گروه بینالملل مشرق-- جبهة
النصرة از مهمترین گروهای ضد نظام بشار اسد به شمار آمده که با حمایت های
تسلیحاتی آمریکا، غرب و متحدان منطقه ای خود توانسته فجایع بزرگی در این
کشور رقم بزند. از این رو "مشرق" با انتشار سلسله گزارشهایی به نحوه شکلگیری و دوام این گروه در منطقه و از جمله سوریه پرداخته است.
منابعی که به اين اطلاعات استناد کردهاند بدون آنکه خود بدانند از سیاستهای مکارانه دستگاههای اطلاعاتی آمریکا پرده برداشتهاند و پاسخهایی را ارائه کردهاند که در این بخش و بخشهای دیگر به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت. قبل از پرداختن به جزئیات این مسئله که بسیاری از رسانهها بر آن سرپوش گذاشتهاند باید از چگونگی تقسیم القاعده به نیروهای مسلح کوچکتر سخن گفت. قبلاً گفته شد که آخرین گفتوگوهای آمریکا با طالبان و القاعده در سال 1999 ميلادي در عربستان توسط جرج پوش پدر صورت گرفت که موضوع اصلی آن، خط انتقال انرژی از ترکمنستان به پاکستان از طریق افغانستان و در ادامه دستیابی به هدفی والاتر یعنی حضور در دریای مازندران بود.
آمریکايیها 20 سال برای دستیابی به این هدف مبارزه کردند ولی تا به امروز موفق نشدهاند. طالبان این موضوع را درک کرده است از همین رو شرط همراهی با این سیاست را به رسمیت شناختن خود در سطح بینالملل دانسته است. آمریکايیها از پذیرش این موضوع خودداری کردند و به همین جهت طالبان به این"معامله یک طرفه" تن نداده است. این نشست بینتیجه زمینه را برای آغاز حمله آمریکا به افغانستان توسط جرج بوش پسر و تیم جنگی چهار نفره از کارکنان شرکتهای نفت و گاز فراهم کرد. اختلاف بین آمریکا و طالبان باعث ایجاد اختلافاتی بین خاندان حاکم در عربستان شد. آنچه به طور قطع نمیتوان در مورد آن سخن گفت موضوع بنلادن است که در این طرح اقتصادی شریک بود. در بخش پیشین گفته شد که بنلادن از منافع شرکتهای ویژه خود حمایت نکرد و به جاي آن، از طالبان دفاع نمود.
بینتیجهماندن نشست آمریکايیها با طالبان باعث شد تا محوری که در افغانستان با شوروی و دولت کمونیستی این کشور مبارزه میکرد، راه تجزیه را طی کند. در حقیقت آمریکايیها گزینه جنگ را انتخاب کردند و خاندان آل سعود به دو دسته تقسیم شدند. برخی چون سعود الفیصل، وزیر خارجه این کشور نمیتوانست خشم آمریکايیها را تحمل کند و برخی نیز چون بندر بنسلطان، دوست نزدیک جرج بوش کاملاً با این طرح مخالفت کردند.
دلایل مخالفت عربستان، این بود که آمریکا با به رسمیتشناختن طالبان به عنوان دولت حاکم در افغانستان، در صدد رویگردانی از آل سعود است.
منابعی که ما در اختیار داریم حاکی از آن است که بنلادن طرف سوم این ماجرا بوده است. او از طرفی در پی ایجاد دولتی اسلامی بود و روش حکومتی آل سعود که الهام گرفته از اروپای قرون وسطی بود را رد می کرد و از طرفی شریک آمریکايیها بود و در درجه سوم حامی طالبان بود. بر اساس آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که همراهی بنلادن با طالبان باعث شد تا آمریکايیها به کمک اخوان المسلمین، گروه القاعده را متلاشی و به دستههایی کوچکتر و تحت نظارت مستقیم این کشور تقسیم نمایند. جالب توجه است که آمریکا، بنگاه خبر پراکنی عربستان را محدود و آن را با حجمی گسترده تر به قطر انتقال دادند. بدین شکل قطر، نه تنها به پایگاه آمریکائیها در منطقه تبدیل شد که در تقسیم القاعده به دستههای کوچکتر نیز همراهی کرد.
تمام نیروهایی که از عربستان راهی پاکستان میشدند قبل از ورود به این کشور، عازم قطر و از آنجا به گوانتانامو و زندانهای مخفی آمریکا منتقل میشدند تا مخالفان طرحهای این کشور در عربستان در انزوا قرار گیرند. در همین راستا آمریکايیها از اختلاف بین بنلادن و آلسعود استفاده کردند تا مخالفان خود در این کشور را به زانو در آورند. بدین منظور بمب گذاریها در عربستان شروع شد و آمریکايیها به کمک شبکه الجزیره، حمله رسانهای به مقامات آل سعود را آغاز کردند. آنها ضمن زیر سؤال بردن حقوق بشر در عربستان، مستقیماً مقامات مخالف خود در عربستان را مورد هدف قرار دادند که از آن جمله میتوان به شکست بندر بنسلطان در معامله "یمامه" اشار کرد. این اقدامات همچنان ادامه یافت تا اینکه مخالفان آمریکا در عربستان سر تسلیم فرود آوردند و با طرح کاخ سفید موافقت کردند.
در خصوص حمله به افغانستان باید گفت آمریکا تصمیم گرفت به گونهای برنامهریزی کند که در برنامه نظامی خود با مشکل مواجه نشود. آمریکايیها توانستند به کمک شبکه پشتیبانی القاعده و مزدوران خود در این گروه و نیز گروههای تازه وارد، این جبهه را منحرف کنند. این در حالی بود که آنها در منحرف کردن طالبان کاملاً شکست خوردند. علت اصلی این امر گزارشی بود که دستگاه اطلاعاتی بیگانه به "حکمتیار" ارائه کرد. در این گزارش آمده بود که رجب طیب اردوغان که در برابر حکمتیار خضوع کرده، بر دستان وی بوسه میزند و نیرو به افغانستان اعزام مینماید مزدور دستگاههای اطلاعاتی آمریکاست و در صورت حمله به افغانستان به واشنگتن کمک خواهد کرد. گذر زمان این حقیقت را به اثبات رساند چرا که با آغاز حمله آمریکا به افغانستان، حزب اردوغان در ترکیه به قدرت رسید و با ناتو در جنگ با این کشور همکاری نمود. بسیاری از نیروهای ترکیه در این جنگ کشته شدند، ولی ناتو هویت آنها را فاش نکرد. این اقدام ترکیه باعث شد تا طالبان در پی نابودی مزدوران واشنگتن باشد چرا که در گزارشی که به دست طالبان رسیده بود اسامی مزدوران آمریکا در این گروه دیده میشد. این در حالی است که منبعی که این گزارش را به طالبان ارائه کرد در قبال تجزیه گروه القاعده هیچ عکسالعملی از خود نشان نداد. چرا که نمیدانست آمریکايیها با زیرکی تمام، این گروه را به دستههای تروریستی کوچکتر و تحت نظارت مستقیم خود تقسیم خواهند کرد. به هر حال این امر باعث شد تا واشنگتن با تقسیم گروه القاعده به دستههای کوچکتر، آن را تقویت نماید. به این ترتیب کسانی که راهی قطر میشدند تا از آنجا به پاکستان بروند و به القاعده بپیوندند از زندانهای مخفی آمریکا سر در میآوردند.
در این زندانها اسرار زیادی نهفته است که نشان میدهد چگونه بسیاری از مجاهدین که قصد رفتن به فلسطین را داشتند عازم کشورهای عربی شدند تا به خدمت آمریکا درآیند.
تصادفی نبود که الظواهری و جورج بوش با هم متفقالقول باشند. زیرا الظواهری که مدعی مبارزه با واشنگتن بود، این بار در پی پیکار با صلیبیها بود، نه به دنبال جهاد با آمریکايیها و ناتو. جرج بوش هم در حمله به افغانستان، از نبرد صلیبی سخن گفت. از همین جا بود که اهانت به اسلام و پیامبر(ص) در غرب آغاز شد و درک این امر تنها با اطلاع از شکنجه با "جن" در زندانهای مخفی آمریکا میسر خواهد شد.
در بخشهای آینده در مورد شکنجه با "جن" و تأسیس "جبهة النصره" سخن خواهیم گفت. این سؤال مطرح خواهد شد که آیا واقعاً شکنجه به کمک جن بوده است یا اینکه یک فناوری آمریکایی دخیل بوده است؟ این که چطور جن توانسته است مسیر القاعدهايها را تغییر دهد حقایق ناشناختهای است که از مکر و حیله آمریکاييها خبر میدهد.
ادامه دارد...
منابعی که به اين اطلاعات استناد کردهاند بدون آنکه خود بدانند از سیاستهای مکارانه دستگاههای اطلاعاتی آمریکا پرده برداشتهاند و پاسخهایی را ارائه کردهاند که در این بخش و بخشهای دیگر به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت. قبل از پرداختن به جزئیات این مسئله که بسیاری از رسانهها بر آن سرپوش گذاشتهاند باید از چگونگی تقسیم القاعده به نیروهای مسلح کوچکتر سخن گفت. قبلاً گفته شد که آخرین گفتوگوهای آمریکا با طالبان و القاعده در سال 1999 ميلادي در عربستان توسط جرج پوش پدر صورت گرفت که موضوع اصلی آن، خط انتقال انرژی از ترکمنستان به پاکستان از طریق افغانستان و در ادامه دستیابی به هدفی والاتر یعنی حضور در دریای مازندران بود.
آمریکايیها 20 سال برای دستیابی به این هدف مبارزه کردند ولی تا به امروز موفق نشدهاند. طالبان این موضوع را درک کرده است از همین رو شرط همراهی با این سیاست را به رسمیت شناختن خود در سطح بینالملل دانسته است. آمریکايیها از پذیرش این موضوع خودداری کردند و به همین جهت طالبان به این"معامله یک طرفه" تن نداده است. این نشست بینتیجه زمینه را برای آغاز حمله آمریکا به افغانستان توسط جرج بوش پسر و تیم جنگی چهار نفره از کارکنان شرکتهای نفت و گاز فراهم کرد. اختلاف بین آمریکا و طالبان باعث ایجاد اختلافاتی بین خاندان حاکم در عربستان شد. آنچه به طور قطع نمیتوان در مورد آن سخن گفت موضوع بنلادن است که در این طرح اقتصادی شریک بود. در بخش پیشین گفته شد که بنلادن از منافع شرکتهای ویژه خود حمایت نکرد و به جاي آن، از طالبان دفاع نمود.
بینتیجهماندن نشست آمریکايیها با طالبان باعث شد تا محوری که در افغانستان با شوروی و دولت کمونیستی این کشور مبارزه میکرد، راه تجزیه را طی کند. در حقیقت آمریکايیها گزینه جنگ را انتخاب کردند و خاندان آل سعود به دو دسته تقسیم شدند. برخی چون سعود الفیصل، وزیر خارجه این کشور نمیتوانست خشم آمریکايیها را تحمل کند و برخی نیز چون بندر بنسلطان، دوست نزدیک جرج بوش کاملاً با این طرح مخالفت کردند.
دلایل مخالفت عربستان، این بود که آمریکا با به رسمیتشناختن طالبان به عنوان دولت حاکم در افغانستان، در صدد رویگردانی از آل سعود است.
منابعی که ما در اختیار داریم حاکی از آن است که بنلادن طرف سوم این ماجرا بوده است. او از طرفی در پی ایجاد دولتی اسلامی بود و روش حکومتی آل سعود که الهام گرفته از اروپای قرون وسطی بود را رد می کرد و از طرفی شریک آمریکايیها بود و در درجه سوم حامی طالبان بود. بر اساس آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که همراهی بنلادن با طالبان باعث شد تا آمریکايیها به کمک اخوان المسلمین، گروه القاعده را متلاشی و به دستههایی کوچکتر و تحت نظارت مستقیم این کشور تقسیم نمایند. جالب توجه است که آمریکا، بنگاه خبر پراکنی عربستان را محدود و آن را با حجمی گسترده تر به قطر انتقال دادند. بدین شکل قطر، نه تنها به پایگاه آمریکائیها در منطقه تبدیل شد که در تقسیم القاعده به دستههای کوچکتر نیز همراهی کرد.
تمام نیروهایی که از عربستان راهی پاکستان میشدند قبل از ورود به این کشور، عازم قطر و از آنجا به گوانتانامو و زندانهای مخفی آمریکا منتقل میشدند تا مخالفان طرحهای این کشور در عربستان در انزوا قرار گیرند. در همین راستا آمریکايیها از اختلاف بین بنلادن و آلسعود استفاده کردند تا مخالفان خود در این کشور را به زانو در آورند. بدین منظور بمب گذاریها در عربستان شروع شد و آمریکايیها به کمک شبکه الجزیره، حمله رسانهای به مقامات آل سعود را آغاز کردند. آنها ضمن زیر سؤال بردن حقوق بشر در عربستان، مستقیماً مقامات مخالف خود در عربستان را مورد هدف قرار دادند که از آن جمله میتوان به شکست بندر بنسلطان در معامله "یمامه" اشار کرد. این اقدامات همچنان ادامه یافت تا اینکه مخالفان آمریکا در عربستان سر تسلیم فرود آوردند و با طرح کاخ سفید موافقت کردند.
در خصوص حمله به افغانستان باید گفت آمریکا تصمیم گرفت به گونهای برنامهریزی کند که در برنامه نظامی خود با مشکل مواجه نشود. آمریکايیها توانستند به کمک شبکه پشتیبانی القاعده و مزدوران خود در این گروه و نیز گروههای تازه وارد، این جبهه را منحرف کنند. این در حالی بود که آنها در منحرف کردن طالبان کاملاً شکست خوردند. علت اصلی این امر گزارشی بود که دستگاه اطلاعاتی بیگانه به "حکمتیار" ارائه کرد. در این گزارش آمده بود که رجب طیب اردوغان که در برابر حکمتیار خضوع کرده، بر دستان وی بوسه میزند و نیرو به افغانستان اعزام مینماید مزدور دستگاههای اطلاعاتی آمریکاست و در صورت حمله به افغانستان به واشنگتن کمک خواهد کرد. گذر زمان این حقیقت را به اثبات رساند چرا که با آغاز حمله آمریکا به افغانستان، حزب اردوغان در ترکیه به قدرت رسید و با ناتو در جنگ با این کشور همکاری نمود. بسیاری از نیروهای ترکیه در این جنگ کشته شدند، ولی ناتو هویت آنها را فاش نکرد. این اقدام ترکیه باعث شد تا طالبان در پی نابودی مزدوران واشنگتن باشد چرا که در گزارشی که به دست طالبان رسیده بود اسامی مزدوران آمریکا در این گروه دیده میشد. این در حالی است که منبعی که این گزارش را به طالبان ارائه کرد در قبال تجزیه گروه القاعده هیچ عکسالعملی از خود نشان نداد. چرا که نمیدانست آمریکايیها با زیرکی تمام، این گروه را به دستههای تروریستی کوچکتر و تحت نظارت مستقیم خود تقسیم خواهند کرد. به هر حال این امر باعث شد تا واشنگتن با تقسیم گروه القاعده به دستههای کوچکتر، آن را تقویت نماید. به این ترتیب کسانی که راهی قطر میشدند تا از آنجا به پاکستان بروند و به القاعده بپیوندند از زندانهای مخفی آمریکا سر در میآوردند.
در این زندانها اسرار زیادی نهفته است که نشان میدهد چگونه بسیاری از مجاهدین که قصد رفتن به فلسطین را داشتند عازم کشورهای عربی شدند تا به خدمت آمریکا درآیند.
تصادفی نبود که الظواهری و جورج بوش با هم متفقالقول باشند. زیرا الظواهری که مدعی مبارزه با واشنگتن بود، این بار در پی پیکار با صلیبیها بود، نه به دنبال جهاد با آمریکايیها و ناتو. جرج بوش هم در حمله به افغانستان، از نبرد صلیبی سخن گفت. از همین جا بود که اهانت به اسلام و پیامبر(ص) در غرب آغاز شد و درک این امر تنها با اطلاع از شکنجه با "جن" در زندانهای مخفی آمریکا میسر خواهد شد.
در بخشهای آینده در مورد شکنجه با "جن" و تأسیس "جبهة النصره" سخن خواهیم گفت. این سؤال مطرح خواهد شد که آیا واقعاً شکنجه به کمک جن بوده است یا اینکه یک فناوری آمریکایی دخیل بوده است؟ این که چطور جن توانسته است مسیر القاعدهايها را تغییر دهد حقایق ناشناختهای است که از مکر و حیله آمریکاييها خبر میدهد.
ادامه دارد...