گروه فرهنگی مشرق - اعطای جایزۀ اسکار به جدایی نادر از سیمین بعضی از هموطنانمان را خرسند کرد و برخی را نیز غضبناک. لکن امسال جایزه اسکاری که به آرگو داده شد تأسف همۀ ایرانیان را برانگیخت. زیرا در این فیلم مردم ایران بسیار غیرواقعی تصویر شدهاند و همچنین وقایع تاریخی آن نیز بسیار تحریفشده است خصوصاً که غیرهنری و سیاسی بودن اعطای جایزه نیز قابل کتمان نیست. اما عجیب اینجاست که در این میانه، برخی از دوستان نتوانستند خرسندی خود را کتمان کنند. زیرا اکنون دلیل بهتری به دست آوردهاند تا مدعی شوند فیلم جدایی نادر از سیمین نیز یک فیلم سیاسی بوده و به همین علت است که جایزه اسکار به آن تعلق گرفته. در این مقال قصد داریم تا نظرگاه این دوستان را نقد کنیم و بگوییم آنچه را که یک سال قبل از گفتن آن امتناع ورزیدیم.
پس از اینکه جایزۀ اسکارِ بهترین فیلم در سال 2012 به آرگو داده شد برخی از دوستان فرصت را غنیمت جسته، ناسزاگوییهای سال گذشته خود به فیلم جدایی نادر از سیمین را تکرار کردند و هر دو فیلم را با یک چوب رانده، مدعی شدند پیام این دو اثر را میتوان در این جمله خلاصه کرد: «ایران کشور بدی است که باید از آن فرار کرد». این تحلیل در برنامۀ هفت توسط رئیس سابق بنیاد سینمایی فارابی که قشر وسیعی از این تفکر را رهبری میکند در روز جمعه یازدهم اسفند مطرح شد.
برای نشان دادن بطلان این نظریه نخست باید عیار واقعی این دو فیلم را سنجید، و این همان چیزی است که این دوستان در کمال تأسف از آن عاجز هستند. زیرا با اینکه خود را در جبهۀ اسلام و انقلاب میبینند متأسفانه ملاک و معیار صحیحی از حق در دست آنها نیست. مثلاً اگر شما در حضور ایشان محتوای آیهای از قرآن یا جملهای از احادیث معصومین را بدون ذکر منبع بر زبان آورید چه بسا که آن را منکر شوند و حتی شاید شما را نصیحت کنند که از این عقاید خرافی خود دست بردارید. چیزی که آنها احتمالاً میشناسند اساطیر یونان و خدایان کوه المپ است که در تمام سخنرانیهایشان گریزی به آن میزنند حتی اگر به مناسبت سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی به سخنرانی دعوت شده باشند. و عجیب نیست اگر خبر دهیم که ایشان در همان زمان که سید مرتضی سردبیر ماهنامۀ سوره بود نهتنها تجلی نور حکمت آن عزیز در آن جریدة وزین را نمیدیدند بلکه برایش نامۀ نصیحتآمیز هم مینوشتند. بگذریم و از سخن اصلی خود دور نیفتیم.
بعد از دیدن فیلم جدایی نادر در جشنواره بیستونهم فیلم فجر، در خاطرم گذشت که بهترین فیلم تمام عمرم را تماشا کردهام. آن شب نه تنها فیلم دیگری ندیدم بلکه میخواستم روزهای بعد هم به سالن برج میلاد نیایم. جدا از تکنیک و فیلمنامۀ عالی فیلم، مضمون آن نیز بسیار حیرتانگیز بود. یک دلیل محتواییاش این بود که برخی از آنچه را که بنده ضمن مقالات خود در خصوص ظهور فمینیسم در قوانین موضوعة کشورمان و غلبۀ این نحله در جامعه، آورده یا در دست تحقیق داشتم به درستی روایت میکرد.
موضوع فیلم جدایی نادر از سیمین بر خلاف آنچه این دوستان مطرح میکنند نه مهاجرت است و نه دروغگویی ایرانیها. در واقع این فیلم به مسئله زن امروز پرداخته است، زنی که به سبب تحصیلات و طبقۀ اجتماعی بالاتری که نسبت به نسل قبلی یافته، دیگر حاضر نیست نقش سنتی خود را در خانواده ایفاء نماید و به این سبب مشکلاتی بر شوهر و خانواده تحمیل میکند. و این همان معضلی است که از حدود پنجاه سال قبل در جوامع غربی نهادینه شده و آنها خیلی عمیقتر با این مشکلات دست به گریبانند.
هرچند که عموم زنان ایرانی هنوز به این حد افراطی نرسیدهاند اما همسران خود را در محذوریتهای دیگری قرار میدهند که فقط مخصوص ایرانیان است. یک نمونهاش دریافت مهریههای نجومی است که برای وصول آن حتی شوهران را به زندان میافکنند. مجمع تشخیص مصلحت چند مصوبۀ مجلس را که شورای نگهبان به دلیل خلاف شرع بودن رد کرده بود، به تصویب رساند. سه نمونه از این مصوبات اینها است: گرفتن حق طلاق از شوهر و اعطای آن به دست قاضی، افزایش مدت حضانت مادر برای اولاد ذکور از دو سال به هفت سال و همچنین دریافت مهریه به نرخ روز. در یک اسفتاء که از حضرت امام خمینی(ره) صورت گرفته ایشان با تبدیل مهریه به نرخ روز مخالفت کردهاند.1 بدین ترتیب ملاحظه میشود که مجمع تشخیص مصلحت عملاً آرزوی فمینستها را به جای مصلحت جامعه نشانده است.
خلاصه اینکه زنان امروز به جای همراهی و معاونت شوهر، میخواهند رئیس آنها باشند. کسی نیست بپرسد آیا مردی که به خواستگاری زنی رفته به دنبال یافتن رئیسی برای خود بوده است، یا معاون و همراه؟ پایین آمدن آمار ازدواج و همجنسخواهی در غرب ریشه در همین واقعیت دارد. امروزه حق خود را از شوهر به عنوان مدیر خانواده طلب میکنند بدون اینکه تکلیف خود را انجام داده باشند یا او را به مدیریت خانواده قبول داشته باشند. مردان غربی، بیش از هر جای دیگری درد این مشکلات را چشیدهاند و به همین جهت فیلم جدایی نادر از سیمین که واقعیت زنان مدرن و سنتی را به درستی و با یک فیلمنامه و کارگردانی خوب تصویر کرده، بر دل آنها مینشیند.
عجیب است که با این دلالات واضح، باز هم ایشان مدعی هستند که این فیلم در موضوع مهاجرت و فرار از ایران است. البته این دوستان دقت نکردهاند که سیمین در فیلم نقش مثبت ندارد و به قولی سینماییها «بدمن» است اما نه چندان واضح و گلدرشت که غالباً در فیلمهای دیگر دیدهایم. کارگردان واضحاً علیه یا له شخصیتها موضع نگرفته بلکه سعی وافر در واقعنمایی داشته است.
مشکل خانوادۀ نادر با رفتن سیمین شروع میشود و لذا است که ترمه مادرش را ملامت میکند که اگر تو خانه را ترک نکرده بودی امشب بابا در زندان نبود. ترمه در طول فیلم هیچگاه جانب مادرش را نگرفت و به درخواستهای مکرر او نیز اعتنا نکرد و فقط یک شب به توصیۀ پدرش به نزد مادر رفت. شخصیت ترمه در فیلم بیانگر منظر کارگردان است. او با دقت تمام سعی دارد بفهمد چه کسی مقصر است. لذا حرف پدرش را باور کرد که قانون میان دانستن و ندانستن، مرزی قائل نیست. نادر به او گفته بود که «من گرچه میدانستم راضیه باردار است اما در لحظۀ بیرون کردن او متوجه بارداریاش نبودم. من به خاطر تو بود که دروغ گفتم. زیرا فکر کردم اگر سه سال بروم زندان، تو نزد چه کسی خواهی ماند. اکنون هم اگر تو بخواهی حقیقت را به دادگاه میگویم.» ترمه در قبال این سخن سکوت کرد و روز بعد به سؤال قاضی اینطور جواب گفت که من بودم که پدرم را از بارداری راضیه باخبر کردم. در صحنۀ بعد ترمه را در صندلی عقب اتومبیل پدرش میبینیم که بیصدا اشک میریزد و احتمالاً برای این دروغ ناخواسته استغفار میکند. در انتها هم واضح شد که ذمۀ نادر اصولاً بری بوده و سقط جنین، ربطی به او نداشته است.
با توجه به این موارد، واضح است که ترمه در دادگاه پایانی فیلم، پدرش را انتخاب خواهد کرد. او به درستی فهمید که پدرش سهواً خطا کرده اما خطای مادرش که سرمنشأ تمام مشکلات خانواده گشته، عمدی است. اما این دوستان به گزاف مدعی هستند که سیمین در این فیلم قهرمان قصه است و ترمه نیز در انتها مادرش را انتخاب خواهد کرد! در حالیکه واضحاً این فیلم مدافع سنتها است و ما در ضمن آن با نادر که از پدرش نگهداری میکند قرابت بیشتری احساس میکنیم.
فیلمساز برای آنکه ما چهرۀ بهتری از زن سنتی ببینیم راضیه را به قصه وارد کرده است، یک زن چادری که دومین فرزند خود را باردار است و به سبب بیکار شدن شوهرش به خانۀ نادر آمده تا نظافت منزل و پرستاری پدر او را بر عهده بگیرد، کارهایی که قاعدتاً سیمین باید انجام میداد. تصویری که فیلم از این خانوادۀ سنتی میدهد تمجید عملی از آنها است. انتخاب شهاب حسینی و ساره بیات برای این نقشها نیز مؤید این ادعا است. فیلم بر حلالخوری این خانواده تأکید فوق العاده میکند. راضیه به درستی عقیده دارد که مال حرام در نسل انسان اثر سوء میگذارد و لذا به سیمین تأکید میکند که شما نباید دیه را به شوهرم بپردازید. سیمین در جواب او میتوانست بگوید: «چون جنین شما در حین مراقبت از پدر شوهرم، سقط شده پس ما به پرداخت این مبلغ راضی هستیم.» اما او وقیحانه با راضیه عصبانیت کرد و علیرغم نهی اکید او، با شوهرش به خانۀ آنها رفت.
آن پول شبههناک به زندگی حجت و راضیه داخل نگشت و آنها همچنان در مشکلات مالی خود گرفتار ماندند. از سوی دیگر، در خانوادۀ نادر مشکلات به مراتب بزرگتری همچنان لاینحل باقی ماند؛ مشکلاتی از نوع روانی که به سبب عقاید سیمین که نمونهای از زنان جامعة مدرن است پدید آمدهاند، و لذا راه حلی برای آن دیده نمیشود جز جدایی.
جدایی نادر از سیمین نهتنها سیاسی نیست بلکه در واقع اخلاقیترین فیلم جشنواره بیستونهم فجر بود، و اعتدال و انصاف کارگردان در بازنمایی صحیح شخصیتهایش میتواند درسآموز دیگران باشد (قابل توجه تهمینه میلانی و طرفدارانش که تماشاگر از همان ابتدای فیلم میفهمد که نظر کارگردان با کدام شخص است و چه کسانی قرار است تمسخر شوند). جناب فرهادی شخصیت منفی سیمین را آنقدر با اعتدال معرفی کرده است که این دوستان به گزاف او را قهرمان قصه تصور کردهاند.
اما بر این دوستان عزیز کرده وطنی چه رفته است که به مقابلۀ این فیلم برآمدند؟ آنها برای آنکه مدعی شوند فیلم جدایی اصولاً سیاسی بوده است به همین جوایز جشنوارهها استدلال کردند که مگر میشود کشور امریکا به فیلمی از جمهوری اسلامی ایران جایزه بدهد؟ چند پاسخ میتوان به این پرسش داد. مثلاً میتوان از ایشان که تحسینکنندة فیلم ملکوت آسمان/ رایدلی اسکات (2005) هستند اینطور پرسید که چرا کمپانی هالیوودی فوکس قرن بیستم بر چنین فیلمی سرمایهگذاری نموده، و یا چرا رایدلی اسکات که عداوت خود را با اسلام پنهان نمیکند آن را کارگردانی کرده است؟ آیا چرا شما از آقای طالبزاده درخواست کردهاید که یک قسمت از برنامة «راز» را به تحسین و تمجیدهای شما از این فیلم اختصاص دهد؟
در مراتب بعد میتوان به نامزدی فیلم بچههای آسمان ساختۀ مجید مجیدی به عنوان بهترین فیلم خارجی زبان سال 1999 اشاره کرد، نامزدیای که شادی هموطنانمان و دوستداران این فیلم را به دنبال داشت. (جناب مجیدی با این فیلم در شمار اعضای آکادمی اسکار درآمد، به طوریکه هر ساله رأی او را نیز دربارة فیلمها اخذ میکنند.) آیا فیلم بچههای آسمان نیز سیاسی بود؟
باید از این دوستان پرسید وقتی که فیلم جدایی نادر را در جشنواره بیستونهم فجر دیدید چه حکمی دربارۀ آن کردید؟ آیا منتظر ماندید تا ببینید بیگانگان دربارۀ آن چه میگویند تا تکلیف خود را بشناسید؟ یا بعد از آنکه به صلاح و خوبی این فیلم حکم کرده بودید با دریافت جوایز جشنوارهها، در قضاوت خود شک نموده به دشمنان این فیلم تبدیل شدید؟ و یا از همان اسفند 89 که جبهۀ سبز این فیلم را به نفع خود مصادره کرد رأی خود را در قبال این فیلم تغییر دادید؟ یا اصلاً از همان جشنوارۀ فجر به بدی این فیلم حکم کرده بودید؟ در صورت اخیر، باید دلایلی برای بدی این فیلم ارائه کرده باشید، که البته نکردهاید و جز با تکلّف بسیار نخواهید توانست.
چطور میشود پنجاه جشنوارۀ جهانی را با هم هماهنگ کرد تا به یک فیلم جایزه بدهند؟! جوایز فیلم جدایی نادر در مقولۀ سایر جوایز سینمای ایران از جشنوارههای خارجی نمیگنجد که مثلاً به فیلمی از جعفر پناهی یا عباس کیارستمی در یکی دو جشنواره جایزه داده باشند. مخالفت مسعود فراستی با جدایی نادر نیز به سبب همین جشنوارهها بوده است. جناب فراستی در این وقت تماماً از کسوت منتقد سینما درآمده و با معیارهای ملیگرایی خود دربارۀ این فیلم حکم کرده است. او نیز همان جملۀ سیمین برای مهاجرت را گرفته و چکش خود را بر سر فیلم کوبیده است. در اینجا، نه در جواب ایشان بلکه برای کسانی که کتاب خدا را میشناسند باید یادآوری کنم که خداوند حکیم بسیاری از اقوال کفرآمیز شیطان را در قرآن عیناً نقل فرموده است. واضح است که نقل یک سخن بد در یک کتاب یا فیلم به معنی تأیید آن نیست.
شما اگر شخصیت منفی سیمین را که همۀ مشکلات با او شروع میشود نفهمیدهاید، پس باید در منتقد بودن خود شک کنید. از قضا حمایت جناب فراستی از فیلم اخراجیها نیز به سبب همین ملیگرایی افراطی اوست و نه چیزی دیگر. لذا کسانی که داعیۀ اسلام و انقلاب دارند باید از اینکه ایشان را معیار یا دیدهبان خود قرار دهند شدیداً حذر کنند. زیرا ممکن است آزمونی مانند فیلم «من مادر هستم» ساختۀ فریدون جیرانی ناگهان پیش آید که جناب فراستی به سبب رفاقت با کارگردان و یکی دو مسئلۀ حاشیهای دیگر از آن حمایت کند، و دیگر حتی به دستور زبان سینما، فیلمنامه افتضاح، خطای دوربین روی دست، عدم باورپذیری و حتی ملیگرایی افراطی خود نیز کاری نداشته باشد.
کارگردان به درستی نشان میدهد که مصایبی که این زن با افکار غربی برای خانوادۀ خود پیش آورده چطور دامن خانوادۀ سنتی حجت و راضیه را نیز میگیرد. جناب فرهادی همین مسئله را در فیلم چهارشنبه سوری نیز قبلاً به نوع خفیفتری مطرح کرده بود. زن مدرنی همچون مژده (هدیه تهرانی) که از زندگیاش احساس رضایت ندارد از چادر روحانگیز (ترانه علیدوستی) برای پوشش خود در وقتی که در کمین شوهرش نشسته استفاده کرد. این نظافتچی که با خرسندی به منزل آنها آمده بود تا انتهای شب به مصائب این زوج گرفتار بود و نهایتاً هم بدون چادر از خانۀ آنها بیرون آمد و به نزد نامزدش محبوبش رفت. فرهادی در هر دو فیلم به درستی نشان داده که طبقات فقیر راحتتر زندگی میکنند و خوشبخت نیز هستند.
نادر و راضیه هر دو سنتی و دیندار هستند. و عجیب نیست که از رقابت با یکدیگر دست میکشند، نادر از ادعا در خصوص مشکل جسمیای که برای پدرش پیش آمده و راضیه از ادعا بر سقط جنینش. این مسئله نیز یکی از بزرگترین پیامهای فیلم برای جوامع غربی است.
بگذارید مثالی بزنم. در فیلم تغییر مسیر (2002) Changing Lanes که در ایران نخستین مرتبه از برنامۀ صد فیلم شبکۀ سوم سیما پخش شد، بن افلک و ساموئل ال. جکسن را میبینیم که به سبب تصادف ناخواستهای که در بزرگراه پیش میآید در یک بازی الاکلنگ، از هم انتقام میگیرند و به اموال یکدیگر آسیب میرسانند. برای غربیها که نمونۀ این فیلمها را بسیار دیدهاند و آن را در زندگی خود نیز لمس کردهاند فیلمی مثل جدایی با این رفتارهای گذشتآمیز راضیه و نادر بسیار عجیب است. متأسفانه دشمنان وطنی این فیلم، خود را در خصوص این مسائل و تصویر صحیحی که فیلم جدایی از خانوادۀ سنتی به دست میدهد تجاهل میکنند.
خیلی جالب خواهد بود اگر بدانید 000ر48 از پنجاه هزار مستشار امریکایی که در ایران بودند به تدریج از 22 بهمن 1357 تا 13 آبان 1358 از طریق فرودگاه مهرآباد از ایران خارج شدند و کسی نیز مزاحم آنها نشد. حتی در روز 21 بهمن 1357 وقتی انقلابیون به فرماندهی محمد بروجردی (معروف به مسیح کردستان که بعدها در دفاع مقدس به شهادت رسید) یکی از مقرهای ارتش را تسخیر کردند بیست امریکایی را اسیر نمودند که به دستور حضرت امام خمینی(ره) آنها را همان شب به سفارت امریکا تحویل دادند. لذا این شش امریکایی که در فیلم بر ترس فوق العادة آنها تأکید میشود میتوانستند بلیت بخرند و از ایران خارج شوند. بر خلاف آنچه که در فیلم نشان میدهد حتی گروگانهای دستگیرشدة امریکایی ترس از مرگ نداشتند و مرحوم سید احمد خمینی سه نوبت از سوی امام به دیدار آنها آمده و به ایشان پیغام داده بود که شما در امان هستید و غرض ما آن است که دولت امریکا شاه جنایتکار را در عوض شما به ما پس دهد.
فیلم آرگو امداد خداوند به دانشجویان ایرانی در خصوص احیاء کردن اسناد رشتهشدۀ لانه جاسوسی که حیرت همه را برانگیخت، علناً تمسخر کرده است زیرا آنها را به اطفال دبستانی سپرده که نهایت هنرشان این است که بتوانند یک عکس را تا اندازهای کامل کنند. فیلم آرگو همچنین مردم ایران را بسیار ابله تصویر میکند و عجیب آن است که در عین حال هوش آنها را میستاید و خوف خود را از قدرت ایشان کتمان نمیکند.
اگر امریکاییها فقط چهرۀ غضبناک ما را دیدهاند این مسئله نشان دهندۀ همان حقیقتی است که خداوند در قرآن خبر میدهد که رسول الله و یارانش را در تورات و انجیل مثال زده است. مطابق آیۀ 29 از سورۀ مبارکۀ فتح، آنها کافرانی هستند که فقط از «اشدّاء علی الکفار» نصیب بردهاند و از رحمتی که میان مسلمانان است بیبهره ماندهاند. مثالی که این آیه به آن اشاره میکند در سه انجیل نخست مسیحی (متی، مرقس و لوقا) آمده است. در انجیل متی 13/ 31 از قول حضرت عیسی(ع) نقل است که مثال ملکوت خدا همچون دانۀ خردلی است که سریع رشد میکند و به زودی درخت تناوری میشود. این مثال به رشد سریع اسلام در صدر اول اشاره دارد. همچنین در تورات مذکور است که دین پیامبر موعود برای یهود، همچون شریعت آتشین است (تثنیه 33/ 2). و میدانیم که بهرۀ عموم یهودیان از قرآن و رحمت حضرت رسول الله(ص) شمشیر در دنیا و آتش در دوزخ شد و در این چهارده قرن فرزندان ایشان نیز به همان راه رفته و میروند.
در فیلم آرگو از سوی دیگر باید به شخصیت کن تیلور سفیر کانادا در ایران که به شش فراری از سفارت در منزلش پناه داد اشاره کرد. تیلور همین چند سال پیش رسماً فاش نمود که مأمور سازمان سیا بوده است و خبر این اعتراف حتی در سایت ویکیپدیا نیز منتشر شد.2 اگر سفیر کانادا جاسوس باشد آیا از امریکاییها که کودتای سال 1332 را در ایران راه انداختند ( عملیات آژاکس T.P. AJAX) و 25 سال دیگر از شاه حمایت کردند انتظار دارید که سفارتخانهاش با عرف قوانین بینالمللی اداره شود و کارمندانش جاسوس نباشند؟ الحمدلله که خداوند قلوب دانشجویان را به درستی هدایت کرد و چیزی را که مهندس بازرگان و دولتش از فهم آن عاجز بودند از طریق ایشان و تأیید حضرت امام به ظهور رساند.
فیلم آرگو همچنین به بهترین نحو بر جعل سند توسط امریکاییها تأکید میکند. ما مشابه این واقعه را قبلاً در فیلم اکسدوس (1960) ساختۀ اتو پرهمینجر هم دیدهایم. در آنجا پل نیومن بدون اجازۀ انگلیسیها که قیمومت فلسطین و قبرس را در اختیار دارند به این جزیره میآید و با جعل سند یک کشتی حامل مهاجران یهودی را به فلسطین میبرد.
واقعۀ گروگانگیری که توسط گروهی از دانشجویان به صورت خودجوش انجام شد تأیید امام خمینی(ره) را و استعفای دولت بازرگان را در پی داشت. این واقعه عملاً آبروی امریکا در دنیا و ابرقدرتی آن کشور را زیر سؤال برد. لذا آنها سعی کردند با عملیات پنجۀ عقاب در زمین چمن استادیوم شیرودی که مقابل سفارت است فرود آیند و گروگانها را از سفارت ربوده، هلیبرد کنند که به اذن خداوند قاهر واقعۀ طبس پیش آمد و هشت نظامی امریکایی کشته شده و یک هواپیما و چهار بالگرد نیز منهدم شد. نتیجه آنکه امریکا شاه را از کشورش بیرون راند و مرگ مشکوک او در مرداد 1359 در مصر باعث شد تا آنها برای آزادی گروگانهایشان، در الجزایر پای میز مذاکره با ایران بنشینند و 5ر2 میلیارد از داراییهای ایران را مسترد دارند و تعهد بدهند تا دیگر در امور ایران دخالت نکنند.
از این دوستان هیچ بعید نیست اگر دیدید که مثلاً از فیلم گام معلق لکلک (1991) To meteoro vima tou pelargou ساختۀ تئو آنجلوپولوس تمجید کنند و جدایی نادر از سیمین را به حضیض ببرند و تفاسیری از آن بیرون بکشند که نه تنها به ذهن کارگردانش بلکه به عقل جن هم نرسیده است. مثلاً مقایسه کنید که چطور فیلم آرگو را جشنوارههای امریکایی حلوا حلوا کردند اما فیلم جدایی نادر را جشنوارههای بسیاری در شرق و غرب عالم. امتیاز فیلم جدایی نادر در سایت IMDb 5ر8 از 10 است و فعلاً رتبة 106 از 250 فیلم برتر تاریخ سینما به انتخاب مخاطبان دارا است. در سایت متاکریتیک 41 نفر از منتقدان به این فیلم رأی دادهاند که نتیجة آرای ایشان 95 از 100 بوده است.
یکی از دلایل اعطای جایزه به آرگو را میتوان موضع انفعالی امریکاییها تلقی کرد که سعی در جبران جایزه سال گذشته به فیلم جدایی نادر کردهاند. و این کار از سوی دشمنان کینهتوز امریکایی صورت گرفته که در رأس آنها کاخ سفید قرار دارد که حالا دیگر فاش شده که بر روی فیلم آرگو سرمایهگذاری نموده و بن افلک را برای ساخت این فیلم انتخاب کرده بودند. به همین دلیل بود که جایزه را بر خلاف عرف مراسم اسکار، همسر رئیس جمهور به بن افلک اهدا نمود.
سخن را کوتاه میکنم و در پایان به لحن تکبرآمیز این دوستان خاله خرسه در سخنگفتن اشارهای میکنم. گوئیا که حکم کردن در خصوص دیگران، فرصتی برای پرداختن به خود باقی نگذاشته و ایشان همه فرامین خداوند را از دشمنان خویش مطالبه میکنند، حتی لزوم مجاهدۀ نفس را.
***امیر اهوارکی
پی نوشت ها:
1- پاسخ امام(ره) این است: «مقدار مهریه همان است که در عقد قرار داده شده، و با اختلاف ارزش پول و قدرت خرید تغییر پیدا نمیکند». نگا. استفتائات از محضر امام خمینی(ره)، 3 ج، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1366 تا 1381؛ جلد 3، ص 183
آنهایی که این قانون را تصویب کردند گویا قیامت را از یاد بردهاند و گمان دارند که باید همه پاداشها در این دنیا و از سوی شوهر اعطا شود. لازم است به واقعیت تلخی که یک شاهد عینی برایم گفت اشاره میکنم که یک روز بعد از تصویب این مصوبه در مجمع تشخیص، یک صف سیصد متری از زنانی که برای دریافت مهریه خود آمده بودند مقابل دادگاه خانواده تشکیل شد و زوجهای زیادی به سبب این مسئله حتی بعد از پنجاه سال زندگی به طلاق رسیدند. در حالیکه مصلحت خانواده که متأسفانه مجمع آن را تشخیص نکرده در این است که انسان گاهی از خیر عاجل و صلاح شخصی خود بگذرد تا خانواده دوام داشته باشد. قرآن مجید در نساء/ 128 به زنان توصیۀ اکید کرده است که اگر شوهر شما وظایف زوجیت (مانند نفقه و نکاح) را انجام نداد و یا از شما اعراض کرد (و زن دیگر گرفت) شما در صلح با او باشید و حکم آن را به خدای تعالی بسپارید. طبق آمار سال 1387 هشتاد در صد از دادخواستهای طلاق را زنان ثبت میکند و این چیزی است که در فیلم جدایی، به خوبی نشان داده شده است.
2. http://www.rferl.org/content/Former_Canadian_Ambassador_Admits_To_Spying_For_CIA/1938176.html
http://en.wikipedia.org/wiki/Kenneth_D._Taylor#cite_ref-2-
پس از اینکه جایزۀ اسکارِ بهترین فیلم در سال 2012 به آرگو داده شد برخی از دوستان فرصت را غنیمت جسته، ناسزاگوییهای سال گذشته خود به فیلم جدایی نادر از سیمین را تکرار کردند و هر دو فیلم را با یک چوب رانده، مدعی شدند پیام این دو اثر را میتوان در این جمله خلاصه کرد: «ایران کشور بدی است که باید از آن فرار کرد». این تحلیل در برنامۀ هفت توسط رئیس سابق بنیاد سینمایی فارابی که قشر وسیعی از این تفکر را رهبری میکند در روز جمعه یازدهم اسفند مطرح شد.
برای نشان دادن بطلان این نظریه نخست باید عیار واقعی این دو فیلم را سنجید، و این همان چیزی است که این دوستان در کمال تأسف از آن عاجز هستند. زیرا با اینکه خود را در جبهۀ اسلام و انقلاب میبینند متأسفانه ملاک و معیار صحیحی از حق در دست آنها نیست. مثلاً اگر شما در حضور ایشان محتوای آیهای از قرآن یا جملهای از احادیث معصومین را بدون ذکر منبع بر زبان آورید چه بسا که آن را منکر شوند و حتی شاید شما را نصیحت کنند که از این عقاید خرافی خود دست بردارید. چیزی که آنها احتمالاً میشناسند اساطیر یونان و خدایان کوه المپ است که در تمام سخنرانیهایشان گریزی به آن میزنند حتی اگر به مناسبت سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی به سخنرانی دعوت شده باشند. و عجیب نیست اگر خبر دهیم که ایشان در همان زمان که سید مرتضی سردبیر ماهنامۀ سوره بود نهتنها تجلی نور حکمت آن عزیز در آن جریدة وزین را نمیدیدند بلکه برایش نامۀ نصیحتآمیز هم مینوشتند. بگذریم و از سخن اصلی خود دور نیفتیم.
بعد از دیدن فیلم جدایی نادر در جشنواره بیستونهم فیلم فجر، در خاطرم گذشت که بهترین فیلم تمام عمرم را تماشا کردهام. آن شب نه تنها فیلم دیگری ندیدم بلکه میخواستم روزهای بعد هم به سالن برج میلاد نیایم. جدا از تکنیک و فیلمنامۀ عالی فیلم، مضمون آن نیز بسیار حیرتانگیز بود. یک دلیل محتواییاش این بود که برخی از آنچه را که بنده ضمن مقالات خود در خصوص ظهور فمینیسم در قوانین موضوعة کشورمان و غلبۀ این نحله در جامعه، آورده یا در دست تحقیق داشتم به درستی روایت میکرد.
موضوع فیلم جدایی نادر از سیمین بر خلاف آنچه این دوستان مطرح میکنند نه مهاجرت است و نه دروغگویی ایرانیها. در واقع این فیلم به مسئله زن امروز پرداخته است، زنی که به سبب تحصیلات و طبقۀ اجتماعی بالاتری که نسبت به نسل قبلی یافته، دیگر حاضر نیست نقش سنتی خود را در خانواده ایفاء نماید و به این سبب مشکلاتی بر شوهر و خانواده تحمیل میکند. و این همان معضلی است که از حدود پنجاه سال قبل در جوامع غربی نهادینه شده و آنها خیلی عمیقتر با این مشکلات دست به گریبانند.
تغییر در موقعیت اجتماعی زن ایرانی
پنجاه سال قبل، هفتاد درصد از مردم ایران روستانشین بودند. زنان روستایی بسیاری از مایحتاج خانه مانند لباس، فرش و قالی، نان و سایر ارزاق را تولید میکردند. آنها در ضمن تربیت بچههای زیاد و رفت و روب خانه، در مزارع نیز به شوهرانشان مدد میرساندند و مطیع ایشان بودند. مردان نیز به کارهای مهمی همچون کشاورزی و باغداری و دامداری اشتغال داشتند. با شیوع مدرنیسم و گسترش رفاه، تأمین آن مایحتاج خانه بر دوش شوهران افتاد. زنان امروز مدتها است که لباس و حتی ظرفهایشان با ماشینهای اتوماتیک شسته میشود ولی با این حال از کار کردن در خانه ابا دارند. به عنوان یک نمونۀ افراطی، باید به رفتار زنان فرانسوی اشاره کنم که مدتها است خود را از غذا پختن فارغ کردهاند. لذا یکی از دغدغههای خانوادههای فرانسوی آن شده است که رستوران مناسب خود را پیدا کنند. و البته همۀ اینها هزینههایی است که بر دوش مردان بار میشود.
هرچند که عموم زنان ایرانی هنوز به این حد افراطی نرسیدهاند اما همسران خود را در محذوریتهای دیگری قرار میدهند که فقط مخصوص ایرانیان است. یک نمونهاش دریافت مهریههای نجومی است که برای وصول آن حتی شوهران را به زندان میافکنند. مجمع تشخیص مصلحت چند مصوبۀ مجلس را که شورای نگهبان به دلیل خلاف شرع بودن رد کرده بود، به تصویب رساند. سه نمونه از این مصوبات اینها است: گرفتن حق طلاق از شوهر و اعطای آن به دست قاضی، افزایش مدت حضانت مادر برای اولاد ذکور از دو سال به هفت سال و همچنین دریافت مهریه به نرخ روز. در یک اسفتاء که از حضرت امام خمینی(ره) صورت گرفته ایشان با تبدیل مهریه به نرخ روز مخالفت کردهاند.1 بدین ترتیب ملاحظه میشود که مجمع تشخیص مصلحت عملاً آرزوی فمینستها را به جای مصلحت جامعه نشانده است.
خلاصه اینکه زنان امروز به جای همراهی و معاونت شوهر، میخواهند رئیس آنها باشند. کسی نیست بپرسد آیا مردی که به خواستگاری زنی رفته به دنبال یافتن رئیسی برای خود بوده است، یا معاون و همراه؟ پایین آمدن آمار ازدواج و همجنسخواهی در غرب ریشه در همین واقعیت دارد. امروزه حق خود را از شوهر به عنوان مدیر خانواده طلب میکنند بدون اینکه تکلیف خود را انجام داده باشند یا او را به مدیریت خانواده قبول داشته باشند. مردان غربی، بیش از هر جای دیگری درد این مشکلات را چشیدهاند و به همین جهت فیلم جدایی نادر از سیمین که واقعیت زنان مدرن و سنتی را به درستی و با یک فیلمنامه و کارگردانی خوب تصویر کرده، بر دل آنها مینشیند.
سیمین در فیلم جدایی نادر، شخصیت منفی است
سیمین معلم زبان است و ظاهراً قصد دارد به دنبال آمال خود، ایران را ترک کند اما شوهرش نادر راضی به همراهی او نیست. لذا میخواهد از وی جدا شود و در عوضِ بخشیدن مهریه حضانت دخترشان را نیز بگیرد. قاضی دادگاه این بهانه برای طلاق را نمیپذیرد و از کشورمان دفاع میکند. در دقیقه 62 فیلم، ترمه به مادرش خبر میدهد که پدر فهمید که ادعای خارجه رفتن تو دروغ بوده است. سیمین دخترش را ملامت میکند که چرا این موضوع را بر پدرش فاش کرده است. وقتی سیمین در دقیقه 85 از تهدید حجت برای فرزندشان حرف میزند نادر به طعنه میگوید: میخواهی زندگیمان را شبانه جمع کنیم و برویم خارج؟ سیمین جواب میدهد: گور بابای خارج!
عجیب است که با این دلالات واضح، باز هم ایشان مدعی هستند که این فیلم در موضوع مهاجرت و فرار از ایران است. البته این دوستان دقت نکردهاند که سیمین در فیلم نقش مثبت ندارد و به قولی سینماییها «بدمن» است اما نه چندان واضح و گلدرشت که غالباً در فیلمهای دیگر دیدهایم. کارگردان واضحاً علیه یا له شخصیتها موضع نگرفته بلکه سعی وافر در واقعنمایی داشته است.
مشکل خانوادۀ نادر با رفتن سیمین شروع میشود و لذا است که ترمه مادرش را ملامت میکند که اگر تو خانه را ترک نکرده بودی امشب بابا در زندان نبود. ترمه در طول فیلم هیچگاه جانب مادرش را نگرفت و به درخواستهای مکرر او نیز اعتنا نکرد و فقط یک شب به توصیۀ پدرش به نزد مادر رفت. شخصیت ترمه در فیلم بیانگر منظر کارگردان است. او با دقت تمام سعی دارد بفهمد چه کسی مقصر است. لذا حرف پدرش را باور کرد که قانون میان دانستن و ندانستن، مرزی قائل نیست. نادر به او گفته بود که «من گرچه میدانستم راضیه باردار است اما در لحظۀ بیرون کردن او متوجه بارداریاش نبودم. من به خاطر تو بود که دروغ گفتم. زیرا فکر کردم اگر سه سال بروم زندان، تو نزد چه کسی خواهی ماند. اکنون هم اگر تو بخواهی حقیقت را به دادگاه میگویم.» ترمه در قبال این سخن سکوت کرد و روز بعد به سؤال قاضی اینطور جواب گفت که من بودم که پدرم را از بارداری راضیه باخبر کردم. در صحنۀ بعد ترمه را در صندلی عقب اتومبیل پدرش میبینیم که بیصدا اشک میریزد و احتمالاً برای این دروغ ناخواسته استغفار میکند. در انتها هم واضح شد که ذمۀ نادر اصولاً بری بوده و سقط جنین، ربطی به او نداشته است.
با توجه به این موارد، واضح است که ترمه در دادگاه پایانی فیلم، پدرش را انتخاب خواهد کرد. او به درستی فهمید که پدرش سهواً خطا کرده اما خطای مادرش که سرمنشأ تمام مشکلات خانواده گشته، عمدی است. اما این دوستان به گزاف مدعی هستند که سیمین در این فیلم قهرمان قصه است و ترمه نیز در انتها مادرش را انتخاب خواهد کرد! در حالیکه واضحاً این فیلم مدافع سنتها است و ما در ضمن آن با نادر که از پدرش نگهداری میکند قرابت بیشتری احساس میکنیم.
فیلمساز برای آنکه ما چهرۀ بهتری از زن سنتی ببینیم راضیه را به قصه وارد کرده است، یک زن چادری که دومین فرزند خود را باردار است و به سبب بیکار شدن شوهرش به خانۀ نادر آمده تا نظافت منزل و پرستاری پدر او را بر عهده بگیرد، کارهایی که قاعدتاً سیمین باید انجام میداد. تصویری که فیلم از این خانوادۀ سنتی میدهد تمجید عملی از آنها است. انتخاب شهاب حسینی و ساره بیات برای این نقشها نیز مؤید این ادعا است. فیلم بر حلالخوری این خانواده تأکید فوق العاده میکند. راضیه به درستی عقیده دارد که مال حرام در نسل انسان اثر سوء میگذارد و لذا به سیمین تأکید میکند که شما نباید دیه را به شوهرم بپردازید. سیمین در جواب او میتوانست بگوید: «چون جنین شما در حین مراقبت از پدر شوهرم، سقط شده پس ما به پرداخت این مبلغ راضی هستیم.» اما او وقیحانه با راضیه عصبانیت کرد و علیرغم نهی اکید او، با شوهرش به خانۀ آنها رفت.
آن پول شبههناک به زندگی حجت و راضیه داخل نگشت و آنها همچنان در مشکلات مالی خود گرفتار ماندند. از سوی دیگر، در خانوادۀ نادر مشکلات به مراتب بزرگتری همچنان لاینحل باقی ماند؛ مشکلاتی از نوع روانی که به سبب عقاید سیمین که نمونهای از زنان جامعة مدرن است پدید آمدهاند، و لذا راه حلی برای آن دیده نمیشود جز جدایی.
جدایی نادر از سیمین نهتنها سیاسی نیست بلکه در واقع اخلاقیترین فیلم جشنواره بیستونهم فجر بود، و اعتدال و انصاف کارگردان در بازنمایی صحیح شخصیتهایش میتواند درسآموز دیگران باشد (قابل توجه تهمینه میلانی و طرفدارانش که تماشاگر از همان ابتدای فیلم میفهمد که نظر کارگردان با کدام شخص است و چه کسانی قرار است تمسخر شوند). جناب فرهادی شخصیت منفی سیمین را آنقدر با اعتدال معرفی کرده است که این دوستان به گزاف او را قهرمان قصه تصور کردهاند.
تحسین جشنوارههای خارجی به چه معنا است؟
در نوروز 1390 اکران همزمان جدایی نادر و اخراجیها 3 موجب شد که جناح سبز از فرهادی در مقابل دهنمکی حمایت کند. در حالیکه فیلم جدایی نهتنها سیاسی نیست بلکه بیشترین جوایز خود را از جشنواره فیلم فجر دریافت کرده است؛ جایزۀ بهترین فیلمنامه، کارگردانی، فیلمبرداری و صدابرداری و نیز دو دیپلم افتخار برای شهاب حسینی و ساره بیات، همچنانکه سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را نیز نصیب خود کرد. و البته حق این فیلم بیش از اینها بود. جدایی در 48 جشنوارۀ دیگر نیز شرکت کرد و توانست در آنها 59 جایزه بگیرد و نامزد دریافت 19 جایزۀ دیگر شود. و از جملۀ اینها، باید به جایزۀ اسکار برای بهترین فیلم خارجی زبان و همچنین نامزدی بهترین فیلمنامه سال 2011 اشاره کرد. و این کمترین کاری است که امریکاییها با توجه به اقبال بلند این فیلم میتوانستند برای آبروی هنری در جوایز اسکار صورت دهند.
اما بر این دوستان عزیز کرده وطنی چه رفته است که به مقابلۀ این فیلم برآمدند؟ آنها برای آنکه مدعی شوند فیلم جدایی اصولاً سیاسی بوده است به همین جوایز جشنوارهها استدلال کردند که مگر میشود کشور امریکا به فیلمی از جمهوری اسلامی ایران جایزه بدهد؟ چند پاسخ میتوان به این پرسش داد. مثلاً میتوان از ایشان که تحسینکنندة فیلم ملکوت آسمان/ رایدلی اسکات (2005) هستند اینطور پرسید که چرا کمپانی هالیوودی فوکس قرن بیستم بر چنین فیلمی سرمایهگذاری نموده، و یا چرا رایدلی اسکات که عداوت خود را با اسلام پنهان نمیکند آن را کارگردانی کرده است؟ آیا چرا شما از آقای طالبزاده درخواست کردهاید که یک قسمت از برنامة «راز» را به تحسین و تمجیدهای شما از این فیلم اختصاص دهد؟
در مراتب بعد میتوان به نامزدی فیلم بچههای آسمان ساختۀ مجید مجیدی به عنوان بهترین فیلم خارجی زبان سال 1999 اشاره کرد، نامزدیای که شادی هموطنانمان و دوستداران این فیلم را به دنبال داشت. (جناب مجیدی با این فیلم در شمار اعضای آکادمی اسکار درآمد، به طوریکه هر ساله رأی او را نیز دربارة فیلمها اخذ میکنند.) آیا فیلم بچههای آسمان نیز سیاسی بود؟
باید از این دوستان پرسید وقتی که فیلم جدایی نادر را در جشنواره بیستونهم فجر دیدید چه حکمی دربارۀ آن کردید؟ آیا منتظر ماندید تا ببینید بیگانگان دربارۀ آن چه میگویند تا تکلیف خود را بشناسید؟ یا بعد از آنکه به صلاح و خوبی این فیلم حکم کرده بودید با دریافت جوایز جشنوارهها، در قضاوت خود شک نموده به دشمنان این فیلم تبدیل شدید؟ و یا از همان اسفند 89 که جبهۀ سبز این فیلم را به نفع خود مصادره کرد رأی خود را در قبال این فیلم تغییر دادید؟ یا اصلاً از همان جشنوارۀ فجر به بدی این فیلم حکم کرده بودید؟ در صورت اخیر، باید دلایلی برای بدی این فیلم ارائه کرده باشید، که البته نکردهاید و جز با تکلّف بسیار نخواهید توانست.
چطور میشود پنجاه جشنوارۀ جهانی را با هم هماهنگ کرد تا به یک فیلم جایزه بدهند؟! جوایز فیلم جدایی نادر در مقولۀ سایر جوایز سینمای ایران از جشنوارههای خارجی نمیگنجد که مثلاً به فیلمی از جعفر پناهی یا عباس کیارستمی در یکی دو جشنواره جایزه داده باشند. مخالفت مسعود فراستی با جدایی نادر نیز به سبب همین جشنوارهها بوده است. جناب فراستی در این وقت تماماً از کسوت منتقد سینما درآمده و با معیارهای ملیگرایی خود دربارۀ این فیلم حکم کرده است. او نیز همان جملۀ سیمین برای مهاجرت را گرفته و چکش خود را بر سر فیلم کوبیده است. در اینجا، نه در جواب ایشان بلکه برای کسانی که کتاب خدا را میشناسند باید یادآوری کنم که خداوند حکیم بسیاری از اقوال کفرآمیز شیطان را در قرآن عیناً نقل فرموده است. واضح است که نقل یک سخن بد در یک کتاب یا فیلم به معنی تأیید آن نیست.
شما اگر شخصیت منفی سیمین را که همۀ مشکلات با او شروع میشود نفهمیدهاید، پس باید در منتقد بودن خود شک کنید. از قضا حمایت جناب فراستی از فیلم اخراجیها نیز به سبب همین ملیگرایی افراطی اوست و نه چیزی دیگر. لذا کسانی که داعیۀ اسلام و انقلاب دارند باید از اینکه ایشان را معیار یا دیدهبان خود قرار دهند شدیداً حذر کنند. زیرا ممکن است آزمونی مانند فیلم «من مادر هستم» ساختۀ فریدون جیرانی ناگهان پیش آید که جناب فراستی به سبب رفاقت با کارگردان و یکی دو مسئلۀ حاشیهای دیگر از آن حمایت کند، و دیگر حتی به دستور زبان سینما، فیلمنامه افتضاح، خطای دوربین روی دست، عدم باورپذیری و حتی ملیگرایی افراطی خود نیز کاری نداشته باشد.
آیا فیلم جدایی نادر، چهرهای منفی از ایران ارائه کرده است؟
پاسخ ما به این پرسش صد در صد منفی است. مشکلاتی که در خانوادۀ نادر دیده میشود همانطور که ترمه به مادرش گفت با رفتن سیمین از خانه پدید آمده است. سیمین نمایندۀ زن مدرن غربی است، او معلم زبان است، موهای رنگکردۀ قرمزش حاکی از آن است که او به حجاب اعتقادی ندارد، پیانو مینوازد و آلبوم شجریان گوش میدهد، مصلحت خود را بر مصلحت خانواده مرجّح میدارد، دخترش را فقط برای خود میخواهد و به نیاز او به پدر توجه نمیکند، سیگار میکشد، در خانۀ خود آشپزی نمیکند (ولی در خانۀ مادرش احتمالاً مجبور است)، از پول شوهرش بیاجازه برمیدارد و بدین سبب راضیه را دچار مشکل میکند، بر خلاف نادر و حجت که سوگند بر کتاب مقدس (قرآن) را موجه میدانند و نیز راضیه که بر امامان شیعه سوگند خورد، او میگوید: «قسم یعنی چه؟» (سکانس آمدن حجت به مدرسه)، مادر سیمین که از نسل قبل است با دخترش همراهی ندارد و در عوض با نادر خوشرفتار است و برای او سند خانهاش را گرو میگذارد، سیمین گرچه تحصیلکرده است (برخی کتابهایش را نیز قبل از رفتن با خودش میبرد) اما از علمش فایده نمیبرد و کار صحیح را انجام نمیدهد، و جزئیات دیگری که در فیلم بر این واقعیت دلالت دارند.
کارگردان به درستی نشان میدهد که مصایبی که این زن با افکار غربی برای خانوادۀ خود پیش آورده چطور دامن خانوادۀ سنتی حجت و راضیه را نیز میگیرد. جناب فرهادی همین مسئله را در فیلم چهارشنبه سوری نیز قبلاً به نوع خفیفتری مطرح کرده بود. زن مدرنی همچون مژده (هدیه تهرانی) که از زندگیاش احساس رضایت ندارد از چادر روحانگیز (ترانه علیدوستی) برای پوشش خود در وقتی که در کمین شوهرش نشسته استفاده کرد. این نظافتچی که با خرسندی به منزل آنها آمده بود تا انتهای شب به مصائب این زوج گرفتار بود و نهایتاً هم بدون چادر از خانۀ آنها بیرون آمد و به نزد نامزدش محبوبش رفت. فرهادی در هر دو فیلم به درستی نشان داده که طبقات فقیر راحتتر زندگی میکنند و خوشبخت نیز هستند.
نادر و راضیه هر دو سنتی و دیندار هستند. و عجیب نیست که از رقابت با یکدیگر دست میکشند، نادر از ادعا در خصوص مشکل جسمیای که برای پدرش پیش آمده و راضیه از ادعا بر سقط جنینش. این مسئله نیز یکی از بزرگترین پیامهای فیلم برای جوامع غربی است.
بگذارید مثالی بزنم. در فیلم تغییر مسیر (2002) Changing Lanes که در ایران نخستین مرتبه از برنامۀ صد فیلم شبکۀ سوم سیما پخش شد، بن افلک و ساموئل ال. جکسن را میبینیم که به سبب تصادف ناخواستهای که در بزرگراه پیش میآید در یک بازی الاکلنگ، از هم انتقام میگیرند و به اموال یکدیگر آسیب میرسانند. برای غربیها که نمونۀ این فیلمها را بسیار دیدهاند و آن را در زندگی خود نیز لمس کردهاند فیلمی مثل جدایی با این رفتارهای گذشتآمیز راضیه و نادر بسیار عجیب است. متأسفانه دشمنان وطنی این فیلم، خود را در خصوص این مسائل و تصویر صحیحی که فیلم جدایی از خانوادۀ سنتی به دست میدهد تجاهل میکنند.
تصویر مخدوش ایران در فیلم آرگو
آرگو فقط بر موضوع فرار شش امریکایی از درب پشتی سفارت تمرکز کرده است و حتی در این خصوص نیز به واقعیتها وفادار نیست. بن افلک در این فیلم فقط از بیست درصد وقایع استفاده برده و سعی کرده تا تاریخ را دوباره بنویسد. از جمله مسائلی که فیلم در خصوص آن دروغ میگوید شخصیت حضرت امام(ره) و نیز واقعیت مردم ایران است، همچنین رفتار مسالمتآمیز دانشجویان پیرو خط امام با جاسوسان امریکایی. مثلاً حضرت امام در 26 آبان 1358دستور کتبی داد که زنان و سیاهپوستان دستگیرشده به دلیل مظلومیتشان در جوامع غربی، فوراً به کشورشان برگردانده شوند، که روز بعد سیزده نفر بدین سبب آزاد شدند. اما شما در این فیلم از ابتدا هیچ سیاهپوستی در سفارت امریکا نمیبینید خصوصاً که رفتار ایرانیها را با کارمندان زن سفارت، بد نشان میدهد.
خیلی جالب خواهد بود اگر بدانید 000ر48 از پنجاه هزار مستشار امریکایی که در ایران بودند به تدریج از 22 بهمن 1357 تا 13 آبان 1358 از طریق فرودگاه مهرآباد از ایران خارج شدند و کسی نیز مزاحم آنها نشد. حتی در روز 21 بهمن 1357 وقتی انقلابیون به فرماندهی محمد بروجردی (معروف به مسیح کردستان که بعدها در دفاع مقدس به شهادت رسید) یکی از مقرهای ارتش را تسخیر کردند بیست امریکایی را اسیر نمودند که به دستور حضرت امام خمینی(ره) آنها را همان شب به سفارت امریکا تحویل دادند. لذا این شش امریکایی که در فیلم بر ترس فوق العادة آنها تأکید میشود میتوانستند بلیت بخرند و از ایران خارج شوند. بر خلاف آنچه که در فیلم نشان میدهد حتی گروگانهای دستگیرشدة امریکایی ترس از مرگ نداشتند و مرحوم سید احمد خمینی سه نوبت از سوی امام به دیدار آنها آمده و به ایشان پیغام داده بود که شما در امان هستید و غرض ما آن است که دولت امریکا شاه جنایتکار را در عوض شما به ما پس دهد.
فیلم آرگو امداد خداوند به دانشجویان ایرانی در خصوص احیاء کردن اسناد رشتهشدۀ لانه جاسوسی که حیرت همه را برانگیخت، علناً تمسخر کرده است زیرا آنها را به اطفال دبستانی سپرده که نهایت هنرشان این است که بتوانند یک عکس را تا اندازهای کامل کنند. فیلم آرگو همچنین مردم ایران را بسیار ابله تصویر میکند و عجیب آن است که در عین حال هوش آنها را میستاید و خوف خود را از قدرت ایشان کتمان نمیکند.
اگر امریکاییها فقط چهرۀ غضبناک ما را دیدهاند این مسئله نشان دهندۀ همان حقیقتی است که خداوند در قرآن خبر میدهد که رسول الله و یارانش را در تورات و انجیل مثال زده است. مطابق آیۀ 29 از سورۀ مبارکۀ فتح، آنها کافرانی هستند که فقط از «اشدّاء علی الکفار» نصیب بردهاند و از رحمتی که میان مسلمانان است بیبهره ماندهاند. مثالی که این آیه به آن اشاره میکند در سه انجیل نخست مسیحی (متی، مرقس و لوقا) آمده است. در انجیل متی 13/ 31 از قول حضرت عیسی(ع) نقل است که مثال ملکوت خدا همچون دانۀ خردلی است که سریع رشد میکند و به زودی درخت تناوری میشود. این مثال به رشد سریع اسلام در صدر اول اشاره دارد. همچنین در تورات مذکور است که دین پیامبر موعود برای یهود، همچون شریعت آتشین است (تثنیه 33/ 2). و میدانیم که بهرۀ عموم یهودیان از قرآن و رحمت حضرت رسول الله(ص) شمشیر در دنیا و آتش در دوزخ شد و در این چهارده قرن فرزندان ایشان نیز به همان راه رفته و میروند.
در فیلم آرگو از سوی دیگر باید به شخصیت کن تیلور سفیر کانادا در ایران که به شش فراری از سفارت در منزلش پناه داد اشاره کرد. تیلور همین چند سال پیش رسماً فاش نمود که مأمور سازمان سیا بوده است و خبر این اعتراف حتی در سایت ویکیپدیا نیز منتشر شد.2 اگر سفیر کانادا جاسوس باشد آیا از امریکاییها که کودتای سال 1332 را در ایران راه انداختند ( عملیات آژاکس T.P. AJAX) و 25 سال دیگر از شاه حمایت کردند انتظار دارید که سفارتخانهاش با عرف قوانین بینالمللی اداره شود و کارمندانش جاسوس نباشند؟ الحمدلله که خداوند قلوب دانشجویان را به درستی هدایت کرد و چیزی را که مهندس بازرگان و دولتش از فهم آن عاجز بودند از طریق ایشان و تأیید حضرت امام به ظهور رساند.
فیلم آرگو همچنین به بهترین نحو بر جعل سند توسط امریکاییها تأکید میکند. ما مشابه این واقعه را قبلاً در فیلم اکسدوس (1960) ساختۀ اتو پرهمینجر هم دیدهایم. در آنجا پل نیومن بدون اجازۀ انگلیسیها که قیمومت فلسطین و قبرس را در اختیار دارند به این جزیره میآید و با جعل سند یک کشتی حامل مهاجران یهودی را به فلسطین میبرد.
واقعۀ گروگانگیری که توسط گروهی از دانشجویان به صورت خودجوش انجام شد تأیید امام خمینی(ره) را و استعفای دولت بازرگان را در پی داشت. این واقعه عملاً آبروی امریکا در دنیا و ابرقدرتی آن کشور را زیر سؤال برد. لذا آنها سعی کردند با عملیات پنجۀ عقاب در زمین چمن استادیوم شیرودی که مقابل سفارت است فرود آیند و گروگانها را از سفارت ربوده، هلیبرد کنند که به اذن خداوند قاهر واقعۀ طبس پیش آمد و هشت نظامی امریکایی کشته شده و یک هواپیما و چهار بالگرد نیز منهدم شد. نتیجه آنکه امریکا شاه را از کشورش بیرون راند و مرگ مشکوک او در مرداد 1359 در مصر باعث شد تا آنها برای آزادی گروگانهایشان، در الجزایر پای میز مذاکره با ایران بنشینند و 5ر2 میلیارد از داراییهای ایران را مسترد دارند و تعهد بدهند تا دیگر در امور ایران دخالت نکنند.
دوستان خاله خرسه
فیلم جدایی نادر از سیمین واضحاً دخلی به سیاست ندارد. آنهایی که میخواهند اهداف سیاسی از آن بیرون بکشند به جای توجه به متن، بر حاشیه تمرکز کرده و کارشان شبیه کسی است که در یک نمایشگاه نقاشی به قابها خیره میشود تا بلکه چیزی از آن بیرون بکشد تا در تفسیر اثر هنری به کار گیرد. این دوستان که در سالهای 1386 و 1387 بنیاد سینمایی فارابی به ایشان سپرده بود از قضا بنیان فکر خود را بر حق و عدل نساختهاند بلکه در عوض از همان سنین بیست سالگی برای خلایق خطابه کرده، از صراط انصاف و اعتدال دور افتادهاند و لذا نمیتوانند نمایندۀ جامعۀ دیندار ما باشند. مثال ایشان همچون قاضیای است که فقه و شریعت نمیداند و گاهی بالاجبار نگاهی به قانون مدنی و آیین دادرسی انداخته است و در وقت قضاوت جانب کسی را میگیرد که به نحوی از او خوشش آمده باشد، پس به وقت محاکمه سعی دارد نکتهای از طرف مقابل بگیرد و بر او مدعی شود. اینها همه بدان سبب است که قاضی علی الاطلاق به ایشان منصب قضاوت نداده است و لذا در این مسیر امدادشان نخواهد فرمود.
از این دوستان هیچ بعید نیست اگر دیدید که مثلاً از فیلم گام معلق لکلک (1991) To meteoro vima tou pelargou ساختۀ تئو آنجلوپولوس تمجید کنند و جدایی نادر از سیمین را به حضیض ببرند و تفاسیری از آن بیرون بکشند که نه تنها به ذهن کارگردانش بلکه به عقل جن هم نرسیده است. مثلاً مقایسه کنید که چطور فیلم آرگو را جشنوارههای امریکایی حلوا حلوا کردند اما فیلم جدایی نادر را جشنوارههای بسیاری در شرق و غرب عالم. امتیاز فیلم جدایی نادر در سایت IMDb 5ر8 از 10 است و فعلاً رتبة 106 از 250 فیلم برتر تاریخ سینما به انتخاب مخاطبان دارا است. در سایت متاکریتیک 41 نفر از منتقدان به این فیلم رأی دادهاند که نتیجة آرای ایشان 95 از 100 بوده است.
یکی از دلایل اعطای جایزه به آرگو را میتوان موضع انفعالی امریکاییها تلقی کرد که سعی در جبران جایزه سال گذشته به فیلم جدایی نادر کردهاند. و این کار از سوی دشمنان کینهتوز امریکایی صورت گرفته که در رأس آنها کاخ سفید قرار دارد که حالا دیگر فاش شده که بر روی فیلم آرگو سرمایهگذاری نموده و بن افلک را برای ساخت این فیلم انتخاب کرده بودند. به همین دلیل بود که جایزه را بر خلاف عرف مراسم اسکار، همسر رئیس جمهور به بن افلک اهدا نمود.
سخن را کوتاه میکنم و در پایان به لحن تکبرآمیز این دوستان خاله خرسه در سخنگفتن اشارهای میکنم. گوئیا که حکم کردن در خصوص دیگران، فرصتی برای پرداختن به خود باقی نگذاشته و ایشان همه فرامین خداوند را از دشمنان خویش مطالبه میکنند، حتی لزوم مجاهدۀ نفس را.
***امیر اهوارکی
پی نوشت ها:
1- پاسخ امام(ره) این است: «مقدار مهریه همان است که در عقد قرار داده شده، و با اختلاف ارزش پول و قدرت خرید تغییر پیدا نمیکند». نگا. استفتائات از محضر امام خمینی(ره)، 3 ج، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1366 تا 1381؛ جلد 3، ص 183
آنهایی که این قانون را تصویب کردند گویا قیامت را از یاد بردهاند و گمان دارند که باید همه پاداشها در این دنیا و از سوی شوهر اعطا شود. لازم است به واقعیت تلخی که یک شاهد عینی برایم گفت اشاره میکنم که یک روز بعد از تصویب این مصوبه در مجمع تشخیص، یک صف سیصد متری از زنانی که برای دریافت مهریه خود آمده بودند مقابل دادگاه خانواده تشکیل شد و زوجهای زیادی به سبب این مسئله حتی بعد از پنجاه سال زندگی به طلاق رسیدند. در حالیکه مصلحت خانواده که متأسفانه مجمع آن را تشخیص نکرده در این است که انسان گاهی از خیر عاجل و صلاح شخصی خود بگذرد تا خانواده دوام داشته باشد. قرآن مجید در نساء/ 128 به زنان توصیۀ اکید کرده است که اگر شوهر شما وظایف زوجیت (مانند نفقه و نکاح) را انجام نداد و یا از شما اعراض کرد (و زن دیگر گرفت) شما در صلح با او باشید و حکم آن را به خدای تعالی بسپارید. طبق آمار سال 1387 هشتاد در صد از دادخواستهای طلاق را زنان ثبت میکند و این چیزی است که در فیلم جدایی، به خوبی نشان داده شده است.
2. http://www.rferl.org/content/Former_Canadian_Ambassador_Admits_To_Spying_For_CIA/1938176.html
http://en.wikipedia.org/wiki/Kenneth_D._Taylor#cite_ref-2-