گروه فرهنگی مشرق به نقل از هفتهنامه پنجره؛ يکي از بهترين گزينهها براي عيارسنجي اظهارت و مواضع هاوارد گوردون در گفتوگو با هفته نامه «پنجره» پيرامون تعاملات بينالمللي سينماي ايران بهويژه در دوره چهارساله دولت گذشته، رئيس سازمان سينمايي دولت دهم بود؛ فردي که بيترديد در جريان ريز تحولات بوده و در عينحال بهعنوان يکي از سياستگذاران اصلي ميتوانست پاسخگوي برخي ابهامات درباره روند حرکتي سينماي ايران در سالهاي گذشته باشد. جواد شمقدري بيش از پنج ماه است که از مديريت سينماي ايران خداحافظي کرده اما هنوز مشغله و دغدغههاي سينمايي دارد. براي گفتوگو که تماس ميگيرم در لوکيشن فيلمبرداري يکي از دوستان است و قرار گفتوگو موکول ميشود به ساعت 10 شب؛ گفتوگويي که بهرغم خستگي نسبي دو طرف، حاوي نکات خواندني و جذابي است که برخي براي نخستينبار مطرح ميشود.
بد نيست از فيلم سينمايي آرگو شروع کنيم که هم پيشتر ابهامي دربارهاش در رسانههاي داخلي مطرح شده بود و هم در گفتوگوي ما با هاوارد گوردون به آن اشاره شد. واقعا مديريت سينمايي ايران در پروسه توليد اين فيلم ضدايراني نقش داشته است؟ اين تهيهکننده آمريکايي در گفتوگو با شما به تاريخ معيني براي اين تعامل اشاره نکرده است؟
نه، ولي روي وقوع چنين تعاملي ميان مديران سينماي ايران و عوامل آرگو تاکيد دارد.
تا آنجا که بنده خبر دارم تاريخ اين تعاملات به دولت نهم و دوره مديريت آقاي جعفريجلوه باز ميگردد و مربوط به دوره مديريت من نيست. حالا از اينکه در آن تاريخ اين هماهنگي و تعامل از سوي دوستان خانه سينما صورت گرفته يا افراد ديگري در آن دخيل بودهاند بنده اطلاعي ندارم. حتي اين احتمال هم وجود دارد که آقاي جعفريجلوه و حتي آقاي صفارهرندي هم از اين تعاملات بياطلاع بوده و هماهنگي از طرق ديگري صورت گرفته باشد تا اين گروه به ايران بيايند و به چند جا بروند و حتي لانه جاسوسي را از نزديک ببينند.
يعني اصل ورود عوامل اين فيلم به ايران را تاييد ميکنيد؟
بله. ظاهرا اين اتفاق افتاده، ولي در دولت نهم.
اما در اظهارات آقاي گوردون صراحتا اشاره ميشود که اين تعاملات در سطح مديريت سينماي ايران بوده و حتي به همزماني آن با حضور فيلم اصغر فرهادي در مراسم اسکار هم اشاره ميشود. اين همزماني به دوره مديريت شما باز ميگردد. جزئيات و توافقاتي هم که به آن اشاره شده تا حدودي يادآور روايتهاي شما درباره لابي براي کسب جايزه اسکار است! قرابت اين روايتها اتفاقي است؟
ممکن است اين تعاملات در چند مرحله صورت گرفته باشد و چند نوبت اين تيم به ايران آمده باشند اما تاکيد ميکنم در دوران مديريت ما هيچکس با چنين عنواني به ايران نيامد. در عينحال رد نميکنم که شايد در پوشش برنامههاي ديگري به ايران آمده باشند و به اين بهانه تحقيقاتشان را کامل کرده. درباره بحث لابي براي اسکار هم شايد اين دوستان با افراد ديگري چنين قول و قرارهايي گذاشته باشند. طرف اين توافقات هم ما نبودهايم.
فارغ از اينکه طرف چنين توافقي چهکسي بوده، بهعنوان فردي که با سازوکار فعاليت آکادمي اسکار آشنايي نسبي داريد، چقدر روايت آقاي گوردون مبني بر اين را که اعضاي آکادمي همزمان با روي سن رفتن اصغر فرهادي ميدانستند که سال آينده همين جايزه به فيلم ضدايراني آرگو اهدا خواهد شد نزديک به واقعيت ميدانيد؟
اين روايت ميتواند کاملا صحيح باشد. در اين مورد ما ترديدي نداريم که آنها در برنامهريزيهايشان بهصورت بلندمدت عمل ميکنند و تابع زمان محدودي نيستند. مثلا در مورد فيلمي که قرار است امروز مراحل تحقيق را طي کند و شايد چهار سال بعد توليد شود، پيشبيني کنند که پنج سال بعد بايد جايزه اسکار را هم بگيرد. در اين مورد هم اصلا چنين برنامهريزياي را بعيد نميدانم. اتفاقا چقدر خوب است که اين بار، اين اظهارات از سوي يک تهيهکننده آمريکايي مطرح شده و کاش رسانههاي ما روي آن کار کنند. اين ديگر ادعاي خود آنهاست که چنين طراحيهاي دقيقي دارند. اين نشان ميدهد که ماهيت جايزه اسکار چقدر متفاوت از فريبي است که غالبا ما گرفتار آن هستيم و فکر ميکنيم اينجايزه صرفا تابع ارزشهاي هنري و سينمايي يک اثر است. البته تابع ارزشهاي هنري هم هست اما فقط اين نيست. چندين عامل ديگر هم در اين زمينه موثر است که آنها معمولا در برنامهريزيهاي خود آن را لحاظ ميکنند.
با توجه به توصيفي که از سيستم سياستگذاري سينماي آمريکا و غرب ارائه کرديد و براساس آنچه در چهار سال گذشته از سازوکار مديريت سينماي ايران درک کردهايد، فکر ميکنيد ايران امکان تعامل هدفمند و غير منفعل با سينماي غرب را دارد؟ ساختار مديريت سينماي ايران ظرفيت چنين تعاملي را دارد؟
فقط ساختار کافي نيست. در اين زمينه بايد بستري فراهم شود تا باورهايي شکل بگيرد. وقتي بنده از لابي براي اسکار حرف زدم، شما ديديد که برخي آن را مسخره کردند. هدف از اين تمسخر چه بود؟ شايد اين بود که بگويند اين فيلم در شرايطي عادي هم جايزه ميگرفت، اما ما باز هم گفتيم نه، ما در اين زمينه لابي کردهايم. بحث اين است که ما بتوانيم بسترهايي را فراهم آوريم تا درک درستي داشته باشيم از اينکه چه عواملي در يک رويداد سينمايي دخيل هستند. يکي از اين عوامل ارزشهاي فني و هنري يک اثر است که در مواردي همين هم قرباني ميشود. در مقطعي ميگويند ميخواهيم به هر قيمتي که شده يک فيلم مطرح شود يا نشود. در اين موارد ارزشهاي هنري بالکل قرباني ميشوند. اين همان نکتهاي است که اين تهيهکننده آمريکايي هم در گفتوگويش صراحتا به آن اشاره کرده. اينکه در اين مورد خاص چقدر اظهارات صحيح است مهم نيست. بهنظرم بايد از مصاديق عبور کنيم و به اين واقعيت بپردازيم که جايزه اسکار که بهعنوان معتبرترين جايزه در افکار عمومي جاانداخته شده تابع چه متغيرهايي است.
درباره مواضع شما با ابهامي مواجه هستم. از يک طرف صراحتا اعلام ميکنيد که براي کسب اسکار لابي کردهايد و از طرف ديگر به برنامهريزيهاي هدفمند آنها اشاره ميکنيد! بالاخره وقتي شما وارد يک لابي ميشديد، نسبت به ماهيت طرف مقابل اشراف کامل نداشتيد؟
قطعا چنين اشراف و شناختي بود...
يعني با وجود اينکه ميدانستيد اهداي اسکار به فيلم اصغر فرهادي ميتواند زمينهچيني براي اهداي اسکار به يک فيلم ضدايراني در دوره بعد باشد، باز هم براي آن لابي کرديد؟!
ما بهدنبال رفع يک عطش بوديم. ميخواستيم عطشي که سالها در ايران بود و مدام هم به آن دامن زده ميشد فرو بريزد تا وراي اين فروريختن، حقايقي روشن شود. اگر ما اسکار نميگرفتيم خيلي مباحث خودبهخود جاي طرح پيدا نميکردند اما وقتي اسکار را گرفتيم بستر براي طرح اين مباحث آماده شد. همين که امروز يک تهيهکننده آمريکايي با صراحت درباره ماهيت اسکار و برنامهريزيهاي آن صحبت ميکند يک اعتراف مهم است. ما بايد وارد اين عرصه ميشديم تا بعد بتوانيم درباره آن اظهارنظر کنيم. تا قبل از کسب اسکار هرچه ميگفتيم مصداق ضربالمثل «گربه دستش به گوشت نميرسيد، ميگفت بو ميده» گرفته ميشد و هيچکس حرفمان را نميپذيرفت. امروز که اسکار را گرفتهايم به راحتي ميتوانيم دربارهاش روشنگري کنيم.
اين دقيقا در برنامهريزي ما بود که ابتدا اسکار بگيريم و بعد آن را نقد کنيم. حتي در اين زمينه واقعيتي بود که خيلي از رسانهها سعي کردند آن را ناديده بگيرند و آن رقابت و چنددستگي در خود اعضاي آکادمي اسکار بود. درست است که هاليوود و اسکار در سيطره يهوديهاست اما بخش بزرگي از بدنه اين دو، با سردمدارانشان مشکل دارند. همينها وقتي ببينند رقابت ميان يک فيلم اسرائيلي و يک فيلم ايراني است سعي ميکنند براي ابراز مخالفتشان به فيلم اسرائيلي راي ندهند. پس ميتوان در اين حوزهها ورود داشت و لابي کرد.
شما اشاره ميکنيد که با هدفگذاري و برنامهريزي معين وارد ميدان اين تعامل شدهايد و طرف مقابل همين ادعا را دارد. چرا در خروجي اين تعامل، آنقدر که نشانهها و اهداف محقق شده آنها مشهود است، خبري از دستاوردهاي ما نيست؟ اصلا چنين اجماعي در ايران بر سر اهداف و دستاوردها وجود دارد؟
دليل اصلي و خلاصه کلام همان فرمايش رهبري است که اشاره داشتند فرهنگ همواره در ايران ضعيف نگه داشته و مظلوم واقع شده است. سياستمداران ما اگر ميدانستند بيشتر آن چيزي که در فرايندهاي تصميمسازي و تصميمگيريشان در عرصه جهاني کارکرد دارد تا چه حد متاثر از فرهنگ است، شايد خيلي از تعاملات ما تغيير ميکرد. در دوران مديريتم در سينما، دستگاههاي زيادي با ما همراهي ميکردند اما در اغلب موارد بيتفاوت بودند. در مواردي هم اختلاف نظر داشتند و با هر تصميمي مديريت را متهم ميکردند. مشکل ما فقدان مجموعه و اتاق فکري واحد است که بتواند اين مسائل را هضم کند و به يک اشراف معرفتي برسد. در غير اين صورت مديريتهاي متزلزل فرهنگي کاملا مقطعي خواهند بود و دستاوردهاي مقطعي هم خواهند داشت. همه اينها باعث ميشوند ما به نقطه ايدهآل نرسيم. بالاخره هم سينماگران و هم مسئولان بايد به اين باور برسند که در فرايندهاي فرهنگي، هنري و بهخصوص سينمايي، عوامل بسياري دخيلند و غرب اهداف خاصي را با برنامهريزي روي همين متغيرها پيش ميبرد که ما از خيلي از آنها بيخبريم.
در دوران مديريت خود متوجه اين ظرفيتها و غفلتها بوديد؟ اگر مثلا متوجه رويکردي همچون «ايرانهراسي» در سينما و تلويزيون غرب بوديد در قبال آن چه کرديد؟
صددرصد متوجه اين جريان بوديم و اساسا اين يکي از برنامههاي ما بود که ميبايست دشمنشناسي را بهعنوان يک وظيفه انقلابي در دستور کار داشته باشيم. در همين زمينه حتي مستند ايرانهراسي نيز در دوران مديريت ما توليد شد که بازتاب موثري هم داشت. برگزاري سمينار هاليووديسم هم با همين هدف بود تا از قلب سينماي غرب و آمريکا، براي آنهايي که با ما همصدا هستند يا نسبت به سازوکار آنها معترض و آزردهخاطرند فضايي براي بيان منوياتشان ايجاد کنيم و حرفهاي ما را نيز آنها بيايند مطرح کنند. کمااينکه اين اتفاق افتاد و در همايشها و نشستهاي هاليووديسم، بسياري از اين مباحث مطرح شد. يا جشنواره افق نو که باز هم فرصتي بود براي متفکران و فيلمسازاني که در اين زمينه فعاليت دارند تا بتوانند ايدهپردازي کنند. ما همه اين برنامهها را در دستور کار داشتيم اما طبيعي است که در کوتاهمدت نميتوان انتظار به نتيجه رسيدن يک حرکت را داشت. طي چهار سال با تنشهاي غيرمنطقياي که براي ما ايجاد کردند، طبيعي بود که اين تلاشها به نتيجه معيني نرسند؛ هرچند که بالاخره مسير باز شد.
ايدهآل و هدفگذاريتان از همه اين برنامهها چه بود؟ ميخواستيد به چه دستاوردي برسيد؟ آيا صرفا بايد ديگران را آگاه ميکرديم يا بايد خودمان هم حرکتي ميکرديم و بهسمت توليد محصول ميرفتيم؟
توليد محصول هم داشتيم. بالاخره ما بايد گامهايي را برميداشتيم. در همان سال ابتدايي ما فيلم بلند جعبه سياه را داشتيم که به پشت پرده حادثه يازدهم سپتامبر ميپرداخت. محصولاتي از اين دست داشتهايم اما توقع داشتيم بدنه ماهر سينما هم در اين زمينه با ما همراه باشد که متاسفانه خيلي دير اين همراهي اتفاق افتاد و شايد بتوان گفت با ما در اين زمينه همراهي نکردند. خيليها نسبت به اين مسائل بيتفاوت هستند و شايد به همين بحث من و شما درباره اين موضوعات هم بخندند و حالا حالاها اين واقعيتها را نپذيرند. بايد بارها و بارها مباحث مطرح شوند تا باور عمومي در اين زمينه شکل بگيرد. آن روز تازه ميتوانيم هدفگذاري دقيقتري داشته باشيم. تلاش ما صرفا اين بود که در دوره کوتاهي که هستيم همين شک و ترديدها نسبت به اين موضوعات را تا حدودي از بين ببريم و فکر ميکنم تا حدودي به اين هدف هم رسيدهايم.
بهعنوان يک سينماگر و فعال فرهنگي چقدر از سريال «هوملند» شناخت داريد؟
در همين حد ميدانم که اثري ضدايراني است و خوشحال هم شدم وقتي ديدم که آنها چنين اشتباهي کرده و نام يکي از شخصيتهاي منفي را ناصر حجازي گذاشتهاند. همين اتفاق باعث شد عرق ملي خيليها به جوش آيد که نسبت به اين قبيل توليدات لااقل مشکوک باشند. اين خطايي بود که عوامل اين مجموعه مرتکب شدند و متوجه نبودند علاقه ايرانيان به اين اسم چقدر ممکن است آنها را نسبت به کل مجموعه بدبين کند.
در ابتداي گفتوگو کمي با ترديد درباره ابهامات مطرح شده در گفتوگوي پنجره با هاوارد گوردون صحبت کرديد. براي اطمينان ميپرسم واقعا در دوران مديريت شما هيچ مذاکره و گفتوگويي با تيم توليد فيلم سينمايي آرگو انجام نشد؟
قطعا نشده است. عرض کردم اين مذاکرات مربوط به دولت قبل از ما بوده. حتي در تحقيقاتم داشتم به اين ميرسيدم که چه کسي دعوتکننده و هماهنگکننده اصلي بوده اما پيگيريهايم به نتيجه نرسيد.
يعني خود شما هم از اين تعامل آگاه شده بوديد؟
آن زمان که به ايران آمدند خير، اما در اواخر دوران مسئوليتم که خبر در رسانهها منعکس شد، از آنجا که اطمينان داشتم اين اتفاق در دوران مديريت ما رخ نداده، ابتدا فکر کرديم کذب است اما با کمي بررسي مشخص شد متاسفانه اصل خبر صحت دارد. پيگيري کرديم ديديم در زمان دولت نهم اين گروه وارد ايران شدهاند و حتي مدارکي گرفتهاند. اما اين را که چهکسي پشتيبان آنها بوده واقعا نميدانم.
علاقهمندم بهعنوان بحث پاياني براي يکبار هم که شده کمي شفافتر درباره مقوله «لابي براي اسکار» صحبت کنيد. واقعا اين لابي در چه سطحي و چگونه بوده است؟
ببينيد کليت داستان همان است که اشاره کردم و بيش از آن امکان شرح ندارد. ما در ديدارهايي که در سفرهاي خارجي با افراد مختلف داشتيم، بالاخره در سطوحي ديدار داشتيم که طرف مقابل معمولا چهرههاي فرهنگي و سينمايي تاثيرگذار بودند. مثلا مديراني در حد مديريت فارابي ما. اين افراد يا خودشان عضو آکادمي اسکار بودند يا با اعضاي آکادمي ارتباطات تنگاتنگي داشتند.
بهخصوص در سينماي ايتاليا تعداد زيادي از اين افراد بودند. در اين ديدارها عمدتا خود اين افراد مسئله اسکار را طرح ميکردند و حضور فيلم جدايي در فهرست نهايي نامزدها را به ما تبريک ميگفتند. اساسا بحث بنده درباره لابي مربوط به بعد از معرفي فيلم اصغر فرهادي در جمع کانديداهاي نهايي است نه قبل از آن. تا قبل از آن، از آنجا که سينماي ايران جزو 10 سينماي برتر دنياست طبيعتا حق دارد به جشنواره اسکار نمايندهاي معرفي کند و ما هم از اين حق استفاده کرديم. بعد از معرفي نماينده و در آن مرحله بود که ما مذاکراتي داشتيم.
اينطور که متوجه شدم اين مذاکرات بيشتر با بدنه فعالان سينمايي عضو اسکار بوده نه آنطور که در رسانهها منعکس شد با سردمداران آکادمي.
نه، در اين زمينه هم نميتوانم قطعي بگويم چراکه فقط بدنه فعالان نبود. در آکادمي که بحث سران مطرح نيست. مثلا در سينماي ايران اگر بخواهيد نظرخواهي کنيد از پنج هزار نفري که راي ميدهد طيفي از آنها هژموني خاص هستند که سرتيمهاي تعيينکنندهاي براي خود دارند؛ افرادي که کليدي محسوب ميشوند و حرف و نظرشان طيفي از فيلمسازان را تحت تاثير قرار ميدهند تا بهصورت خودجوش از او پيروي کنند. اين حاصل اعتبار اين اشخاص است و اينگونه نيست که اينها رياستي داشته باشند و از قدرت نفوذ رياستي خود براي تغيير نظرها استفاده کنند. در مقياس اسکار ما حتي با اين جنس سرتيمها هم مذاکراتي داشتيم
مصاحبه از محمد صابری
منبع: هفته نامه پنجره، شماره 183، شنبه 28 دی 92
بد نيست از فيلم سينمايي آرگو شروع کنيم که هم پيشتر ابهامي دربارهاش در رسانههاي داخلي مطرح شده بود و هم در گفتوگوي ما با هاوارد گوردون به آن اشاره شد. واقعا مديريت سينمايي ايران در پروسه توليد اين فيلم ضدايراني نقش داشته است؟ اين تهيهکننده آمريکايي در گفتوگو با شما به تاريخ معيني براي اين تعامل اشاره نکرده است؟
نه، ولي روي وقوع چنين تعاملي ميان مديران سينماي ايران و عوامل آرگو تاکيد دارد.
تا آنجا که بنده خبر دارم تاريخ اين تعاملات به دولت نهم و دوره مديريت آقاي جعفريجلوه باز ميگردد و مربوط به دوره مديريت من نيست. حالا از اينکه در آن تاريخ اين هماهنگي و تعامل از سوي دوستان خانه سينما صورت گرفته يا افراد ديگري در آن دخيل بودهاند بنده اطلاعي ندارم. حتي اين احتمال هم وجود دارد که آقاي جعفريجلوه و حتي آقاي صفارهرندي هم از اين تعاملات بياطلاع بوده و هماهنگي از طرق ديگري صورت گرفته باشد تا اين گروه به ايران بيايند و به چند جا بروند و حتي لانه جاسوسي را از نزديک ببينند.
يعني اصل ورود عوامل اين فيلم به ايران را تاييد ميکنيد؟
بله. ظاهرا اين اتفاق افتاده، ولي در دولت نهم.
اما در اظهارات آقاي گوردون صراحتا اشاره ميشود که اين تعاملات در سطح مديريت سينماي ايران بوده و حتي به همزماني آن با حضور فيلم اصغر فرهادي در مراسم اسکار هم اشاره ميشود. اين همزماني به دوره مديريت شما باز ميگردد. جزئيات و توافقاتي هم که به آن اشاره شده تا حدودي يادآور روايتهاي شما درباره لابي براي کسب جايزه اسکار است! قرابت اين روايتها اتفاقي است؟
ممکن است اين تعاملات در چند مرحله صورت گرفته باشد و چند نوبت اين تيم به ايران آمده باشند اما تاکيد ميکنم در دوران مديريت ما هيچکس با چنين عنواني به ايران نيامد. در عينحال رد نميکنم که شايد در پوشش برنامههاي ديگري به ايران آمده باشند و به اين بهانه تحقيقاتشان را کامل کرده. درباره بحث لابي براي اسکار هم شايد اين دوستان با افراد ديگري چنين قول و قرارهايي گذاشته باشند. طرف اين توافقات هم ما نبودهايم.
فارغ از اينکه طرف چنين توافقي چهکسي بوده، بهعنوان فردي که با سازوکار فعاليت آکادمي اسکار آشنايي نسبي داريد، چقدر روايت آقاي گوردون مبني بر اين را که اعضاي آکادمي همزمان با روي سن رفتن اصغر فرهادي ميدانستند که سال آينده همين جايزه به فيلم ضدايراني آرگو اهدا خواهد شد نزديک به واقعيت ميدانيد؟
اين روايت ميتواند کاملا صحيح باشد. در اين مورد ما ترديدي نداريم که آنها در برنامهريزيهايشان بهصورت بلندمدت عمل ميکنند و تابع زمان محدودي نيستند. مثلا در مورد فيلمي که قرار است امروز مراحل تحقيق را طي کند و شايد چهار سال بعد توليد شود، پيشبيني کنند که پنج سال بعد بايد جايزه اسکار را هم بگيرد. در اين مورد هم اصلا چنين برنامهريزياي را بعيد نميدانم. اتفاقا چقدر خوب است که اين بار، اين اظهارات از سوي يک تهيهکننده آمريکايي مطرح شده و کاش رسانههاي ما روي آن کار کنند. اين ديگر ادعاي خود آنهاست که چنين طراحيهاي دقيقي دارند. اين نشان ميدهد که ماهيت جايزه اسکار چقدر متفاوت از فريبي است که غالبا ما گرفتار آن هستيم و فکر ميکنيم اينجايزه صرفا تابع ارزشهاي هنري و سينمايي يک اثر است. البته تابع ارزشهاي هنري هم هست اما فقط اين نيست. چندين عامل ديگر هم در اين زمينه موثر است که آنها معمولا در برنامهريزيهاي خود آن را لحاظ ميکنند.
با توجه به توصيفي که از سيستم سياستگذاري سينماي آمريکا و غرب ارائه کرديد و براساس آنچه در چهار سال گذشته از سازوکار مديريت سينماي ايران درک کردهايد، فکر ميکنيد ايران امکان تعامل هدفمند و غير منفعل با سينماي غرب را دارد؟ ساختار مديريت سينماي ايران ظرفيت چنين تعاملي را دارد؟
فقط ساختار کافي نيست. در اين زمينه بايد بستري فراهم شود تا باورهايي شکل بگيرد. وقتي بنده از لابي براي اسکار حرف زدم، شما ديديد که برخي آن را مسخره کردند. هدف از اين تمسخر چه بود؟ شايد اين بود که بگويند اين فيلم در شرايطي عادي هم جايزه ميگرفت، اما ما باز هم گفتيم نه، ما در اين زمينه لابي کردهايم. بحث اين است که ما بتوانيم بسترهايي را فراهم آوريم تا درک درستي داشته باشيم از اينکه چه عواملي در يک رويداد سينمايي دخيل هستند. يکي از اين عوامل ارزشهاي فني و هنري يک اثر است که در مواردي همين هم قرباني ميشود. در مقطعي ميگويند ميخواهيم به هر قيمتي که شده يک فيلم مطرح شود يا نشود. در اين موارد ارزشهاي هنري بالکل قرباني ميشوند. اين همان نکتهاي است که اين تهيهکننده آمريکايي هم در گفتوگويش صراحتا به آن اشاره کرده. اينکه در اين مورد خاص چقدر اظهارات صحيح است مهم نيست. بهنظرم بايد از مصاديق عبور کنيم و به اين واقعيت بپردازيم که جايزه اسکار که بهعنوان معتبرترين جايزه در افکار عمومي جاانداخته شده تابع چه متغيرهايي است.
درباره مواضع شما با ابهامي مواجه هستم. از يک طرف صراحتا اعلام ميکنيد که براي کسب اسکار لابي کردهايد و از طرف ديگر به برنامهريزيهاي هدفمند آنها اشاره ميکنيد! بالاخره وقتي شما وارد يک لابي ميشديد، نسبت به ماهيت طرف مقابل اشراف کامل نداشتيد؟
قطعا چنين اشراف و شناختي بود...
يعني با وجود اينکه ميدانستيد اهداي اسکار به فيلم اصغر فرهادي ميتواند زمينهچيني براي اهداي اسکار به يک فيلم ضدايراني در دوره بعد باشد، باز هم براي آن لابي کرديد؟!
ما بهدنبال رفع يک عطش بوديم. ميخواستيم عطشي که سالها در ايران بود و مدام هم به آن دامن زده ميشد فرو بريزد تا وراي اين فروريختن، حقايقي روشن شود. اگر ما اسکار نميگرفتيم خيلي مباحث خودبهخود جاي طرح پيدا نميکردند اما وقتي اسکار را گرفتيم بستر براي طرح اين مباحث آماده شد. همين که امروز يک تهيهکننده آمريکايي با صراحت درباره ماهيت اسکار و برنامهريزيهاي آن صحبت ميکند يک اعتراف مهم است. ما بايد وارد اين عرصه ميشديم تا بعد بتوانيم درباره آن اظهارنظر کنيم. تا قبل از کسب اسکار هرچه ميگفتيم مصداق ضربالمثل «گربه دستش به گوشت نميرسيد، ميگفت بو ميده» گرفته ميشد و هيچکس حرفمان را نميپذيرفت. امروز که اسکار را گرفتهايم به راحتي ميتوانيم دربارهاش روشنگري کنيم.
اين دقيقا در برنامهريزي ما بود که ابتدا اسکار بگيريم و بعد آن را نقد کنيم. حتي در اين زمينه واقعيتي بود که خيلي از رسانهها سعي کردند آن را ناديده بگيرند و آن رقابت و چنددستگي در خود اعضاي آکادمي اسکار بود. درست است که هاليوود و اسکار در سيطره يهوديهاست اما بخش بزرگي از بدنه اين دو، با سردمدارانشان مشکل دارند. همينها وقتي ببينند رقابت ميان يک فيلم اسرائيلي و يک فيلم ايراني است سعي ميکنند براي ابراز مخالفتشان به فيلم اسرائيلي راي ندهند. پس ميتوان در اين حوزهها ورود داشت و لابي کرد.
شما اشاره ميکنيد که با هدفگذاري و برنامهريزي معين وارد ميدان اين تعامل شدهايد و طرف مقابل همين ادعا را دارد. چرا در خروجي اين تعامل، آنقدر که نشانهها و اهداف محقق شده آنها مشهود است، خبري از دستاوردهاي ما نيست؟ اصلا چنين اجماعي در ايران بر سر اهداف و دستاوردها وجود دارد؟
دليل اصلي و خلاصه کلام همان فرمايش رهبري است که اشاره داشتند فرهنگ همواره در ايران ضعيف نگه داشته و مظلوم واقع شده است. سياستمداران ما اگر ميدانستند بيشتر آن چيزي که در فرايندهاي تصميمسازي و تصميمگيريشان در عرصه جهاني کارکرد دارد تا چه حد متاثر از فرهنگ است، شايد خيلي از تعاملات ما تغيير ميکرد. در دوران مديريتم در سينما، دستگاههاي زيادي با ما همراهي ميکردند اما در اغلب موارد بيتفاوت بودند. در مواردي هم اختلاف نظر داشتند و با هر تصميمي مديريت را متهم ميکردند. مشکل ما فقدان مجموعه و اتاق فکري واحد است که بتواند اين مسائل را هضم کند و به يک اشراف معرفتي برسد. در غير اين صورت مديريتهاي متزلزل فرهنگي کاملا مقطعي خواهند بود و دستاوردهاي مقطعي هم خواهند داشت. همه اينها باعث ميشوند ما به نقطه ايدهآل نرسيم. بالاخره هم سينماگران و هم مسئولان بايد به اين باور برسند که در فرايندهاي فرهنگي، هنري و بهخصوص سينمايي، عوامل بسياري دخيلند و غرب اهداف خاصي را با برنامهريزي روي همين متغيرها پيش ميبرد که ما از خيلي از آنها بيخبريم.
در دوران مديريت خود متوجه اين ظرفيتها و غفلتها بوديد؟ اگر مثلا متوجه رويکردي همچون «ايرانهراسي» در سينما و تلويزيون غرب بوديد در قبال آن چه کرديد؟
صددرصد متوجه اين جريان بوديم و اساسا اين يکي از برنامههاي ما بود که ميبايست دشمنشناسي را بهعنوان يک وظيفه انقلابي در دستور کار داشته باشيم. در همين زمينه حتي مستند ايرانهراسي نيز در دوران مديريت ما توليد شد که بازتاب موثري هم داشت. برگزاري سمينار هاليووديسم هم با همين هدف بود تا از قلب سينماي غرب و آمريکا، براي آنهايي که با ما همصدا هستند يا نسبت به سازوکار آنها معترض و آزردهخاطرند فضايي براي بيان منوياتشان ايجاد کنيم و حرفهاي ما را نيز آنها بيايند مطرح کنند. کمااينکه اين اتفاق افتاد و در همايشها و نشستهاي هاليووديسم، بسياري از اين مباحث مطرح شد. يا جشنواره افق نو که باز هم فرصتي بود براي متفکران و فيلمسازاني که در اين زمينه فعاليت دارند تا بتوانند ايدهپردازي کنند. ما همه اين برنامهها را در دستور کار داشتيم اما طبيعي است که در کوتاهمدت نميتوان انتظار به نتيجه رسيدن يک حرکت را داشت. طي چهار سال با تنشهاي غيرمنطقياي که براي ما ايجاد کردند، طبيعي بود که اين تلاشها به نتيجه معيني نرسند؛ هرچند که بالاخره مسير باز شد.
ايدهآل و هدفگذاريتان از همه اين برنامهها چه بود؟ ميخواستيد به چه دستاوردي برسيد؟ آيا صرفا بايد ديگران را آگاه ميکرديم يا بايد خودمان هم حرکتي ميکرديم و بهسمت توليد محصول ميرفتيم؟
توليد محصول هم داشتيم. بالاخره ما بايد گامهايي را برميداشتيم. در همان سال ابتدايي ما فيلم بلند جعبه سياه را داشتيم که به پشت پرده حادثه يازدهم سپتامبر ميپرداخت. محصولاتي از اين دست داشتهايم اما توقع داشتيم بدنه ماهر سينما هم در اين زمينه با ما همراه باشد که متاسفانه خيلي دير اين همراهي اتفاق افتاد و شايد بتوان گفت با ما در اين زمينه همراهي نکردند. خيليها نسبت به اين مسائل بيتفاوت هستند و شايد به همين بحث من و شما درباره اين موضوعات هم بخندند و حالا حالاها اين واقعيتها را نپذيرند. بايد بارها و بارها مباحث مطرح شوند تا باور عمومي در اين زمينه شکل بگيرد. آن روز تازه ميتوانيم هدفگذاري دقيقتري داشته باشيم. تلاش ما صرفا اين بود که در دوره کوتاهي که هستيم همين شک و ترديدها نسبت به اين موضوعات را تا حدودي از بين ببريم و فکر ميکنم تا حدودي به اين هدف هم رسيدهايم.
بهعنوان يک سينماگر و فعال فرهنگي چقدر از سريال «هوملند» شناخت داريد؟
در همين حد ميدانم که اثري ضدايراني است و خوشحال هم شدم وقتي ديدم که آنها چنين اشتباهي کرده و نام يکي از شخصيتهاي منفي را ناصر حجازي گذاشتهاند. همين اتفاق باعث شد عرق ملي خيليها به جوش آيد که نسبت به اين قبيل توليدات لااقل مشکوک باشند. اين خطايي بود که عوامل اين مجموعه مرتکب شدند و متوجه نبودند علاقه ايرانيان به اين اسم چقدر ممکن است آنها را نسبت به کل مجموعه بدبين کند.
در ابتداي گفتوگو کمي با ترديد درباره ابهامات مطرح شده در گفتوگوي پنجره با هاوارد گوردون صحبت کرديد. براي اطمينان ميپرسم واقعا در دوران مديريت شما هيچ مذاکره و گفتوگويي با تيم توليد فيلم سينمايي آرگو انجام نشد؟
قطعا نشده است. عرض کردم اين مذاکرات مربوط به دولت قبل از ما بوده. حتي در تحقيقاتم داشتم به اين ميرسيدم که چه کسي دعوتکننده و هماهنگکننده اصلي بوده اما پيگيريهايم به نتيجه نرسيد.
يعني خود شما هم از اين تعامل آگاه شده بوديد؟
آن زمان که به ايران آمدند خير، اما در اواخر دوران مسئوليتم که خبر در رسانهها منعکس شد، از آنجا که اطمينان داشتم اين اتفاق در دوران مديريت ما رخ نداده، ابتدا فکر کرديم کذب است اما با کمي بررسي مشخص شد متاسفانه اصل خبر صحت دارد. پيگيري کرديم ديديم در زمان دولت نهم اين گروه وارد ايران شدهاند و حتي مدارکي گرفتهاند. اما اين را که چهکسي پشتيبان آنها بوده واقعا نميدانم.
علاقهمندم بهعنوان بحث پاياني براي يکبار هم که شده کمي شفافتر درباره مقوله «لابي براي اسکار» صحبت کنيد. واقعا اين لابي در چه سطحي و چگونه بوده است؟
ببينيد کليت داستان همان است که اشاره کردم و بيش از آن امکان شرح ندارد. ما در ديدارهايي که در سفرهاي خارجي با افراد مختلف داشتيم، بالاخره در سطوحي ديدار داشتيم که طرف مقابل معمولا چهرههاي فرهنگي و سينمايي تاثيرگذار بودند. مثلا مديراني در حد مديريت فارابي ما. اين افراد يا خودشان عضو آکادمي اسکار بودند يا با اعضاي آکادمي ارتباطات تنگاتنگي داشتند.
بهخصوص در سينماي ايتاليا تعداد زيادي از اين افراد بودند. در اين ديدارها عمدتا خود اين افراد مسئله اسکار را طرح ميکردند و حضور فيلم جدايي در فهرست نهايي نامزدها را به ما تبريک ميگفتند. اساسا بحث بنده درباره لابي مربوط به بعد از معرفي فيلم اصغر فرهادي در جمع کانديداهاي نهايي است نه قبل از آن. تا قبل از آن، از آنجا که سينماي ايران جزو 10 سينماي برتر دنياست طبيعتا حق دارد به جشنواره اسکار نمايندهاي معرفي کند و ما هم از اين حق استفاده کرديم. بعد از معرفي نماينده و در آن مرحله بود که ما مذاکراتي داشتيم.
اينطور که متوجه شدم اين مذاکرات بيشتر با بدنه فعالان سينمايي عضو اسکار بوده نه آنطور که در رسانهها منعکس شد با سردمداران آکادمي.
نه، در اين زمينه هم نميتوانم قطعي بگويم چراکه فقط بدنه فعالان نبود. در آکادمي که بحث سران مطرح نيست. مثلا در سينماي ايران اگر بخواهيد نظرخواهي کنيد از پنج هزار نفري که راي ميدهد طيفي از آنها هژموني خاص هستند که سرتيمهاي تعيينکنندهاي براي خود دارند؛ افرادي که کليدي محسوب ميشوند و حرف و نظرشان طيفي از فيلمسازان را تحت تاثير قرار ميدهند تا بهصورت خودجوش از او پيروي کنند. اين حاصل اعتبار اين اشخاص است و اينگونه نيست که اينها رياستي داشته باشند و از قدرت نفوذ رياستي خود براي تغيير نظرها استفاده کنند. در مقياس اسکار ما حتي با اين جنس سرتيمها هم مذاکراتي داشتيم
مصاحبه از محمد صابری
منبع: هفته نامه پنجره، شماره 183، شنبه 28 دی 92