این خواهد بود که من اهل دیدن هستم و این برای ما یک بدی دارد که تعریف از خود ما حساب می شود.

اگر نمی‎خواهید بگویید، ایرادهای گفتنش را هم نگویید، به موضوع دیگری بپردازیم!
دوتایش را که خود ایشان گفتند، می‎گویم. یکی این که خیلی سال پیش که رفتند مدینه، فکر کنم در دهه هفتاد بود ایشان پادرد داشتند. تا نزدیک قبر پیامبر رفتند اما در آن‎جا دیگر جان نداشتند. به حضرت می‎گفتند یا رسول الله من تا اینجا آمدم اما پاهایم دیگر رمق ندارد، شما بزرگواری کنید و این چند قدم را شما تشریف بیاورید و خوب همین اتفاق افتاد. من که این حرف‎ها را بلد نیستم اما بروید از اهلش بپرسید، در مکاشفه، خود رسول‎الله را دیدن، فضیلتی مافوق رویت دیگر معصومین است. در مورد دیگر به جوانی ایشان بر می‎گردد که امیرالمومنین (علیه‎السلام) عسل به ایشان می‎دادند که ایشان می‎گفتند، نه تنها زبان و کامم شیرین شد که احساس کردم تمام سلول‎هایم لذت بردند.

خیلی ممنون     
موفق باشید. دم آخر لازم میدانم بگویم انصافا ایشان به منزله پدر ما بود
 
دم غروب که می‎شد، خرد و خسته از هیاهو و شلوغی تهران، خودت را می‎کشاندی تا مسجد امام حسن مجتبی (علیه‎السلام) که نفسی تازه کنی تا به چشم خودت ببینی جمال مردی را که حجت موجه مسلمانی ما بود.