نایل فرگوسن معتقد است در حال حاضر چیز زیادی از سلطه‌ای که غرب در ابتدای قرن بیستم داشت باقی نمانده چرا که موضوع اصلی قرن بیستم به هیچ وجه پیروزی غرب نبود بلکه تجدید حیات شرق بود.

گروه جنگ نرم مشرق- پروفسور نایل فرگوسن یک جمهوری‌خواه تندرو و از نئومحافظه‌کاران است. در انتخابات دو دوره قبل در ایالات متحده مشاور جان مک‌کین بود و در حال حاضریکی از گزینه‌های اصلی جای‌گزینی هنری کیسینجردر جناح جمهوری‌خواه و برنارد لوییس، استراتژیست فرهنگی غرب است.

او از مسیحیان صهیونیست و طرف‌دار دو آتشه اسرائیل و کاملا ضد اسلام است و از همین رو امکان اعتماد کامل به سخنان تاریخی وی در مستندهایش وجود ندارد چرا که همواره با هواداری از جبهه‌ای خاص سخن می‌گوید ضمن آنکه باید به یاد داشته باشیم، تاریخ را نه قوم پیروز بلکه مردمی می‌نویسند که رسانه را در اختیار دارند. نایل فرگوسن در سال 2010 همسر خود را با 3 فرزند طلاق داد و با ایان هیرسی علی که فمینیست افراط‌گرای ضد اسلام است ازدواج کرد.

انتخاب مستند «جنگ جهان» از یک سو با روی‌کرد دشمن‌شناسی، در جهت آشنایی مخاطبان با نظرات اصلی این استراتژیست غربی و ضد اسلام صورت گرفته و از سوی دیگر کمک می‌کند تا مخاطبان با دست‌یابی به برآورد استراتژیک متوجه شوند که دشمنان اسلام چطور یا چگونه فکر می‌کنند. در ضمن با توجه به اینکه جنبه‌های آموزشی این مستند از حیث تاریخی و کلان‌نگر، یکی از عوامل اصلی در انتخاب این مستند بوده، به مخاطب گرامی اصرار می‌ورزیم که اصل ویدئوی این مستند را مشاهده نموده و از مطالب عمیق آن نهایت استفاده را ببرند. آنچه که در ادامه می‌آید روگرفتی ساده و خلاصه‌ای مجمل از این مستند 6 قسمتی می‌باشد.

پروفسور نایل فرگوسن

***

نایل فرگوسن: در آستانه قرن بیستم، آقای ولز، کتاب جنگ جهان را نوشت که در آن مهاجمان بیگانه پایتخت بزرگ‌ترین امپراطوری‌های دنیا را به نابودی می‌کشانند. بیشتر مردم کتابش را علمی و تخیلی فرض کردند اما در این کتاب یک پیش بینی بزرگ انجام شده بود چرا که ویرانگری‌هایی که ولز گفته بود به وقوع پیوست. قرن بیستم قرنی بود که سلاح‌های وحشتانکی در آن به کار برده شد. قرنی که خانه‌ها ویران شد و نه یک جنگ یا دو جنگ بلکه جنگی صد ساله در راه بود. اما چرا؟ چه چیز باعث شد که این قرن با همه پیش‌رفت‌های علمی‌ای که در خود داشت به سیاه‌ترین و وحشی‌ترین قرن تاریخ بدل شود؟

ایده غالب در قرن بیستم، طبقه نبود بلکه نژاد بود. نژاد بود که نحوه رفتار با شما در طول این جنگ‌ها را رقم می‌زد. بازیگران اصلی این‌ جنگ‌ها هم دولت‌ها یا قدرت‌های بزرگ نبودند بلکه امپراطوری‌ها بودند. امپراطوری‌هایی که با هم برخورد می‌کردند سقوط می‌کردند و دیگری جان آن‌ها را می‌گرفت. الان چیز زیادی از سلطه‌ای که غرب در ابتدای قرن بیستم داشت باقی نمانده. چرا که موضوع اصلی قرن بیستم به هیچ وجه پیروزی غرب نبود بلکه تجدید حیات شرق بود. (این اعتراف از سوی یک استراتژیست غربی، جالب توجه است)

در اوایل قرن بیستم غرب واقعا بر کره زمین حاکم بود و تقریبا تمام شرق بخشی از این امپراطوری بود. قدرت امپراطوری‌های غرب بر ماشین‌آلات و مهاجرت تکیه داشت و مردم از اروپا به سمت آمریکا و آفریقا و اروپا در مهاجرت بودند. اما وقتی روس‌ها به سمت شرق حرکت کردند از راه‌آهنی استفاده می‌کردند که غربی‌ها برایشان ساخته بودند! هنگامی که غربی‌ها به خاور دور رسیدند متوجه تفاوت ظاهری مردمی شدند که از لحاظ سطح عمومی زندگی از غربی‌ها پایین‌تر بودند و از همین جا بود که نگاه تحقیر آمیز به شرق شروع شد. البته شرقی‌ها هم از موهبت تکنولوژی به خوبی بهره برده بودند و این غرب را می‌ترساند.

در سال 1904 ژاپن به روسیه تزاری حمله کرد و این موجب خشم وحشتناک روس‌ها شد که چرا که خودشان را بسیار برتر از شرقی‌های چشم‌بادامی می‌دانستند. روس‌ها حمله کردند اما شکست بدی خوردند ولی این آخرین باری نبود که خیالات یک ملت مغرور در حال هل دادن آن‌ها به سمت فریب‌خوردنشان بود.

سال 1905 دو دکترین سیاسی قدرتمند یعنی سوسیالیزم و دموکراسی در روسیه گرد هم آمدند و امپراطوری بزرگ و جدیدی را در پیش گرفتند. انقلابی که یکی از رهبران آن تروتسکی بود. سخنان تروتسکی برای بسیاری از مردم کشور تزاری روسیه سنگین آمد. چرا که یهودی بود و یهودی‌ها در روسیه مردمانی از درجه دو بودند و حق وارد شدن به هر شغل و کاری را نداشتند. انقلاب سال 1905 روسیه حاوی موج جدیدی از خشونت‌ها علیه یهودی‌ها بود. (نایل فرگوسن به عنوان یک مسیحی صهیونیست (آوانجلیست) در قامت یک داده‌خواه برای قوم یهود وارد شده و در این بخش از مستند به دنبال اعاده حیثیت برای این قوم است.) نهایتا انقلاب روسیه شکست خورد و در مقابل عطش قدرت‌طلبی تزارها هم‌چنان شعله می‌کشید و برای جلوگیری از یک شکست دوباره یا یک انقلاب جدید به سرعت به سمت صنعتی شدن حرکت کرد و در ضمن آن به سمت غرب حرکت کرد.

لئون تروتسکی در سال ۱۸۷۹ در یک خانواده یهودی کشاورز روستایی در اوکراین متولد و در ۱۷ سالگی با نوشته‌های سازمان‌های مخفی و با مارکسیسم آشنا شد.

اما چطور شد که یک ترور -هرچند که در آن زمان شایع بود- از روی نادانی، جنگی بزرگ با 10 میلیون کشته را به جا گذاشت؟ جواب این است که وقتی دوک اعظم اتریش کشته شد در یکی از سنگرهای مقدم دنیا رانندگی می‌کرد یعنی در مرز سرنوشت‌ساز تاریخی بین شرق و غرب. و مشکل سنگرهای مقدم جغرافیایی این است که وقتی صفحات تکتونیکی زمین بر هم ساییده می‌شوند زمین لرزه پدید می‌آید. در سارایووی بوسنی و هرزگوین نیز این صفحات ژئوپلیتیکی امپراطوری‌ها بودند که بر هم ساییده می‌شدند: ترکیه عقب‌نشینی می‌کرد، اتریش به جلو فشار می‌آورد و روسیه به هر دو.

در سال 1908 بین روسیه و اتریش بر سر توازن قدرت در بالکان جنگ درمی‌گیرد؛ جنگی که اپراطوری‌های بزرگ نیز به آن وارد شدند و با ورود خود جنگ جهانی اول را رقم زدند. صربستان اصلا برای لندن مهم نبود. اما لندنی‌ها وقتی تصمیم به حرکت گرفتند که فهمیدند این یک جنگ منطقه‌ای و با پیروزی آلمان‌ها نخواهد بود بلکه یک جنگ جهانی پدید خواهد آمد اما نتوانستند پیش‌بینی کنند که این جنگ چقدر طول خواهد کشید.

ظاهر لرزش جنگ جهانی اول چهار سال بود اما پس‌لرزه‌های آن تا 40 سال ادامه یافت. این جنگ می‌رفت تا چراغ‌های اروپا را خاموش و آتش تنفر نژادی را روشن کند. جنگجویان هندی انگلیس که تعدادشان فقط در هند از خود انگلیس بیشتر بود به اروپا ریختند به علاوه سربازانی که از آفریقای جنوبی و استرالیا و نیوزیلند و برای فرانسه از سنگال و چین و ... می‌آمدند. تقریبا تمامی نژادها در این جنگ شرکت داشتند. نکته قابل تامل اینجاست که طرفین درگیر در جنگ اختلاف نژادی خاصی با هم نداشتند اما کسانی که به کمک آن‌ها آمده بودند بسیار با هم اختلاف داشتند. در جنگ نخست جهانی در اروپای غربی تغییر خاصی پدید نیامد اما در شرق وقایع عظیمی روی داد.

در سال 1917 انقلاب بلشویکی لنین در روسیه پیروز شد و به خاطر نجات جان انقلاب مجبور شد در سال 1918 بدترین معاده صلح آن زمان را با آلمان امضا کند. و پس آن شوروی وارد یک جنگ خونین سخت داخلی شد تا حدی که دنیا را تکان داد. اما با وارد شدن تروتسکی که یک روزنامه‌نگار وحشی بود چینش قدرت در شوروی تغییر کرد. (دکتر فرگوسن در این بخش از مستند شوروی‌ها و مخصوصا تروسکی را یک وحشی تمام عیار می‌‌خواند در حالی که هیچ اشاره‌ای به انواع خون‌‌خواری‌های غربی نمی‌کند مگر آنکه آن را نمونه‌ای از داشتن قدرت می‌داند.)

یکی از اعمالی که سازمان «چکا» به عنوان سازمان مبارزه با اعمال ضد انقلابی انجام می‌داد که این بود که به ساده‌ترین شکل و به صورت مرسوم دستور اعدام افراد مظنون به جاسوسی یا براندازی را صادر می‌کرد آن هم به بهانه‌های واهی. در یک مورد حتی یکی از نمایندگان مجلس به نام نیکلای شیپکین را تیرباران کردند. در نهایت تقریبا 300 هزار نفر به دستور سرژینسکی رئیس سازمان اعدام شدند. بر اثر مخالفت‌های مردم با حکومت مرکزی روسیه و تلاش آن‌ها برای جدا شدن از این کشور نزدیک بود این کشور به صدها تکه در امتداد خط نژادی تبدیل شود. با روی کار آمدن استالین این وضع کاملا تغییر کرد.

آرم سازمان چکا

بین سال‌های 1918 تا 1922 روسیه ملقمه‌ای بود از جنگ‌های طبقاتی و نژادی و قومی و تقریبا 8 میلیون نفر تلفات به جا گذاشت. اما در نهایت نتیجه چه شد؟ هیچ چیزی جز جایگزینی یک امپراطوری روسی به جای یک امپراطوری روسی دیگر به بار نیامد.

در جریان جنگ نخست جهانی امپراطوری عثمانی به یک دولت ملی تمیز و یک‌دست تبدیل شد. نهضت ترک‌های جوان در ترکیه که به دنبال مدرن کردن سیستم حکومت در این کشور بود به اقلیت‌های قومی در این کشور رحم نکرد. آن‌ها ابتدا با ارمنی‌ها شروع کردند. مسیحیان ارتودوکسی که نقشی طولانی در اقتصاد ترکیه بازی می‌کردند. آن‌ها در طول سه سال بیشتر از یک و نیم میلیون زن و بچه ارمنی را به قتل رساندند و بقیه به سوریه کوچانده شدند. و این تنها شروعی برای نسل‌کشی‌های قومی بود. (در کلیپ زیر تصویری از 300 نفر از مشاهیر ارمنی که به شکلی رقت‌بار بلافاصله پس از یک عکس یادگاری به قتل رسیدند را مشاهده می‌کنید):



نمونه‌هایی از قتل عام شدن ارامنه مسیحی

نمونه‌ی دیگری از جنایات نژادی به یونانی‌های آناتولی برمی‌گردد؛ کسانی که بیش از 30 قرن در آنجا زندگی می‌کردند. داستان از این قرار بود که انگلیس یونانی‌ها را تشویق کرد تا بندر ترکی اسمرنا یا همان ازمیر را اشغال کنند اما در همین حین، رهبر مو بور و چشم آبی ترک‌ها یعنی آتاتورک مغز متفکر اخراج یونانی‌ها شد. سپتامبر 1922 ارتش کمال پاشا شهر را اشغال می‌کنند و حدود 25000 نفر از اهالی ارمنی آن را قصابی کردند و سپس یونانی‌های ساکن شهر را در محدوده‌ای تنگ در کنار ساحل به دام انداخته و همه‌ی آن‌ها را بیرون کرد؛ یونان نیز به تلافی این کار حدود 3 میلیون نفر مسیحی و مسلمان آناتولیایی را از کشورش بیرون راند. هورتون سفیر وقت ایالات متحده در ترکیه این عمل کمال پاشا را یک بنیادگرای مذهبی خواند اما این بیشتر شبیه یک پاک‌سازی قومی بود تا یک جنگ مقدس.

مصطفی کمال پاشا معروف به آتا تورک

برای تهیه اصل این مستند به همراه زیرنویس فارسی به وب‌سایت خانه مستند مراجعه کنید.


ادامه دارد....