هرکسی از روحانی فیلم می‌سازد و حواسش نیست، و شاید حواسش هست و ما حواسمان نیست تصویری که از روحانی می‌دهیم، مستقیم یا غیرمستقیم مرتبط می‌شود به خیلی چیزهای مهم در نظام ما و انقلاب.

گروه فرهنگی مشرق - حال و هوای جشنواره فیلم فجر این روزها در تمام رسانه ها حس می‌شود و زمان، زمان نمایش آثار هنرمندان کوچک و بزرگ در سینماهای مختلف است. بازیگران، فیلمسازان، منتقدان و خبرنگاران همه و همه در تکاپوی فیلم دیدن و فیلم نقد کردن هستند و شاید برایتان جالب باشد که روزنوشت‌های یک طلبه خبرنگار را از روزهای مختلف جشنواره فیلم فجر در برج میلاد تهران بخوانید. آنچه در پی می آید، شرح وقایع روز سوم و چهارم برج میلاد تهران از زبان این طلبه است:

اشکال کارت خبرنگاری‌ام هنوز اصلاح نشده. از اینکه برای ورود به مرکز همایش‌ها و برای هر بار ورود به سالن نمایش فیلم‌ها و برای هر بار گرفتن فیش نهار و شام مجبورم قصه متفاوت بودن عکس کارتم با چهره‌ام را توضیح دهم خسته شده‌ام! حدودا روزی هشت بار باید کارت ملی‌ام را از جیبم در بیاورم و نشان یک مسئول بدهم که بنده اشتباهی نیستم! شما اشتباهی عکس را روی کارت چاپ کرده‌اید! دوست دارم صاحب عکس روی کارتم را پیدا کنم و قصه اشتباهی چاپ شدن عکسش روی کارتم را برایش غر برنم و نق! شاید به اشتباه عکس من هم روی کارت او باشد و او هم به دنبال من! سوژه جالبی برای عکس خواهد شد اگر پیدایش کنم. هنوز چند روزی وقت هست شاید این رفیق تپلِ کچلِ ما پیدا شد. کسی چه می‌داند؟

فیلم‌های روز سوم «چ» از عمو ابراهیم، «لامپ صد» از سعید آقاخانی، «خط ویژه» مصطفی کیایی، «برف» مهدی رحمانی و «پایان خدمت» از حمید زرگرنژاد هستند. فیلم‌های روز چهارم «متروپل» از مسعود کیمیایی، «با دیگران» از ناصر ضمیری، «فصل فراموشی فریبا» از عباس رافعی، «شهابی از جنس نور» از محمد رضا اصلانلو و «ناخواسته» از برزو نیکنژاد.

از فیلم‌های روز سوم، از همه بیشتر قلمم دوست دارد در خصوص «چ» حرف بزند و از فیلم‌های روز چهارم «متروپل» و «ناخواسته»! «چ» به خاطر عمو ابراهیم، «متروپل» به خاطر مسعود کیمایی و «ناخواسته» به خاطر بودن یک طلبه در قصه!
 
اما «چ»!

نمی‌دانم آنقدر در دو روز گذشته فیلم بد دیده‌ام که از «چ» خیلی راضی هستم و یا اینکه واقعا «چ» عمو ابراهیم فوق‌العاده بوده است. چیزهایی در خصوص چمران و پاوه خصوصا اتفاقی که برای هلی‌کوپتر و پروانه‌هایش می‌افتد را از زبان خود چمران خوانده بودم، اما انصافا خواندن حرف‌های چمران کجا و سکانس ساخته شده توسط عمو ابراهیم کجا. هرچه که عمو ابراهیم در پرداخت شخصیت چمران به نظر حقیر توفیق زیادی نداشته، در نشان دادن آن صحنه مربوط به سقوط هلیکوپتر توفیقش حتی از توصیف‌های چمران هم بیشتر بوده است. این شاید جزو معدود مواردی باشد که کسی که خودش در واقعه نبوده، ماجرا را بهتر از کسی روایت می‌کند که در ماجرا بوده و این همان معجره سینماست که علامه جوادی آملی(حفظه ا...) در خصوص آن می‌گوید: «اگر کسی به صورت پیامبر در این عصر مبعوث می‌شد، گزاف نبود که با زبان هنر سینما بیاید.» (16 شهریور 1390)

خیلی دوست داشتم بعد از دیدن «چ» بروم سمت عمو ابراهیم و آرام درِ گوشش بگویم: «دوره‌ات هنوز نگذشته مربی... اگه خودت باعث نشی دوره‌ات بگذره!»
 
و  «مترو پل»!
اینکه سینمای مسعود کیمیایی مرده و اینکه این کارگردان در گذشته خود دارد دفن می‌شود واقعا برایم اصلا مطرح نیست! چرا که مرده را هرچه لگد بزنی فایده ندارد. جناب کیمیایی در سینمای خودش غرق است و به قول مسعود فراستی فیلم‌هایش خودارضائی است! خودش از دیدن فیلمش لذت می‌برد. خودش کیف می‌کند. خودش حال می‌کند که فیلم می‌سازد! اما دو نکته برای خودمان دارم و یک نکته برای ایشان!

برای خودمان این دو نکته خیلی مهم است: یکی اینکه واقعا نمی‌شود ما از مسعود کیمیایی درس بگیریم؟ نمی‌شود من به عنوان یک روحانی از مسعود کیمیایی چیزی یاد بگیرم؟ منظورم درس سینما نیست که درس فکر و عمل است؛ منظورم درس فکر در محتوای فیلم‌هایش نیست، منظورم عمل کردن به اعتقاداتش است. مسعود کیمایی بعد از این همه سال هنوز در سینمایش استوار و ثابت قدم است. زیاد انتقادش می‌کنند اما نمی‌شکند، فضایش را عوض نمی‌کند، قصه‌هایش را تغییر نمی‌دهد حتی ساختار فیلم‌سازی‌اش را کاملا نگه می‌دارد. آیا آنقدر که مسعود کیمیایی در سینمای خودش پایدار است و راسخ و با انتقادهای فراوان هنوز هم دست از آن نمی‌کشد، ما هم اینقدر در سینمای خودمان استواریم؟ کار مسعود کیمیایی نمی‌تواند برای ما درس باشد؟

نمی‌خواهم جناح‌بندی کنم و مسعود کیمایی و رفقایش را در یک طرف بگذارم و خودمان را در یک طرف! هرگز! منظورم این است که ما در سینما افراد ارزشی و انقلابی کم داشته‌ایم که با کمی نقد و دیدن فضای روشنفکری، اصالت فیلم‌هایشان را از دست داده‌اند؟ آیا برای ما و آن‌ها نباید کیمیایی درس باشد که دست از آرمان‌های حقمان نکشیم و در فضایی که به آن اعتقاد داریم، بمانیم؟

نکته دوم نوع نقد سینماگران به کیمیایی است. واقعا برایم عجیب است. سینماگرانی که از این سینمای کیمیایی متنفر هستند و فحش علمی و غیرعلمی در خفا به او می‌دهند، کف و سوت می‌زنند و تحقیرش می‌کنند، باز وقتی بنا می‌شود در ظاهر از وی نقد کنند با احترام این کار را انجام می‌دهند. یعنی حواسشان هست که آدمشان را نزنند و لهش نکنند! کاری که ما نمی‌کنیم و با اندک اختلافی که پیش می‌آید یا فضای یک نفر که کمی عوض می‌شود، چنان خودش و سینمایش را می‌زنیم که از ما بکند و به سمت دیگران برود.

اما تک نکته‌ام برای جناب کیمیایی این است که: آیا واقعا باید هر سال فیلم ساخت؟ خب یک سال استراحت کنید. یک سال کمی فکر کنید. یک سال فیلم نسازید. یک سال مطالعه کنید. یک سال بیشتر وقت بگذارید روی فیلم بعدی‌تان. نمی‌دانم این چه قانونی است که باید حتما هر سال فیلم ساخت! خب هر سال فیلم‌سازی، نتیجه‌اش می‌شود این!
 
«ناخواسته!»

الان کاری به اینکه فیلم‌هایی که در خصوص طلبه‌ها ساخته می‌شود چه تصویری از طلبه‌ها می‌دهند ندارم. اما چیزی برام عجیب است و واقعا نمی‌دانم چطور باید این مسئله را حل کرد! اگر کسی بخواهد فقط یک ماشین پلیس در فیلمی نشان دهد، ظاهرا باید برود و از نیروی انتظامی مجوز بگیرد. تصاویری که از پلیس به نمایش در می‌آورد باید تایید شوند و بعد مجوز داده می‌شود. اما در خصوص طلاب و روحانیون که رهبران اصلی فکری این نظام هستند هیچ قانون خاصی وجود ندارد! هرکس بخواهد می‌تواند از طلبه‌ها فیلم بسازد! به همین سادگی!

نمی‌خواهم بگویم باید فرآیند مجوز جاهای دیگر در اینجا هم باشد. اما واقعا برایم سئوال است که چه باید کرد؟ هرکسی از روحانی فیلم می‌سازد و حواسش نیست، و شاید حواسش هست و ما حواسمان نیست تصویری که از روحانی می‌دهیم، مستقیم یا غیرمستقیم مرتبط می‌شود به خیلی چیزهای مهم در نظام ما و انقلاب.

این سئوال را که مطرح می‌کنم باز به خودزنی می‌رسم. خب چه کسی باید این فرآیند را مدیریت کند؟ سازمان غذا و دارو؟! وزارت ورزش و جوانان؟ سپاه پاسدارن؟ و یا حوزه علمیه؟

نمی‌شود ما توقعمان از هنرمندان و تصویر روحانیت در فیلم‌ها را بگوییم اما هیچ کمک خاصی به آن‌ها نکنیم! انصاف نیست واقعا! باید قبول کرد که روحانیت متولی اصلی فضای دینی کشور است، در هر فرم و قالبی که تصورش کنیم. اگر در شهرسازی مشکلی پیش بیاید چه کسی مسئول است؟ جایی جز جامعه مهندسان؟ اگر در سلامت مردم مشکلی پیش باید از چه کسی کمک می‌گیریم؟ کسی جز جامعه پزشکان؟ همین مسئله در خصوص روحانیون و ما هم هست. اگر ضرری به دین دارد وارد می‌شود از کم‌کاری ماست، همانطور که اگر خیری وارد می‌شود مستقیم یا غیر مستقیم به علماء و روحانیون ارتباط دارد.

روز سوم و چهارم را تمام می‌کنم در فضایی کاملا برفی و سفید. عکاس‌ها از روحانی برفی خوششان می‌آید و فریم‌هایشان را می‌سوزانند برای ثبت تصاویر یک روحانی در هوای برفی و من به این فکر می‌کنم که آیا می‌شود روزی به جای اینکه ما عجیب‌های جشنواره فجر باشیم و سوژه عکس، آنقدر کار برای سینما کرده باشیم که دیگران و با تیپ‌های دیگر در جشنواره عجیب باشند نه ما! و انتهای قلبم پاسخ می‌دهد که می‌شود. اگر کار کنیم و به خدا توکل.