کد خبر 257152
تاریخ انتشار: ۲۸ مهر ۱۳۹۲ - ۱۰:۵۱

جدا از اینکه پسندِ سیاسی ما چه باشد و حتی جدا از اینکه در دین و آیین و اعتقاد و جهان‌بینی، پیروی کدام مکتب و مسلک و بینش و نگرش باشیم؛ ناگزیر همه باید نگران، پاسبان و پاسدار اخلاق جامعه‌ی خود باشیم. اگر اخلاق _این گرامی گوهرِ جداکننده انسان از حیوان و هیولا_ در جامعه‌ای پاینده باشد، امید رسیدن به حقیقت هم در آن جامعه زنده است؛ و اگر ریشه‌ها و برگ‌های درخت اخلاق در جامعه‌ای پوسیده و پژمرده باشد، آن جامعه حقیقتاً مرده است؛ یعنی هم امید رسیدن به حقیقت در آن جامعه مرده است، هم خود حقیقت.

به گزارش وبلاگستان مشرق، نویسنده وبلاگ به رنگ آسمان نوشت: آنگاه که گروه‌های متقابل و متضاد در جامعه‌ای «حق»، «باطل»، «حمایت از یک موقعیت» و «حمله به یک موقعیت» را صرفاً بر اساس ملاک و میزان ِ «بر مایی» و «با مایی» بشناسند، آن جامعه چگونه می‌خواهد راهی به حقیقت ببرد؟ چگونه می‌خواهد «حقِ حقیقی» و «باطلِ حقیقی» را از «حق مصلحتی» و «باطل منفعتی» باز شناسد تا از آن حمایت یا به آن حمله کند؟ اصلاً چنان جامعه‌ای چنین چیزی را می‌خواهد؟ هیچ و هرگز پاسخ این پرسش نمی‌تواند «آری» باشد. چه اینکه جامعه‌ی حق طلب حق را به حق می‌شناسد، نه با هم‌پیمانان و منافع و مصالحِ امروزیِ فردی و گروهی خود.


آنچه اکنون می‌بینید تنها پاییزِ کوچه‌ها و درخت‌ها نیست، اینک موسمِ برگ ریزِ اخلاق در فصل‌های سیاسی سرزمین ماست.


درآمد

زهرا اشراقی خواهر بزرگ‌تر نعیمه اشراقی است، یکی به «زنِ برادر بودن» سید محمد خاتمی مفتخر است و دیگری به «خواهرِ زن بودن» او و البته هردو موسوم و مصطلح به «نوه امام خمینی». اخبار و مصاحبه‌های رنگارنگ و گوناگونی که چند وقت یک بار از یکی از این دو خواهر منتشر می‌شود عموما موجدِ جاروجنجالِ ستایش و نکوهش آمیز، یا دست کم تعجب رسانه‌های سیاسی می‌شود. و البته تقدم و تأخر این جاروجنجال‌ها با خواهر بزرگ‌تر، یعنی خانم زهرا اشراقی است.


شش الی ده سال پیش

اگر کمی در حافظه تاریخی خود _این گرامی گنجینه‌ی گَرد گرفته_ جستجو کنیم دورترین خاطره ای که از به سر زبان ها افتادن نام خانم زهرا اشراقی پیدا می‌کنیم گفت و گوی ده سال پیش ایشان با روزنامه آمریکایی «نیویورک تایمز» است. کسانی که آن گفت و گوی تاریخی را به یاد داشته باشند از سخنان عجیب و غریب _و گاه احمقانه و مشمئز کننده_ خانم اشراقی در گفت و گوی تازه‌شان با «الشرق الاوسط» خیلی متعجب _یا خشمگین یا خوشحال_ نمی‌شوند. مصاحبه با عنوان «مبارزه نوه آيت الله خميني با چادر» در نیویورک تایمز منتشر شد. گفت و گو کننده کسی نبود جز روزنامه نگار پخته و کارکشته امریکایی یعنی خانم ایلین شولینو[خبرنگاری که در روزگار جوانی افتخار این را داشت که همراه با رهبر بزرگ انقلاب اسلامی ما امام خمینی با هواپیما از پاریس به تهران سفر کند تا شاهد آغاز باشکوه قدرتی باشد که خود در سال‌های اخیر درباره‌اش بگوید: «ایران یک ستاره در حال ظهور است که در حال حاضر قدرتمندتر از آن است که بتوان نادیده اش گرفت»]. بیایید با هم بخش‌هایی از آن مصاحبه قدیمی را مرور کنیم و ببینیم شاهدِ شکوهِ خمینی و انقلابش چه چیزی از نوه خمینی دیده و روایت کرده است:

یک:در جامعه اي که زنان قدرت خود را از مردانشان اخذ مي‌کنند خانم اشراقي بايد از پايگاه مهمي برخوردار باشد. با اين حال اين زن ۳۹ ساله که مادر دو فرزند و کارمند دولت است و در آپارتمان لوکس و پر تجملي زندگي مي‌کند خود را در دام وضع خانوادگی‌اش اسير مي‌يابد و از سر کردن چادر نفرت دارد. او مي‌گويد: «متاسفانه چادر را به زور به زنان تحميل کرده اند»

جایی که آيت الله خمينی چادر را پرچم انقلاب خوانده است اين حرف‌ها بوي طغيان مي‌دهد. خانم اشراقي بايد به عنوان عضو خانواده آیت الله خمینی نماد انقلاب و جمهوری اسلامی آن باشد و هيچ چيز جز چادری که سراسر بدن از فرق سر تا نوک پا را بپوشاند نمی‌تواند سمبل اين انقلاب باشد.

او در پاسخ به این پرسش که اگر در خيابان چادر از سر بردارد چه مي‌شود مي‌گويد: «مگر مي‌خواهيد حکم قتلم صادر شود؟»

دو:زهرا اشراقی زنی است با چشمان میشی و ابروانی کاملا پیراسته و موی اندکی‌ های لايت شده که در وزارت کشور درباره بهبود امور زنان کار مي‌کند. او میگويد با همکارانش در اداره بر سر رنگ و مدل لباس‌هایی که زير چادر میپوشد مدام در جنگ است. با اين حال در خانه لباس‌هایی به قواره اندامش بر تن میکند.

سه:زهرا اشراقي مي‌گويد که در خانه گاه آواز مي‌خواند و مي‌رقصد. می‌گوید «نمي توانم حس هايم را خفه کنم». می‌گوید در جوانی می‌خواست موسيقي و نقاشي بخواند اما خانواده مخالفت کردند پس رو به تحصيل فلسفه آورد که پدربزرگ با آن هم مخالف بود چون خواندن فلسفه را کاري براي تمام عمر مي‌دانست که در طاقت زنان نمی‌گنجد. می‌گوید: «هميشه رويم فشار بوده. جواني ام هدر شد.»


نکات آموزشی

نکته یک: تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. البته حدیث مفصل را می‌توان به تفصیل هم دراینجاخواند.

نکته دو: هنگام خواندن بخشِ یک و دو، توجه داشته باشیم این گفت و گو برای ده سال پیش است، یعنی پایانِ دوره اصلاحات. یعنی دوره‌ی اوج گرفتن اباحه گری و آزادی بازی، یعنی دوره‌ی اوج قدرت اصلاح طلبان و مخصوصا خاندان خاتمی، یعنی زمانی که تمام ادارات از نیروهای اصولگرا پاک سازی شده بود، پس توجه داشته باشید خانم اشراقی در بخش دوم از کدام «همکارانشان» صحبت می‌کنند.

نکته سوم: همان ایام، این مصاحبه _مخصوصا بخش چادرش_ به طرز ضعیفی از طرف یکی از نزدیکان خانم اشراقی که خواست نامش فاش نشود تکذیب شد و قرار شد در آینده نزدیک توسط خودشان به طور جدی تری تکذیب شود، ولی نه تنها این تکذیب مقوی صورت نگرفت بلکه با مرور زمان نظر خانم اشراقی درباره «چادر» و «حجاب اسلامی» وضوح بیشتری پیدا کرد و این گذشته از آن است که ایشان برای مصاحبه نیویورک تایمز از یک عکس بی چادر استفاده کرده بودند. از طرفی بعدتر ها مشخص شد ایشان به خاطر این مصاحبه از سوی بیت امام از مصاحبه منع شده اند. چه اینکه در مصاحبه ای دیگر با یک رسانه اسپانیایی (حدودا برای شش سال پیش) آقای گزارشگر (یک وبلاگ نویس فراری) آشنایی خود با خانم اشراقی را اینچنین شرح می دهد:

«در یک روز آفتابی در سال 2004، اشراقی مرا به دفتر خود برای بحث درباره یک وبلاگ که در حال طراحی آن بود، دعوت کرد. در آن زمان، وبلاگ پدیده‌ای جدید در ایران بود... وبلاگی که محمد ابطحی، معاون رئیس‌جمهوری سابق ایران مدیریت می کرد، محبوبیت زیادی بدست آورده بود و بسیاری از جمله اشراقی می‌خواستند، در این مسیر قرار گیرند...خانواده اشراقی معمولاً به وی پیشنهاد می‌کنند که از مصاحبه با مطبوعات پرهیز کند. وی آخرین بار در آوریل 2003 با خبرنگار نیویورک تایمز مصاحبه کرد. وی آن زمان گفت احساس می‌کند که گرفتار پیشینه خانوادگی خود است و از پوشیدن چادر که برای زنان مسلمان شیعی اجباری است، نفرت دارد...».

در همه این گفت و گوها مهم این است که ببینیم «چه کسی» دارد پیش «چه کسی» دردودل می کند، آن هم «از چه کسانی» و «چه چیزهایی».



سال های اخیر

در این سال ها هم جدا از گرایشات صد در صد سیاسی و جناحی ایشان، چند وقت یک بار سخنانی جنجالی و شبه جنجالی از خانم زهرا اشراقی منتشر می شود. از جملات قصاری چون «همین یک ذره دینی هم که دارم از شریعتی دارم» و «پدر معنوی من ابراهیم نبوی است» گرفته تا حرف های اساسی تر و نمک نشناسانه تری از جمله اینکه «امام از خانواده خود خیلی تاثیر می گرفتند و اگر الآن بودند حتما از من هم خیلی تاثیر می گرفتند!!!» یا :

«امام از دهه 50 تا 60، 180 درجه تغيير كرد، قطعا اگر تا دهه 80 هم بود، تغيير خيلي زيادي مي‌كرد! ... با توجه به شناختی كه از آقا دارم، اگر تا امروز حضور داشتند احتمالا سازندگي را آغاز مي‌كردند! اينكه افرادي مي‌خواهند افكار امام دهه 60 را به دهه 80 منتقل كنند، كاملا متناقض با افكار امام است و هيچ كدام افكار امام نيست!»

این سخنان یعنی امام خمینی هیچ مسیر و میراثی برای ما نگذاشته است، چه اینکه تمام سخنانشان از متشابهات است و قابل تفسیر و تردید و تشکیک. البته گروهی که پیش از این چنین سخنی را درباره «قرآن کریم» به آسانی گفتند و با سکوت خیلی ها مواجه شدند، چرا نباید به خود اجازه بدهند درباره صحیفه نور هم چنین بگویند؟


آخرین گفت و گو

بخشی از سخنان تفاخر آمیز و البته سطحیِ این «نوه امام خمینی» که بیش‌ترین استفاده‌ها را از اسم خمینی برده‌اند و در عین حال بیش‌ترین ضربات را هم به رسم خمینی زده‌اند در گفت و گو با «الشرق الاوسط»:

یک:«مثلا خانم امام بسیار خانم شیک پوشی بودند، خیلی شیک پوش تر از ما نوه هایشان بودند. منظم و مقید بودند که لباس هایی که در خانه می پوشند ست باشد از نظر رنگ آمیزی و غیره. مادربزرگ من خانمی فرهیخته، باسواد، شاعر و فوق العاده زیبا و شیک پوش بودند.»

{زهازه به غیرت همه مریدان امام! کار به جایی رسیده که این خانم برای تفاخر حتی از زیبایی چهره همسر پیشوای مسلمانان سخن می‌گوید. کاری به این نداریم که زیباییِ صورت هم آیا از کمالات انسانی است یا نه، و کاری به این نداریم حضرت امام خمینی نه تنها یک مرجع تقلید و رهبر دینی بلکه یک عارف و زاهد وارسته نیز بودند، سخن گفتن از زیبایی همسر یک مرد عادی _ولی با غیرت_ هم بسیار زشت و زننده است. چه رسد پیش چشم جهانیان و نامحرمان، آن هم روزنامه های کشورهای عربی}

دو:«همیشه هم مخالف طرز لباس پوشیدن خانم های فعال در حکومت بوده ام و به هیچ وجه موافق آن نیستم. اگر می خواهند اسلام را معرفی کنند می توانند با لباس و حجاب بهتری این کار را انجام دهند.»

{واقعا کشورهای عربی با شنیدن این بیانات چه درباره ما فکر می کنند؟}

سه:«اتفاقا می خواستم در فیس بوک اعلام کنم و خطاب به خانم ها بگویم بیائید کم کم از رنگ شاد استفاده کنیم. احتمالا چنین کاری هم بکنم تا یک انقلاب رنگ را شروع کنیم... شاید الان که آقای روحانی هستند فرصت خوبی باشد. خود ایشان و وزیر خارجه هم شیک پوش هستند».

چهار:«من مخالف نوع پوشش ایشان[سخنگوی وزارت خارجه، خانم مرضیه افخم]هستم به نظرم باید پوششان را تغییر بدهند! فکر می کنم باید از رنگ روشن استفاده کنند»!

پنج:«مثلا شما بدانید آقای خاتمی که رای بالایی آورد، فقط به خاطر طرز فکر نیست، لباس و ظاهر هم هست»!

{پس معلوم شد آقای خاتمی چطور رای آورد!}


شش:«قبول دارم سخت گیری هایی هست مثلا این چیزی که نتانیاهو گفت»!

{یعنی ابله‌ترین کفار و ضدانقلاب‌ها هم حاضر نبودند برای اثبات سخت گیری در ایران به سخنان کسی مثل نتانیاهو، آن هم سخنان سخیف و خنده دار اخیرش درباره ممنوعیت شلوار جین در ایران، آن هم در این شرایط که کاملا منزوی ست استناد کنند}

هفت:در پاسخ به این که از شبکه‌های ماهواره ای به کدامیک علاقه مندید:«بی بی سی فارسی، الجزیره و العربیه رو زیاد می بینیم البته عربی من خوب نیست. رضا بیشتر بیننده این شبکه های خبری عربی است. موزیک و فیلم هم می بینم.»

هشت:در پاسخ به سریال مورد علاقه:«معمولا ان بی سی رو می بینم که آخرین فیلم های هالیوود رو پخش می کنه. سریال حریم سلطان را هم می بینم! البته اگر پارازیت ها بگذارند. موزیک هم زیاد گوش می دهم»

{آیا همه فهمیدند ایشان «موزیک» گوش میدهند؟ یا برای بار سوم هم بگویند؟}


نه:در پرسش از گوش دادن به خواننده‌های زن:«چرا، ولی نمیشه گفت که گوگوش رو دوست دارم. سر و صدا میشه! ولی خب آره صدای هایده را دوست دارم به نظرم هایده اعجوبه موسیقی ایران بوده»

ده:در پاسخ به سوال «اهل کافه گردی هم هستید؟» و نفهمیدن معنای اصطلاح «کافه گردی»:« ترجیح میدم دو سه تا کافه ای که آشنا هستند بروم تا اینکه همه جا بگردم! یک مشکل که ما داریم این است که به خاطر نوع حجابمان که چادر است، فکر می کنم مقداری سخت باشه، خودم فکر میکنم شاید کسانی که در کافه نشسته اند نگاه غریبی به حضور فردی داشته باشند با این نوع حجاب. ولی دوست و رفیق خیلی زیاد دارم چون خیلی رفیق باز هستم. اغلب هم جوان هستند. ترجیح میدهم بیشتر با جوان ها باشم، هم روحیه ام به آنها می خورد! هم اینکه همواره چیزهای جدید از آنها یاد می گیری و هم اینکه روحیه بهتری داری.»

یازده:«
من چند روز پیش در اینستگرام چند تا از عکس های بدون چادرم را منتشر کردم. چند نفر که خیلی مذهبی هستند گفتند عکس شما بدون چادر است و حجاب شما خوب نیست. من هم در پاسخشان نوشتم که من همین هستم، شما نگاه نکنید»!

دوازده:«من در زمان آقای خاتمی تلاش کردم تابو شکنی کنم! فکر می کنم تا حدودی هم موفق شدم. ولی متاسفانه بزرگترین مانع و مخالفینم در خصوص پوشش، خود خانم ها بودند! فکر می کنم که می شود مسلمان خوبی بود، حجاب را رعایت کرد ولی حجاب زیبایی هم داشت. حجاب باید جاذبه داشته باشد! نه اینکه برخی ها با نوع حجاب نازیبایی که دارند دافعه می آفرینند. خیلی دوست داشتم در این زمینه ها خط شکن باشم اما زیاد موفق نبودم. ولی دولت آقای روحانی فرصت دوباره ای است.»



[برای خواندنمتن کاملمصاحبه هم می توانید وقت بگذارید]


این سطرهای آخر چکیده همه مصاحبه‌های ایشان است؛ یعنی «قیام برای خودنمایی» و «ناتوانی در فهم و مدیریتِ شهرت و اعتبار به ارث رسیده». به این سطرها از مصاحبه ایشان با روزنامه قانون نگاه کنید:

«در بسیاری از موارد باید علت عدم فعالیت جدی من را نوه امام بودن دانست‌... به خاطر این نسبت فامیلی و نوه امام بودن زیر ذره بین هم حکومت و هم اقشار جامعه هستم و اتفاقا من این موضوع را بد نمي‌دانم و نشان از علاقه و حساسیت همه گروه‌ها ‌ست! ... این در حالی است که روحیه‌ای که از خودم سراغ دارم روحیه‌ای نیست که بتوانم راکد و یک جا نشین باشم یا بخواهم از فعالیت‌هاي اجتماعی به طور کامل دست بردارم و اتفاقا در محیط خانواده‌اي که رشد مي‌کردیم احساس مي‌کردم از بسیاری از هم نسلان خودم جلوتر هستم اما بسیاری از مواقع به خاطر موقعیت خانواده خودم را وادار كردم عقب نشینی کنم!!!»


یکی از دو عکسی که برای انتشار در «الشرق الاوسط» داده شده
ظریفی می گفت: ایشان اینقدر شیک هستند که در خانه هم با چکمه تردد می کنند!



سوالات آموزشی


یک: واقعا ایشان از فعالیت جدی دست کشیده‌اند و خودشان را وادار به عقب نشینی کرده‌اند؟

دو: آیا ورود ایشان به مسائل اجتماعی ثابت نکرد از هم نسلان خودشان به هیچ وجه جلوتر نیستند؟

سه: اصلاً ایشان _با این اندیشه‌های بلندشان_ را اگر نوه امام نبودند کسی می‌شناخت؟ کسی حاضر می‌شد به حرف‌هایشان گوش دهد؟

چهار:به نظر نمی‌آید رهاوردِ نوه امام بودن برای ایشان مصونیت باشد نه محدودیت؟

پنج: آیا محتوای همه این سخنان انفعال و بی هویتی نیست؟


چادر



نعیمه اشراقی و زهرا اشراقی


کلیدواژه «چادر» در بیشتر مصاحبه های زهرا اشراقی حضور دارد و ایشان اظهارات متناقضی را درمورد این پوشش اسلامی بیان کرده اند. عجیب اینکه در مصاحبه ها و رفتارهای جنجالی خواهر ایشان خانم نعیمه اشراقی[که برای خود می تواند موضوع بررسی جداگانه ای باشد!]نیز این مسئله چادر و پوشش بیش از دیگر مسائل به چشم می آید. برای مثال آن مصاحبه معروفش که در آن گفته بود «بخاطر شرایط خانوادگی مجبور به استفاده از چادر هستم وگر نه به آن اعتقادی ندارم | اما این مسئله که حکومت بیاید و حجاب را اجباری کند، از نظر شرعی برای من جای شک است»[گویا سایت سیاست مدار جماران بعدا این مصاحبه را از صفحه خود حذف کرد]تو گویی فکر کردن به چادر دغدغه هر روزه ایشان است؛ و گویی (مخصوصا با مرور سخنان زهرا اشراقی) ایشان نسبت به این پوشش اسلامی کراهت خاصی دارند و خجالت می کشند که چادر سر کنند، انگار زیر این ردای سیاه آنقدرها که باید و شاید روشنفکر و اصلاح طلب به نظر نمی رسند.


بازگشت به متن اصلی

ما اینجا نظر اسلام درباره مفهوم دینیِ حجاب و چیستی و چگونگی‌اش را باز نمی‌کنیم، یعنی این بدیهی ست که اسلام حجاب را یک حق نمی‌داند بلکه وظیفه می‌داند، و این بدیهی ست که نزد اسلام سخنانی شبیه «حجاب باید جاذبه داشته باشد» چه مقدار طنزآمیز و مغایر با فلسفه حجاب است، هم با توجه به شان نزول آیه حجاب هم با توجه به معانی و مفاهیم قرآنی از جمله مفهومِ «تبرّج»[گفت اگر قرار بود حجاب جاذبه داشته باشد، خب بی حجاب که بیشتر جاذبه دارد!]دست کم بیاییم به سخنان خود امام خمینی رجوع کنیم و به جای رصد اظهار نظرهای حاشیه ای و جنجالی بعضی از بستگانشان، سری به مجموعه شریف صحیفه نور خودشان بزنیم؛ آنگان آن سخنان را با این سخنان و حرکات و سکنات مقایسه کنیم؛ مثلا یکی از چیزهایی که خواهران اشراقی خیلی به آن علاقه دارند این است که از خودشان با آرایش غلیظ عکس‌های تصنعی بگیرند بگذارند روی فیس بوکشان.[نور، رنگ و حالت چهره در این عکس های خانم نعیمه اشراقی به طرز شدیدی طبیعی و عادی و غیر مصنوعی و مناسب است! :یک+دو+سه+چهار+پنج+ششو قشنگ معلوم است در همه این عکس ها غافل گیر شده اند!]حالا با توجه به این عکس‌ها و آن سخنان، بیایید دیدگاه سطحی، فیس بوکی و مادیِ این خواهران غریب درباره «زن بودن» را با دیدگاه امام خمینی مقایسه کنید:

«از خیانتهای بزرگی که به ملت ما شد این بود که نیروی انسانی ما را از ما گرفتند... بانوان ما را ملعبه کردند؛ بانوان ما را مثل عروسکها کردند. بانوان ما جنگجو بودند، اینها خواستند ننگجو باشند! و خدا نخواست. اینها اهانت به مقام زن کردند. اینها می‏خواستند زن را مثل شیء، مثل یک چیز، مثل یک متاع به این دست و آن دست بگذرانند. اسلام زن را مثل مرد در همۀ شئون ـ در همه شئون ـ می خواهد، همان طوری که مرد در همه شئون دخالت دارد زن هم دخالت دارد. همان طوری که مرد باید از فساد اجتناب کند، زن هم باید از فساد اجتناب کند. زنها نباید ملعبۀ دست جوانهای هرزه بشوند.زنها نباید مقام خودشان را منحط کنند و خدای ناخواسته بَزَک کرده بیرون بیایند و در انظار مردم فاسد قرار بگیرند. زنها باید انسان باشند؛ باید با تقوا باشند. زنها مقام کرامت دارند. زنها اختیار دارند؛ همان طوری که مردها اختیار دارند. خداوند شما را با کرامت خلق کرده است، آزاد خلق کرده است. خداوند همان طوری که قوانینی برای محدودیت مردها در حدود اینکه فساد بر آنها راه نیابد دارد، در زنها هم دارد. همه برای صلاح شماست. همۀ قوانین اسلامی برای صلاح جامعه است. آنها که زنها را می‏خواهند ملعبۀ مردان و ملعبۀ جوانهای فاسد قرار بدهند خیانتکارند. زنها نباید گول بخورند؛زنها گمان نکنند که این مقام زن است که باید بزک کرده بیرون برودبا سرِ باز و لخت! این مقام زن نیست؛ این عروسک بازی است نه زن. زن باید شجاع باشد؛ زن باید در مقدرات اساسی مملکت دخالت بکند. زن آدم‏ساز است؛ زن مربی انسان است.»

صحیفه نور - جلد یازده - صفحه 254 . یااینجا


امام زن را یک «انسان» می‌بیند، آن هم یک انسان مجاهد، اما در فرمایشات حضرات زن موجودی است که باید مدام بالا پایین بپرد که خودش را نشان بدهد. تاکید و تکیه بر رنگ و جلوه و جذبه و عشوه و آرایش و نمایش و بازی و بلوا کجا، میراث عظیم عرفان اسلامی ما کجا. یکی می‌گوید خودت را عرضه کن دیگری می‌گوید خودت را نهان کن:

دانه پنهان کن به کلی؛ دام شو
غنچه پنهان کن ؛ گیاه بام شو


پرسش:آیا واقعا اگر آن عالم مجاهد و پرهیزگار، آن امامِ صریح، امامی که در برابر عُرفی کردن و شوخی کردن با امور مقدس قاطعانه‌ترین برخوردها را داشت[از قضیه سلمان رشدی گرفته تا قضیه برنامه رادیویی و سریال اوشین]آن امامی که نزدیک‌ترین‌ها به خود را در صورت تخطی از راه اسلام[حتی اگر آیت الله منتظریِ قائم مقام باشد]بی هیچ سستی و نرمش از خود می‌راند، آیا اگر آن امام گرامی اکنون زنده بود این کودکان بی پروا جرات داشتند این گونه درباره مهم‌ترین مسائل، آن هم مسائل دینی سخن بگویند؟ آیا در زمان امام جرات کرده بودند چنین تابو شکنی هایی از خود نشان بدهند و در عین حال خود را تنها مفسر رسمی مکتب امام معرفی کنند؟ واقعا اگر آن امام با صلابت اکنون زنده بود و می‌دید این‌ها هر روز با یک رسانه بیگانه تازه گفت و گو می‌کنند و همه هم در راستای کاهش اقتدار ایران و احترام اسلام، چه برخوردی با ایشان می‌کرد؟



تا سده های آینده

داشتم به این فکر می‌کردم که تا وقتی حاج احمد آقای خمینی در قید حیات بودند، هرکس[از جمله طرفداران و اطرافیان آقای منتظری]هرچه دلش می‌خواست به ایشان توهین می‌کرد. و این در حالی بود که ایشان بودند که «یادگار امام» بودند. اما پس از درگذشت ایشان هرچه گذشت و یک جریان سیاسی خاص[از جمله طرفداران و اطرافیان آقای منتظری]به بیت امام نزدیک تر شد کم‌کم دوستان اصلاح‌طلب با حذف سلسله‌مراتب! «یادگار یادگار امام» را خلاصه کردند به «یادگار امام» و هرگونه انتقاد مثلاً به حجه الاسلام سید حسن خمینی را تعریف کردند به «توهین به یادگار امام»، یا «توهین به بیت امام». هیچ کس منکر بعضی تندروی‌ها و توهین‌ها نیست، ولی این هم ملموس است که آقایان اصلاح‌طلب و چپی و امثال ذلک، پشت بیت امام سنگر می‌گیرند و حرف‌های تند و ساختار شکنانه شان را از زبان آن‌ها می‌زنند. همه می‌دانیم محمدرضا خاتمی چقدر در سال‌های اصلاحات افراطی عمل کرده است و چگونه آدمی است، و البته همه می‌دانیم هیچ‌وقت حاضر نیست سخنان تابو شکن و تندی از جنس سخنان همسرش خانم زهرا اشراقی را بیان کند. این یک بی‌اخلاقی و ناجوانمردی سیاسی خاص است که حریف را در مضیقه و محذور قرار می‌دهد، حریف ترسو به این راحتی تیر نمی‌اندازد چون می‌داند بعدش گرفتاری زیاد دارد و اتهامات زیادی را باید به جان بخرد، حریف شجاع هم به این راحتی تیر نمی‌اندازد چون حس می‌کند دارد به خودی تیر می‌اندازد.

و به یادآور سده های آینده را که مثلاً نوه‌ی نوه‌ی نوه‌ی نتیجه‌ی ما نتواند یک انتقاد خشک و خالی به یادگارِ یادگارِ یادگارِ یادگارِ یادگارِ یادگارِ یادگارِ یادگارِ یادگارِ یادگارِ حضرت امام کند، چه اینکه با حذف سلسله‌مراتب او را هم «یادگار امام» می خوانند!



سرانجام

به نظرم اگر در میان اصلاح‌طلبان هنوز هم از اهل ایمان نشانی باشد، اگر هنوز کسانی باشند که سلامت مسلمانی و شرافت شیعه بودن را به حفظِ ظاهر و پرستیژِ ژورنالیستی نفروخته باشند، ایشان‌اند که پیش و بیش از دیگران[از جمله اصولگرایان]در نهان و عیان باید[یک باید اخلاقی]پیش روی این‌گونه بی‌خردی‌ها و بد اخلاقی‌ها که صرفاً به چهره‌ی امام و اسلام ضربه می‌زند بایستند.


این همان مسئله است که می گفتم امروزه
اصلاح‌طلبان در این دو گروه خلاصه می شوند:

«افراطی‌های میانه رو» «افراطی‌های تندرو».