به گزارش مشرق، هنوز 24 ساعت از خبر ارتحال آیتالله نگذشته که گفتوگوی ما با حاج سعید،
برای ساعت 1 نیمه شب هماهنگ می شود. هر دو برای گفتن و شنیدن درباره معلم
اخلاق و معرفت، اشتیاق داریم. حرفهای زیادی برای گفتن دارد و بعضی جاها
ضبط را متوقف میکند تا راحتتر از عارف بالله بگوید. میگوید بعضی حرفها
را هم میگوید بعد از آنکه محاسنش سفیدتر شد منتشر کنیم! حاج سعید حدادیان
در گفتوگو با پنجره از عشق و ارادت آیتالله خوشوقت به دستگاه سیدالشهداء
(علیه السلام) سخن گفت و برخی خاطرات سالهای همراهی با آیتالله را بازگو
کرد.
یک عکس نسبتا قدیمی از شما با آیتالله خوشوقت دیدم. خیلی قدیمی هم نیست. مربوط به سال 73 یا 74 است. یعنی آشنایی شما با آیت الله خوشوقت به قبلتر برمیگردد؟
بله.
به چه سالی؟
در دوران جنگ تحمیلی، بازار مراجعه به علمای ربانی فوقالعاده گرم بود. بچههایی که از کاروان شهدا عقب میافتادند دنبال بزرگترهایی بودند که تا بالا سرشان باشند و اینها را در وادی معنویت و اخلاق حفظ کنند؛ لذا در شهرهای مختلف هر رزمنده ای که توجه به این مطالب داشت، به دنبال علمای ربانی میگشت تا از نفس آنها استفاده کند. این دستوری بود که به جا ماندگان شهادت میدادند لذا از همان اوایل دهه 60 و با همین هدفی که عرض شد، محضر آیتالله خوشوقت و آیتالله حقشناس رسیدم.
همان موقع هم محل اصلی حضور حاجآقا، مسجد امام حسن بود؟
بله، آیت الله خوشوقت از این بابت برای ما جالب بود که سختگیر بودند و هندوانه زیر بغل کسی نمی گذاشتند. من روحانی سراغ دارم که 40 سال است حسرت یک طیبالله از حاج آقا دارد؛ این قدر ایشان در امور مختلف احتیاط داشتند و نگاهشان در تربیت بهگونهای بود که نسبت به مریدانی که به محضرشان میرسیدند سختگیر بودند.
یک عکس نسبتا قدیمی از شما با آیتالله خوشوقت دیدم. خیلی قدیمی هم نیست. مربوط به سال 73 یا 74 است. یعنی آشنایی شما با آیت الله خوشوقت به قبلتر برمیگردد؟
بله.
به چه سالی؟
در دوران جنگ تحمیلی، بازار مراجعه به علمای ربانی فوقالعاده گرم بود. بچههایی که از کاروان شهدا عقب میافتادند دنبال بزرگترهایی بودند که تا بالا سرشان باشند و اینها را در وادی معنویت و اخلاق حفظ کنند؛ لذا در شهرهای مختلف هر رزمنده ای که توجه به این مطالب داشت، به دنبال علمای ربانی میگشت تا از نفس آنها استفاده کند. این دستوری بود که به جا ماندگان شهادت میدادند لذا از همان اوایل دهه 60 و با همین هدفی که عرض شد، محضر آیتالله خوشوقت و آیتالله حقشناس رسیدم.
همان موقع هم محل اصلی حضور حاجآقا، مسجد امام حسن بود؟
بله، آیت الله خوشوقت از این بابت برای ما جالب بود که سختگیر بودند و هندوانه زیر بغل کسی نمی گذاشتند. من روحانی سراغ دارم که 40 سال است حسرت یک طیبالله از حاج آقا دارد؛ این قدر ایشان در امور مختلف احتیاط داشتند و نگاهشان در تربیت بهگونهای بود که نسبت به مریدانی که به محضرشان میرسیدند سختگیر بودند.
منظورتان از سختگیری چیست؟
اینکه میگویم سختگیر بودند، نه اینکه دینداری را سخت کنند، بلکه سختگیر بودن یعنی اگر کسی مرحله اول را طی نمیکرد، از مرحله دوم خبری نبود و احتیاطا همه کسانی که با آیت الله خوشوقت ارتباط داشتند.
در همان مرحله اول...
بله، ایشان یک کلمه داشت به نام «تقوی الله» و میگفت حالا هر که در تقوا مستقر شد، بیاید بگوید. آن را هم اگر میگفتید، میگفتند که اگر شما در تقوا مستقر شوید، خود خدا به شما میگوید.
ویژگی مباحث حاجآقا به لحاظ محتوایی چه بود؟
ایشان افراد را از لحاظ کلامی و دفاع از شیعه بسیار بسیار تقویت میکردند؛ یعنی اگر کسی محضر ایشان نشست و برخاست داشت، به ادوات لازم برای دفاع از کیان فکری و اعتقادیاش مسلح میشد.
یعنی مباحثشان صرفا اخلاق اجتماعی و فردی نبود؟
اینها که مکرر بود ولی صرفا نه. من اینطور بگویم در این سی سال عمری که ما خدمت ایشان رسیدیم در 15 سال اول ایشان چند دوره ختم قرآن داشتند؛ یعنی قرآن را تفسیر میکردند. بعد از آن، صحیفه سجادیه و نهجالبلاغه را درس میدادند. اینها بهصورت مکرر در مسجد برگزار میشد. و ایشان به جمعیت زیاد هم کاری نداشت. جلسات، آن اوایل واقعا غریب بود. در مسجد 10 نفر میماندند اما 10 نفر کیفی؛ کسانی که جاهای مختلف رفته بودند و حالا به این نتیجه رسیده بودند که باید بیایند از محضر ایشان تلمذ کنند. ایشان خیلی غریب بود. در یک مسجد خیلی کوچک میآمدند و میرفتند و خیلیها ایشان را نمیشناختند؛ مخصوصا در دهه 60. در دهه 70 یک مقدار بیشتر ایشان را شناختند و دهه80 دیگر اوج شناخت مردم از ایشان بود در حالی که در همان اوایل، آیتالله بهجت گفته بودند که در تهران از آقای خوشوقت استفاده بشود.
بله، خیلی از بزرگان و علما با احترام از ایشان یاد کرده اند.
چون ایشان آدم کتومی بود، چیزی بروز نمی داد. ما نوجوان بودیم و متوجه نمیشدیم. آنچه باعث شد ما تلنگر بخوریم، این بود که برای شب های احیا منبر میرفتند. من چند خطی میخواندم و میرفتم و ایشان قرآن سر میگرفتند. یکبار ایشان از من پرسیدند که از اینجا کجا میروی؟ گفتم میروم پیش آقای خوشوقت. آقای فاطمی نیا شوکه شد و اشک در چشمش حلقه زد و گفت حاج عزیزالله؟ همان زمان آقای فاطمینیا معروفیت داشت، با آن شخصیت ویژهای که آقای فاطمینیا داشت، اشک در چشمش حلقه زد و گفت می روی بگو «سید گنهکار التماس دعا دارد» من رفتم خدمت آقای خوشوقت. روضه را خواندیم و گفتم که آقای فاطمینیا اینطور گفتند.
ایشان خندیدند و گفتند که من به ایشان گفتم که طلبه شود؛ ایشان سرباز بود. اینکه بزرگان اینقدر به ایشان ارادت داشتند عجیب بود. به همین پیامی که حضرت آقا درباره آیتالله خوشوقت دادند دقت کنید استفاده از واژه اهل معنا را ببینید. این واژهای نیست که ایشان به سادگی بگویند.
پیام خیلی عجیبی است و فکر میکنم نیاز به تحلیل دارد؛ بهخصوص برخی واژهها و تعابیر.
البته صدور چنین پیامی برای آیت اله خوشوقت، از نظر ما غریب نیست. مگر مثل آقای خوشوقت چند تا داریم؟ من چند خصوصیت از ایشان میگویم؛ اگر جایی پیدا کردید.
چه ویژگی هایی؟
شرح صدر، طمانینه در جواب و ارادت ویژه به روضه سیدالشهداء. وقتی از ایشان سوال میکردید اینطور نبود که سریع جواب بدهند. ایشان یک دفعه چهار ساعت رو به قبله در محراب مینشستند؛ ساعت به ساعت چهرهشان بازتر می شد؛ انگار رو به دریا نشستهاند. شما چه کسی را سراغ دارید که سه ساعت رو به قبله بنشیند، بدون اینکه احساس خستگی کند؟
این چند ساعت در سکوت بود ؟
بله. حالا برنامه های مختلف روضه یا هر چیز دیگری، اما ایشان توان این را داشتند. بعد حالا دور ایشان مینشستند و سوال هم میپرسیدند. من دو سه نکته بگویم. من سئوالی نداشتم که ایشان بی جواب بگذارد؛ یعنی سختترین سؤالات در مباحث کلامی را به آسانترین وجه و با استخدام ساده ترین واژگان جواب میداد. این جای خودش ولی خضوع و خشوع ایشان در دستگاه اهل بیت (علیهم السلام) و رابطه ایشان با مادحین سیدالشهدا (علیه السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) واقعا قابل توجه است.
چطور؟
عرض میکنم خدمتتان. ایشان کل محرم و صفر صبح و ظهر و شب برنامه روضه داشتند. یعنی منبری ده شب و مداح ده شب. ظهر هم همینطور برنامه داشتند. یک خاطره بگویم. آن سال که امام از دنیا رفتند، از چندین شب مانده به ماه رمضان همینطور ما آمدیم و خوردیم به ماه رمضان و ماه رمضان تمام شد و 30 شب من خواندم.
سه شب که سحرش هم آمدم خواندم، آقای خوشوقت گفتند امام مریض احوالند؛ به نیت شفای ایشان شما شبها روضه بخوانید. چهارده یا پانزده شوال امام از دنیا رفتند ایشان فرمودند تا چهلم امام در مسجد روضه بخوانید چهلم امام که تمام شد، بیست شب مانده بود به ماه محرم.
گفتند شما که دو دهه محرم اینجا هستید، این بیست شب را هم اضافه کنید. من حساب کردم دیدم 120 شب آقا روضه داشت. کل ماه مبارک رمضان و فاطمیه مکرر و مرتب ایشان روضه داشت و بعد هم خوش اشک و بسیار ارادتمند بودند و وقتی خودشان حرف می زدند با یک بغض ملیح و جانگدازی میگفتند که یک آب و جارویی بزنیم و روضه برپا باشد. حتی اصرار داشتند وقتی نیستند چراغ روضه خاموش نباشد. ببینید 28 صفر ایشان کنار گریه برای اهل بیت (علیهمالسلام) یک گریه دیگر هم داشتند.
ایشان بغض میکردند که این سیاهیها را میخواهند جمع کنند و میفرمودند تا این پرچمها هست گناهها خیلی کم میشود. ایشان برای چای روضه سیدالشهدا (علیهالسلام) هم جایگاه قائل بودند. یکی دو بار پیش آمد که ایشان خودشان پنجشنبهها از قم میآمدند، اما به نماز و روضه نمیرسیدند آخر کار میآمدند مسجد و آن چای روضه را میخوردند و میرفتند. ایشان خودش را نوکر امام حسین (علیهالسلام) تلقی میکردند اصلا بحث آیتالله و این عناوین مطرح نبود.
نکته دیگر اینکه ممکن بود در بعضی از موارد نظر آقای خوشوقت چیز دیگری باشد اما با خواندن مداح بر اساس نظرات دیگر مخالفت نداشت. ایشان میگفت همین که شما بگویید به این سند کفایت میکند. حتی ممکن بود نظر ایشان چیز دیگری باشد اما اصلا اعتراضی به روضهخواندن مداح نمیکردند و گریه هم میکردند. مثلا من خودم در این30 ساله شاید هزار بار روضه حضرت رقیه (علیهما السلام) را در مسجد ایشان خواندهام و ایشان گریه کرده است.
ظاهرا در سفر اخیر ایشان به کربلا هم حضور داشتید.
ایشان بعد از انقلاب فقط یکبار به کربلا رفتند که همان ماه رجب گذشته بود. اینقدر عقب انداختند تا من بتوانم در خدمتشان باشم. در همان سفر شب جمعه در خیمهگاه ما کمیل خواندیم و مفصل روضه خواندیم. بعدش همه رفتند اما آقای خوشوقت مانده بود. خانوادهشان را جمع کردند و گفتند یک روضه دیگر بخوان! یک وقتی به آیتالله خوشوقت اعتراض کرده بودند که آقای حدادیان دیشب روضه خواند و دو سه تا خانم غش کردند. فکر کردند که آقا الان با من دعوا میکند آقا فرمودند که قدیم از مجالس امام حسین جنازه میبردند. یکی دیگر هم گفت آقا ایشان روضه سنگین میخواند. ایشان فرمودند که روضه سنگین، اثر سنگین دارد. خود ایشان از روضه دل نمیکند و گاهی از اینکه روضه کوتاه خوانده شود گله میکردند. یک وقتهایی ایشان از سینهزنیهای خودشان در جوانی تعریف می کردند.
با این وصف، اهتمام ویژه و درس آموزی به روضه سیدالشهدا داشتند.
من یک نکته به شما بگویم. یک هفته چند شب است؟
7شب
بهترین شبش کدام شب است؟
شب جمعه
خوب حالا بگذارید این را برایتان بگویم. ایشان به عنوان یک امام جماعت الگو بودند. امام جماعتی نبودند که مسجدشان را ترک کنند این خیلی مهم است که پاکار مسجد بود و اینطور نبود که نماز بخواند و زود برود خانه. نکته جالب اینجاست که ایشان شنبه و یکشنبه و دوشنبه و سهشنبه و چهارشنبه صحبت میکردند. خوب گل وقت برای صحبت کردن شب جمعه است اما ایشان شب جمعه میگفتند: روضه! همه شبهای جمعه در این بیش از ربع قرن می رفتم مسجد ایشان روضه میخواندم. ایشان موقع روضه روی دو زانو که نشسته بودند، یک مقدار حالت خم داشتند. سالها گذشت که من فهمیدم اگر جایی را ما اشتباه گفتیم ایشان اگر حالت خم بودند یکدفعه محکم مینشستند. ما از آنجا میفهمیدیم که این شعر یک ایرادی داشته و بعد اصلاحش میکردیم. البته آدمی هم نبودند که مرتب بخواهند راجع به این مسئله خیلی گیر بدهند و روحیه خواننده را خراب کنند بلکه در حین خواندن در توسلاتشان بودند.
از مشورتهایی که احیانا با ایشان داشتید بفرمایید.
یکبار به ایشان عرض کردم که آقا جلسات زیادی به ما پیشنهاد میشود ما چهکار کنیم؟ خلوت را کم کنیم و به جلوت بپردازیم؟ فرمودند: «اگر جلوت زیاد شود یعنی اینکه اگر شما زیاد قول دهید ولی خودت خلوتت کم شود خدایی نکرده به نفاق مبتلا میشوی.» خوب الان ما این را چگونه به مداح جوان بگوییم.
دور و برم از این همه خلوت شلوغ شد
کی میکنند خلوت و جلوت برابری
شعر از خودتان بود؟
بله
درست است که ایشان کتوم بودند. اما به هر حال سی سال استفاده از محضر ایشان ممکن است شما را با برخی کرامات و حالات خاص معنوی مواجه کرده باشد.
کرامت اصلی یک عالم ربانی، علم است. علم، کرامت است. قرار است عالِم، مریضیهای دلمان را شفا بدهد. عالم هم نسخه میپیچد و بنا نیست یک نظر کند شما یک دفعه خوب بشوید. نسخه میپیچد و شما باید بروید نسخه را عمل کنید. منتها علاوه بر این کرامات مختلفی از ایشان دیدیم. اما گفتنش چند ایراد دارد. یکی اینکه وقتی من میگویم معنایش این خواهد بود که من اهل دیدن هستم و این برای ما یک بدی دارد که تعریف از خود ما حساب می شود.
اگر نمیخواهید بگویید، ایرادهای گفتنش را هم نگویید، به موضوع دیگری بپردازیم!
دوتایش را که خود ایشان گفتند، میگویم. یکی این که خیلی سال پیش که رفتند مدینه، فکر کنم در دهه هفتاد بود ایشان پادرد داشتند. تا نزدیک قبر پیامبر رفتند اما در آنجا دیگر جان نداشتند. به حضرت میگفتند یا رسول الله من تا اینجا آمدم اما پاهایم دیگر رمق ندارد، شما بزرگواری کنید و این چند قدم را شما تشریف بیاورید و خوب همین اتفاق افتاد. من که این حرفها را بلد نیستم اما بروید از اهلش بپرسید، در مکاشفه، خود رسولالله را دیدن، فضیلتی مافوق رویت دیگر معصومین است. در مورد دیگر به جوانی ایشان بر میگردد که امیرالمومنین (علیهالسلام) عسل به ایشان میدادند که ایشان میگفتند، نه تنها زبان و کامم شیرین شد که احساس کردم تمام سلولهایم لذت بردند.
خیلی ممنون
موفق باشید. دم آخر لازم میدانم بگویم انصافا ایشان به منزله پدر ما بود
دم غروب که میشد، خرد و خسته از هیاهو و شلوغی تهران، خودت را میکشاندی تا مسجد امام حسن مجتبی (علیهالسلام) که نفسی تازه کنی تا به چشم خودت ببینی جمال مردی را که حجت موجه مسلمانی ما بود.