گروه بینالملل مشرق-- جبهة النصرة از مهمترین گروهای ضد نظام بشار اسد به شمار آمده که با حمایت های تسلیحاتی آمریکا، غرب و متحدان منطقه ای خود توانسته فجایع بزرگی در این کشور رقم بزند. از این رو "مشرق" با انتشار سلسله گزارش هایی به نحوه شکل گیری و دوام این گروه در منطقه و از جمله سوریه پرداخته است.
در بخشهای پیشین (اول و دوم) گفته شد که جبهه النصرة الگوی بعضی از تشکیلات تکفیری و زائیده القاعده و حامل افکار آن است.
بسیاری معتقدند تشکیلات القاعده، جبههای واحد است. حال آنکه حقیقت چیز دیگری است. منبعی خاص فاش کرده است که اسامه بن لادن با درک اینکه آمریکا حتماً به افغانستان حمله خواهد کرد با طالبان متحد شد اما دسیسهای بزرگ تشکیلات وی را از هم گسیخت و به گروههایی کوچکتر از جمله" جند الشام" و" جبهة النصرة" و " فتح الاسلام" و القاعده غرب جهان عرب و القاعده عراق و... تقسیم کرد.
این ماجرا در زمان بیل کلینتون آغاز شد، چرا که یکی از تشکیلات وابسته به اخوان المسلمون مصر با همکاری موساد و اطلاع قبلی سیا، سفارت آمریکا در نایروبی و دار السلام را هدف قرار داد. در پی این اقدام، آمریکا با متهم نمودن القاعده، یک مرکز دارویی در سودان و چندین نقطه در افغانستان را مورد هدف قرار داد و روابط خود با طالبان و القاعده را قطع نمود. از همین رو طالبان به بن لادن گوشزد نمود که آمریکا در اندیشه حمله به افغانستان بوده و دستیابی به توافق در خصوص خط انتقال انرژی از ترکمنستان به پاکستان از طریق افغانستان دشوار به نظر میرسد.
بن لادن تلاش کرد تا نیروهای القاعده که جنگ چچن را پشت سر گذاشته و همچنان در یوگسلاوی سابق مبارزه میکردند را سرو سامان بخشد. در همین راستا حامیان وی در عربستان خبری را منتشر کردند مبنی بر اینکه لشکر آزاد سازی قدس در افغانستان فعال و تلاش برای جذب بیشتر جوانان آغاز شده است.
این بار دعوت علنی به پیکار ممنوع بود و افسران اطلاعاتی آمریکا، مخفیانه با همکاری اطلاعات قطر و افسرانی از اطلاعات عربستان بر این کار نظارت میکردند. چرا که خاندان حاکم در عربستان به دو دسته تقسیم شده بودند: کبوتران خاضع و تسلیم در برابر آمریکا و عقابان مقاوم که به منظور به رسمیت شناختن خود به عنوان نظامی قانونی و الگو برای دولتهای خلیج فارس از خواستههای طالبان حمایت میکردند و عدم به رسمیت شناختن طالبان از جانب آمریکا به دلیل حفظ خط انتقال نفت را سرآغاز رویگردانی از خاندان حاکم در خلیج فارس به شمار میآوردند.
جذب نیرو برای لشکر موسوم به آزادسازی قدس به رهبری اسامه بن لادن کاملاً مخفیانه و با اطلاع بخشی از خاندان حاکم و سازمان اطلاعات آمریکا در عربستان در جریان بود. هدف از این کار جلوگیری از پنهان نگه داشتن پایگاههای القاعده بود که توسط نیروهای داوطلب جدید فاش میشد. بعضی از این افراد قبل از آنکه سلاح به دست گیرند و یک هفته و تقریباً یک ماه را در مراکز آموزشی القاعده سپری نمایند، به اسارت آمریکائیها درآمدند و 6 سال را در گوانتانامو سپری کردند.
واقعیت این است که جذب نیرو، تنها خدعهای برای از بین بردن پایگاههای القاعده بود که از افغانستان و مناطق قبایلی پاکستان خارج نشده بودند. یک سال بعد از آخرین گفتگوهای آمریکا و طالبان، بن لادن با ایمن الظواهری در سودان دیدار کرد و ظواهری و "جنبش اخوانی جهاد" به القاعده پیوست. باید گفت که ورود اخوان المسلمون به حلقه القاعده به مثابه ورود موریانه به چوب بود که آن را کاملاً متلاشی کرد. بدین شکل آمریکا توانست قبل از آغاز جنگ، با همکاری اخوان المسلمون و سازمان اطلاعات اردن، قطر و عربستان القاعده را متلاشی کند.
طراحی و اجرای حمله به سفارت آمریکا در نایروبی و دار السلام و هجوم به ناو شکن آمریکا در یمن نه توسط القاعده که توسط الظواهری و موساد شکل گرفت. هدف اصلی این عملیات، موفقیت الظواهری در جلب اعتماد بن لادن بود.
سرانجام ظواهری اعتماد بن لادن به خود را جلب کرد و توانست وی را با طرح خود مبنی بر توسعه دامنه درگیری با آمریکا در تمامی عرصهها همراه سازد. با آغاز عملیات گسترده رسانهای آمریکا در بزرگنمایی القاعده، الظواهری فرماندهان القاعده را به خارج از افغانستان منتقل نمود. این اقدام در شرایطی صورت میگرفت که سیا و موساد، توسط اخوان المسلمین و اطلاعات عربستان، قطر و اردن از داخل، تشکیلات القاعده را متزلزل و بازسازی مینمودند. بدین شکل به بهانه مبارزه با القاعده که در افغانستان متلاشی شده بود حمله به این کشور آغاز شد.
جای بسی تعجب است که طالبان به بن لادن درباره حمله آمریکا هشدار داد و چون این کشور حمله را آغاز نمود بعضی از رهبران طالبان بیان داشتند که این گروه به ابزاری برای ایالات متحده تبدیل شده و در عین حال تسلیم نشدند و هیچ یک از عناصر القاعده را به دشمن تحویل ندادند.
شگفت انگیزتر آنکه برادر ایمن الظواهری بعد از کشته شدن بن لادن و آغاز عملیات جبهة النصرة در سوریه، آتش بس طولانی مدت با آمریکائیها را پیشنهاد داد.
بدین ترتیب آمریکا که از القاعده و طالبان در جریان مبارزه با شوروی در افغانستان حمایت میکرد هنگامی که احساس نمود نفوذ شرکتهایش در آسیای میانه از طریق خاک افغانستان به خطر افتاده است با آنها وارد جنگ شد.
آمریکائیها توانستند قبل از ورود به جنگ، القاعده را متلاشی و به شاخههایی کوچکتر و قابل هضم که فرماندهان آنها را ایمن الظواهری تعیین میکرد، تقسیم نمایند. در سال 2001م شکلگیری شاخههای نرمتر آغاز شد و بخش اعظمی از آن برای ایجاد تفرقه در عراق، راهی این کشور شدند. یکی از این شاخهها با نام "جند الشام" توسط آمریکا شکل گرفت تا بعد از نابودی حزب الله و براندازی دولت سوریه به نقش آفرینی بپردازد.
طرح براندازی دولت سوریه در سال 2006م و بعد از تجاوز به لبنان آغاز شد. در پی ناکامی رژیم صهیونیستی در حمله به لبنان نه تنها این طرح آمریکا شکست خورد بلکه جند الشام نیز از چشم مردم افتاد.
در سال 2006م نام این گروه به جبهة النصرة تغییر یافت ولی اعلام رسمی آن به تعویق افتاد و تشکیل شاخههای کوچکتر که با آغاز بحران سوریه سر برآوردند، استمرار یافت. این شاخهها، انفجارهایی را در دستورکار خود قرار دادند که اکثر دستگاههایی اطلاعاتی منطقه را با مشکل مواجه ساخت. از جمله این انفجارها حمله به ستاد مدیریت بحران سوریه و وزارت کشور بود.
جبهة النصرة در سوریه روشی کاملاً متفاوت از شاخه مشابه آن در عراق، به هنگام حمله آمریکا اتخاذ نمود ضمن آنکه سلفیهای اردن بعد از کشته شدن زرقاوی در عراق مسئولیت این جبهه را بر عهده گرفت.
در بخشهای پیشین (اول و دوم) گفته شد که جبهه النصرة الگوی بعضی از تشکیلات تکفیری و زائیده القاعده و حامل افکار آن است.
بسیاری معتقدند تشکیلات القاعده، جبههای واحد است. حال آنکه حقیقت چیز دیگری است. منبعی خاص فاش کرده است که اسامه بن لادن با درک اینکه آمریکا حتماً به افغانستان حمله خواهد کرد با طالبان متحد شد اما دسیسهای بزرگ تشکیلات وی را از هم گسیخت و به گروههایی کوچکتر از جمله" جند الشام" و" جبهة النصرة" و " فتح الاسلام" و القاعده غرب جهان عرب و القاعده عراق و... تقسیم کرد.
این ماجرا در زمان بیل کلینتون آغاز شد، چرا که یکی از تشکیلات وابسته به اخوان المسلمون مصر با همکاری موساد و اطلاع قبلی سیا، سفارت آمریکا در نایروبی و دار السلام را هدف قرار داد. در پی این اقدام، آمریکا با متهم نمودن القاعده، یک مرکز دارویی در سودان و چندین نقطه در افغانستان را مورد هدف قرار داد و روابط خود با طالبان و القاعده را قطع نمود. از همین رو طالبان به بن لادن گوشزد نمود که آمریکا در اندیشه حمله به افغانستان بوده و دستیابی به توافق در خصوص خط انتقال انرژی از ترکمنستان به پاکستان از طریق افغانستان دشوار به نظر میرسد.
بن لادن تلاش کرد تا نیروهای القاعده که جنگ چچن را پشت سر گذاشته و همچنان در یوگسلاوی سابق مبارزه میکردند را سرو سامان بخشد. در همین راستا حامیان وی در عربستان خبری را منتشر کردند مبنی بر اینکه لشکر آزاد سازی قدس در افغانستان فعال و تلاش برای جذب بیشتر جوانان آغاز شده است.
این بار دعوت علنی به پیکار ممنوع بود و افسران اطلاعاتی آمریکا، مخفیانه با همکاری اطلاعات قطر و افسرانی از اطلاعات عربستان بر این کار نظارت میکردند. چرا که خاندان حاکم در عربستان به دو دسته تقسیم شده بودند: کبوتران خاضع و تسلیم در برابر آمریکا و عقابان مقاوم که به منظور به رسمیت شناختن خود به عنوان نظامی قانونی و الگو برای دولتهای خلیج فارس از خواستههای طالبان حمایت میکردند و عدم به رسمیت شناختن طالبان از جانب آمریکا به دلیل حفظ خط انتقال نفت را سرآغاز رویگردانی از خاندان حاکم در خلیج فارس به شمار میآوردند.
جذب نیرو برای لشکر موسوم به آزادسازی قدس به رهبری اسامه بن لادن کاملاً مخفیانه و با اطلاع بخشی از خاندان حاکم و سازمان اطلاعات آمریکا در عربستان در جریان بود. هدف از این کار جلوگیری از پنهان نگه داشتن پایگاههای القاعده بود که توسط نیروهای داوطلب جدید فاش میشد. بعضی از این افراد قبل از آنکه سلاح به دست گیرند و یک هفته و تقریباً یک ماه را در مراکز آموزشی القاعده سپری نمایند، به اسارت آمریکائیها درآمدند و 6 سال را در گوانتانامو سپری کردند.
واقعیت این است که جذب نیرو، تنها خدعهای برای از بین بردن پایگاههای القاعده بود که از افغانستان و مناطق قبایلی پاکستان خارج نشده بودند. یک سال بعد از آخرین گفتگوهای آمریکا و طالبان، بن لادن با ایمن الظواهری در سودان دیدار کرد و ظواهری و "جنبش اخوانی جهاد" به القاعده پیوست. باید گفت که ورود اخوان المسلمون به حلقه القاعده به مثابه ورود موریانه به چوب بود که آن را کاملاً متلاشی کرد. بدین شکل آمریکا توانست قبل از آغاز جنگ، با همکاری اخوان المسلمون و سازمان اطلاعات اردن، قطر و عربستان القاعده را متلاشی کند.
طراحی و اجرای حمله به سفارت آمریکا در نایروبی و دار السلام و هجوم به ناو شکن آمریکا در یمن نه توسط القاعده که توسط الظواهری و موساد شکل گرفت. هدف اصلی این عملیات، موفقیت الظواهری در جلب اعتماد بن لادن بود.
سرانجام ظواهری اعتماد بن لادن به خود را جلب کرد و توانست وی را با طرح خود مبنی بر توسعه دامنه درگیری با آمریکا در تمامی عرصهها همراه سازد. با آغاز عملیات گسترده رسانهای آمریکا در بزرگنمایی القاعده، الظواهری فرماندهان القاعده را به خارج از افغانستان منتقل نمود. این اقدام در شرایطی صورت میگرفت که سیا و موساد، توسط اخوان المسلمین و اطلاعات عربستان، قطر و اردن از داخل، تشکیلات القاعده را متزلزل و بازسازی مینمودند. بدین شکل به بهانه مبارزه با القاعده که در افغانستان متلاشی شده بود حمله به این کشور آغاز شد.
جای بسی تعجب است که طالبان به بن لادن درباره حمله آمریکا هشدار داد و چون این کشور حمله را آغاز نمود بعضی از رهبران طالبان بیان داشتند که این گروه به ابزاری برای ایالات متحده تبدیل شده و در عین حال تسلیم نشدند و هیچ یک از عناصر القاعده را به دشمن تحویل ندادند.
شگفت انگیزتر آنکه برادر ایمن الظواهری بعد از کشته شدن بن لادن و آغاز عملیات جبهة النصرة در سوریه، آتش بس طولانی مدت با آمریکائیها را پیشنهاد داد.
بدین ترتیب آمریکا که از القاعده و طالبان در جریان مبارزه با شوروی در افغانستان حمایت میکرد هنگامی که احساس نمود نفوذ شرکتهایش در آسیای میانه از طریق خاک افغانستان به خطر افتاده است با آنها وارد جنگ شد.
آمریکائیها توانستند قبل از ورود به جنگ، القاعده را متلاشی و به شاخههایی کوچکتر و قابل هضم که فرماندهان آنها را ایمن الظواهری تعیین میکرد، تقسیم نمایند. در سال 2001م شکلگیری شاخههای نرمتر آغاز شد و بخش اعظمی از آن برای ایجاد تفرقه در عراق، راهی این کشور شدند. یکی از این شاخهها با نام "جند الشام" توسط آمریکا شکل گرفت تا بعد از نابودی حزب الله و براندازی دولت سوریه به نقش آفرینی بپردازد.
طرح براندازی دولت سوریه در سال 2006م و بعد از تجاوز به لبنان آغاز شد. در پی ناکامی رژیم صهیونیستی در حمله به لبنان نه تنها این طرح آمریکا شکست خورد بلکه جند الشام نیز از چشم مردم افتاد.
در سال 2006م نام این گروه به جبهة النصرة تغییر یافت ولی اعلام رسمی آن به تعویق افتاد و تشکیل شاخههای کوچکتر که با آغاز بحران سوریه سر برآوردند، استمرار یافت. این شاخهها، انفجارهایی را در دستورکار خود قرار دادند که اکثر دستگاههایی اطلاعاتی منطقه را با مشکل مواجه ساخت. از جمله این انفجارها حمله به ستاد مدیریت بحران سوریه و وزارت کشور بود.
جبهة النصرة در سوریه روشی کاملاً متفاوت از شاخه مشابه آن در عراق، به هنگام حمله آمریکا اتخاذ نمود ضمن آنکه سلفیهای اردن بعد از کشته شدن زرقاوی در عراق مسئولیت این جبهه را بر عهده گرفت.