کد خبر 204878
تاریخ انتشار: ۲۳ فروردین ۱۳۹۲ - ۱۱:۳۴

آغاز تشکیل گروههای افراطی، با شکل گیری رژیم یهودی اسرائیل معنا پیدا می کند. چرا که منافع این رژیم با اهداف القاعده که در پی به قدرت رساندن دولت‌های کوچک طایفه‌ای تندرو و وابسته به تفکر وهابی است، گروه خورده است.

گروه بین‌الملل مشرق-- جبهه النصره از مهمترین گروهای ضد نظام بشار اسد به شمار آمده که با حمایت های تسلیحاتی آمریکا، غرب و متحدان منطقه ای خود توانسته فجایع بزرگی در این کشور رقم بزند. از این رو "مشرق" با انتشار سلسله گزارش هایی به نحوه شکل گیری و دوام این گروه در منطقه و از جمله سوریه پرداخته است.

در پایان بخش اول گفته شد که شاخه‌های گروه القاعده به طور ناگهانی با اشغال عراق و تجاوز به لبنان و ترور رفیق حریری ظهور یافتند. این در حالی است که شاخه‌های پیشین از جمله جبهه النصرة دارای یک ریشه بوده و همزمان با هم شکل گرفته است.

بر اساس نوشته‌های روزین بلیک و گفته اعضای پیشین القاعده، این شاخه در سال 2002 آنگاه که القاعده طالبان را در رویارویی با آمریکا در جنگ افغانستان تنها گذاشت، موجودیت یافت. زرقاوی از افغانستان راهی عراق شد و برخی از همراهان خود را به سوریه فرستاد تا شاخه القاعده در سوریه را به وجود آورند. در آن زمان مبارزان این گروه راهی عراق می‌شدند و با حمایت‌های مالی که دریافت می‌کردند در پی ایجاد شاخه‌های مختلف بودند.

قبل از ورود زرقاوی به عراق، القاعده در انهدام برج تجارت جهانی با موساد و سیا همکاری نمود. در پی این اقدام، قانون مبارزه با تروریسم و به عبارتی قانون امنیت ملی در واشنگتن به وجود آمد و به بهانه مبارزه با القاعده به افغانستان حمله شد.
در جریان این اشغال، القاعده طالبان را تنها گذاشت و به منظور توجیه اشغالگری ایالات متحده، در سال 2003 وارد عراق شد تا بین گروه‌های ملی و مذهبی اختلاف بیندازد و راه را برای تجزیه و ایالتی شدن این کشور فراهم کند. اسناد حاکی از آن است که ملا عمر به خوبی می دانست که گروه القاعده او را در شرایط دشواری قرار داده اند و طالبان نیازی به وی ندارد اما با این حال نپذیرفت که درباره تسلیم فرماندهان القاعده که با تنها گذاشتن طالبان در جنگ با آمریکا وارد پاکستان شدند؛ سخن بگوید.

شایان ذکر است که آغاز تشکیل گروههای افراطی، با شکل گیری رژیم یهودی اسرائیل معنا پیدا می کند. چرا که منافع این رژیم با اهداف القاعده که در پی به قدرت رساندن دولت‌های کوچک طایفه‌ای تندرو و وابسته به تفکر وهابی است، گروه خورده است. القاعده در همین راستا تشکیل دولت یهودی در سرزمین‌های اشغالی و بیرون راندن ساکنان عرب فلسطین را توجیه می‌کند و بر همین اساس است که منافع آن و رژیم صهیونیستی با اهداف آمریکا مبنی بر تجزیه جهان به خرده دولت‌های مذهبی و متخاصم با هدف کنترل آسان و جلوگیری از ایستادگی آن‌ها در برابر خود پیوند خورده‌است.

رژیم صهیونیستی دریافته است که تحمیل خواسته‌های خود از طریق نظامی تقریباً ناممکن است. به محض اینکه سازمان آزادیبخش فلسطین از لبنان خارج شد، مقاومت لبنان شکل گرفت و چون مقاومت لبنان تضعیف شد، حزب الله موجودیت یافت. این امور باعث شده تا این رژیم گسترش نفوذ خود را در اختلافات دینی، مذهبی و سرگرم ساختن دولت‌های منطقه به این اختلافات و تشویق افراط گرایی در بین دشمنان خود جستجو نماید.



در این باره می‌توان به طرح این رژیم برای تضعیف جنبش‌های مقاومت با به رسمیت نشناختن عملیات گروه‌های آزادسازی فلسطین که به حمایت جهانی دست یافته‌اند اشاره کرد. صهیونیست‌ها عملیات نظامی خود را بر گروه‌های دارای گرایش دینی همچون فتح و حماس متمرکز کردند و این امر بر مسئله آرمان فلسطین تأثیر گذاشت. آنها با اینکه همه گروه‌های فلسطینی را دشمن خود می دانند اما می‌دانستند که تقویت گروه‌های دینی در مقابل دیگر گروه‌ها به نفع آنهاست و در بدترین حالات توجه جهانی به آنها کم رنگ خواهد شد. این امر اتفاق افتاد چرا که شهدای سازمان آزادیبخش فلسطین تنها فلسطینی نیستند و در بین آنها شهدای سوری، لبنانی، تونسی، الجزایری و... دیده می شود.

این در حالی است که مبارزان گروهای دینی چون فتح و حماس که همچنان در خارج از این سازمان فعالیت دارند فلسطینی هستند. صهیونیست‌ها همچنین معتقد بودند که "حال که دارای دشمن هستیم بهتر است این دشمن کسی باشد که از حمایت بیرونی برخوردار نیست و در راستای اهداف ما حرکت می کند".
 کسانی که عملیات گروه‌های فلسطینی بخصوص بعد از انتفاضه اقصی را پیگیری می‌کنند، می‌دانند که مهمترین، بزرگترین و بیشترین عملیات را گردان‌های الاقصی انجام داده‌‌اند. با این حال رسانه‌های این رژیم تنها از حماس سخن می گویند. چرا که خطر ورود جوانان فلسطینی به حماس به مراتب کمتر از پیوستن آنها به سازمان‌ها و تشکیلاتی است که از حمایت بین المللی برخوردارند و ممکن است بتوان با ایجاد حملات گسترده بر ضد اسلام در غرب، مردم این قاره را علیه حماس تحریک کرد.



گردان‌های الاقصی

رسانه‌های دشمن به شدت درباره جبهه النصرة بزرگنمایی کردند، چرا که می‌دانستند تنها فرصتشان برای تحمیل هیمنه خود بر منطقه ایجاد درگیری‌های مذهبی است. به همین دلیل از هر گونه اندیشه رادیکالی دینی حمایت کردند، چرا که خطر افراطی های تندرو در دولت‌های کوچک را به مراتب کمتر از دولت‌های بزرگ‌تر می‌دانند.

دولت آمریکا به صورت کاملاً حرفه‌ای به بزرگنمایی القاعده پرداخت. این کشور، در رسانه‌ها القاعده را یک قطب جهانی معرفی کرد که ایالات متحده را تهدید می‌کند و قادر است جهان را چندین بار تخریب کند. از همین رو به بهانه مبارزه با القاعده و نه طالبان به افغانستان حمله نمود. این در حالی بود که القاعده قبل از نبرد از این کشور خارج شده بود.

بخش اول این گروه (افغانستان عرب) به سمت یوگسلاوی سابق و بخش دیگر راهی چچن شد و باقیمانده آنها قبل از حمله آمریکا به افغانستان وارد عراق شدند تا بهانه‌ای برای اشغال عراق وجود داشته باشد. در عراق تشکیلات دیگری با همین فکر و اندیشه و پایگاه دینی تأسیس شد، ولی بزرگ نشان دادن آنها تنها در صورت نیاز انجام می پذیرفت.



آنچه عجیب به نظر می رسد این است که گوانتانامو و زندان‌های مخفی ایالات متحده نه تنها محل اختفای این افراد که بیشتر یک پایگاه شتشوی مغزی برای آن‌ها بوده است. منابع از این حکایت دارند که آمریکائیها به هنگام ورود به افغانستان، اعراب آنجا را به قیمت 10 دلار می خریدند. برخی عربستانی‌ها برای یافتن نیروی کار، این افراد را که هیچ ارتباطی با القاعده و گروه‌های دیگر نداشتند در اختیار گرفتند ولی افغان‌ها آن‌ها را از چنگالشان بیرون آورده و به قیمت 10 دلار به ازای هر نفر به آمریکائیها فروختند.این افراد به زندان‌های مخفی ایالات متحده منتقل شدند و برخی از آنها بعد از رهایی، تشکیلاتی را به وجود آوردند که جبهه النصرة یکی از آنها بود.

در بخش آینده روشن خواهد شد که اسب تروایی که القاعده را بخش‌های کوچکتر از جمله " جبهه النصرة"تقسیم کرد که در خدمت آمریکا باشد چه کسی است؟