گروه تاریخ مشرق- پیشتر گفتیم که چگونه مقدمات برگزاری مراسم 14 اسفند فراهم شد. وضعیت اسفند ماه، حال و هوای ویژهای داشت که به بغرنجتر شدن حوادث انقلاب نیافزود. با این همه، یادواره دکتر مصدق که با سخنرانی بنیصدر در دانشگاه تهران برگزار شد، محملی شد برای درگیری گروههای مختلف و دمیدن روح تنش، اختلاف و ستیزه در فضای بحرانزده مملکت. در بخش دوم و نهایی، به کیفیت حوادث غائله 14 اسفند و نتایج نزدیک پس از آن میپردازیم.
* همه در تکاپو
چهاردهم اسفند، سالروز مرگ دکتر محمد مصدق است. برنامههای گوناگونی در سال 59 برای این روز ترتیب داده شده بود. دکتر محمدعلی رجایی برای سخنرانی به کرج رفت. بازرگان و رضا صدر هم در اصفهان حاضر شدند. با این همه، مهمترین و پرسروصداترین این همایشها در دانشگاه تهران و با سخنرانی رئیسجمهور بود. بنیصدر با محوریت اعضای دفترش، برنامه مخصوصی برای این روز و این محفل داشتند. گروههای مختلف نیز هر کدام به قصد و غرضی خاص در انتظار 14 اسفند نشسته بودند.
* همه در تکاپو
چهاردهم اسفند، سالروز مرگ دکتر محمد مصدق است. برنامههای گوناگونی در سال 59 برای این روز ترتیب داده شده بود. دکتر محمدعلی رجایی برای سخنرانی به کرج رفت. بازرگان و رضا صدر هم در اصفهان حاضر شدند. با این همه، مهمترین و پرسروصداترین این همایشها در دانشگاه تهران و با سخنرانی رئیسجمهور بود. بنیصدر با محوریت اعضای دفترش، برنامه مخصوصی برای این روز و این محفل داشتند. گروههای مختلف نیز هر کدام به قصد و غرضی خاص در انتظار 14 اسفند نشسته بودند.
گروههای مختلف در مراسم 14 اسفند حضور داشتند
* ابتکار حزبالله
حزبالله که از همان آغاز میدانست غوغا و فتنهای در راه است خود را برای مقابله با آن آماده کرده بود. سخنرانیهای پیشین بنیصدر و مشی غوغاسالارانهی او و همچنین برآیندی که از نوع عملکرد دیگر گروههای نامحرم انقلاب فهمیده میشد حزبالله را به تکاپو انداخت. تیروهای انقلاب با درک بالا از وضعیت پیشرو و برای نفی اندیشههای ناسره و التقاطی، تصویر معروف مصدق در حال بوسیدن دست ثریا، همسر محمدرضای مخلوع را منتشر و با خود آورده بودند تا نشان دهند که راه انقلاب از هر مسیر به بنبست رسیدهای جدا است.
حزبالله که از همان آغاز میدانست غوغا و فتنهای در راه است خود را برای مقابله با آن آماده کرده بود. سخنرانیهای پیشین بنیصدر و مشی غوغاسالارانهی او و همچنین برآیندی که از نوع عملکرد دیگر گروههای نامحرم انقلاب فهمیده میشد حزبالله را به تکاپو انداخت. تیروهای انقلاب با درک بالا از وضعیت پیشرو و برای نفی اندیشههای ناسره و التقاطی، تصویر معروف مصدق در حال بوسیدن دست ثریا، همسر محمدرضای مخلوع را منتشر و با خود آورده بودند تا نشان دهند که راه انقلاب از هر مسیر به بنبست رسیدهای جدا است.
نیروهای مخالف بنیصدر، در نقد ترویج ملیگرایی و مصدقزدگی
تصویر مصدق در حال بوسیدن دست ثریا اسفندیاری را در دست داشتند
* دانشگاه تهران
بنیصدر مدتی پیش گفته بود که در 14 اسفند با ملت صحبت خواهد کرد. هنوز معلوم نبود این صحبتهای مهمی که ملت حتما باید بداند (!) در کجا بیان خواهد شد. پیش از گزینهی دانشگاه، گزینههای دیگری هم مطرح شده بود اما هر یک به دلیلی مقبول نیفتاد. «میدان آزادی» به دلیل مشکلات و دشواریهای حفاظتی و امنیتی رد شد. احمدآباد، مدفن مصدق هم دور بود و با توجه به سهمیهی بنزین دشوار بود که مردم را به آنجا کشاند. امجدیه هم، هم تنگ و محدود بود و هم به خاطر میتینگ مجاهدین خلق و سخنرانی رحوی بدنام و مشمئزکننده بود. برای رسیدن به گزینه مورد نظر، مباحثاتی در دفتر بنیصدر انجام شد که نهایتا به دانشگاه تهران رسیدند. خلاصه مباحث این بود که مسعودی «پیشنهاد کرد در دانشگاه باشد، حاضرین هم قبول کردند.... شانهچی گفت: خوبه، خیلی خوبه زیرا در دانشگاه همه مخالفین شرکت میکنند....»
* گروههای حاضر در مراسم
جدای از حزبالله، گروههای حامی بنیصدر در این غائله حضور فعال داشتند. این گروهها دو نوع بودند: نخست، آنهایی که کاملا حامی و هوادار بنیصدر بودند و راه او را پذیرفته بودند مانند دفتر همکاری، دفتر بنیصدر، گارد ریاست جمهوری، جبهه ملی، لیبرالها، گروههای ضد امام و روحانیت و .... دوم، گروههایی که بنیصدر را وسیلهای برای تحقق آمال و آرمانهای خود میدیدند مانند منافقین و میلیشیا، رنجبران، پیکار، اتحادیه کمونیستها، توفان، فدائیان خلق اکثریت و ....
* حال و هوای اسفند 59
اسفند 59 کانون حوادث و بستر آمادهی رخدادها بود. انفجار بمبها، تشدید حملات عراق و حملات جدید کردهای دموکرات مزید بر علت شده بود. 2 اسفند، دو انفجار مهیب در تهران اتفاق افتاد. گروهکها فعالیت خود را در مدارس و میان مردم تشدید کرده بودند. بدگویی از انقلاب و تخریب مبانی آن در دستور کار قرار داشت. امام –رحمةاللهعلیه- در واکنش به اوضاع فرمود: «فساد چماق قلم و چماق زبان، صدها برابر چماقهای دیگر است.» آیتالله حسینعلی منتظری هم در توضیح مبانی ولایت فقیه گفت: «اداره کشور را نمیتوان به دست کسی داد که معتقد به حکومت لیبرالیستی و دموکراسی حزبی است.»
خیابانهای کشور عرصه نبرد و فشونکشیها شده بود. در 7 اسفند، غائله امجدیه با سخنرانی چهار عضو نهضت آزادی –بازرگان، سحابی، یزدی و صباغیان- رخ داد. مجلس شورا در تعارض با بنیصدر و لوایح پیشنهادی او قرار داشت. و در 13 اسفند، امام آخرین نصایح خود را بیان کرد.
* نقش منافقین
مهمترین وموثرترین گروه در قضایای دانشگاه، مجاهدین خلق بودند که بنا به ایدئولوژی و عملکرد خود اعتقادی به نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی نداشتند.
روز قبل از مراسم به وسیله سرتیم ها از تمام افراد میلیشیا خواسته میشود که در قالب گروههای 20-30 نفره تقسیم شوند. افرادی که درشت هیکلترند گروههای ضربت را تشکیل میدهند. در شعارها باید دقت شود که علیه بنیصدر چیزی نگویند. شعار مرگ بر تودهای یا تودهای، چماقدار، پیوندتان مبارک» نگویند و به جایش شعارهایی مانند «مرگ بر بهشتی، رهبر چماقبهدستان» یا «نصر من الله و فتح قریب، مرگبر این حزبک مردم فریب» سر بدهند.
تردیدی نیست که مافقین از اول بر اسلام واقعی نبودند و از اصول و مسامات اسلام به هیچ نتیجه فقهی دست نیافته، به بیراهه افتاده بودند. طبق تحقیقات شعب بازپرسی و ارائه عکسها و فیلمها به شهود و شکایت شاکیان، نقش فعال منافقین به همگامی دیگر گروهها محرز و مسلم بود و حتی عده ای از منافقین و شاخه نظامی در این عکسها شناخته شده بودند. در تحلیل درونگروهی مجاهدین خلق و نظرات مسعود رجوی ار وقایع 14 اسفند آمده است: « ما خیلی خوب توانستیم با زحمات شما، دو جناح ارتجاع و لیبرال را به جان همدیگر بیندازیم که حالا باید کنار نشسته و تماشا کنیم و منتظر موقعیتهای دیگر باشیم.»
بنیصدر مدتی پیش گفته بود که در 14 اسفند با ملت صحبت خواهد کرد. هنوز معلوم نبود این صحبتهای مهمی که ملت حتما باید بداند (!) در کجا بیان خواهد شد. پیش از گزینهی دانشگاه، گزینههای دیگری هم مطرح شده بود اما هر یک به دلیلی مقبول نیفتاد. «میدان آزادی» به دلیل مشکلات و دشواریهای حفاظتی و امنیتی رد شد. احمدآباد، مدفن مصدق هم دور بود و با توجه به سهمیهی بنزین دشوار بود که مردم را به آنجا کشاند. امجدیه هم، هم تنگ و محدود بود و هم به خاطر میتینگ مجاهدین خلق و سخنرانی رحوی بدنام و مشمئزکننده بود. برای رسیدن به گزینه مورد نظر، مباحثاتی در دفتر بنیصدر انجام شد که نهایتا به دانشگاه تهران رسیدند. خلاصه مباحث این بود که مسعودی «پیشنهاد کرد در دانشگاه باشد، حاضرین هم قبول کردند.... شانهچی گفت: خوبه، خیلی خوبه زیرا در دانشگاه همه مخالفین شرکت میکنند....»
* گروههای حاضر در مراسم
جدای از حزبالله، گروههای حامی بنیصدر در این غائله حضور فعال داشتند. این گروهها دو نوع بودند: نخست، آنهایی که کاملا حامی و هوادار بنیصدر بودند و راه او را پذیرفته بودند مانند دفتر همکاری، دفتر بنیصدر، گارد ریاست جمهوری، جبهه ملی، لیبرالها، گروههای ضد امام و روحانیت و .... دوم، گروههایی که بنیصدر را وسیلهای برای تحقق آمال و آرمانهای خود میدیدند مانند منافقین و میلیشیا، رنجبران، پیکار، اتحادیه کمونیستها، توفان، فدائیان خلق اکثریت و ....
* حال و هوای اسفند 59
اسفند 59 کانون حوادث و بستر آمادهی رخدادها بود. انفجار بمبها، تشدید حملات عراق و حملات جدید کردهای دموکرات مزید بر علت شده بود. 2 اسفند، دو انفجار مهیب در تهران اتفاق افتاد. گروهکها فعالیت خود را در مدارس و میان مردم تشدید کرده بودند. بدگویی از انقلاب و تخریب مبانی آن در دستور کار قرار داشت. امام –رحمةاللهعلیه- در واکنش به اوضاع فرمود: «فساد چماق قلم و چماق زبان، صدها برابر چماقهای دیگر است.» آیتالله حسینعلی منتظری هم در توضیح مبانی ولایت فقیه گفت: «اداره کشور را نمیتوان به دست کسی داد که معتقد به حکومت لیبرالیستی و دموکراسی حزبی است.»
خیابانهای کشور عرصه نبرد و فشونکشیها شده بود. در 7 اسفند، غائله امجدیه با سخنرانی چهار عضو نهضت آزادی –بازرگان، سحابی، یزدی و صباغیان- رخ داد. مجلس شورا در تعارض با بنیصدر و لوایح پیشنهادی او قرار داشت. و در 13 اسفند، امام آخرین نصایح خود را بیان کرد.
* نقش منافقین
مهمترین وموثرترین گروه در قضایای دانشگاه، مجاهدین خلق بودند که بنا به ایدئولوژی و عملکرد خود اعتقادی به نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی نداشتند.
روز قبل از مراسم به وسیله سرتیم ها از تمام افراد میلیشیا خواسته میشود که در قالب گروههای 20-30 نفره تقسیم شوند. افرادی که درشت هیکلترند گروههای ضربت را تشکیل میدهند. در شعارها باید دقت شود که علیه بنیصدر چیزی نگویند. شعار مرگ بر تودهای یا تودهای، چماقدار، پیوندتان مبارک» نگویند و به جایش شعارهایی مانند «مرگ بر بهشتی، رهبر چماقبهدستان» یا «نصر من الله و فتح قریب، مرگبر این حزبک مردم فریب» سر بدهند.
تردیدی نیست که مافقین از اول بر اسلام واقعی نبودند و از اصول و مسامات اسلام به هیچ نتیجه فقهی دست نیافته، به بیراهه افتاده بودند. طبق تحقیقات شعب بازپرسی و ارائه عکسها و فیلمها به شهود و شکایت شاکیان، نقش فعال منافقین به همگامی دیگر گروهها محرز و مسلم بود و حتی عده ای از منافقین و شاخه نظامی در این عکسها شناخته شده بودند. در تحلیل درونگروهی مجاهدین خلق و نظرات مسعود رجوی ار وقایع 14 اسفند آمده است: « ما خیلی خوب توانستیم با زحمات شما، دو جناح ارتجاع و لیبرال را به جان همدیگر بیندازیم که حالا باید کنار نشسته و تماشا کنیم و منتظر موقعیتهای دیگر باشیم.»
مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی از مهمترین عوامل آشوب
در پیش از غائله و در غائله 14 اسفند بودند
* حزب توده و رنجبران
حزب رنجبران یک حزب مائویستی بود و با توجه به فضای بینالملل و نزدیکی چین و آمریکا علیه کمونیسم شوروی، خط آمریکا را در ایران دنبال میکرد. این حزب معتقد بود که ویژگی ضدروسی بنیصدر در مقابل به اصطلاح مستبدین حاکم نکته پسندیدهای است که باید از آن حمایت کرد. رنجبرانیها با اینکه از نظر جمعیتی بسیار کمتر از منافقین بودند اما از نظر تبلیغاتی در جهت نشر اختلافات، نقش قابل ملاحظهای داشتند.
حزب توده هم از گروههایی بود که هم از لحاظ تبلیغاتی در تشدید اختلافات نقش داشت و هم در صحنه عملی با پوششهای مختلف عمل میکرد.
* نیروهای کمیته و سپاه پاسداران
گروه عظیمی از حزب الله از صبح 14 اسفند در دانشگاه حضور داشتند. نیروهای کمیته و پاسدار هم حضور داشتند که نقش اصلی در قطع سیمهای بلندگو داشتند و در سطح دانشگاه نماز جماعت به پا میکردند. آنها شعار میدادند: «قسم به خون شهدا، سوسوها دست نزنید»، «بنیصدر خر خودتی، چماقدار هم خودتی»، «مرگ بر لیبرال»، «حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله» و «بنیصدر مرگت باد.» در میان دستگیرشدگان، عده معدودی از دانشجویان و کسبه بودند ولی اغلبشان از پاسداران انقلاب اسلامی بودند.
اگر در چهارده اسفند بدون حضور نهادهای انقلابی و پرخاش آنان، اگر بدون نعرههای حزبالله سرانجام مییافت، مسلما سرنوشت انقلاب به گونهای دیگر رقم میخورد.
حزب رنجبران یک حزب مائویستی بود و با توجه به فضای بینالملل و نزدیکی چین و آمریکا علیه کمونیسم شوروی، خط آمریکا را در ایران دنبال میکرد. این حزب معتقد بود که ویژگی ضدروسی بنیصدر در مقابل به اصطلاح مستبدین حاکم نکته پسندیدهای است که باید از آن حمایت کرد. رنجبرانیها با اینکه از نظر جمعیتی بسیار کمتر از منافقین بودند اما از نظر تبلیغاتی در جهت نشر اختلافات، نقش قابل ملاحظهای داشتند.
حزب توده هم از گروههایی بود که هم از لحاظ تبلیغاتی در تشدید اختلافات نقش داشت و هم در صحنه عملی با پوششهای مختلف عمل میکرد.
* نیروهای کمیته و سپاه پاسداران
گروه عظیمی از حزب الله از صبح 14 اسفند در دانشگاه حضور داشتند. نیروهای کمیته و پاسدار هم حضور داشتند که نقش اصلی در قطع سیمهای بلندگو داشتند و در سطح دانشگاه نماز جماعت به پا میکردند. آنها شعار میدادند: «قسم به خون شهدا، سوسوها دست نزنید»، «بنیصدر خر خودتی، چماقدار هم خودتی»، «مرگ بر لیبرال»، «حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله» و «بنیصدر مرگت باد.» در میان دستگیرشدگان، عده معدودی از دانشجویان و کسبه بودند ولی اغلبشان از پاسداران انقلاب اسلامی بودند.
اگر در چهارده اسفند بدون حضور نهادهای انقلابی و پرخاش آنان، اگر بدون نعرههای حزبالله سرانجام مییافت، مسلما سرنوشت انقلاب به گونهای دیگر رقم میخورد.
* شرح وقایع
حوادث 14 اسفند، در حد فاصل ساعت 10صبح تا حوالی ساعت 19 رخ داد. گروههای مختلف خود را به دانشگاه تهران رشانده بودند. نیروهای مذهبی و هواخواه امام و انقلاب، تصاویری از ایشان و نیز تصویر مصدق در حال بوسیدن دست ملکه ثریا در اختیار داشتند. اینها هم چنین تصویری از بازرگان و صباغیان که در حال دست دادن با امیرعباس هویدا بود در دست گرفته بودند و شعارهایی مانند «فرمانده کل قوا خمینی» و «درود بر رجایی» سر میدادند. گروه مخالفان هم در سوی دیگر و در پاسخ به هواداران انقلاب شعار میدادند که «درود بر مصدق، سلام بر بنیصدر»، یا «فرمانده کل قوا بنیصدر».
افرادی مانند سحابی، سامی، معینفر و صباغیان هم به دانشگاه آمده بودند. در اصلی دانشگاه هم آکنده از نیروهایی بود که از ورود آنها به داخل جلوگیری میشد. اینها که نزدیک دو هزار نفر بودند عمدتا از آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام حمایت میکردند.
پس از ورود بنیصدر شعارها علیه او نیز آغاز شد. برخی شعار میدادند: «حزبالله چماقدار نمیشه، گارده که چماق داره» یا «لیبرال، منافق، پیوندتان مبارک». عدهای هم که عمدتا فریاد میزدند: «پینوشه، ایران شیلی نمیشه» یا «امروز سپهسالاری، فردا تاجگذاری.» اما جدای از محتوای این شعارها، حزب جمهوری اسلامی در تحلیل اینکه چه کسانی آنها را سر میدهند نوشت: « ...نظمی که در شعارها، نشستن، حرکات و تهاجم از خود نشان میدادند نشاندهنده یک نظم و تشکیلات از قبل سازماندادهشده بود و به نظر میآمد که اغلب آنان از اعضاء میلیشیای سازمان مجاهدین خلق باشند.» پیش از آغاز سخنرانی بنیصدر، اغتشاشها در بخشهای مختلف دانشگاه به حد نهایی رسیده بود.
حوادث 14 اسفند، در حد فاصل ساعت 10صبح تا حوالی ساعت 19 رخ داد. گروههای مختلف خود را به دانشگاه تهران رشانده بودند. نیروهای مذهبی و هواخواه امام و انقلاب، تصاویری از ایشان و نیز تصویر مصدق در حال بوسیدن دست ملکه ثریا در اختیار داشتند. اینها هم چنین تصویری از بازرگان و صباغیان که در حال دست دادن با امیرعباس هویدا بود در دست گرفته بودند و شعارهایی مانند «فرمانده کل قوا خمینی» و «درود بر رجایی» سر میدادند. گروه مخالفان هم در سوی دیگر و در پاسخ به هواداران انقلاب شعار میدادند که «درود بر مصدق، سلام بر بنیصدر»، یا «فرمانده کل قوا بنیصدر».
افرادی مانند سحابی، سامی، معینفر و صباغیان هم به دانشگاه آمده بودند. در اصلی دانشگاه هم آکنده از نیروهایی بود که از ورود آنها به داخل جلوگیری میشد. اینها که نزدیک دو هزار نفر بودند عمدتا از آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام حمایت میکردند.
پس از ورود بنیصدر شعارها علیه او نیز آغاز شد. برخی شعار میدادند: «حزبالله چماقدار نمیشه، گارده که چماق داره» یا «لیبرال، منافق، پیوندتان مبارک». عدهای هم که عمدتا فریاد میزدند: «پینوشه، ایران شیلی نمیشه» یا «امروز سپهسالاری، فردا تاجگذاری.» اما جدای از محتوای این شعارها، حزب جمهوری اسلامی در تحلیل اینکه چه کسانی آنها را سر میدهند نوشت: « ...نظمی که در شعارها، نشستن، حرکات و تهاجم از خود نشان میدادند نشاندهنده یک نظم و تشکیلات از قبل سازماندادهشده بود و به نظر میآمد که اغلب آنان از اعضاء میلیشیای سازمان مجاهدین خلق باشند.» پیش از آغاز سخنرانی بنیصدر، اغتشاشها در بخشهای مختلف دانشگاه به حد نهایی رسیده بود.
بنیصدر از همان آغاز سخنرانی، به متشنجتر کردن اوضاع پرداخت. او برای تحریک هواداران خود در همان ابتدای سخنرانیاش گفت: «اگر این عده دست از اخلال بر ندارند... من از شما تمام مردم خواهم خواست که یکبار دیگر برای همیشه اجتماعات خود را از وجود چماق به دستان که میخواهند جمهوری را به لجن وجود خودشان بیالایند تنبیه کنید.»
یکی از فرماندهان دژبان میگوید: «تا آقای بنیصدر گفت اگر آرام ننشینید میگویم ملت شما را آرام کنند، گروهی از وسط جمعیت بلند شدند که هر که اخلال میکرد آنها را زده و از سکو پایین ریختند و تا 7 شب این کار ادامه داشت.»
یکی از فرماندهان دژبان میگوید: «تا آقای بنیصدر گفت اگر آرام ننشینید میگویم ملت شما را آرام کنند، گروهی از وسط جمعیت بلند شدند که هر که اخلال میکرد آنها را زده و از سکو پایین ریختند و تا 7 شب این کار ادامه داشت.»
با ادامه درگیریها و قطع صدای بلندگوها در برخی جاهای دانشگاه، بنیصدر از هوادارانش خواست که با به اصطلاح خرابکاران برخورد کنند. به موجب تحریک و تجویز بنیصدر، میلیشیا و مجاهدین و رنجبریها و سیاهجامگان و افرادی که در زمین چمن نشسته بودند از جا برخاستند و از این لحظه وظایف محموله به گارد و گروهکها آغاز شد.
هر که دستگیر میشد را پس از ضرب و شتم بسیار به گارد ریاست جمهوری تحویل میدادند. بنیصدر، سخنرانی را رها کرد و مشغول خواندن اسم و رسم دستگیرشدهها شد. طبیعی بود که نیروهای حزباللهی و پاسداران انقلاب و کمیته هم میان جمعیت باشند. لذا بنیصدر با خواندن شناسنامههایشان به تحریک بیشتر هواداران خود میپرداخت و مخالفانش را نیز تخریب میکرد.
با شدت گرفتن اعتراض مخالفان بنیصدر از ادبیات تندتری استفاده کرد: «... شما مردم آرام باشید. شمایی که از چماقداران نیستید، از آنان جدا بشوید تا من از این مردم بخواهم که به حساب آنها برسند... شما مردم با آرامش اینها را بیرون کنید... لطفا آنهایی که دستگیر میکنید تحویل پلیس بدهید... نزنید بابا، گرفتید بیاوردید تحویل بدهید. شما رفتار چماقداران را نکنید. بیایید تحویل بدهید. نزنید.» شدت حملات به نیروهای مخالف به گونهای بود که اگر ماموران پلیس به موقع نسبت به رها نمودن اشخاص فوقالذکر از دست ضدانقلاب اقدام نمیکردند جان آنها در خطر بود.
* پایان ماجرا
6 روز بعد، بنیصدر در نامه ای خطاب به دادستان کل کشور، آیتالله موسوی اردبیلی درصدد برآمد که نقش گروهکهای حامی خود را پنهان کند و با منتسب کردن علت وقوع حادثه به «سخنان ترحیک کننده» خود و نیز «چماق چماقداران» آرامش را برای تداوم مشی منافقانه خود فراهم کند. او نوشت: ««آقای دادستان محترم! هیچ کس نمیپذیرد که گروهکها چنین و چنان کردند، چرا که اگر چماقداران نمیآمدند هیچ کس هیچ کار نمیکرد.»
به دنبال این ماجرا، انتقادات زیادی از بنی صدر بیان شد. جلسهای که در روز 25 اسفند 1359 جلسه ای با حضور(دکتر بهشتی،آیت الله موسوی اردبیلی،حجت الاسلام خامنه ای، رفسنجانی، مهندس بازرگان، بنی صدر، رجایی و سید احمد خمینی) در حضور امام تشکیل شد و نتیجه آن صدور بیانیه ده ماده ای امام بود که رهنمودهایی در مورد مسائل مملکتی ارائه کردند. طی آن بود که هیاتی مرکب از سه نفر به نمایندگی از طرف امام (آیتالله مهدی کنی)، رئیس جمهور(حجتالاسلام اشراقی) و مجلس (حجتالاسلام یزدی) مامور پیگیری اختلافات به منظور رفع آنها می شود.
حزب جمهوری اسلامی هم بلافاصله با انتشار اعلامیهای درصدد برآمد فضای آلوده از تهمت پیرامون خود را روشن کند: «حزب جمهوری اسلامی همانطور که بارها در بیانیههای رسمی خود تاکید کرده است، هر نوع ایجاد فتنه و آشوب و درگیری در سراسر کشور و هر نوع بر هم زدن مجالس و مجامع را محکوم کرده و میکند، ولی آنچه این بار بصورت آشکار برای همه مردمی که گزارش خبری روز پنجشنبه را از تلویزیون دیدند، قابل درک بود، صحنهسازی در این زد و خورد بوده است. همه ناظران میتوانستند درک کنند که چگونه صحنهها بوجود میآمد تا با چماق چماقداران، حرکتهای اصیل اسلامی سرکوب شود، غافل از اینکه ملت ما هوشیارتر از آن است که فریب این صحنهسازیهای مصنوعی را بخورد و چماقداران واقعی را نشناسد.»
غائله 14 اسفند، تنها یکی از جنجالآفرینیها و بحرانسازیهایی بود که بنیصدر بر مملکت تحمیل کرد و البته چهر منافقانه خود را بیش از پیش نشان داد. با این همه تنها چند ماه زمان نیاز بود تا با افشای اقدامات خائنانه و سودجویانه او، در 20خرداد 1360، ابوالحسن بنیصدر معزول و سپس متواری شود.
با شدت گرفتن اعتراض مخالفان بنیصدر از ادبیات تندتری استفاده کرد: «... شما مردم آرام باشید. شمایی که از چماقداران نیستید، از آنان جدا بشوید تا من از این مردم بخواهم که به حساب آنها برسند... شما مردم با آرامش اینها را بیرون کنید... لطفا آنهایی که دستگیر میکنید تحویل پلیس بدهید... نزنید بابا، گرفتید بیاوردید تحویل بدهید. شما رفتار چماقداران را نکنید. بیایید تحویل بدهید. نزنید.» شدت حملات به نیروهای مخالف به گونهای بود که اگر ماموران پلیس به موقع نسبت به رها نمودن اشخاص فوقالذکر از دست ضدانقلاب اقدام نمیکردند جان آنها در خطر بود.
* پایان ماجرا
6 روز بعد، بنیصدر در نامه ای خطاب به دادستان کل کشور، آیتالله موسوی اردبیلی درصدد برآمد که نقش گروهکهای حامی خود را پنهان کند و با منتسب کردن علت وقوع حادثه به «سخنان ترحیک کننده» خود و نیز «چماق چماقداران» آرامش را برای تداوم مشی منافقانه خود فراهم کند. او نوشت: ««آقای دادستان محترم! هیچ کس نمیپذیرد که گروهکها چنین و چنان کردند، چرا که اگر چماقداران نمیآمدند هیچ کس هیچ کار نمیکرد.»
به دنبال این ماجرا، انتقادات زیادی از بنی صدر بیان شد. جلسهای که در روز 25 اسفند 1359 جلسه ای با حضور(دکتر بهشتی،آیت الله موسوی اردبیلی،حجت الاسلام خامنه ای، رفسنجانی، مهندس بازرگان، بنی صدر، رجایی و سید احمد خمینی) در حضور امام تشکیل شد و نتیجه آن صدور بیانیه ده ماده ای امام بود که رهنمودهایی در مورد مسائل مملکتی ارائه کردند. طی آن بود که هیاتی مرکب از سه نفر به نمایندگی از طرف امام (آیتالله مهدی کنی)، رئیس جمهور(حجتالاسلام اشراقی) و مجلس (حجتالاسلام یزدی) مامور پیگیری اختلافات به منظور رفع آنها می شود.
حزب جمهوری اسلامی هم بلافاصله با انتشار اعلامیهای درصدد برآمد فضای آلوده از تهمت پیرامون خود را روشن کند: «حزب جمهوری اسلامی همانطور که بارها در بیانیههای رسمی خود تاکید کرده است، هر نوع ایجاد فتنه و آشوب و درگیری در سراسر کشور و هر نوع بر هم زدن مجالس و مجامع را محکوم کرده و میکند، ولی آنچه این بار بصورت آشکار برای همه مردمی که گزارش خبری روز پنجشنبه را از تلویزیون دیدند، قابل درک بود، صحنهسازی در این زد و خورد بوده است. همه ناظران میتوانستند درک کنند که چگونه صحنهها بوجود میآمد تا با چماق چماقداران، حرکتهای اصیل اسلامی سرکوب شود، غافل از اینکه ملت ما هوشیارتر از آن است که فریب این صحنهسازیهای مصنوعی را بخورد و چماقداران واقعی را نشناسد.»
غائله 14 اسفند، تنها یکی از جنجالآفرینیها و بحرانسازیهایی بود که بنیصدر بر مملکت تحمیل کرد و البته چهر منافقانه خود را بیش از پیش نشان داد. با این همه تنها چند ماه زمان نیاز بود تا با افشای اقدامات خائنانه و سودجویانه او، در 20خرداد 1360، ابوالحسن بنیصدر معزول و سپس متواری شود.