علیرضا رضا خواه ستون سرمقاله روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«برليني جديد در راه است؟»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:
همين چند روز پيش بود که ولاديمير پوتين رئيس جمهور روسيه در جمع دانشجويان موسسه مهندسي فيزيک مسکو «به ياد شوروي» پيانو مي زد. پوتين همصدا با جوانان روسي از" مرور روياهايش " مي خواند. اين اولين باري نبود که مامور سابق «کا گ ب» بازي با کليدهاي پيانو را تمرين مي کرد، پوتين پيش از اين نيز در سالن تئاتر مسکو يکي از آهنگ هاي حماسي شوروي سابق را با عنوان "سرزمين مادري از کجا آغاز مي شود؟ "(1) نواخته بود. پوتين چه به ياد شوروي بنوازد چه ننوازد روياهايش برکسي پوشيده نيست. همه مي دانند که او اين روزها روياي احياي روسيه بزرگ را در سر مي پروراند. بي جهت نيست که بسياري از تحليل گران تحولات اين روزهاي کي يف را تبلور رويا هاي پوتين مي دانند.
به دنبال فروپاشي شوروي منابع و ظرفيت هاي «قدرت بزرگ» روسيه به طور قابل ملاحظه اي کاهش يافت و اين کشور بخش اعظمي از نفوذ ژئوپلتيکي، جايگاه سياسي، قدرت اقتصادي و توانمندي هاي نظامي خود را از دست داد. در اين شرايط برخلاف آن چه در اظهارنظرهاي مقامات روسيه اعلام مي شد، روسيه شايستگي جايگاه يک ابرقدرت و حتي يک «قدرت بزرگ» را نداشت. روسيه نه تنها کوچک تر شده بود، بلکه خود را در يک وضعيت ژئوپلتيکي جديد مي ديد که بايد از ادعاي يک کشور «يورآسيايي» که نيروي متوازن کننده (و يا حلقه اتصال) شرق و غرب است، دست مي کشيد. اين امر براي مردم و نخبگان فکري و سياسي روسيه که همچنان با ذهنيت هاي دوره شوروي و نوستالژي «قدرت بزرگ» رفتار مي کردند، قابل درک نبود. تحت اين شرايط و براي پر کردن خلاء ناشي از حذف ايدئولوژي کمونيستي ايده هاي مختلفي از جمله «يوروآتلانتيسم»، «همبستگي دموکراتيک»، «يورآسيانيسم»، «موازنه قوا» و گونه هاي مختلفي از «ملي گرايي» براي احياي موقعيت «قدرت بزرگ» روسيه توسط افراد و گروه هاي مختلف مطرح شد.
بسياري از اين ايده ها به واسطه گرايش هاي ايدئولوژيکي و آرمان گرايي شديد و انطباق نداشتن با واقعيت هاي موجود با موفقيت همراه نبود. در دوره پوتين رويکرد احياي موقعيت «قدرت بزرگ» با تغييرات قابل ملاحظه اي همراه بود. او از ابتداي به دست گرفتن قدرت دستيابي به جايگاهي بايسته در فرآيند رقابت هاي جهاني و بازيابي جايگاه «قدرت بزرگ» روسيه را هدف دولت خود اعلام و براي عملياتي کردن اين هدف با انتخاب رويکردي عمل گرايانه تلاش کرد به واقعيت ها و عينيت هاي شرايط متحول شده داخلي، منطقه اي و جهاني توجه کند.
از نظر پوتين رقابت، مهمترين انگيزه براي روابط بين المللي است و سياست او در قبال اوکراين نيز بر اساس همين مسئله است. موضوعي که محور اصلي سخنراني چندي پيش پوتين در پارلمان روسيه بود . پوتين معتقد بود که رقباي اصلي، "واحدهاي بزرگ ژئوپلتيک" يا به عبارتي آمريکا، چين و اروپا هستند؛ در اين قالب، روسيه يکي از معدود بازيگران مستقل مهم است که بايد براي رقابت موفقيت آميزتر، با ايجاد يک اتحاديه سياسي نظامي آسيايي-اروپايي، پايه قدرت خود را تحکيم بخشد. البته ظاهرا نگاه کرملين به اين رقابت هانتينگتوني است. به عقيده پوتين، روسيه علاوه بر اين که يک واحد استراتژيک است، داراي تمدن جداگانه اي است که با چندين کشور ديگر از جمله اوکراين و بلاروس در آن سهيم است. اين تمدن هم اروپايي است و هم مسيحي، اما نژادش اسلاو است و مسيحيت اش ارتدوکس. در سال ۲۰۰۹، روسيه با اشتياق فراوان فعاليت براي ايجاد يک اتحاديه گمرکي با بلاروس و قزاقستان را شروع کرد. تا سال ۲۰۱۲، اين اتحاديه انسجام بيشتري يافت و اين سه کشور به صورت يک فضاي اقتصادي واحد درآمدند. اکنون هدف ايجاد يک اتحاديه اقتصادي اروپايي-آسيايي تا سال ۲۰۱۵ است. دو جمهوري ديگر از جمهوري هاي اتحاد جماهير شوروي سابق، يعني ارمنستان و قرقيزستان نيز درخواست کرده اند به روند ادغام، بپيوندند. ولي تاثير واقعي اين اتحاديه هنگامي است که اوکراين با ۴۶ ميليون نفر جمعيت و داشتن دومين اقتصاد بزرگ منطقه (پس از روسيه) به آن ملحق شود و نيروي انساني قابل توجهي را که آقاي پوتين به دنبال آن است، در يک جا گرد آورد.
البته روسها تنها بازيگران بحران اين روزهاي اوکراين نيستند. اروپايي ها هم سالهاست که چشم شان به دنبال کي يف است. اتحاديه اروپا مي خواهد با اوکراين، مولداوي، بلاروس، ارمنستان، جمهوري آذربايجان و گرجستان واقع در منطقه قفقاز، روابط نزديک تري داشته باشد. تمام اين جمهوري ها که قبلا در بلوک شوروي قرار داشتند، منافع ژئواستراتژيک دراز مدت اروپا وابسته به انتخاب اوکراين هستند. جمهوري آذربايجان اکنون يک صادرکننده مهم نفت و گاز به اتحاديه اروپا محسوب مي شود. بنا بر اين، يک همکاري اقتصادي با ثبات با منطقه قفقاز از نظر استراتژيکي براي اتحاديه اروپا مهم است زيرا در آينده اين منطقه يک راه ترانزيت براي انتقال مقدار بيشتري انرژي از جمهوري هاي آسياي ميانه خواهد بود. با اين حال اروپا در اين ماجرا تنها نيست، آمريکايي ها هم پشت آنها هستند . شايد از همين روست که "ميخائيل گورباچف" 82 ساله، آخرين رهبر شوروي سابق از پوتين و اوباما خواسته تا براي بحران اوکراين اقدام کنند.
گزارش ها از کي يف حاکي از آن است که معترضان در حال تقويت سنگربندي ها و افزايش راه بندان ها در سطح پايتخت اند. گروه بزرگي از معترضان تا بامداد ديروز در خيابان هاي کي يف در حال اعتراض عليه دولت يانوکوويچ بودند. بسياري از آنها کساني هستند که از غرب اوکراين صرفا براي تظاهرات به پايتخت آمده اند. عصر جمعه تنش و درگيري در شهر «چرکاسي» در جنوب کي يف هم بالا گرفت و مخالفان به دفاتر دولتي در اين شهر حمله کردند. پليس و نيروهاي ضد شورش توانستند از تسخير اين اماکن دولتي به دست مخالفان جلوگيري کنند. در اين ماجرا دست کم ۵۸ نفر از معترضان دستگير شدند. در منطقه غربي «لوانو فرانکيوسک» هم هزاران تن از معترضان با حمله به فرمانداري آنجا را به تسخير خود درآوردند. رويدادهاي مشابه در سه منطقه ديگر از غرب اوکراين هم رخ داده است. در اوکراين شکافي عميق ميان شرق و غرب وجود دارد؛ شرقي ها بيشتر هوادار نفوذ روسيه و حامي ويکتور يانوکوويچ اند و غربي ها ناسيوناليست و هوادار پيوستن به اتحاديه اروپا.
برخي از تحليلگران هشدار داده اند که با بالا گرفتن درگيري ها در اين کشور، احتمال تجزيه آن به دو بخش شرقي و غربي هم وجود دارد. ظاهرا تاريخ در حال تکرار است، برليني جديد در کي يف در حال شکل گيري است. روز گذشته کارل بيلت، وزير امور خارجه سوئد که سال ها در حمايت از توافق اتحاديه اروپا با اوکراين فعاليت کرده، با انتشار تصويري از مناطق تحت تصرف مخالفان در غرب اوکراين، در صفحه توييتر خود نوشت: «اگر دولت اوکراين به دنبال راه حل نظامي براي بحران جاري باشد بايد بداند که اين راه حل بسيار خونبار خواهد بود و سرنوشتي جز شکست نخواهد داشت.» اين در حالي است که پوتين زير لب زمزمه مي کند:
" کنار پنجره/روياهايم را/مرور مي کنم /و مي خوانم/مانند يک کتاب"(2)
"Where Does the Motherland Begin?”
"I love to dream under windows/I can read them like a book ”
يکي از سرودهاي معروف شوروي سابق با عنوان پنجره مسکو که پوتين اخيرا آن را در موسسه مهندسي فيزيک مسکو اجرا کرد.
قانون هدفمندكردن يارانه ها در 16 ماده و 16 تبصره در تاريخ 1388 به تصويب مجلس و در تاريخ 23 دي ماه همين سال به تائيد شوراي نگهبان رسيد. قرار بود قيمت فروش حاملهاي انرژي در داخل به گونهاي افزايش يابد كه به تدريج تا پايان برنامه پنجساله پنجم كمتر از 95 درصد قيمت تحويل روي كشتي (فوب) در خليج فارس نباشد.امسال سال سوم اجراي قانون هدفمندي يارانه ها بود و سال 93 سال چهارم آن است.آيا دولت تدبير و اميد موفق به اجراي اين قانون در چارچوب هدفهاي برنامه پنجساله پنجم خواهد شد.قيمت حاملهاي انرژي در خليج فارس چقدر است چه نسبتي با قيمتهاي مصوب غيرشفاف مندرج در تبصره 21 قانون بودجه 93 دارد؟ قيمت فروش نفت خام و ميعانات گازي به پالايشگاههاي داخلي در طول برنامه پنجساله قرار است به 95 درصد قيمت تحويل روي كشتي (فوب) خليج فارس برسد سال 93 ما در كجاي اجراي برنامه پنجساله پنجم در اين باب ايستاده ايم؟ چهارشنبه گذشته هيئت دولت تبصره 21 بودجه سال 93 را به تصويب رساند. اين تبصره قرار است قانون هدفمندي يارانه ها را در سال آينده عملياتي كند.
دولت از يك طرف در حالي كه فروش نفت را بشكه اي 100 دلار پيش بيني كرده است در جزء 3 بند الف تبصره 2 قيمت فروش هر بشكه نفت به پالايشگاههاي كشور را 5/18 دلار تعيين كرده است اين نصاب با 95 درصد مطروحه در قانون هدفمندي يارانهها تفاوت دارد و معلوم نيست چه كسي بر چه مبنايي اين رقم را تقويم كرده است. از طرف ديگر در تبصره 21 لايحه بودجه 93 درآمد حاصل از اجراي قانون هدفمندي يارانه ها را 632 هزار ميليارد ريال پيش بيني كرده است.قرار بود وفق تبصره 2 بند ج ماده يك قانون هدفمندي يارانه ها قيمت هاي حاملهاي انرژي براي پس از سال پايه براساس قيمت ارز منظور شده در بودجه سالانه تعيين شود. اين تبصره كمك مي كرد حسابدهي و حسابرسي درآمد وجوه حاصل از قانون هدفمندي يارانه ها در هر سال شفاف تر شود. اما حتي تبصره 21 لايحه بودجه 93 در مقام شفاف سازي اين درآمد نيست.
وزيرمحترم اقتصاد و دارايي چندي پيش گفته بود: "درآمد حاصل از افزايش قيمت حاملهاي انرژي در سال جاري 28 هزار ميليارد تومان است. اين در حالياست كه در سال جاري بايد 42 هزار ميليارد تومان يارانه پرداخت شود." (مشرق دوشنبه 16 آبان)وي سخن از يك كسري 14 هزار ميليارد توماني به ميان آورده بود. اين در حالي است كه دولت يازدهم هر ماه يارانه نقدي را به حساب مردم واريز مي كند معلوم نيست اين كسري از كجا تأمين ميشود؟!نگارنده در سرمقاله 18/8/92 در همين ستون نقدي به اين گفته مطرح كردم از آن تاريخ تاكنون بيش از 2 ماه مي گذرد اما دريغ از يك سطر پاسخگويي و شفاف سازي از سوي تيم اقتصادي دولت!
حداقل 20 فرآورده نفتي پالايشگاههاي كشور مشمول افزايش قيمت براساس قانون هدفمندي يارانه ها هستند. بايد ديد قيمت تمام شده اين حاملها چقدر است؟ قيمتي كه دولت براي فروش در بازار داخلي تصويب مي كند چقدر است و سودي كه از اين مابه التفاوت بدست مي آيد چقدر ميباشد؟ سود مال صاحب سهم است صاحب سهم بنگاههاي اقتصادي توليد كننده فرآورده هاي نفتي دولت است. درآمد حاصل به علاوه فروش نفت و گاز و ميعانات نفتي و گازي به پالايشگاهها كه يك درآمد انفالي است، اصلي ترين وجوه حاصل از اجراي قانون هدفمندي يارانه هاست. براساس قانون هدفمندي يارانهها قرار بود دولت هر 6ماه گزارش تفصيلي اجرا را به ديوان محاسبات و مجلس ارائه دهد.
اين گزارش كجاست و حكايت آن از اجراي قانون هدفمندي يارانه ها چيست؟ اعداد و ارقام آن چه علامتي را در سال اجراي چهارم اين قانون به ما نشان مي دهد و در سال 93 چه افقي را ترسيم مي كند؟
اعداد و ارقام موجود در بند الف تبصره دو و نيز تبصره 21 قانون بودجه سال 93 نشان مي دهد ما در حال بازگشت به نقطه صفر درخصوص اجراي قانون هدفمندي يارانه ها هستيم. اكنون هر ليتر بنزين در كشور تركيه بيش از 8 هزارتومان است. حتي اگر گزينه بنزين ليتري 1800 تومان هم روي ميز دولت باشد نشان مي دهد دولت در مسير اجراي قانون هدفمندي يارانه ها حركت نمي كند. دولت در تبصره 21 بودجه سال 93 به دنبال اجراي قانون هدفمندي يارانه ها نيست. مفاد اين تبصره قانون هدفمندي رادر سال چهارم اجراي آن دور زده است اين رويكرد طي كردن همان مسيري است كه دولت دهم طي كرد.طبيعي است كه در سال پنجم وضع به همان منوال خواهد بود.دولت و مجلس مجاز نيستند در قالب بودجه سنواتي خارج از قانون برنامه پنجساله بدون نصاب دو سوم آراء و نيز قانون هدفمندي يارانه ها كه قانون خاص موضوعه است قانون جديدي وضع كنند بدون آنكه تكليف قوانين عام و خاص موضوعه را مغاير اعلام كنند.
قيمت حاملهاي انرژي قيمت فروش نفت در داخل 5 برابر كمتر از قيمت حاملهاي انرژي در كشورهاي همسايه و نيز فوب خليج فارس در سال 93 است كه نوعي كارآفريني براي قاچاقچيان ريسك پذير محسوب ميشود.اين نشان مي دهد دولت يازدهم، قانون هدفمندي يارانه ها را كه بيش از 2 سال در دولت و مجلس روي آن كار شده در اولين سال بودجه ريزي و بودجه بندي خود مورد بي مهري قرار داده است. دولت بدون آنكه اعلام كند نميخواهد به آن عمل كند. خيلي محترمانه با وضع قانون جديد در قالب تبصره 21 لايحه بودجه 93، قانون برنامه و قانون هدفمندي يارانه ها را به طاق نسيان كوبيده است.اولين آسيب اين دور زدن تشديد قاچاق سوخت به كشورهاي همسايه است. دومين آسيب اجرا نكردن قانون هدفمندي يارانه ها آن است موضوع فروش نفت در داخل به تدريج به فراموشي سپرده ميشود وبر مي گرديم به دوران دولت اصلاحات و دولت سازندگي كه روساي دولت مايل نبودند حرفي از سرنوشت وجوه حاصل از فروش 000/500/1 بشكه نفت در روز به پالايشگاه هاي كشور بشنوند. آن دولتها، دريافت ها و پرداخت هاي ناشي از فروش نفت در داخل را هيچگاه در اعداد و ارقام بودجه سنواتي نمي ديدند. اين يعني بازگشت به پرسشهاي بي پاسخ در حوزه شفاف سازي درآمدهاي نفتي و در يك كلمه بازگشت به نقطه صفر!
روزنامه جمهوری اسلامی مطلبی را تحت عنوان«ضرورت تكاپوي همه جانبه براي مقابله با جريان تكفيري»در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند که به شرح زیر است:
فارغ از ماجراي اجلاس ژنو 2 و بحران سوريه، اكنون جهان اسلام به بلاي بزرگي مبتلاست كه عرض و طول جغرافيائي، پايههاي امنيتي و فضاي سياسي كل كشورها و ملتهاي مسلمان را تحت تأثير خود قرار داده است. جريان تكفيري را نبايد فقط يك گروه جنايتكار كه مخالفان خود را گردن ميزند، قلب آنها را ميدرد و ميخورد، زنان آنها را به كنيزي ميگيرد و ميفروشد، خانه هايشان را ويران ميكند، اموالشان را به غارت ميبرد و حرث و نسل را به هلاكت ميكشاند دانست، بلكه چون عناصر اين جريان تمام اقدامات خود را "جهاد في سبيل الله" ميدانند و به همراه هر جنايتي كه مرتكب ميشوند تكبير ميگويند، بايد آنها را موريانههائي دانست كه به جان اسلام افتادهاند و دين خدا را به تدريج ميخورند و اگر به آنها مجال و فرصت داده شود چيزي از آن باقي نميگذارند.
اينكه رهبر انقلاب اسلامي در ديدار شركت كنندگان در كنفرانس وحدت اسلامي نسبت به جريان تكفيريها هشدار دادند و آن را خطر بزرگي براي جهان اسلام دانستند، واقعيت مهمي است كه نبايد به سادگي از كنار آن گذشت. ايشان در تشريح اين خطر گفتند:"عدهاي تكفيري به جاي توجه به رژيم خبيث صهيونيستي به اسم اسلام و شريعت، اكثر مسلمانان را تكفير ميكنند و زمينهساز جنگ و خشونت و اختلاف ميشوند و به همين علت، وجود اين جريان تكفيري مژدهاي براي دشمنان اسلام است. با اين وضع، آيا كسي ميتواند ترديد كند كه وجود اين جريان و پشتيباني مالي و تسليحاتي از آن، كار دستگاههاي امنيتي و خبيث دولتهاي استكباري و دست نشاندگان آنها نيست؟"
درباره عملكرد جريان تكفيري، سه نكته بسيار مهم وجود دارد كه بايد به آنها توجه شود و درباره مقابله با آن نيز انجام وظيفه مهمي را بايد مورد اهتمام قرار داد.
اولين نكته اينست كه با وجود دشمن آشكار و غداري همچون رژيم صهيونيستي كه براي تمام مسلمانان و جهان اسلام به ويژه جهان عرب خطر بزرگي است، جريان تكفيري به اين دشمن كاري ندارد و درست در چارچوب اهداف آن و به نفع آن عمل ميكند. آيا اين ميتواند يك تصادف باشد؟! پاسخ قطعاً منفي است و ترديدي وجود ندارد كه جريان تكفيري به مثابه ابزاري براي صهيونيسم و قدرتهاي حامي آن عمل ميكند. تمركز اين جريان بر روي دولت سوريه كه در خط مقدم مبارزه عليه رژيم صهيونيستي قرار دارد، همين واقعيت را به روشني نشان ميدهد.
نكته دوم اينست كه عملكرد جريان تكفيري، دستمايه مناسبي براي دولتهاي استكباري و بوقهاي تبليغاتي آنها و صهيونيسم بين الملل است تا چهره اسلام را لكهدار كنند و آن را به عنوان ديني خشن به افكار عمومي جهان معرفي نمايند.اين اقدام، براي قدرتهاي استكباري فوايد فراواني دارد كه فقط بخشي از آن را ميتوان در بهانههائي كه با توسل به آنها توطئههاي خود را در جهان اسلام به اجرا در ميآورند مشاهده كرد.و نكته سوم اينست كه جريان تكفيري با عملكرد خود، هر روز درحال تضعيف امت اسلامي است و موانع موجود بر سر راه سلطه گري قدرتهاي استكباري در جهان اسلام را يكي بعد از ديگري از ميان برميدارد. قدرتهاي استكباري، جريان بيداري اسلامي و از دست دادن تعدادي از مهرههاي خود در كشورهاي اسلامي را ضربه بزرگي به خود ميدانند كما اينكه قدرتمند بودن حزبالله لبنان و حمايت اين جريان قدرتمند و دولت سوريه از ملت فلسطين براي آزادسازي سرزمينهاي اشغالي و ريشه كن كردن رژيم صهيونيستي براي منافع قدرتهاي استكباري يك خطر غيرقابل تحمل تلقي ميشود. طبيعي است كه استكبار جهاني براي حفاظت از منافع نامشروع خود به تكاپو روي آورد و مرتكب هر كاري براي حمايت از رژيم صهيونيستي و دفع خطر از مهرههاي باقيمانده خود در منطقه شود. به راه انداختن جريان تكفيري و حمايت از آن، آسانترين اقدامي بود كه ميتوانست اين اهداف را تأمين كند، به ويژه آنكه اين طرح به نام اسلام و خود مسلمانان به اجرا در ميآيد و دود آن نيز به چشم ملتهاي مسلمان ميرود.
حاصل جمع بندي اين سه نكته بطور طبيعي اينست كه عملكرد جريان تكفيري، صد درصد به نفع دولتهاي استكباري و به زيان امت اسلامي است. اينكه آمريكا و دولتهاي سلطهگر اروپائي با جريان تكفيري مشكلي ندارند و رژيم صهيونيستي نيز با اين جريان درگير نيست بلكه همه آنها از آن حمايت ميكنند و از آن براي از ميان برداشتن دولتهائي كه زير سلطه قرار نميگيرند استفاده ميكنند، به همين دليل است. آنچه در اين ميان موجب شگفتي است، بيعملي نخبگان جهان اسلام در برابر اين جريان منحرف است.وظيفه مربوط به مقابله با جريان تكفيري درست در همينجاست كه به عنوان رسالتي تاريخي بر دوش سران كشورهاي اسلامي، علماي ديني و دانشگاهي، انقلابيون، صاحبان قلم و انديشه قرار ميگيرد. اين رسالت تاريخي فقط هنگامي عملي خواهد شد كه علماي صاحب فتواي مذاهب مختلف اسلامي با صدور فتوائي مشترك، تكفير مسلمانان را مردود اعلام نمايند و تكليف كساني كه به حربه تكفير متوسل ميشوند را روشن كنند. همزمان، سران كشورهاي اسلامي تمام امكانات دولتها را براي اجراي اين فتوا بسيج نمايند و با اتحاد عملي خود نمونهاي از وحدت امت اسلامي را به ظهور برسانند. در اين راه، از امكانات ملتهاي مسلمان، اعم از نيروهاي انساني، قدرت رسانهاي، تمكن مالي و توان علمي بايد استفاده شود و همه بايد از اختلافات معمول و گلايههاي متداول صرفنظر كنند و براي تحكيم وحدت امت اسلامي بكوشند.
اين تكاپوي همه جانبه قطعاً دشمنان زيادي دارد كه از همان روز اول به ميدان خواهند آمد و آنها نيز تمام امكانات و توان خود را براي به شكست كشاندن تلاش مسلمانان بكار خواهند گرفت. با اينحال، ترديدي نيست كه جبهه اسلامي به پيروزي خواهد رسيد و دشمنان ناكام خواهند ماند.به اين رسالت تاريخي اگر بيتوجهي شود و يا انجام آن به امروز و فردا موكول گردد، آينده سياهي در انتظار مسلمانان خواهد بود، آيندهاي كه نه تنها قابل افتخار نيست بلكه نسلهاي فردا هرگز نسل امروز را به خاطر كوتاهي در انجام وظيفهاي كه برعهده داشت نخواهد بخشيد.
«در جستوجوی کلید «اصلاح یارانهای بهینه»»عنوانی است که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله خود و به قلم میثم هاشم خانی به چاپ رساند:
1133 روز بعد از آغاز پرداخت یارانه نقدی به خانوارها، چند پژوهش قابل اعتنا در زمینه جنبههای مختلف تاثیرات اجرای این طرح، انجام شده است؟ چند پژوهشِ باکیفیت به ارزیابی تاثیرگذاری یارانه نقدی بر «نرخ فقر» به تفکیک مناطق مختلف کشور پرداختهاند؟ چند پژوهش میزان تاثیرگذاری این طرح را بر «عرضه نیروی کار در مناطق محروم کشور» بررسی کردهاند؟ چند پژوهش به ارزیابی این مساله پرداختهاند که چه درصدی از یارانه نقدی دریافتی توسط خانوارهای محروم، برای بهبود «تغذیه»، «سلامت» و «آموزش» آسیبپذیرترین قشر اجتماعی؛ یعنی «کودکان خانوارهای محروم» صرف شده است؟
اخیرا، برای نگارش مقالهای درباره «اصلاح بلندمدت شیوه پرداخت یارانه نقدی»، مدتی را به جستوجو برای یافتن پژوهشهایی صرف کردم که در زمینه «آثار پرداخت یارانه نقدی بر رفاه خانوارهای ایرانی» انجام شدهاند. تعجبآور و در عین حال بسیار تاسفآور بود که سه سال و یک ماه بعد از اجرای طرحی وسیع که مبلغی معادل دوونیم برابر کل بودجه آموزشوپرورش کشور را به صورت نقدی در بین خانوارها توزیع میکند، تعداد پژوهشهای مدون و باکیفیت در این زمینه، به عدد انگشتهای دو دست هم نمیرسد. این مساله تا حد زیادی نمود رکود پژوهشی سنگین حکمفرما در دولت قبل بود؛ وضعیتی که در ترکیب با رواج تصمیمات یکشبه درباره مهمترین سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی کشور، سیاهچالهای را برای اقتصاد ملی ایجاد کرده بود که معلوم نیست رهایی از آن تا چه مدت طول بکشد.
در چنین شرایطی، تامل منطقی و پرهیز از شتابزدگی در دولت جدید برای طراحی تصمیمات کلان اقتصادی را باید به فال نیک گرفت. یکی از نمودهای تلاش دولت جدید برای بهرهگیری از تحلیلهای مختلف پیش از اتخاذ تصمیمات کلان را، میتوان در فراخوان «مباحثه تحلیلی پیرامون اصلاح یارانه نقدی» مشاهده کرد؛ فراخوانی که با دعوت وزارت «تعاون، کار و رفاه اجتماعی» آغاز شد و پس از گذشت دو ماه و نیم و با انتشار 34 مقاله منتخب در «دنیای اقتصاد»، امروز جمعبندی آن در قالب چهار صفحه کامل روزنامه، منتشر شده و با جمعبندی مقالات منتخب، به ارائه نقاط قوت و ضعف هشت محور اصلی مطرح در زمینه اصلاح یارانه نقدی پرداخته است. به اميد آنكه که این مجموعه مقالات بتواند سهم کوچکی داشته باشد در کمک به تصمیم دولت جدید برای «اصلاح یارانهای بهینه.»
فضل الله یاری در مطلبی با عنوان«قبيله گرايي در ساحت سياسي»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار این چنین نوشت:
انتشار تصاوير دو زن که در ميان شعلههاي آتش از طبقه پنجم ساختماني در خيابان جمهوري تهران درخواست کمک ميکنند، آن هم در حالي که ماشينهاي آتش نشاني پايتخت تنها به پاشيدن آب به بدن آنان ميپردازند، خود حديث مفصلي از وضعيت دردناک مديريت ايراني است. به خصوص که لحظاتي پس از ثبت اين تصاوير دو زن کارگر که نان آور خانوادههاي خود بودند در جلوي چشم خيل تماشاگران و ماموران آتش نشاني به پايين سقوط ميکنند و جان خود را از دست ميدهند.اگر چه در نگاه اول موقعيت تراژيکي رقم ميخورد اما اگر نيک نگريسته شود ميتوان به مسخره بودن و مضحک بودن اين موقعيت هم پي برد. اين که دو زن گرفتار در حضور ماموران آتش نشاني- که فرصت کافي براي نجات آنها را داشته اند- جان ميسپارند، نشانه چيست ؟ جز اين که نشان ميدهد بسياري از مسئولان و ماموران به جايگاه خطير خود آگاه نيستند چه معناي ديگري ميتواند داشته باشد ؟
اين که در شهري به بزرگي تهران ماشينهاي آتش نشاني آژير کشان به محل حادثه برسند و به موقع هم حاضر شوند اما نتيجه کار آنان تفاوتي با نيامدن شان نداشته باشد در اين روزگار چه مفهومي را به ديگران القاء ميکند ؟اما به نظر ميرسد اين موضوع که در جهان امروز به اتفاقي عجيب ارزيابي ميشود در کشور ما موضوعي عادي است. عجيب نيست اگر در استخر يک پارک در مرکز تهران دخترکاني در آب ميافتند و جان ميسپارند. هيچ کس تعجب نميکند اگر دختراني در گوشه اي ديگر از کشور گرفتار شعلههاي آتش يک بخاري نفتي کلاسي ميشوند که لولههاي گاز از کنار آن ميگذرد. چه چيز عجيبي است که اتوبوسهاي حامل دانشجويان و دانش آموزان نه يک بار و از سر اتفاق، بلکه چندين و چند بار در مسير اردوهاي دانشجويي و دانش آموزي به قعر دره سقوط کنند و مستعد ترين دختران و پسران ايران به کام هيولاي مرگ فرو روند ؟
هيچ کدام از اين موارد ملاکهاي لازم براي عجيب بودن را ندارند؛ وقتي نميتوان همه چيز را به «مشيت الهي» حواله کردو خيال خود را از بابت بازخواستها و عذاب وجدانهاي احتمالي راحت کرد. گويي اين تقدير گرايي ايراني بهانه خوبي است تا ماموران و مسئولان ما از زير خطاها و سهل انگاريهاي خود به راحتي سر کشيدن يک ليوان آب، فرار کنند.تا اين جاي کار ظاهرا نبايد تعجبي در کار باشد. اما ميتوان در اطراف و اکناف اين حوادث (به خصوص حادثه خيابان جمهوري) جستجو کرد و موقعيتي براي تعجب کردن پيدا کرد.در روزهاي بعد از حادثه برخي از رسانهها مطابق وظيفه اي که براي آنان تعريف شده سمت و سوي انتقادات خود را به طرف مسئولان امور شهري تهران معطوف نمودند. امري که در عالم رسانهها يکي از بديهي ترين اتفاقات است. در اين ميان رسانههاي اصلاح طلب بخش بيشتري از اين بار را به دوش کشيدند. اما اتفاق عجيبي که خود را نشان داد اين بود که اين رسانهها متهم شده اند که به دليل همسو نبودن شهردار تهران با آنان بر آتش ماجرا دامن زده اند. متهم کنندگان، اتفاقات روز حادثه و از دست رفتن، جان دو انسان بيگناه را رها کرده و منتقدان سهل انگاري مسئولان را به سوء استفاده سياسي از اين جريان متهم کردند. اگر چه نميتوان وجود برخي انگيزههاي سياسي در جريان انتقاد به مسئولان شهري تهران را انکار نمود، اما نميتوان به اين بهانه از اين بي مسئوليتي مرگبار و خسارت زا چشم پوشي کرد.
اين متهم کنندگان که بيشتر رسانههاي جريان اصولگرا و برخي از فعالان سياسي اين جناح بوده اند در حالي مدعي سياست بازي در اين ميدان شده اند که خود عملاً تنها به دليل همسويي مسئولان اين بي تدبيري با مواضع خود، به منتقدان تاخته اند و اين چه معناي ديگري به جز سياست بازي دارد؟به نظر ميرسد که سکوت در برابر بي تدبيريها و بي مسئوليتي برخي از مديران کشور رويه اي است که از هشت سال گذشته شروع شده و قرار نيست تغييري در آن حاصل شود. اين گروه در هشت سال گذشته منتقدان را به همين ترتيب نواخته اند که رئيس جمهور ساده زيست را تخريب ميکنيد و دولت خدمتگزار را تضعيف. از آن سو خود نيز در برابر تخريبهاي صورت گرفته نه تنها سکوت کرده بودند که زبان و قلم به تمجيد نيز گشودند تا روزي که محموداحمدي نژاد از همراهي آنان سر باز زد، به ناگهان ساده زيستي و خدمتگزاري دولت را به کناري افکندند و فسادهاي مالي و بي تدبيريهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي اش را بزرگ کردند.
به نظر ميرسد اين گروه علير غم رنگ باختن تعلقات طايفه اي عصر جاهليت در جهان مدرن امروزي، عرصه سياست را به ميداني براي پياده کردن اين نوع از وابستگي تبديل کرده اند. در طوايف بدوي تعلق يک فرد به طايفه و خاندان کافي است تا کل قبيله به دفاع از وي برخيزند، حتي اگر او جان از بيگناهي گرفته باشد و مال از يتيمي ستانده باشد. اين گروه از فعالان سياسي و رسانههاي همسو، همه ارزشهايي که گاه خود براي آن سينه چاک ميکنند و بر سر رقيب ميکوبند را در موقع لزوم به کناري نهاده و جوشني از جنس تعصب و تعلق بر تن ميکنند و به هواداري از «هم قبيله» بسياري از ارزشها همچون اخلاق، مذهب، امر به معروف و نهي از منکر، دادخواهي ستمديدگان و... را زير چکمههاي خود لگد مال ميکنند تا کيان قبيله را حفاظت کنند در اين ميان بي خيال ادعاهاي طرفداري از حق و صيانت و اخلاق و درستي !
یادداشت روزنامه حمایت را میخوانید که به مطلبی با عنوان«نسبت بیداری اسلامی وگسترش تکفیری ها !»اختصاص یافت:
اخیرا رهبر معظم انقلاب اسلامی در ديدار مسئولان نظام و ميهمانان كنفرانس وحدت اسلامىکه همزمان با ایام سالروز ولادت نبی مکرم اسلام(ص) برگزار شد تحلیلی را مطرح فرمودند مبنی بر اینکه دشمنان اسلام با بروز بیداری اسلامی در چند کشور که سالها در سیطره قدرتهای جهانی بوده اند ، حربه ای را از درون جهان اسلام بکار گرفتند تا تحرک ملتها را از مسیر اصلی عدالت خواهانه خود دور سازند وبجای آن جهان اسلام را در درون خود با مسائل مختلف درگیر کنند تا مبادا منافع آنها به خطر بیفتد. حربه مورد استفاده زورگویان برای رسیدن به هدف یاد شده تکفیریها وجنایات کورکورانه آنها بوده است. این مطلب حایز اهمیت بسیار و موشکافی دقیق است در یاد داشت امروز چند نکته در این زمینه تقدیم می شود با این امید که مفید واقع شود.نکته اول این است که بیداری اسلامی در چند کشور مسلمان منجر به این شد که برخی از حُکّام سرسپرده غرب برکنار شده وملتها به سمت اعتقادات دینی خود رو آوردند.
پس از بروز انقلاب های مردمی در کشورهای تونس، مصر،لیبی بحرین وبرخی کشورهای دیگر و نتایج آراء مردمی در کشورهای مزبور، این نکته روشن شد که اگر در کشورهای مختلف اسلامی آزادی حاکم باشد، مردم رو به اعتقادات دینی خود میآورند وحاضر نیستند که الگوهای غربی را برگزینند. همین نکته کافی بود که دولتهای غربی احساس خطر کنند وبه شکل های مختلف فشار خود را وارد سازند تا انقلابهای مردمی از مسیر اصلی خود خارج شود. مجموعه تلاشهای آنها در داخل کشورهای تازه انقلاب کرده مسلمان این نتیجه را ببار آورد که چند دستگی در کشورهای مزبور بروز یافت ونقطه عطف آن مصر بود که رئیس جمهور منتخب مردم سر از زندان در آورد وحزب دارای اکثریت نامشروع اعلام وممنوع شد و پس از کشتارهای مختلف مردمی دوباره نظامیان بر قدرت تکیه زدند بی آنکه غرب در مقابل این پدیده غیردموکراتیک صف آرائی کند یا فریاد بزند که کجا رفت اصول مردم سالاری وحقوق بشر؟!
نکته دوم اینکه غربی ها با همه تلاشهایشان در کشورهای تازه انقلاب کرده باز نتوانستند تمرکز ملتهای مختلف از حرکت به سمت مبانی اعتقادی خود را متوقف سازند فلذا توسل به راهکار دیگری را مکمل اقدامات داخلی خود در کشورهای تازه انقلاب کرده قرار دادند و آن اینکه تلاش نمودند از درون، جوامع اسلامی را به شدت درگیر یکدیگر ودشمن خونی هم سازند .در این راستا چه ابزاری راحت تر وبهتر از تندروها وافراطیها می توانستند در خدمت این هدف قرار گیرند. در همین راستا به یک باره اقدامات تروریستی تندروهای افراطی در سراسر جهان اسلام رشد بی سابقه ای یافت آن گونه که بمب گذاری ها در عراق، سوریه ،افغانستان، یمن لبنان ، و برخی کشورهای دیگر به یک باره خبرهای اول جهان شدند ودر این مجال تا توانستند بر علیه اسلام چهره سازی منفی نیزکردند . ظاهر رویدادها این بود که تندروها از تحولات سوریه وشکستهای مختلف ناراحت هستند و بدین ترتیب رو به تخریب در دیگر کشورها آورده اند ولی باطن قضیه این بود که دستگاههای ناامن کننده برخی کشورها خصوصا رژیم صهیونیستی در این زمینه بیشترین حمایت وهدایت را بکار گرفتند تا بدست خود مدعیان اسلام ، مسلمانان را تضعیف واز صحنه اصلی دور سازند .
نکته سوم اینکه در روند رشد بکارگیری تروریسم علیه مطالبات ملتهای مسلمان شاهد نوعی همراهی یا سکوت برخی دولتها وحاکمان منطقه نیز بوده ایم که این خود جای بسی تاسف دارد. برخی از دولتها علنا با تندروها اعلام همبستگی نموده یا در تجهیز آنها به انواع سلاح های مخرب یا کمک مالی از هیچ مساعدتی دریغ نورزیده اند. دولتهای حامی تکفیری ها در سطح جهانی شناخته شده هستند. در قبال این دولتها اغلب مقامات غربی سکوت پیشه کرده اند چرا که حاکمان هماهنگ با منافع غرب از این رانت برخوردار هستند که هر جنایتی را علیه مردم خود یا سایر ملتها اعمال کنند بی آنکه در معرض حساب کشی جدی قرار گیرند.این نکته بسیار تلخی است که در جهان امروز نباید از توجه بدان غافل ماند خصوصا برای حقوقدانان تمرکز بر این امر بسیار حائز اهمیت است.
نکته چهارم اینکه علمای شناخته شده ،روشنفکران جهان اسلام و متفکرین واهل قلم در این زمینه وظیفه سنگینی بر عهده دارند تا بدرستی این تحولات برای مردم روشن سازند. مردم کوچه وبازار بخوبی باید دریابند که در گردونه تلاشهای خونین برخی دولتهای غربی برای به جان هم انداختن ملتهای مسلمان ، مهم ترین واکنش هوشیاری وتلاش برای وحدت وهمدلی ملتهای اسلامی است . از این حیاتی تر این است که درون جوامع اسلامی زمینه های همبستگی وهمدلی بین اقشار مختلف جامعه خصوصا در روابط هر ملت با مسئولان خود، تقویت شود تا دشمنان اسلام این مجال را پیدا نکنند که با ایجاد تفرقه ، گروههای مختلف جوامع اسلامی را به جان هم بیندازند.
نکته پنجم اینکه در ماههای اخیر تلاشهای قابل تقدیری از سوی دولت جدید ودیگر نهادهای جمهوری اسلامی صورت گرفته تا وفاق وهمدلی بین اقشار مختلف جامعه از جمله بین اکثریت شیعی با دیگر مسلمانان مقیم ایران یا با دیگر هموطنان غیر مسلمان گسترش یابد وهر گونه چالش موجود با تدبیر ومشارکت همه مردم بر طرف گردد. این رویکرد حیاتی را باید هر روز با جدیت دنبال کرد واجازه نداد که دیگران برای ملت ایران تفرقه افکنی کنند وملت را از هم جدا سازند.سخن آخر اینکه بیداری اسلامی را باید در فکر وعمل دنیای اسلام با جدیت تقویت نمود تا با گسترش عقلانیت ومنطق و رویکردهای صلح طلبانه ومهربانانه ندای معنویت اسلام به جان دل همه انسانها نشیند . بیداری اسلامی نیاز به تولید فکر ودانش وکارآمدی دارد. شعار تنها راهگشا نیست. باید در عرصه عمل نشان داد که بازگشت به اسلام ومبانی الهی برای نجات بشر معاصر و نسل های آتی راهگشاست. در این مسیر انتظار تحرک بیشتر از حقوقدانان جهت نهادینه سازی جوامع قانونمند در سراسر جهان اسلام، انتظار بر حقی است.
ستون یادداشت مهمان روزنامه قانون را میخوانید که مطلبی را با عنوان«رابطه با آمريكا تابو نيست اما ميتواند سراب باشد»نوشته شده توسط حشمت الله فلاحت پیشه به چاپ رساند:
آقاي روحاني بايد نگاه واقع گرايانهاي به موضوع رابطه با آمريكا داشته باشد. نوع تعديل نگاه آمريكاييها در قبال ايران ناشي از تغيير سياست و نظر آنان نسبت به جمهوري اسلامي ايران نيست، بلكه ناشي از تعديل مواضع آنان در قبال واقعيتي به نام قدرت ايران است. با وجود اينكه روحاني چراغ سبزي با سخنرانياش در داووس به آمريكا نشان داد، بلافاصله جان كري، وزير امور خارجه اين كشور، موضع كاملا تخاصمي اتخاد و تهديد كرد كه به گزينه نظامي درباره ايران ميرسند. تقابل مواضع روحاني و جان كري نشان ميدهد كه آمريكاييها ميتوانند از حسن نيت ايرانيها بهرهبرداري منفي داشته باشند. بنابراين هنوز تغييري در راهبرد واشنگتن نسبت به تهران رخ نداده است و اگر تغييري هم باشد، نام آن را تغيير نميگذارم بلكه تعديل رفتار آمريكا واقعيت قدرت ايرانيهاست. موضع جانكري مبين همين رابطهاي است كه شكل گرفته است.
با توجه به همين موضوع معتقدم بايد نوع تعامل با آمريكا شكل ديگري بگيرد. روحاني بايد به دنبال سياستي درقبال آمريكا باشد كه اين سياست فقط مبني بر آرمانگرايي آقاي خاتمي چيده نشود. در زمان خاتمي يك آرمانگرايي همراه با حسن نيت و خوشبيني وجود داشت كه هر چه بيشتر سيگنالها و علامت سبزهاي بهتر و دوستانهتري از طرف ايران به آمريكا مخابره ميشد، در طرف آمريكايي اشتباه محاسباتي بيشتري شكل گرفت و فشارها نسبت به ايران افزايش يافت. بنابراين نبايد اشتباه گذشته را تكرار كرد. البته روحاني هم روي خوش به آمريكاييها نشان داده و هم از شاخصهاي قدرت خود استفاده ميكند كه اين لازمه رابطه با واشنگتن است. نبايد صرفا آرمانگرايانه به آمريكا چراغ سبز نشان داد. رويدادي كه ظرف 24 ساعت در حاشيه اجلاس داووس شكل گرفت و طرح گزينه نظامي عليه ايران از سوي جان كري نماد اين واقعيت است. اين رفتار نشان داد كه آمريكاييها دوباره دچار اشتباه محاسباتي شدهاند.
مجدد شاهد تكرار شرايط آمريكايي ها در دهه 90 ميلادي و دو نيمه 1370 و 1380 هجري در قبال ايران هستيم. آنان تصور ميكنند خوشبيني و ديپلماسي تهران به معناي ترس ايرانيها است. بنابراين انتظاري كه از تيم سياست خارجي وجود دارد، رفتاري با تركيب ديپلماسي به همراه واقع گرايي است. ايرانيها مجبور هستند كه شاخصهاي قدرت خود را به رخ آمريكاييها بكشند. زيرا در طول 35سال گذشته، آمريكاييها جز در مقابل شاخصهاي قدرت ايران، در مقابل هيچ چيزي در ايران موضع خود را تعديل نكردند. از سوي ديگر، در داخل كشور دو نگاه و نظر مخالف در قبال رابطه با آمريكا وجود دارد. يك دسته افرادي هستند كه از سر دلسوزي، موضوع را اصولگرايانه ميبينند. اين افراد معتقدند كه نبايد اصول فداي برخي تعديلها در سياست خارجي كشور شود. شخصا اعتقاد دارم نظر اين گروه، نظرات قابل تامل و قابل توجه و صائبي است. اما در مقابل اين گروه، افرادي قرار دارند كه نگاه تند و شعاري در مقابل رابطه با آمريكا دارند. اينها آمريكا را به عنوان تابو ميشناسند كه نظر اين گروه را قبول ندارم. در واقع معتقدم رابطه با آمريكا تابو نيست ولي اين رابطه ميتواند سراب هم باشد.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را مرور میکنیم که به مطلبی با عنوان«سراب کارشکنيهاي هستهاي»نوشته شده توسط علی اکبر اولیا اختصاص یافت:
دستگاه ديپلماسي دولت يازدهم در شرايطي کارش را به محوريت پرونده هستهاي شروع کرد که در هشت سال گذشته، مشي تهاجمي باعث شده بود تا بين جمهوري اسلامي و نظام بينالملل فاصله زيادي به وجود بيايد و به همين دليل تحريمهايي تحميل ايران شد که موجب بروز مشکلات و محدوديتهايي را فراهم کرد و به همين دليل حتي گروه کثيري از اصولگرايان هم با شعار «عبور از وضعيت بحراني» به بحث مهم انتخابات ورود پيدا کردند تا مشخص شود که کشور، واقعا دشواريهاي زيادي را متوجه خود ميديد. دقيقا به همين دليل دولت يازدهم با شعار «تنش زدايي به جاي تنش زايي» شروع به کار کرد و در وهله اول «ماموريت هستهاي» را از شوراي عالي امنيت ملي به وزارت خارجه ارجاع داد که تيم جديد، در مذاکرات پيچيده و نفس گير سه گانه ژنو توانست به 1+5 توافق کند که اين توافق هم از جانب جمهوري اسلامي و هم از جانب آمريکا و غرب توافقي محترم و به نفع همه خوانده شد تا در دنيا اين اميدواري به وجود آيد که بالاخره تکليف پرونده پيچيده هستهاي ايران بعد از يک دهه چالش و تنش در حال مشخص شدن است.
همچنين در فضاي داخلي ايران هم اميد به کاهش مشکلات و افزايش رضايتمندي عمومي به بالاترين حد خود رسيد و همه منتظر رسيدن 30 دي ماه بودند تا با اجرايي شدن قرارداد ژنو3، شاهد تاثيرات آن باشند که اتفاقا فضاي اقتصاد از همان روز اول واکنش نشان داد تا اذهان عمومي به اين نتيجه برسند که «اتفاقي خوب و اميدوار کننده افتاده است.» نکته قابل تامل و تاسف اما اين است که گروهي که از سوي جامعه، افراطيون خوانده ميشوند، در اقدامي شک برانگيز و زير سئوال از همان صبح 30 دي تحرکات راديکال خود را آغاز کردند و با طرح «هولوکاست هستهاي» يا «عزاي عمومي» درصدد اين برآمدند تا توافق ژنو3 را «زير پا گذاشتن اصول انقلاب» عنوان کنند تا بلکه ذهنها را نسبت به رفتار دستگاه ديپلماسي دولت مشوش کنند که بايد گفت اين قبيل موضعگيري نشانگر اين است که آنها در هر شرايطي اصل را بر مصالح سياسي و درون جناحي خود ميدانند و به همين دليل حتي حاضر هستند به راحتي منافع ملي را هم با رفتارشان تهديد کنند که البته بايد گفت اتفاق 24 خرداد و واکنش مردم در پاي صندوقهاي راي نشان ميدهد که جامعه به ماهيت وجودي و رفتاري اين گروه پي بردهاند و به همين دليل مشخص ميتوان گفت تحرکات اينچنينيشان سرابي بيش نيست.
نکته قابل ذکر اين است که دولت و مشخصا دستگاه سياست خارجي بايد نسبت به چنين رفتارهايي بياعتنايي کنند و به جاي پاسخگويي به حرکتهاي اينچنيني تمام انرژي خود و همچنين پتانسيل موجود در کشور را به خدمت بگيرند تا بلکه بتوانند با ترميم فضاي مابين جمهوري اسلامي و دنيا، شرايطي به وجود بياورند تا برخلاف گذشته کاهش مشکلات آرزوي محال نباشد. چرا که قطع رابطه با کشورهاي تاثيرگذار و همچنين تصميم گيريهاي غلط و به دور از ديد کارشناسي وضعيتي را به وجود آورد که به معناي واقعي جامعه و البته مردم را با واژه بحران آشنا ساخت. اين در شرايطي است که ايران با نظامي اسلامي اداره ميشود و زيبنده نيست که لايههاي مختلف جامعه انواع و اقسام محروميت و محدوديتها را تجربه کنند و «آرامش» حلقه مفقودهشان باشد.