درحالی که این پلیس اسناد و مدارک شناسایی ما را بررسی می کرد، مردی با دشداشه سیاه از یک خودروی پارک شده پیاده شد وگفت: آنها برای مصاحبه با من آمده اند.
پلیس از این مرد دشداشه پوش پرسید: تو کی هستی؟
وی جواب داد: من "صدام حسین" هستم!
می دانم که در ذهن شما خواننده چه می گذرد. با خودتان فکر می کنید که چه کسی صدام را به این شهرک آورده؟ مگه صدام چندین سال پیش اعدام نشد؟
اما باید بگویم این مرد دشداشه پوش، یک صدام دیگر است. او یکی از صدام های عراق است؛
کسانی که وقتی صدام را "جناب نماینده" خطاب قرار می دادند، و او پله های ترقی در هرم قدرت را بالا می رفت و هنوز به عنوان یک دیکتاتور خونریز مشهور نشده بود، گرفتار نام او شدند.
این مرد دشداشه پوش که در شهر العزیزیه با او مصاحبه کردم، صدام حسین علیوی یک شهروند شیعه 35 ساله است که کار تعمیر و راه اندازی ژنراتورهای برق منطقه را برعهده دارد.
این صدام مردی مهربان و بخشنده بود و ما را به غذای لذیذی دعوت کرد و وقتی نشستیم سفره دلش را باز کرد، و از رنج و مشکلات و مشقت هایی که به خاطر نامش کشیده است، لب به سخن گشود.
علیوی، جد وی درسال 1978 این اسم را روی او گذاشت؛ پیش از اینکه صدام تکریتی پست ریاست جمهوری عراق را تصاحب کند. صدام تکریتی آن زمان پست معاون رئیس شورای فرماندهی انقلاب عراق برعهده داشت، و از حمایت بسیاری از عراقی ها برخوردار بود.
اما دیری نپایید که این اسم به بلا و مصیبتی برای صدام علیوی تبدیل شد.
درمدرسه از صدام علیوی می خواستند تا کارهای غیرممکن انجام دهند. مثلا از او می خواستند تا موفقیت های صدام واقعی را روایت کند و اگر نمی توانست، او را به شدت تنبیه می کردند.
وقتی سربازی رفت، صدام علیوی انتظار داشت که افسران و سربازان برخورد بهتری نسبت به دوران مدرسه اش با او داشته باشند، اما امیدش نقش برآب شد.
اما با سرنگونی صدام دیکتاتور در سال 2003 میلادی، فکر می کرد از مشکلاتی که به دلیل این اسم به آنها گرفتار شده بود رهایی یابد اما واقعیت پیچیده تر از آن چیزی بود که تصور می کرد.
برخی احزاب سیاسی مشخص با پدرش تماس گرفتند تا اسم فرزندش را عوض کند، اما خانواده اش با این امر مخالفت کرد. صدام همچنان در خیابان مورد اهانت قرار می گیرد و کارمندان دولت نیز کارش را انجام نمی دهند.
اوضاع از بد، بدتر شد به گونه ای که در سال 2006 میلادی تصمیم گرفت که اسمش را تغییر دهد اما به خاطر کاغذبازی و بروکراسی اداری و هزینه بالای آن ، منصرف شد.
کسانی که اسم صدام را اعم از سنی یا شیعه در عراق یدک می کشند، داستان های متفاوتی را درباره اسم مشترک خودشان برایم روایت کردند.
یکی از آنها که یک روزنامه نگار در شهر فلوجه در استان الانبار است، به من گفت: پدرم از کار برکنار شد زیرا نتوانست روسای خود را قانع کند که عضو حزب منحل شده بعث عراق نبوده است. گفته بودند آیا اسم پسرش را صدام نگذشته است؟ یعنی از این کار بیشتر برای نشان دادن وفاداری هم وجود دارد؟
یک دوست کرد عراق نیز داستان یکی از همکلاسی های خودش را برایم گفت که اسمش صدام بود.
وی گفت: من و سایر همکلاسی ها به صدام می گفتیم که نه فقط ما بلکه همه مردم کشور از تو متنفرند.
یک دهه از سرنگونی صدام و رژیم او گذشته است و دیگر نه مجسمه ای از او هست و نه تصویری و نه نامی از او بر روی ساختمانها، اما این مردان همچنان با مشکلات باقی مانده از این دیکتاتور دست و پنجه نرم می کنند.
وقتی از صدام علیوی می پرسم که درمقابل اهانت مردم در خیابانها چه می گوید، جواب می دهد که "این فقط یک اسمه، معنی نداره".