به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ درباره حبس امام موسی (علیهالسلام) به دست هارون الرشید، شیخ مفید در ارشاد روایت میکند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن برمک بوده است.
زیرا هارون فرزند خود امین را به یکی از مقربان خود به نام جعفر بن محمد بن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد، جعفر بن محمد بن اشعث را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و برمکیان از مقام خود بیفتند.
جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قائل به امامت امام موسی (علیهالسلام)، و یحیی این معنی را به هارون اعلام میداشت. سرانجام یحیی بن خالد، پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند.
میگویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود و اگر ناچار میخواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او میدهند تا آنجا که ملکی را توانست به سی هزار دینار بخرد.
هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در کنار قبر حضرت رسول (ص) گفت: یا رسول اللّه از تو پوزش میخواهم که موسی بن جعفر را به زندان میافکنم زیرا او میخواهد امت تو را بر هم زند و خونشان را بریزد.
آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزد والی آن عیسی بن جعفر بن منصور فرستادند. عیسی پس از مدتی نامهای به هارون نوشت و گفت که موسی بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز کاری ندارد یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد و یا من او را آزاد خواهم کرد.
هارون؛ امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد.
*يحيي بن خالد برمكي
يحيي بن خالد برمكي كه ايراني نژاد و هوادار خلافت عباسيان بود، پس از مرگ هادي عباسي (چهارمين خليفه عباسيان) و آغاز خلافت هارون الرشيد، به مقام عالي وزارت منصوب گرديد و امور كشور پهناور اسلامي را بر عهده گرفت.زیرا هارون فرزند خود امین را به یکی از مقربان خود به نام جعفر بن محمد بن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد، جعفر بن محمد بن اشعث را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و برمکیان از مقام خود بیفتند.
جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قائل به امامت امام موسی (علیهالسلام)، و یحیی این معنی را به هارون اعلام میداشت. سرانجام یحیی بن خالد، پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند.
میگویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود و اگر ناچار میخواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او میدهند تا آنجا که ملکی را توانست به سی هزار دینار بخرد.
هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در کنار قبر حضرت رسول (ص) گفت: یا رسول اللّه از تو پوزش میخواهم که موسی بن جعفر را به زندان میافکنم زیرا او میخواهد امت تو را بر هم زند و خونشان را بریزد.
آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزد والی آن عیسی بن جعفر بن منصور فرستادند. عیسی پس از مدتی نامهای به هارون نوشت و گفت که موسی بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز کاری ندارد یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد و یا من او را آزاد خواهم کرد.
هارون؛ امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد.
*يحيي بن خالد برمكي
علاوه بر يحيي، فرزندانش جعفر، فضل و محمد نيز همانند پدر در خدمت خلافت هارون الرشيد قرار گرفته و در استواري حكومت وي، تلاش بليغي به عمل آوردند. هر كدام از آنان، يك يا چند استان بزرگ آن زمان را اداره مي كردند و حتي در سال 182 قمري كه هارون الرشيد، فرزند خود مأمون را پس از امين، ولي عهد خويش گردانيد، جعفر بن يحيي را كفيل وي نمود. بدين ترتيب، برمكيان در تمام اجزاي حكومت هارون الرشيد نقش حساسي بر عهده داشته و چندين سال خلافت عباسيان را با درايت و مديريت خويش اداره كردند.
اما رقيبان درباري برمكيان، مانند فضل بن ربيع، در نزد هارون بر ضد آنان سعايت مي كردند و هارون را از افزايش قدرت آنان بيم مي دادند. از سوي ديگر، برخي از برمكيان در نهان با علويان و بزرگان آنها ارتباط داشته و براي آنان احترام ويژه اي قائل بودند و علي رغم درخواست هارون، با آنان بدرفتاري نمي كردند. اين ها و عوامل پنهان و آشكار ديگر موجب گرديد كه هارون به تدريج بر آنان بد گمان شود و بناي ناسازگاري و شدت عمل در پيش گيرد.
در همين راستا، هارون در آخر محرم سال 189 (و يا 187) قمري پس از بازگشت از مراسم حج، در شهر "انبار" دستور قتل جعفر بن يحيي برمكي را صادر كرد و در پي آن، "مسرور" خادم هارون با گروهي شبانه بر جعفر هجوم آورد و سرش را از بدن جدا كرد. هارون از شدت خشم دستور داد پيكر بي جان جعفر را دو تكه كرده و بر جسر بغداد نصب نمايند. در شب قتل جعفر، هارون دستور داد برادرش فضل يحيي را نيز دستگير و به زندان منتقل نمايند و پدرشان يحيي بن خالد برمكي را در يكي از خانه هاي قصرش محبوس و تمام دارايي ها و بردگان برمكيان را مصادره كنند. سرانجام يحيي بن خالد در سال 190 قمري در زندان كوفه و پسرش فضل در محرم سال 193 قمري در زندان رقه با وضعيت ناگواري وفات يافتند.(1) بدين ترتيب ستاره برمكيان پس از هفده سال و هفت ماه و پانزده روز درخشندگي، با قتل جعفر برمكي افول و از اوج قدرت به حضيض ذلت و خواري مبتلا گرديدند.( نك: تاريخ الطبري، ج8، ص 341؛ تاريخ ابن خلدون، ج2، ص 348 )