علامه در عصر حکومت «ملک عبدالعزیز» برای زیارت خانه خدا به مکه رفت. در عید قربان در کنار سایر علما به کاخ پادشاه سعودی دعوت شد. هنگامی که نوبت به او رسید، دست شاه را گرفت و هدیه‌ای به او داد، و آن هدیه یک قرآن بود که دارای جلدی پوستین بود. شاه عربستان آن هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان تعظیم و احترام، بر پیشانی خود گذاشت.

گروه تاریخ مشرق- سید عبد الحسین، فرزند سید یوسف شرف الدین موسوی عاملی است. مادرش زهرا صدر دختر مرحوم آیت اللّه سید هادی صدر، فرزند سید محمّدعلی و خواهر مرجع تقلید نامی، سید حسن صدر بوده است. نسب او با 31 واسطه به ابراهیم المرتضی بن موسی بن جعفر علیهم السلام می پیوندد.

علاّمه شرف الدین در سال 1290 ه . ق در شهر مذهبی کاظمین متولّد شد. یک ساله بود که پدرش سید یوسف تصمیم گرفت برای گذراندن مراحل عالی تحصیل، به نجف اشرف مهاجرت کند؛ بنابراین، تنها فرزندش عبد الحسین را برداشته، با اهل و عیالش همراه کاروانی راهی نجف اشرف شدند. در شش سالگی به مکتب خانه رفت و در هفت سالگی می توانست قرآن را با صوتی دلنشین و لحنی زیبا قرائت کند و این امر موجب امیدواری پدر و مادرش نسبت به آینده او شد.


*تحصیلات

سید عبد الحسین پس از بازگشت با پدرش از نجف به جبل عامل، دوران تحصیلات مقدماتی و ابتدایی را در آنجا آغاز نمود و در محضر والد دانشمند خود، تعلیم علوم مقدماتی را به پایان برد و سطوح را نزد شیخ باقر حیدر، سید محمّد صادق اصفهانی و شیخ علی بن شیخ باقر بن صاحب الجواهر آموخت.

هفده ساله بود که با دختر عموی خود ازدواج کرد و برای تکمیل تحصیلات خویش به عراق روانه گردید و پس از طی تحصیلات سطوح عالیه، در حوزه درسی فقها و مراجع عظام و عالیقدر در شهرهای مختلف به طلب علم نشست، که از جمله ایشان می توان به شیخ حسن کربلایی (متوفی 1322 ه . ق)، شیخ محمّد طه نجف (متوفی 1322 ه . ق)، آخوند ملا محمّد کاظم خراسانی (متوفی 1329 ه . ق) سید محمدکاظم یزدی (متوفی 1337 ه . ق) سید اسماعیل صدر (متوفی 1338 ه . ق) شیخ فتح اللّه شریعت اصفهانی (متوفی 1339 ه . ق) و سید حسن صدر (متوفی 1354 ه . ق) اشاره نمود.

32 ساله بود که به مقام عالی اجتهاد نایل آمد و با دریافت چندین اجازه اجتهاد، مجددا روانه جبل عامل گشت و با استقبال پرشور علما و بزرگان آن سامان مواجه شد. وی به اتّفاق پدر و برادر دانشمندش، حوزه علمیه ای در آنجا تشکیل داد؛ ولی مدتی نگذشت که پدر و اندکی بعد برادر خود را از دست داد. زمان زیادی نگذشت که مردم جبل عامل رهبر واقعی و راهنمای حقیقی خویش را شناختند و با معظم له در اقدامات اصلاحی اش اعلام همکاری نمودند.

*ویژگیهای اخلاقی

اخلاص علاّمه شرف الدین زبانزد خاص و عام بود، تا آنجا که نواده ایشان، استاد سید حسین شرف الدین در این باره می نویسد:

«مدرسه ای بود در صور که مخالفان سیاسی پدر بزرگ آن را اداره می‌کردند. هنگامی که بچه بودم، یک روز عصر به نزدیک آن مدرسه رفتم و چند سنگ پرتاب کردم که موجب شد زیان‌هایی اندک به مدرسه وارد آید و این بدان علّت بود که من تحت تأثیر درگیری‌های سیاسی قرار گرفته بودم که میان پدر بزرگ و مخالفانش در رابطه با مدرسه پیش آمده بود. همان شب پس از نماز عشا به خانه ما آمد. من با خوشحالی پیش دویدم. او مرا از آن کار شدیدا باز خواست کرد و گفت: مشکلات سیاسی من در ارتباط با دین است. من با مخالفان سیاسی خود برای خدا درگیر می شوم؛ اما آنان برای منافع شخصی خود مشکل آفرینی می‌کنند. من مدرسه جعفریّه را تأسیس کردم تا فرزندان خود و مردم را از مدارس تبشیری مسیحی نجات دهم، به ویژه فرزندان بینوایان و ناتوانان را. و به همین دلیل مدرسه را مجّانی قرار دادم. مخالفان من نیزهمین کار را کرده اند؛ اگر چه برای رقابت من، یعنی آنان نیز مدرسه ای درست کرده اند برای طبقات پایین شیعه. حالا اگر من بتوانم آنان را به راه صواب بکشانم و برنامه مدرسه جعفریه را در آنجا هم پیاده کنم، چه بهتر! و اگر این کار را نتوانم، چون آنان می‌خواهند با من رقابت کنند، ناچارند راه مرا در پیش گیرند و مدرسه خود را مانند جعفریّه اداره کنند و دراین صورت کاری که مورد رضای الهی است، انجام گرفته. چه به دست من انجام یابد یا به دست مخالفان من


*مهمان دوستی

هرگاه میهمانی بر او وارد می شد، خصوصا اگر از دانشمندان بود، بسیار به آنان احترام می گذاشت و گاهی که آب لوله کشی در قسمت بیرونی منزل [محل سکونت مهمانان] قطع می شد، او شخصا آفتابه را آب می‌کرد و در دسترس مهمان قرار می داد.

*طبع بلند

در مورد بلندطبعی علامه شرف الدین، از فرزند وی، حجة الاسلام حاج سید عبد اللّه شرف الدین داستانی نقل شده که در کتاب ادیب مشهور محمّد علی الحومانی به نام «من یسمع» آمده است:

«ملک فیصل توسّط رییس دربارش احسان البکر الجابری مبلغ 5 هزار لیره مصری برای سید شرف الدین فرستاد؛ اما ایشان ضمن رد آن فرمود: من برای پول جهاد نکردم. فیصل هم گفته بود: من تا به حال آدمی به این بلندطبعی ندیده ام.»

*علامه از نظر دیگران

آیت اللّه العظمی بروجردی، ایشان را فخر عالم اسلام دانسته، فرموده اند: «قدرت بیان و نثر شیوای مرحوم سید شرف الدین و متانت وقوه استدلال او کم نظیر بود.»

آیت اللّه العظمی امام خمینی رحمه الله بعد از شنیدن خبر ارتحال او، ضمن تعطیل کردن درس فرموده بودند: «هشام بن حکم (از اصحاب امام صادق و امام موسی کاظم علیهما السلام است. وی دارای آراء و و اندیشه های کلامی منحصر به فرد و از متکلمین برجستۀ شیعه در قرن دوم می باشد.) زمان ما از دنیا رفت.»

مرحوم آیت اللّه العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، علاّمه شرف الدین را دارای شرایط مرجعیت مطلق شیعه می‌دانست و خطاب به او گفت: «حوزه علمیه نجف محتاج شما است. به آنجا بیایید و اموری را که به من مربوط است [امور مرجعیت کلّ جهان تشیّع] متصدی شوید.»

مرحوم آیت اللّه العظمی سید محسن حکیم، ایشان را منبع رحمت و احسان معرّفی می نمود و می فرمود: «سید شرف الدین منبع رحمت و احسان بود و همگان از رحمت و احسان او بهره مند می شدند.»

علامه امینی رحمه الله می فرمود: «شرف الدین یکی از قلّه های رفیع تشیّع است و یکی از درفشهای افراشته اسلام. او در این روزگار نماینده عظمت سادات و بنی هاشم است. شیعه را می سزد که به شرف الدین افتخار کند و به دانش سرشار و شرف تابان و پارسایی عمیق و منطق فصیح و تبلیغات سودمند او

*نمونه ای از کلمات قصار علاّمه شرف الدین

آن عالم ربّانی، مواعظ و پندهای بسیاری را در قالب سخنرانیهای گوناگون برای مردم به یادگار گذاشت که به دو نمونه از آنها اشاره می کنیم:

1- ایشان درباره جدایی شیعه و سنی فرموده است: «فَرَّقَتْهُما السِّیاسَةُ فَلْتَجمَعْهُما السِّیاسَة؛ یعنی شیعه و سنّی را از روز نخست، سیاست و مطامع سیاسی از هم دور کرد، و اکنون باید سیاست و مصالح سیاسی اسلام و مسلمین آنها را کنار هم گرد آورد».

2- لا یَنْتَشِرُ الْهُدی الاَّ مِنْ حَیثُ اِنْتَشَرَ الضَّلال؛ یعنی از همان جا که گمراهی انتشار یافته است، باید هدایت انتشار یابد».

*مبارزات

سید شرف الدین، هم با مستکبران محلّی و مخالفان اسلام در منطقه مبارزه کرد و هم با استعمار مقابله نمود. مبارزات او با استعمار فرانسه و در راه استقلال لبنان مشهور است. ترور نافرجام سیّد به وسیله ابن حلاّج به دستور فرانسه نیز در همین راستا بود.

مشکلات سختی که استعمار فرانسه همواره در راه سیّد شرف الدین ایجاد می کرد، او را واداشت به دمشق مهاجرت نماید؛ ولی سپاه فرانسه در راه کمین کرده بودند که از این سفر سید ممانعت به عمل آورند و چون در این راه توفیق پیدا نکردند، خانه او را در شُحُور به آتش کشیدند و منزل دیگرش را در صور پس از غارت، مصادره کردند و کتابخانه او را به آتش کشیدند که تألیفات خطّی بسیاری از او در این حریق سوخت.

سید شرف الدین با تحمّل همه مشکلات خود را به دمشق رساند و در آنجا مبارزان و دانشمندان دور او جمع شدند و وی با خطابه های آتشین خود آنان را به وظایف خطیرشان آگاه ساخته، لزوم برخورد جدّی با استعمارگران فرانسه را پیشنهاد کرد و به دنبال اقدامات آنان، فرانسه سران نهضت را به فلسطین تبعید نمود.

سید شرف الدین پس از چند ماه به مصر سفر کرد و شخصیت چند بعدی او باعث شد که بلافاصله بزرگان مصر او را دریافته و به دیدارش بشتابند.

در اواخر سال 1338 ه . ق به یک آبادی در فلسطین به نام عَلْما که در نزدیکی جبل عامل قرار داشت، مهاجرت نمود و خانه اش محل رفت و آمد مردم شد. دولت فرانسه پس از یک سلسله مذاکرات و وساطتِ علامه سید محمّد صدر، موافقت کرد که سید شرف الدین و دیگر تبعیدیها، به جبل عامل بازگردند. پس از بازگشت تمام تبعیدیها، وی به جبل عامل بازگشت و مردم با مراسمی پرشور و بی سابقه از او استقبال نمودند.

معظم له در مقابل جنبشهای آزادی خواهی که در جهان غرب و اسلام اتفاق می افتاد، موضع مثبتی اتخاذ می کرد و در این راستا جنبش مصر و ملّی کردن کانال سوئز و جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران را تأیید و با رهبران جنبشهای آزادی خواه تماس داشت و از آنان حمایت می نمود. یکی دیگر از مبارزات سید شرف الدین، مبارزه با فئودالیسم حاکم بر لبنان در آن روزگار بود. وی در برابر زمین داران مقاومت و آنان را محکوم می نمود. در ادامه برخی از مبارزات این عالم الهی را به صورت مبسوط تر بیان می کنیم.



* همراهی با جنبشهای آزادی خواه

حضرت آیة اللّه علامه شرف الدین، جنبشهایی را که در جهان اسلام و عرب به وقوع می پیوست، پیگیری می نمود و موضعی مناسب در مقابل هر کدام اتخاذ می کرد. رهبران این جنبشها را نیز به خوبی می شناخت و با روشنفکران و مطّلعان درباره مسائل سیاسی در این جنبشها و نهضتها به بحث و گفتگو می پرداخت. از جمله این جنبشها، ملّی شدن کانال سوئز در مصر و ملّی شدن صنعت نفت در ایران بود.

شرف الدین هر دو جنبش را به دلیل آنکه به نفع مسلمانان و به ضرر استعمارگران بود، تأیید کرد و به طرفداری از آنها برخاست. جنبش عربی مصر و ملّی شدن کانال سوئز که در سال 1956 م. اتفاق افتاد و از حرکتهای امیدآفرین در جهان اسلام بود، مورد قبول و دفاع همه آزادی خواهان و بیدار دلان با وجدان، از جمله علامه شرف الدین بود. ملّی شدن صنعت نفت در ایران نیز که در سال 1329 ه . ش اتفاق افتاد، به دلیل اطلاع شرف الدین از ماهیت آن و اهداف و رهبران آن، از جمله آیت اللّه سید ابو القاسم کاشانی و آرمانهای او، مورد تأیید و پشتیبانی وی قرار گرفت.

*خدمات علمی و تألیفات

با وجود اشتغالات بسیار اجتماعی و سیاسی که بیش تر وقت شرف الدین را اشغال کرده بود، ایشان از نوشتن کتب ارزنده و روشنگر غفلت نمی کرد. او کتب زیر را از خود به یادگار گذاشت که همه حاوی بهترین و کامل ترین مطالب در زمینه های مختلف دینی و علمی است:

المراجعات؛ الفصول المهمة فی تألیف الأمّة؛ الکلمة الغرّاء فی تفضیل الزهرا علیهاالسلام ؛ فلسفة المیثاق و الولایة؛ اجوبة موسی جارا؛ مسائل فقهیة؛ ابو هریرة (در زمینه معرفی صحیح بازرگان حدیث، ابو هریره و نشان دادن مقدار اعتبار احادیثی که از او نوشته شده است، می باشد.)؛ المجالس المفاخرة؛ کتاب کلمة حول الرؤیة؛ النص والاجتهاد؛ ثبت الاثبات فی سلسلة الرواة؛ الی المجمع العلمی العربی؛ بغیة الراغبین؛ مؤلفوا الشیعة فی صدر الاسلام؛ زینب الکبری.

*مناظره با پادشاه عربستان

آقای سید شرف ‏الدین در عصر حکومت «ملک عبدالعزیز» برای زیارت خانه خدا به مکه رفت. در عید قربان در کنار سایر علما به کاخ پادشاه سعودی دعوت شد، تا طبق معمول در عید قربان به او تبریک بگویند.

او به کاخ رفت، هنگامی که نوبت به او رسید، دست شاه را گرفت و هدیه‌ای به او داد، و آن هدیه یک قرآن بود که دارای جلدی پوستین بود.

شاه عربستان آن هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان تعظیم و احترام، بر پیشانی خود گذاشت.

سید شرف الدین (از فرصت استفاده کرد) ناگهان گفت: «ای پادشاه! چرا این جلد را می‌بوسی و به آن تعظیم می‌کنی، با اینکه این جلد چیزی جز پوست بز نیست؟»

شاه گفت: «غرض من از بوسیدن جلد، قرآنی است که در داخل آن قرار دارد، نه خود جلد».

آقای شرف‏ الدین، بی‌درنگ فرمود: «احسنت ای پادشاه! ما شیعیان نیز وقتی که پنجره یا در اتاق پیامبر(ص) را می‌بوسیم، می‌دانیم که آهن هیچ کاری نمی‌تواند بکند، ولی غرض ما آن کسی است که ماورای این آهن‌ها و چوب‌ها قرار دارد. ما می‌خواهیم رسول خدا(ص) را تعظیم و احترام کنیم، همان‌گونه که شما با بوسه زدن بر پوست بز می‌خواستی قرآن را تعظیم کنی که در درون آن پوست قرار دارد.»

حاضران تکبیر گفتند، و او را تصدیق کردند، در این هنگام ملک عبدالعزیز ناچار شد تا به حاجیان اجازه دهد که از آثار رسول خدا(ص) تبرک بجویند. ولی ولیعهد او که بعد از او آمد، از قانون گذشته‌شان برگشت.

*عروج به سوی معبود

صبح روز شنبه 8 جمادی الثانی سال 1377 ه . ق، آن شعله فروزان و آن چشم همیشه بیدار، پس از 87 سال درخشش خیره کننده، خاموش گشت و قلبی که مظهر شجاعت، کرامت، حکمت و عطوفت بود و همیشه برای عدالت می تپید، در سینه خاک آرام گرفت.

جسد مطهّر او در بیروت تشییع رسمی شد و پس از آن به بغداد حمل گردید و در بغداد و کاظمین (محل ولادتش) تشییع شد. سپس در کربلای معلّی با اشک و آه و سوز و ناله شیعیان داغدار تشییع و قبل از غروب آفتاب، جنازه به نجف اشرف رسید. در آنجا نیز تشییع بی سابقه ای صورت گرفت و در حجره مجاور آرامگاه آیت اللّه سید محمدکاظم یزدی در سمت جنوبی صحن مطهّر علوی به خاک سپرده شد.