این دختر نوجوان میگوید که در ابتدای حوادث سوریه از سوی پدرش به تنهایی در اتاقی زندانی شد، پدرش شورشیان سوری را به خانه دعوت کرده بود تا روابط جنسی با وی داشته باشند، او در این اتاق به تناوب و مکررا از سوی تروریستها مورد تجاوز وحشیانه جنسی قرار گرفته است.
وی می گوید که هنگامی که موضوع را برای پدرش بازگو میکرد، او مدعی می شد که این نوعی جهاد است، پدر این دختر حتی از مداوای وی نیز خودداری می کرد و تنها میگفت که این اقدام در کارهای خیر تو ثبت میشود و باعث ورود تو به بهشت خواهد شد.
این دختر یک ماه به همین وضعیت زندگی کرد، او بارها به فکر فرار افتاد، اما هر بار از اینکه به دست عناصر مسلح به قتل برسد، میترسید و از این فکر منصرف میشد.
روان گفت که حتی مادرش نیز او را تهدید می کرد که در صورت گفتن این موضوع به دیگران او را خواهد کشت، این در حالی بود که مادر وی نیز برای جهاد نکاح به روستاهای مجاور رفته بود.