کشوری در جامعه بین‌المللی «پسر خوب» محسوب می‌شود که اولا ساختار قدرت‌بین‌المللی را پذیرفته باشد و ثانیا به منافع قدرت‌های بین‌المللی احترام بگذارد؛ در این صورت مثل ژاپن به‌ هرمیزان که بخواهد می‌تواند اورانیوم را غنی کند و کسی هم نگران نخواهد شد.

گروه بین‌الملل مشرق - «عقلانیت» یا «خردگرایی» در نظم بین‌المللی برآمده از پیمان‌های وستفالی قرن هفدهم میلادی که هنوز تا حدود زیادی بر جهان ما حاکم است، الزاما به‌معنای «استفاده از نعمت خدادادی عقل» نیست. در واقع عقلانیتی که در این نظام حاکم است بیش از آنکه در مفهوم با عقلانیت عرفی و دینی هماهنگ باشد، در لفظ با آن مشترک است.

در عقل عرفی انسان‌ها، کشورها نباید از ابزار قدرت، اعم از قدرت نظامی یا دیگر شقوق آن برای تحمیل نظر خود به سایر بازیگران عرصه بین‌المللی استفاده کنند. در عقل دینی ما، ظلم‌پذیری و اصالت دادن به قدرت‌های مادی خود از مظاهر شرک خفی محسوب می‌شود، اما در عقلانیتی که نظم بین‌المللی اقتضا می‌کند، شاید پذیرش اصالت منافع قدرت‌های بزرگ نه‌تنها تناقضی با تعقل نداشته باشد، بلکه عین خردگرایی باشد.

اما مبنای این خردگرایی دقیقا چیست؟ پذیرش کدام نظم باعث شده تا چنین عقلانیتی (Rationalism) پا به عرصه گیتی نهد؟

* معنا و مفهوم نظام بین‌المللی

متفکران مختلف روابط بین‌الملل، تعاریف مختلفی از نظام بین‌المللی دارند که محل بحث در خصوص آنها محافل آکادمیک است. اما در یک کلام، آنچه عموما از این عبارت اراده می‌شود «ساختار توزیع قدرت در بین کشورها به‌عنوان بازیگران اصلی بین‌المللی» است. آنهایی که با مکتب واقع‌گرایی، همچنان پرطرفدارترین مکتب روابط بین‌الملل آشنایی دارند، سیر تحول این عبارت را به خوبی می‌شناسند.

در این نظام، جایگاه هر کشور در نظم بین‌المللی به‌واسطه «قدرت» تعیین می‌شود. نظم در این ساختار نه نظم سلسله مراتبی، که نظم افقی است و هر کشوری خود مسئول حفظ بقای خود است. کشورهای ضعیف‌تر یا باید از قواعد تعریف شده توسط قدرت‌ها تبعیت کنند و در کنف حمایت آنها قرار گیرند و یا باید آماده انواع مشکلات شوند، مشکلاتی که گاه تا تغییر نظم سیاسی در این کشورها پیش می‌روند.

زندگی مملو از رفاه برای شهروندان کشورهایی قابل تصور و تجسم است که از قواعد برآمده از نظام بین‌المللی تبعیت کنند، یعنی قواعدی که منافع قدرت‌های بزرگ آنها را تعیین می‌کنند. هر بازیگری که از پذیرش این قواعد سر باز زند «بازیگر سرکش» تلقی می‌شود و در نتیجه، رفتارش عقلانی (Rational) نیست. در چنین نظامی عقلانیت چیزی نیست جز تبعیت از قواعد نانوشته قدرت‌ها.

سازمان‌های بین‌المللی اگرچه هر یک منشور یا اساس‌نامه پرطمطراق و زیبایی دارند اما همه عرصه تجلی همان منافع قدرت‌ها هستند. این سازمان‌ها در برابر منافع قدرت‌ها از حقوق هیچ کشوری دفاع نمی‌کنند. تنها کافی است تعداد قطعنامه‌های شورای امنیت در حمایت از کویت پس از تجاوز عراق به این کشور با تعداد و نوع قطعنامه‌هایی که در خصوص تجاوز رژیم بعث عراق به ایران در این شورا صادر شد، مقایسه شود. تمام تفاوت رویکرد در خصوص ایران و کویت که مورد تجاوز رژیم واحد قرار گرفته بودند، ناشی از آن بود که کویت از قواعد مورد حمایت قدرت‌ها تبعیت می‌کرد و می‌کند اما ایران انقلابی با این قواعد سر سازش نداشت. از همین روست که گفته می‌شود حقوق بین‌الملل چیزی نیست جز ابزاری در دست سیاست بین‌الملل و در عرصه بین‌المللی، ارزش سیاست‌مدار بودن به‌مراتب بیش از حقوق‌دان بودن است.

عبارت «جامعه بین‌المللی» که از سوی مقامات غربی بسیار تکرار می‌شود، اگرچه در تعریف جامعه‌ای است که پس از پیمان‌های وستفالی در اروپا تاسیس شده است اما در عمل جامعه‌ای از کشورها را در بر می‌گیرد که از همان قوانین فوق‌الذکر برگرفته از ساختار قدرت پیروی می‌کند؛ جامعه‌ای که در آن صرفا تعدادی کشور قدرتمند نظم موجود را تعیین می‌کنند و تغییر نظم ناشی از تغییر در ساختار قدرت است. به‌طور مثال، پس از فروپاشی شوروی، چون ساختار قدرت بین‌المللی تغییر کرد، قواعد حاکم بر نظام و در نتیجه جامعه بین‌المللی نیز تغییر یافت.

کشوری در جامعه بین‌المللی «پسر خوب» محسوب می‌شود که اولا ساختار قدرت بین‌المللی را پذیرفته باشد و ثانیا به منافع قدرت‌های بین‌المللی احترام بگذارد؛ در این صورت مثل ژاپن به‌هرمیزان که بخواهد می‌تواند اورانیوم را غنی کند و کسی هم نگران نخواهد شد. اما بازیگر سرکشی چون ایران که نظم بین‌المللی را ظالمانه می‌داند حتی اگر یک سانتریفیوژ هم داشته باشد موجب نگرانی است.

* انقلاب اسلامی ایران و نظم بین‌المللی

چالش انقلاب اسلامی ملت ایران با نظم مبتنی بر ساختار توزیع قدرت روشن‌تر از آن است که نیاز به توضیح داشته باشد. جمهوری اسلامی ایران اگر از بدو تاسیس با شیطنت‌های نظام بین‌المللی مواجه بوده است، تنها و تنها یک علت دارد و آن هم عدم سرسپردگی این نظام مبتنی بر اسلام به قواعد برآمده از قدرت است.

از همان اوان انقلاب اسلامی ایران، عده‌ای در داخل کشور در تلاش بودند که این انقلاب را تنها انقلابی ملی و طغیانی بر ضد نظام پادشاهی بینگارند و این انگاره را با اندیشه‌های ملت ایران پیوند بزنند. از نظر این جماعت، رسالت انقلاب اسلامی در مرزهای جغرافیایی ایران تعریف می‌شد و بنابراین با شنیدن عباراتی چون «صدور انقلاب»، دچار ناخشنودی می‌شدند.


اما انگاره غالب در همان سال‌های اولیه و پس از آن چنین بوده است که پیام انقلاب اسلامی ایران نه‌تنها متعلق به‌تمام جوامع اسلامی بلکه تمام مستضعفین جهان است. خالی کردن این انقلاب از ستیزه دائمی با نظام قدرت بین‌المللی که در کشورمان «استکبار» خوانده می‌شود، عملا به‌معنای خالی کردن انقلاب اسلامی از یکی از وجوه اساسی خود است که طبعا ناشی از هنجارهای عافیت‌طلبانه است.

اگر انقلاب اسلامی ایران «پیامی رهایی‌بخش برای تمام مستضعفین جهان» دارد، نمی‌تواند با نظم غالب بین‌المللی سر سازش داشته باشد. اتکا به قدرت خداوند برای تقابل با قدرت‌های طاغوتی از اولین آموزه‌های این انقلاب بوده است.

* اجتماعی شدن!!

باز هم آنها که با ادبیات روابط بین‌الملل آشنایی دارند، طبعا با مفهوم «اجتماعی شدن» (Socialization) نیز آشنایی دارند. البته اجتماعی شدن ترجمه خوبی برای Socialization نیست و ما نیز تنها به‌طور تحت‌اللفظی از آن استفاده می‌کنیم. Socialize شدن یعنی بازگشت به دامان قواعد نظام بین‌المللی؛ یعنی تبدیل بازیگر سرکش به بازیگری حرف‌گوش‌کن!

از نظر برخی متفکرین روابط بین‌الملل نظیر «کنث والتز»، سرکشی در نظم بین‌المللی و طغیان در برابر آن و همچنین افزودن بر قدرت بازیگر مزید بر آستانه تحمل نظام بین‌المللی، منجر به نوعی ائتلاف علیه کشور طغیان‌گر می‌شود که در نهایت به اجتماعی شدن بازیگر خواهد انجامید. شاید مثالی از این مکانیزم، همین ائتلاف کشورهای قدرت‌مند بین‌المللی علیه برنامه هسته‌ای ایران در قالب تحریم‌های ظالمانه ضدایرانی باشد. این ائتلاف مکانیزمی است برای اجتماعی شدن ایران و به‌عبارت دیگر، بازگشت ایران به قواعد نظم مبتنی بر قدرت.


هدف طرف غربی در مذاکرات هسته‌ای و حتی طرح «گزینه‌های روی میز»، جز همین اجتماعی شدن ایران نیست. غرب می‌خواهد با استفاده توامان از دو ابزار تنبیه و تشویق و از طریق مذاکرات هسته‌ای ایران را به دامان قواعد نظم مدنظر خود بازگرداند یعنی همان نظمی که انقلاب اسلامی ملت ایران از اساس با آن در تضاد بود.

* خردگرایی در نظام بین‌المللی و اجتماعی شدن

کسانی که از خردگرایی در سیاست خارجی سخن می‌گویند، باید منظور خود را به درستی روشن کنند که آیا منظور آنها خرد دینی و عرفی شناخته شده برای آحاد ملت است یا منظورشان رفتن به سوی قواعد نظام بین‌المللی است؟ خردگرایی اگر به‌معنای عدول انقلاب اسلامی ایران از ضدیت با ساختار ظالمانه بین‌المللی باشد، چیزی جز ذلت‌گرایی نیست.

این نگرانی از آن جهت جدی‌تر می‌شود که مسبوق به سابقه نیز هست. بین سال‌های 1376 تا 1384، تحت عنوان سیاست «تنش‌زدایی»، دقیقا پروسه اجتماعی شدن در پیش گرفته شد. تنش‌زدایی بین ایران و غرب تنها در یکی از این دو صورت اتفاق می‌افتد: «عدول غرب از سیاست استکباری یا عدول ایران از انگاره‌های انقلابی در سیاست خارجی.» قضاوت اینکه در سال‌های مزبور کدام یک از دو مورد مذکور اتفاق افتاد، بر عهده مخاطبان گرامی.

اگر برخی از تعادل بین آرمان و واقعیت در سیاست خارجی سخن می‌گویند، باید به این نیز اشاره کنند که این تعادل، دقیقا چه نسبتی با هویت و ماهیت انقلاب اسلامی خواهد داشت؟

اگر بقای آرمان‌های انقلاب اسلامی ایران مهم‌ترین هدف در سیاست خارجی ماست، نباید از ترس مرگ خودکشی کرد و از بیم فشارهای استکبار، از انگاره‌های انقلاب اسلامی در سیاست خارجی کوتاه آمد.

اگر توافق ژنو گامی در راستای اجتماعی شدن ایران باشد – که البته محل تردید است – قطعا منتقدین آن را فقط با اتکا به قواعد نظام بین‌المللی می‌توان کم‌سواد خواند. مذاکرات جامع نشان می‌دهند که آیا این توافق گامی در مسیر اجتماعی شدن ایران بوده است یا خیر؟