*جنگ یک رخداد مهم کشوری بود و البته حس خبرنگاری هم این است که هر واقعهای را خود خبرنگار از نزدیک ببیند، حس کند و سپس مشهودات خود را درقالب خبر، گزارش، عکس برای کسانی که غائب هستند بفرستد. همین حس خبرگیری قبل از زمان جنگ ایران و عراق و در درگیریهای کردستان من را واداشت که به این مناطق بروم.
*ضرورت حضور من در کردستان همان ضرورت حرفهای و کاری بود. در خیلی از حرفهها محدودیت جنسیتی نیست، محمدودیت زمانی اعمال میشود که آن حرفه را به عنوان جنس ببینند. آن زمان اینطوری نبود و حتی خود امام(ره) این محدودیت را برای مشاغل قائل نبودند. در آن زمان خوشبختانه چیزی که اصلاً مطرح نبود، جنسیت فرد بود و چیزی که بسیار مطرح بود نوع کار و ملاک آن بود.
*زمانی که من وارد درگیریهای کردستان شدم، هیچ آشنایی با این شهر نداشتم. آن زمان یکی دوتا کتاب رمان در رابطه با کردستان خوانده بودم که یکی از آنها به نام «چراغی بر فراز مادیان کوه» بود که کتاب بسیار زیبایی بود و در آن هنگام کمک بسیاری به من کرد تا بتوانم تا حدودی با مردم کرد آشنا بشوم. در آن کتاب حس ناسیونالیستی مردم کردستان به صورت کاملاً برجسته و واضح قابل درک بود. تنها شناخت من از کردها زمانی که من به این منطقه رفتم، مطالعه همین چند کتاب بود.
* من به جرات میتوانم بگویم درمورد کردستان اصلاً کاری صورت نگرفت و ضربههای گروههای چپ در منطقه کردستان به وضوح مشخص بود، ولی همانطور که قبلاً هم اشاره کردم به لحاظ منطقه جغرافیایی و فرهنگی کردستان هم توانستند فعالیت بکنند و هم خیلی مواقع نتوانستند کاری از پیش ببرند.
*وی در رابطه با منافقین و ارتباط مستقیم با آنها گفت: ایجاب میکرد بهخاطر نوع حرفه من چنین ارتباطی داشته باشم و بدانم که حرف حساب آنها چیست. به همین دلیل آنها حتی برای من برنامهریزی کرده بودند که من نه یک خبرنگار بلکه یک جاسوس هستم.
*اگر بخواهم خاطره آن روزها را بگویم دو مورد در این خصوص به ذهنم میرسد که یکی به این شرح است؛ درهمان مریوان بود که قرار شد در سالن فرمانداری آنجا همه بنشینند و سر خواستههایشان با دکتر چمران صحبت بکنند؛ زیرا ایشان نماینده نخست وزیر نیز بودند و میخواستند حرف حساب آنها را بشنوند. بعد از چند دقیقهای که در جلسه حضور داشتم به بیرون رفتم تا ببینم بیرون چه خبر است. داخل جلسه سر و صدا بسیار بود و بحثهای همیشگی تکرار میشد. وقتی بیرون آمدم، دیدم جمعیتی تحت تاثیر گروهکها از سنندج تا مریوان به حالت راهپیمایی جهت اعتراض به حضور پاسدارانی که از مرکز آمده بودند، حرکت میکردند، پادگان سپاه نیز در همین مسیر، دو کیلومتری مریوان قرار داشت.
پاسدارانی که در آنجا پست داشتند خودروهایی را متوقف کردند که با خودشان اسلحه حمل میکردند و تعدادی از آنها برای حزب دموکرات بود. همین بهانهای شده بود تا گروهکها مثل منافقین مردم را تهییج کنند و بگویند که چرا سپاه باید در اینجا حضور داشته باشد؟ با همین بهانه قریب به هزار نفر را جمع کردند و به راهپیمایی واداشتند.
*من فکر میکنم که مقاومت، در افغانستان و لبنان و جاهای دیگر دنیا، مولود دفاع مقدس ماست. دوران 8 ساله دفاع مقدس ما زایش هایی در جاهای مختلف دنیا داشت که حتی حرکت های بیداری اسلامی در کشورهای اسلامی هم منبعث از همان حرکت های دفاع مقدس و انقلاب ماست. خود دفاع مقدس را هم به خاطر انقلاب به ما تحمیل کردند. اگر انقلابی نبود، جنگی هم به ما تحمیل نمی شد.من اعتقادم این است که ما هنوز در خود دفاع مقدس به مرحلهای نرسیدهایم که بگوییم سینمای دفاع مقدس داریم تا چه برسد به سینمای مقاومت.
*ما باید مؤلفه ها و ریشه های دفاع مقدس را با سینمای دفاع مقدس تبیین می کردیم. باید سوال می کردیم که چرا مردم به این حجم و وسعت وارد حوزه جنگ شدند؟در همه این سالها شاید ما به صورت انگشت شمار فیلم هایی ببینیم که وارد مباحث تحلیلی جنگ شدند.
*به نظرم همان طور که رهبری اشاره کردند، ما هنوز بارهای زمین مانده بسیاری در حوزه دفاع مقدس داریم. حوزهای که به راحتی می تواند کشوری را با عقبه اعتقادیاش تغذیه کند. بسیاری از این کشورها از این ظرفیت ها و فرصت ها استفاده می کنند. الان هنوز هم در فرانسه و آمریکا در حوزه جنگ جهانی فیلم ساخته می شود.
*فکر می کنم ما هم در حوزه سینمای دفاع مقدس و هم حوزه سینمای مقاومت نیاز به یک سیاست گذاری کلان رسمی از طریق نهادهای مربوط داریم. به نظرم همچنان جا برای کار در حوزه سینما در خصوص این مقوله ها وجود دارد و این نیاز به امکانات، سیاست گذاری و بودجه کافی دارد.
*در تلویزیون ما یک حضرت یوسف(ع) ساخته می شود و تا چندسال همه چیز فراموش می شود. به نظرم این از نداشتن استراتژی و برنامه مشخص و نقشه راه است. سریالی که خیلیها در خیلی نقاط دنیا آن را دیدند. نباید شعله این حرکات خاموش شود. باید جزئی از دستور کار صداوسیما و برنامه های روتین ما باشد.