گروه فرهنگی مشرق؛ در طول روز چهره های فرهنگی کشور هر کدام به فراخور جایگاهشان درباره مشکلات، دغدغه ها و فعالیت های خود با رسانه های مختلف گفتگو می کنند. در ادامه توجه شما را به برخی مصاحبه های انجام شده فرهنگی در روز سهشنبه جلب می کنیم:
*ما قرار است هالیوود را به چالش بکشیم. آنها باید متوجه شوند که اعتبار ملت ایران و شخصیت حقوقی ایران باید حفظ شود و ما در این مورد از آن دفاع می کنیم.
*من نتوانستم این چند وقته آقای ایوبی را ببینیم؛ البته در پاریس وقتی که رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی بود، وی را دیده بودم و فکر میکنم سال 2005 بود که من و آقای ایوبی، با ماشین دیپلماتیکشان به دیدار روژه گارودی که مریض بود، رفتیم.
*«کوتان پیر» در پاسخ به این سوال که چه مسیری تاکنون در بحث شکایت ایران از فیلم «آرگو» طی شده گفت: من شش ماه است دارم کار میکنم به این سؤال نیز بارها پاسخ دادم که برای اینکه از آقای «بن افلک» و «جورج کلونی» تهیهکننده و شرکت «برادران وارنر» که سازنده و توزیع کننده است تلاشهای متعددی شده اما کارشکنیهایی از سوی غرب بوده است.
*برای اینکه دوباره تبلیغات منفی و ضد ایرانی را شروع نکنند و برای اینکه افکار عمومی در مورد حقایق جمهوری اسلامی را منحرف نکنند من فکر میکنم که باید این کار را ادامه داد و من خوشحالم که مقاومت ملت ایران علیه پروپاگاندای غربی که میخواهد کنترل ایران را در دست بگیرد ادامه پیدا میکند.
*وی با اشاره به انتقاد مقام معظم رهبری به فیلم سینمایی «آرگو» افزود: با توجه به هزینههایی درباره این فیلم داده شده، در صورت عقبنشینی تصمیم بدی گرفته شده که ایران را بیاعتبار میکند و در ادامه نیز همین منوال ادامه خواهد یافت بهعلاوه اینکه ایران تهمتهای زده شده از سوی هالیوود را مورد تایید قرار میدهد.
سختیهای شیرینی که او در دوران اسارت کشیده است، شعرهایی که در آن دوران میسروده و به آزادگان همرزم خود در اردوگاه میداده تا حفظ کنند، شروع طوفانی شاعر شدنش تلقی میشود. بخشی از مصاحبه فارس با این شاعر لنگرودی که امروز وکیل پایه یک دادگستری است را بخوانید؛
* وقتی که از اسارت آزاد شدم زائر مزار خود بودم! البته من در چهارده سالگی (در شهریور سال شصت و دو) به جبهه رفتم، سه سال در جبهه بودم و به اسارت درآمدم. چون مجروح شده بودم و در میدان مین روی مین ضد نفر رفته بودم، باعث شد تا پای چپم قطع شود. یک تعداد از دوستان دیگر شهید شده بودند و موقعی که من مجروح شدم پشت عراقیها بودیم. بچهها در خط بودند و بحبوحه عملیات بود و نمیتوانستند خودشان را به ما برسانند و ما را نجات بدهند. در نتیجه خودم به همراه یکی از دوستانم که او هم بعد شهید شد تصمیم گرفتیم تا حرکت کنیم.
*دقیقاً پنج روز تشنگی و عطش بود که این عطش و تشنگی امروز هم در زندگیام تأثیر خودش را داشته است. این نکته را هم بگویم که آن قدر تشنگی زیاد بود که صبحها با زبانم شبنم روی علفها را جمع میکردم تا بتوانم رفع عطش بکنم و با حرص و ولع با سرنیزه زمین را میکندم و رطوبت زمین را میمکیدم یا شکمم را روی زمینی که علف داشت میمالیدم و علفها را میجویدم.
*آقای زریان با ما نسبت فامیلی دارند و از بچههای لنگرود هستند. از شاعران گیلانی هم آقای ابوالقاسم حسینجانی، آقای فرامرز محمدیپور، آقای کریم رجبزاده، آقای مرتضی نوربخش و آقای محسن حسنزاده لیله کوهی هستند، ارتباط من با این شاعران باعث شد که من در حوزه شعر دفاع مقدس در کنگرههای شعر دفاع مقدس حضور پیدا کنم و آنجا با شاعرانی مثل آقایان علی معلم، براتیپور، مشفق کاشانی، حمید سبزواری، زندهیاد قیصر امینپور، بیگی حبیب آبادی، حسین اسرافیلی، رضا اسماعیلی، دکتر غلامرضا رحمدل و ... آشنا شدم.
*سال 78 خانهمان پشت بیمارستان امینی لنگرود بود؛ به من خبر رسید که یک نفر در بیمارستان امینی لنگرود است که تصادف کرده است و اسمش «پورامین!» است. اسمش را با تردید می گفتند! گفتند آشنای شماست. نمیدانم چه طور شد که این خبر را به من دادند. فکر کردند چون ایشان شاعر است و من هم شاعر، شاید به این دلیل من را خبر کردند. یا شاید چون در لنگرود تصادف کرده بود و با آشنایی که از من داشت که لنگرودی هستم و مرا می شناسند، خودش گفته بود ... نمی دانم، به هر حال خودم را به بیمارستان رساندم، یک فاصله دویست متری از منزل ما تا بیمارستان است. رسیدم دیدم کسی که تصادف کرده است «زنده یاد قیصر امینپور» است. آن زمان قیصر، مشاور فرهنگی رئیس جمهور بود.
*ایشان از تهران به سمت رودسر (که زادگاه همسر ایشان است) حرکت میکردند. بین راه، نرسیده به لنگرود محلهای به نام دیوشل است که در آنجا تصادف کرده بودند. این جاده که آن موقع خیابانش که کم عرض بوده پیچ خطرناکی داشته است. آن تصادف و آن آسیبی که به کلیه ایشان وارد شده بود باعث میشود پس از چند سال ایشان فوت کنند.
*سالهای گذشته چه در داخل سینما و چه از بیرون نسبت به سینما بیمهریها و بیتوجهیهایی شد که سینما را دچار حاشیههای گوناگون، کرده است. در حالی که سینما، با توجه به تاثیرات وسیع آن در حوزههای گوناگون اقتصادی و فرهنگسازی دارای نقش بزرگی است که دستاوردهای بزرگی را داشته است و شاید ارزشمندتر از چاههای نفت و معادن طلا باشد، چون در جریان فرهنگی جهان امروز نقش اول را ایفاء میکند.
*رضاداد با تأسف از اینکه در 20 سال اخیر فرصت سوزیهای زیادی انجام شده، تصریح کرد: البته شرایط سیاسی هم به وضعیت موجود دامن زد و در حال حاضر که نگاه میکنیم، میبینیم سینما با دلیل یا بیدلیل به جایی رسیده است که درگیر منازعات بیهودهی داخلی و خارجی شده است و به فرض وجود برخی اشکالات با آن رفتاری شده است که شایستهی این هنر و صنعت در ایران نبوده است.
*این فرصتی که در دولت جدید به وجود آمده، نباید چهار ساله تلقی کنیم بلکه به لحاظ تجربهی تاریخی باید،هشت ساله تلقی کنیم، فرصت قابل توجهی است تا بیتوجهیهای گذشته از بین برود. همه باید کمک کنیم آنچه که باید بشود، اتفاق بیافتد. لازمه تحقق همچین دیدگاهی آن است که همه با حداکثر توان و سهم خود، در هر زمینهای که میتوانند کمک کنند. البته نقش جامعهی سینمایی،مدیریت سینمایی کشور، مدیران دیگر کشور و نهادهای متعدد موجود و حتی مخاطبین در اعتلای این هنر صنعت نقش ویژه و متفاوتی است.
*من در دهه 70 پیش از اینکه فیلم «قرمز» را بسازم، 10 سال از عمرم را در کتابخانه ملی، دانشگاه تهران و مجلس گذراندم تا گذشته سینمای ایران را بررسی کنم. البته کتاب بسیار مفیدی به نام «تاریخ سینمای ایران» نوشته جمال امید وجود دارد که بسیار مفید هم است اما همان کتاب نشان میدهد که مورخ در بخشهایی با کمبودهایی روبرو بوده است که نتوانسته منابعی دربارهی آنها پیدا بکند تا خلاءهای موجود در کتابش را پر کند.
*من اگر بخواهم درباره روحانگیز سامینژاد اولین بازیگر زن سینمای ایران که یک مقاله هم درباره آن نوشتم، بنویسم به کجا باید مراجعه کنم؟! جز مصاحبه تصویری آقای تهامینژاد در فیلم «از مشروطیت تا سپنتا» و نظرات پراکنده سامینژاد هیچ اطلاعات دیگری پیدا نمیکنید!
*یک بازیگر زن دیگری داریم به نام ایران قادری که از سال 1320 تا 1334 _ 35 ستاره تئاتر ایران بوده است و اگر از آقای انتظامی هم بپرسید ستاره تئاتر ایران چه کسی بوده است؟ او قادری را معرفی میکند.ایران قادری بعدها در فیلمهای فارسی، مادر فردین میشود و بعد هم در دهه 60 در گمنامی از دنیا میرود اما من جایی ندیدم که مصاحبهای با او انجام شده باشد و دربارهی زندگیاش صحبت کرده باشند. ایران دفتری هم داریم که به اندازه ایران قادری در حوزه تئاتر شهرت نداشته است اما با او هم مصاحبههای اندکی وجود دارد.
*من تحقیقی درباره ستارههای زن در سینمای ایران دارم که همه آنها سرنوشت تلخی داشتهاند. البته یکبار به ناصر ملک مطیعی گفتم که ایشان بعد از شنیدن آن به من گفت، مگر بازیگران مرد ایران سرنوشت خوبی داشتهاند که بازیگران زن سرنوشت تلخی دارند؟!
*همه فکر می کردند که زمان بسیاری از درگذشت روح انگیز سامینژاد می گذرد، در حالی که او سال 76 فوت کرد. شخصی به من زنگ زد و از درگذشت او خبر داد که من گفتم که مگر او زنده بوده!؟ هنگامی که من به خانه روح انگیز سامینژاد رفتم، تمام میراث او یک نایلون بود که در آن یک جلد شناسنامه، یک بسته سیگار، مبلغ 6 هزارتومان پول و یک بروشورنو نو نو و تا نخورده فیلم « دختر لر» بود. واقعاً دل آدم میگیرد که هیچکس نمیدانست که اولین بازیگر زن تاریخ سینمای ایران در این سالها اینجا زندگی میکرده و زنده بوده است.