شاید هیچ کسی فکر نمی‌کرد که مساله زنان در فاصله آغاز تا پایان یک قرن به این اندازه تغییر کند. الگوهای زندگی زنان در بیشتر نقاط دنیا دچار تحول شد. شدت این تحولات به قدری بود که امروز هم مطالعه همه‌جانبه آن به سختی میسر است.

گروه تاریخ مشرق - هر دوره‌ای از زندگی بشر بر روی زمین حوادث و تحولات خاص خود را داشته است که هر کدام از جهاتی اهمیت دارند. با این حال، سده بیستم میلادی، به‌ویژه از آن جهت که هنوز هم بر چگونگی حیات سیاسی و اجتماعی ما تاثیرات خود را حفظ کرده است از اهمیت بیشتری برخوردار است. هنوز هم نظم بین‌الملل جهانی نظمی است که ریشه در مناسبات قرن بیستمی دارد و هنوز هم فرهنگ و هنر و اجتماع مردم امروز جهان بر استوانه‌های فکری و عملی قرن گذشته تکیه می‌کند. از این رو شناخت و پرداخت هر چه بیشتر این قرن می‌تواند در افزایش آگاهی سیاسی و اجتماعی و نیز شناخت بهتر از جایگاهی که امروز جهان در آن قرار دارد موثر باشد. مجموعه «ده‌تایی‌های قرن بیستم» می‌کوشد تصویری جامع و جذاب از آنچه البته در تاریخ سده گذشته بااهمیت‌تر است در اختیار شما قرار دهد.


شاید هیچ کسی فکر نمی‌کرد که مساله زنان در فاصله آغاز تا پایان یک قرن به این اندازه تغییر کند. الگوهای زندگی زنان در بیشتر نقاط دنیا دچار تحول شد. تمدن غرب برداشت خاص خود از زنان را توانست در سایه قدرت بین‌المللی و گاهی هم رقابت نابرابر فرهنگی به دیگر ممالک صادر کند. موج فمینسم و نگاه‌های رادیکال به مقوله زنان که در قالب تظاهرات و جنبش‌های ناآرام و پر سر و صدای قرن خود را نشان داد محصول همین دوران بود. رواج برهنگی، زیر پا گذاشتن قواعد اخلاقی بشری و رسمیت دادن به برخی ناهنجاری‌ها در کنار بحث‌های جدی حقوقی و فلسفی همه در قرن بیستم مطرح شدند. شدت این تحولات به قدری بود که امروز هم مطالعه همه‌جانبه آن به سختی میسر است.

1. فمینیسم
تا پیش از دهه‌های 60 و 70 میلادی، عمدتا تصاویر نامطلوبی از جایگاه زن در میان غربیان وجود داشت. زنان خانه‌دار، خدمتکار و ساده‌لوح دانسته می‌شدند. منشیان زن افرادی سبک‌سر بودند و پرستاران هم عفریته‌های نه‌چندان باهوش خوانده می‌شدند. این جایگاه‌های کلیشه‌ای تنها به آگهی‌های تبلیغاتی اختصاص نداشت. زنان در مشاغل یکسان، مزایای کمتری نسبت به مردان دریافت می‌کردند. قوانین موضوعه نیز جرایم واقع شده در حق زنان و به‌ ویژه تعرضات جنسی را چندان جدی نمی‌گرفتند و نهایتا خود زنان را در پیش آوردن چنین تعرضاتی مقصر می‌دانستند. بنابراین تا اوایل قرن بیستم رژیم‌های مختلف غربی دارای یک ویژگی مشترک بودند و آن بی‌اعتنایی به حقوق زنان بود.



یکی از دلایل رواج اندیشه‌های فمینیستی در غرب
نگاه تحقیرآمیزی بود که نسبت به زنان وجود داشت


با این همه وضع به‌مرور دگرگون شد. در قرن‌های نوزدهم و بیستم و در شرایط جنگی نیاز به نیروی کار زنان افزایش می‌یافت و لازم بود در بسیاری از صنایع نیروی کار زنان جایگزین مردانی شود که به جبهه اعزام می‌شدند. پس از پایان جنگ نیز با شروع نوسازی و افزایش ظرفیت صنعتی نیاز به کارگران غیرماهر و با دستمزد پایین بیش از پیش افزایش پیدا کرد. موضوع آزادی زنان هم در اواخر دهه 60 میلادی در آمریکا و به شکل یک چنبش فمینیستی افراطی شکل گرفت. زنان معترض و خشمگین مسابقات زیبایی را بهم می‌زدند و پوسترهایی را که در آن‌ها زنان به صورت اشیایی زیبا عرضه می‌شدند، از شکل می‌انداختند. در دهه 80 میلادی، زنان از مرحله اعتراضات افراطی «آزادی زنان» گذشته و به اتاق‌های مدیریت راه یافتند. با این همه هنوز بسیاری از مشاغل از آن‌ها دریغ می‌شد.



زنان با پوشیدن لباس‌های مردانه
می‌خواستند حقوق خود را بازیابند!!


در این میان طرز «پوشش قدرتمندانه»ای رواج یافت که در لباس‌های زنان از اپل‌های شانه استفاده می‌کردند تا ظاهری خشن و مردانه به آن‌ها ببخشد. خیلی زود زنان کت و شلوار پوش هم از راه رسیدند. جنبش فمینیسم در قرن بیستم مسیرهای گوناگونی را پی گرفت و از اشکال رادیکال سیاسی تا زیاده‌روی جنسی را شامل شد. با این همه هیچگاه نقش ابزاری زنان نه تنها در غرب کمرنگ نشد بلکه بازار آن در سطح گسترده‌ای در سطح جهان رونق یافت. بسیاری از فرهنگ‌های اخلاقی جهان هم تحت تاثیر این موج از ارزش‌های فمینیستی تغییر پذیرفتند. در هر صورت با اینکه برخی از حقوق طبیعی زنان در قالب این جنبش‌ها به آن‌ها اختصاص یافت ولی جایگاه زن به افرادی که سعی می‌کنند کارهای مردانه را تقلید کنند کاهش یافت. به این ترتیب و پس از چهار قرن تلاش، در کارنامه فمینیسم، عوارض و جرایمی چون: انحراف مسیر مبارزه و دسترس ناپذیر شدن حقوق حقیقی زنان، تحریف حقایق علمی و افزایش ابهام در حقوق، از دست رفتن پشتوانه‌ها و پناهگاه‌های اخلاقی، دینی و سنتی، تشدید تخاصم بین دو جنس زن و مرد در نهایت تنزل منزلت انسانی زن با توجه به عدم نیل زن به شأنی در خور جوامع کنونی، ثبت است.

2. انقلاب جنسی
در دهه 60 میلادی، نوعی آزادانگاری در ارتباط با رفتارهای جنسی آغاز شد اما پذیرش عواقب آن چندان آسان نبود. نقطه آغاز تحولات، با انتشار دو گزارش پروفسور آلفرد کینزی در سال‌های 1948 و 1983 درباره رفتارهای جنسی جامعه آمریکا بود. طبق نتایج تحقیقات او رفتارهایی که تا به آن زمان ناهنجار و غیراخلاقی تلقی می‌شد در واقعیت موضوعاتی بسیار عادی و رایج در جامعه آمریکا بود. اما اتفاقی که در دهه 60 میلادی افتاد، تبدیل شدن رفتارهای جنسی آزادانه به نوعی اعتراض اجتماعی بود. این گونه اعتراض‌ها گاه صورت‌بندی‌های سیاسی را نشانه می‌گرفت که نمونه آن را در جنبش مه 1968 فرانسه می‌توان مشاهده کرد و یا گاه اعتراضی بود به خواسته‌های نسل‌های پیشین؛ یعنی پدرها و مادرها. برای نسل جدید این گونه رفتارهای آزادانه جنسی به اندازه گوش دادن به موسیقی راک عادی می‌نمود. در همان دوره اصطلاح «جامعه بی‌بندوبار» رواج یافت که مفهوم آن افزون شدن کلوپ‌های شبانه و مبتذل بود.





جنبش آزادی زنان در غرب هم به بی‌عدالتی‌ها رایج
تاخت و هم بسیاری از قواعد اخلاقی را انکار کرد


مجموعه این رخدادها بعدا به نام «انقلاب جنسی» در غرب خوانده شد. تا پیش از این نمایش صحنه‌های جنسی در فیلم‌های داستانی ممنوع بود اما از اواخر دهه 60 حتی چنین صحنه‌هایی وارد سینمای آمریکا -که نسبت به اروپا با قواعد اخلاقی خاصی منضبط می‌شد- هم شد. انقلاب جنسی ارزش‌ها و هنجارهای اخلاقی در روابط جنسی را انکار کرد و با تاکید بر حق آزادی فردی به تغییرات عظیمی در شیوه زندگی و روابط جنسی در جهان انجامید. برهنگی، نفی بسیاری از محدودیت‎‌ها مانند همجنس‌گرایی و  زناشوییِ غیررسمی از این تغییرات بود. با این همه، سیر تحولات اگرچه به نمادی از آزادی فردی بدل شد اما پیامدهایی را به همراه داشت که بسیاری را متوجه برخی نتایج «اجتماعی» این آزادی «فردی» کرد. قرن بیستم، قرن جنگ و تلخکامی بود. فشار اقتصاد بر گرده مردم جهان و فشار دیکتاتوری‌ها، رژیم‌های کوبنده توسعه‌خواه و همچنین خرافات و مظاهر جهل فکری، همگی زمینه‌هایی شدند که آزادی جنسی توانست در بستر آن‌ها تولد یابد.

3. پورنوگرافی
پورنوگرافی یا هرزه‌نگاری یک پدیده جدید نیست. انتشار محتوایی که با هدف تحریک جنسی صورت می‌گیرد شاید اتفاق نویی نباشد. هرزه نگاری در قالب کتاب، تصویر و ... سال‌ها و به‌ویژه در جهان غرب وجود داشت اما آنچه در قرن بیستم اتفاق افتاد بسیار سهمگین‌تر بود. پیشرفت‌های تکنولوژیک و نیز جهان‌بینی‌های مصوب ایدئولوژی‌های مدرن آن‌چنان شتابی به گسترش و تنوع هرزه نگاری در جهان دادند که همه جوانب زندگی انسان مدرن را احاطه کرده است. جوامع هنوز از آثار احتمالی این روند باخبر نبودند. از همان آغاز دعواها شروع شد. عده‌ای هرزه نگاری را عاملی برای بهبود زندگی جنسی می‌دانستند و برخی هم به‌شدت آن را مخرب و ویرانگر برشمردند. تاریخ قرن 20 نشان می‌دهد که با مرور زمان گروه دوم توفیق بیشتری یافتند.



خیلی‌ها حاضر بودند برای کالاهای هرزه پول
خرج کنند؛ پورنوگرافی تجارتی سودمند شده بود


رسانه‌های ارتباطاتی جدید قوت بسیاری به هرزه نگاری بخشید. اگر تا دیروز فلان داستان مهیج یا شکلک تصویری می‌خواست مبین نوعی هرزه‌نگاری باشد اما حالا فیلم‌های سینمای بی‌پرده به این مسائل می‌پردازند. صنعت هرزه نگاری خیلی زود پیشرفت کرد و به تجارتی سودمند تبدیل شد. خیلی‌ها حاضر بودند که برای خرید کالاهای پورنوگرافی مبالغ خوبی را بپردازند و یا برای دیدن یک فیلم خلاف عنف بر پرده سینماکلوب‌ها چندین دلار خرج کنند. ستارگان سینما رقیبان جدید پیدا کردند. ستارگان  جنسی پای به عرصه گذاشته بودند. مجلات به اصطلاح برای زنان نیز وارد این میدان شدند؛ مجلاتی که به ترویج روش‌های هرچه بیشتر و هرچه بهتر تهییج جنسی می‌پرداخت.



رسانه‌های جدیدتر امکانات بیشتری را
برای تولیدکنندگان هرزه‌نگاری‌ها فراهم کرد


با اینکه فمینیست‌های رادیکال از همان ابتدا به واکنش برخاستند اما اندیشه آزادی فردی و تقدس حق بی‌قیدی مادامی که به دیگران تعرضی نداشته باشد، بزرگترین پشتوانه ترویج این مساله بود. کودکان بزرگترین قربانیان پورنوگرافی بودند اما با وجود آنکه بسیاری از والدین به تکاپو افتادند خیلی زود با وضع جدید کنار آمدند. انگار که باید مدت کمی انتظار می‌کشیدند که با پایان قرن و گسترش فضای مجازی، پورنوگرافی از درون خانه و خانواده‌ها هم سر برآورد. بنابراین در دهه‌های پایانی قرن بیستم تعریف از پورنوگرافی و مصادیق و محدودیت‌های اعمال‌شده بر آن شاهد تغییرات بسیاری بوده و در اغلب کشورها تابوی پورنوگرافی شکسته شده است. در حال حاضر در بسیاری کشورها نسبت به پورنوگرافی نرم (که در بسیاری از تبلیغات دیده می‌شود) محدودیتی اعمال نمی‌گردد؛ با این حال معمولاً توزیع پورنوگرافی سخت، کنترل و محدود می‌شود؛ این کنترل شامل تولید و فروش و تا حد کمتری در اختیار داشتن محتوای پورنوگرافیک است.

4. همجنس‌گرایی
مساله همجنس‌گرایی تا دهه 60 میلادی در بسیاری از کشورهای جهان غیرقانونی بود و حتی مجازات اعدام داشت. تا این سال‌ها همجنس‌گرایی در ردیف بیماری‌های روانی- زیستی طبقه‌بندی می‌شد و روان‌پزشکان می‌کوشیدند راهی برای درمان این بیماری پیدا کنند. در سال 1978، یکی از سیاستمداران همجنس‌گرای سانفرانسیسکو آمریکا به نام «هاروی میلک» به ضرب گلوله از پای درآمد و قاتل او تنها به 5 سال زندان محکوم شد. با این همه در اواخر قرن، نگاه مسامحه‌آمیزتری نسبت به این مقوله ترویج شد. در سال‌های دهه 90 میلادی واکنش‌ها به‌سرعت ملایم‌تر شد.



در سال‌های پایانی قرن بیستم به سختی می‌شد انجمن روان‌پزشکی‌ای را یافت که کماکان بر درمان همجنس‌گرایان اصرار ورزد. در واقع چنین عقیده‌ای هرچند کماکان وجود داشت اما به‌شدت کمرنگ شده بود. برای مثال انجمن روانپزشکی آمریکا در سال ۱۹۷۳ همجنس‌گرایی را از فهرست بیماری‌ها و اختلالات روانی خارج کرد. این تصمیم پیامد تحولات فرهنگی بود که با آغاز جنبش‌های اعتراضی دهه‌های ۵۰ تا ۷۰ میلادی بروز کزده بود. اما احتمالا موثرترین عامل در اتخاد چنین رویه‌ای مجموعه تحقیقات دکتر «آلفرد کینزی» و همکارانش بود. کینزی که از پیشگامان جنسیت‌شناسی به‌شمار می‌رود، با انجام پژوهش‌هایی در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ میلادی اعلام داشت که همجنس‌گرایی شکلی طبیعی از رفتار جنسی انسان است. این پزشک و همکارانش که به ظاهر در یافتن راه حل این مساله توفیقی حاصل نکرده بودند تصمیم گرفتند صورت مساله را پاک کنند. به این ترتیب سده بیستم آغازی شد برای ترویج این فکر که همجنس‌گرایی امری طبیعی است. موج آزادی‌خواهی افراطی اواخر قرن نیز که به‌شدت از سوی روشنفکران و حتی سیاستمدارانی که مردم را «آزاد» می‌پسندیدند تا «آگاه»، در رواج این نوع بی‌قیدی‌ها بی‌تاثیر نبود. با این همه در سده پیشین، هنوز ارتش و کلیساهای مسیحیت قائل شدن حقوق مساوی برای همجنس‌گرایان را امری غیرممکن می‌دانستند.

5. خانواده
خانواده در اواخر قرن بیستم هرگز آن چیزی نبود که در آغاز قرن تصور می‌شد. در طول بیشتر سال‌های این قرن فرزند نامشروع داشتن یا فرزند نامشروع‌بودن از نظر اجتماعی داغ ننگی بود بر پیشانی فرد. بسیاری از این فرزندان را از مادرشان جدا می‌کردند و گاه مادرانِ این فرزندان نیز در موسسات ویژه‌ای نگهداری می‌شدند. اما کم کم در دهه 90 میلادی، موضوع زندگی مشترک قبل از ازدواج و یا بدون ازدواج به امری عادی در جهان تبدیل می‌شد. گسترش طلاق و آغاز تجربه تک‌والدینی در حد گسترده از اواخر همین قرن آغاز شد. «فرهنگ جوانی» اصطلاحی بود که از اواخر دهه 60 میلادی شکاف شدید میان نسل‌ها را نشان داد و قواعد اخلاقی جوامع را دگرگون کرد. با گسترش رسانه‌ها و ارتباطات این روند به جوامع غیرغربی هم انتقال یافت. با این همه در بسیاری از ممالک و به‌ویژه در برخی کشورهای اسلامی شدت این نفوذ و دگرگونی کمتر بود.



خانواده سنتی آمریکایی؛
تصویری که با مرور قرن بیستم «خاطره‌انگیز»تر شد!


از سال 1960 و در فاصله کوتاه سه دهه، خانواده سنتی تقریباً ناپدید شد. به‌گونه‌ای که امروزه خانواده‌هایی با پدر نان‌آور و مادر خانه‌دار با یک یا چند فرزند، فقط یک ششم خانواده‌ها را تشکیل می‌دهند. اندکی نگذشت که طیف گسترده‌ای از هنجارهای خانواده، که طی دهه 1950 و اوایل 1960 غالب بودند، دیگر به طور وسیع پذیرفته نشدند. طلاق دیگر مانند گذشته، شرم آور نبود. اکثریت عظیمی از عموم مردم منکر این نظر بودند که زوج ناراضی از زناشویی باید به خاطر فرزندانشان به زندگی ادامه دهند.  بیشتر آمریکاییان دیگر معتقد نبودند زنی که شوهری برای حمایت از خود دارد نباید کار کند، و اینکه دختر وقتی ازدواج می کند باید باکره باشد، یا اینکه رابطه جنسی پیش از ازدواج غلط است. مشکلات اقتصادی هم از مهمترین عوامل تهدیدکننده خانواده در سده بیستم بود. ضرورت کار بیشتر از یک سو و درآمد پایین از سوی دیگر، خانواده‌داری را مشکل کرد. ترویج برخی اندیشه‌ها و تئوری‌ها نو نیز بر سست شدن قواعد رایج موثر واقع شد. روند گریز از خانواده و تجرد نیز به‌شدت در فرهنگ مردم راه یافت.

انقلاب جنسی، که مقدم بر حرکتی ضدفرهنگ بود، طی دهه 1960، ادبیات، فیلم های سینمایی، نمایش، تبلیغات و الگوی رایج کشور را به تاراج برد. در سال 1962 استراحتگاه گروسینگر در کوه های «کاستیکل» ایالت نیویورک اولین تعطیلات پایانی مجرّدی اش را معرفی نمود. به این وسیله، به طور علنی، زوجیت خارج از ازدواج را تصدیق کرد. در همان سال، ایالت «ایلی نویس» اولین ایالتی شد که همه اشکال رفتار جنسی محرمانه بین اشخاص بالغ را، که به رضایت خود رابطه جنسی داشتند، جرم زدایی کرد. دو سال بعد، در سال 1940، اولین میکده مجرّدها در شمال شرق نیویورک گشایش یافت که با نمایش گیسو، برای اولین بار، برهنگی را در صحنه نمایش «برادوِی» به نمایش گذاشت.

6. ایدز
بیماری ایدز یا سندروم نقص سیستم ایمنی از جوامع همجنس‌گرای آمریکا آغاز شد و دنیای پزشکی را دچار آشفتگی کرد. این بیماری به «طاعون همجنس‌گرایان» معروف شد. ایدز به‌سرعت و از طریق خون آلوده به ویروس بیماری به دیگر بخش‌های جامعه سرایت کرد و اصلی‌ترین عامل بی‌بندوباری اجتماعی شد. بیماری سپس در سطح گسترده‌ای در آفریقا شایع شد و با وجود پیشرفت دانش پزشکی، پزشکان را به بزرگترین معمای قرن‌شان دچار ساخت. همزمان با ظهور ايدز در آمريكا، در آن سوی اقيانوس آتلانتيك، پزشكان در آفريقا، متوجه شيوع يک پديده جديد بهداشتی شدند. اين بيماري كه در زبان محلي «اسليم» (SLIM) –مرگ در اثر تحليل تدريجی بدن– نام گرفته بود، داشت به معضلی عميق در آفريقا تبديل می‌شد. با این همه، همچون همیشه بخش اعظم بودجه‌های مبارزه با رشد و گسترش ایدز به کشورهای غربی اختصاص یافت و به‌ویژه آفریقایی‌ها از آن بهره‌ای نبردند.





تظاهرات برای توج هبیشتر به ایدز در آمریکا، مارس 1987
(تصویر اول) - آفریقا از قربانیان اصلی ایدز در جهان (تصویر دوم)


درهياهويی از جنجال‌ها و ابهامات گسترده درباره اين بيماری كشنده جديد، تلاش‌ها براي تشخيص علت بروز ايدز و نحوه انتقال آن، با شتابی بی‌سابقه آغاز شد. در سال 1984 يک گروه محقق آمريكايی به رياست «رابرت گالو» اعلام كرد كه آنها عامل بيماری ايدز را كشف كرده‌اند، يعنی همان ويروسي كه ما آن را حالا «اچ آي وی» می‌خوانيم. البته اين ادعا با اعتراض «لوک موننتير» و گروه محققان فرانسوی او، كه ماه‌ها قبل اين ويروس را شناسايی كرده بودند، روبرو شد. در بحبوحه اين جنجال‌ها محققان برای پيدا كردن درمان ايدز بسيج شدند: جستجويی كه هنوز هم ادامه دارد.

7. مرلین مونرو
«نورماجین مورتنسن» که از نام خانوادگی مادرش بیکر استفاده می‌کرد، بدون پدر بزرگ شد و دوران کودکی‌اش گاه به شکل فرزندخواندگی و گاه در پرورشگاه‌ها گذشت. در سن شانزده سالگی ازدواج کرد اما خیلی زود از او جدا شد. این جدایی به نقطه عطفی در زندگی او تبدیل شد. موهایش را طلایی کرد و با نام «مرلین مونرو» وارد دنیای فیلم شد. چندی نگذشت که به‌سرعت در جهان پرآوازه شد. پیش از او نیز بازیگرانی بودند که در هالیوود به شهرت دست یافتند اما تفاوت مونرو با آن‌ها چه بود. مرلین مونرو به تنهایی بزرگترین «نماد جنسیت» در جهان غرب شد. استفاده از زیبایی‌های ذاتی او در سینمای آمریکا که خیلی زود قاعده‌مند و شناخته‌شده شد هنوز هم یک معما است.



مرلین مونرو از اواخر دهه 40 بازیگری را شروع کرد و تا 1962 که با مرگی مشکوک از دنیا رفت به بازیگری ادامه داد. در تحلیل‌های سیاسی‌تر و در قالب نظریات امپریالیسم فرهنگی، مونرو نماد تهاجم فرهنگی آمریکا به کشورهای دنیا لقب گرفت. شاید امروز محبوبیت او یک علاقه نوستالژیک باشد اما قرن بیستم به یاد دارد که چگونه وقتی به یک کشور خارجی سفر می‌کرد خیل عظیم طرفدارانش گرد او را می‌گیرند. هرچند امروز هم بازیگران و ورزشکاران از بسیاری چهره‌های سیاسی دنیا محبوب‌ترند اما پدیده مرلین مونرو در کوران جنگ سرد، یک فراواقعیت سیاسی نیز بود. بسیاری امروز هالیوود را با مرلین مونرو می‌شناسند.



مرلین مونرو کلیشه‌ای برای آزادی زنان و جنسیت
 شد (تصویر چپ)؛ اما فمینیست‌ها او را عاملی
برای شیءگشتگی زنان می‌دانند (تصویر راست)


مرلین مونرو از سویی دیگر نماد آزادی و پشت پا زدن به قواعد رایج جامعه آمریکا بود. با اینکه تا آن زمان هنوز برهنگی وارد سینمای آمریکا نشده بود اما شگردهای تماتیک مونرو هنوز هم مروج نمادهای بی‌قیدی و گریزگرایی است. اگرچه او در دوران زندگی کوتاه خود خدمت بزرگی به امپریالیسم فرهنگی آمریکا کرد و از سوی دیگر شعاری برای آزادی‌خواهان و لیبرال‌مسلکان شد اما مرگ رازآلود او خیلی‌ها را به فکر فرو برد. برخی معتقدند که مرگ او خودکشی ناشی از مصرف زیاد مواد مخدر بود. برای این امر هم دلایلی برمی‌شمارند از جمله آنکه مونرو در اواخر زندگی از وضعیت ظاهری خود رضایت نداشت و حتی با مراجعه به پزشکان زیبایی درصدد بهبود زیبایی خود برآمده بود. اما روایت دیگری هم وجود دارد که معتقد است نزدیکی روزافزون مونرو به جان. اف. کندی عامل اصلی مرگ او است. کسی که خود نیز مدتی بعد با تیر گلوله‌ای که به مغزش اصابت کرد کشته شد. مرگ مونرو در جوانی او را به اسطوره‌ای تمام عیار تبدیل کرد که هنوز هم بزرگترین ارجاع آزادی زنان و بی‌اعتنایی نسبت به قواعد اخلاقی و عرفی است.

8. سقط جنین
بین سال‌های 1950 تا 1985 میلادی نزدیک به همه کشورهای صنعتی و بسیاری کشورهای دیگر قوانین مربوط به سقط جنین را آزاد کردند. اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۱۹، ایسلند در ۱۹۳۵ و سوئد در ۱۹۳۸ از نخستین کشورهایی بودند که برخی یا همه اشکال سقط جنین را قانونی کردند. در آلمان نازی ۱۹۳۵، قانونی تصویب شد که به موجب آن سقط جنین برای کسانی که به طور ارثی بیمار تلقی می‌شدند مجاز شمرده می‌شد، در حالی‌ که زنانِ نژادِ آلمانی، به ویژه، از سقط جنین منع می‌شدند. قانون حمایت از به‌سازی نژادی در 1948، ژاپن را به یکی از نخستین کشورهایی که سقط جنین را در شمول قانون قرار دادند مبدل کرد. این قانون در سال 1996 با عنوان قانون حمایت بدنی مادران اصلاح شد. براساس یک نظرسنجی در سال 1998 سقط جنین در سطح گسترده‌ای در ژاپن پذیرفته شده بود.



قرن بیستم عرصه درگیری برای سقط جنین بود:
«سقط جنین را قانونی کنید!»

در آمریکا، تا حدود ۱۹۳۰سقط جنین از زایمان به مراتب خطرناک‌تر بود، در این زمان بهبود فزاینده شیوه‌های سقط جنین نسبت به زایمان، موجب امن‌تر شدن سقط جنین می‌شد. از این موقع بحث پیرامون سقط جنین اغلب در بررسی‌های تخصصی بیمارستان‌ها راه یافت. گروه‌های بسیاری بودند که استدلال می‌کردند قوانین مربوط به سقط جنین باد تغییر کند. در 1959، موسسه حقوق آمریکا تجدیدنظرهایی را پیشنهاد کرد که در برخی ایالات مورد استفاده قرار گرفت. در دهه 60 میلادی، شیوع سرخک آلمانی (که اغلب باعث بروز نقایص ولادت می‌شود) به سقط جنین بسیاری انجامید. برخی پزشکان، برای ترس از پیگردهای قانونی خواهان قوانین لیبرال‌تری شدند. در 1969 از بچه‌دار شدن برنامه‌ریزی شده از لغو قوانین ضد سقط جنین حمایت کرد. در 1970، هاوایی و نیویورک این قوانین را لغو کردند اما در 1972 همه‌پرسی درباره آزاد کردن این قوانین در میشیگان شکست خورد.



معترضان به تصویب قانونی‌شدن سقط جنین:
«هر کسی باید یک روز تولد داشته باشد.»
«22 ژانویه 73، سیاه‌ترین روز تاریخ آمریکا.»


اما تغییر ناگهانی و گسترده تنها پس از 1973 رخ داد، زمانی که دادگاه عالی ایالات متحد در روی واد حکم داد که قانون ضد سقط جنین در تگزاس ضد قانون اساسی است. قانون تجویز سقط جنین در 22 ژانویه 1973 بدان معنا بود که پزشکی مدرن، سقط جنین را به امری نسبتاً بی‌خطر تبدیل کرده است. بر همین اساس غربی‌ها به این نتیجه رسیدند که چون آسیب سقط جنین از بین رفته است می‌توان آن را مجاز دانست. اما چنین چیزی درست نبود. سارا دوبو پژوهشگر جنسی معتقد است «وقتی سیاستمداران (برای اولین بار در دهه 70 میلادی) حقوق مادر را در سقط جنین تصویب می‌کنند، در حقیقت حقوق انسان‌های دیگری را نادیده می‌گیرند و علاوه بر این از لحاظ روانشناختی در آینده آسیب‌هایی برای مادر به همراه دارد.» 

9. آرایش
توجه به خود و آراستن چهره، پیشینه طولاني در تاريخ دارد اما آرايش كردن به شكل امروزی بدون شک پديده‌ای قرن بيستمی است. استفاده از لوازم آرايشی، به‌ويژه در آمريكا و در ميان دختران جوان در سده بيستم گسترش يافت. در دهه‌های نخستین سده بیستم، شاید از هر 5 زن آمریکایی، تنها یک نفر از لوازم بهداشتی و آرایشی استفاده می‌کرد؛ آن هم اگر همه انواع این لوازم را در نظر بگیریم و نه فقط آرایش‌های صورت. با این حال بین سال‌های 1910 تا 1929، یعنی فقط 20 سال، آن تعداد به 70 درصد زنان آمریکایی، سیاهپوست و سفیدپوست، رسید. این امر نشانگر تغییری بود که در درک زنان غربی از خود به وجود آمده بود و البته شدیدا تحت تاثیر تولید انبوه سرمایه‌داری و تبلیغات قرار داشت. این جریان با مبارزات فمینیستی برای استقلال و آزادی زنان همزمان شد و قدرت ویژه‌ای یافت.



رواج شدید لوازم آرایشی و تبلیغات این محصولات
چهره زنان قرن بیستم را دگرگون کرد


از دهه 30 به بعد، دیگر زنان توانستند از میان 3000 نوع پودرهای صورت و انواع زیادی  رژ لب دست به انتخاب بزنند. یک تغییر بزرگ در معیارهای آرایشی در اوایل قرن بیستم، «جنسیت» فرد بود. در دهه 50 بیش از 90 درصد زنان به مصرف لوازم آرایشی روی آوردند. این اتفاق انعکاسی از طبقات متوسط در حال گسترش در جهان غرب بود. آرایش کردن حالا دیگر به «عادت»ی تبدیل شده بود که در روح و روان زنان ریشه دوانده بود. آن‌ها اگر بدون استفاده از لوازم آرایشی بر چهره‌شان یا لاقل یک رژ بر لب از خانه بیرون می‌رفتند احساس برهنگی می‌کردند. ایده ابراز وجود زنانه در این موقع مطرح شد. 



زنان در قرن بیستم «عادت» کردند که وقت
زیادی را برای آرایش خود اختصاص دهند!


در طول دهه 60 و 70، بسیاری از زنان در جهان غرب، تحت تاثیر فمینیسم تصمیم گرفتند که بدون آرایش در انظار ظاهر شوند. جنبش ضد آرایش یکی از نتایج این جنبش بود؛ فمینیست‌ها بر این باور بودند که آرایش زنان را به جنس درجه دوم تبدیل می‌کند و آن‌ها را ابزار جنسی می‌سازد که باید ساعت‌ها را به آرایش و ساختن خود سرگرم کنند. از این رو، آرایش در دهه 70 به دو بخش تقسیم شد: روزها با یک «چهره طبیعی» و شب‌ها با چهره‌ای بی‌نهایت جنسی و بزک کرده. هر چه به پایان قرن نزدیک می‌شویم تجارت لوازم آرایشی قدرت بیشتری می‌گیرد. البته دهه‌های 50 به بعد میلادی هم با تکیه بر ستارگان سینما و مدل‌های آرایشی گوناگون تغییر اساسی را به وجود آورده بود. چنین مساله‌ای را یه‌خوبی می‌توان در ایران پیش از انقلاب اسلامی مشاهده کرد.

10. حجاب
موج بازگشت به خویشتن در میان مسلمانان و احیای اندیشه‌های اسلامی متناسب با مقتضیات زمان، تحول اساسی دیگری بود که در این قرن به وقوع پیوست. بسیاری از اندیشمندان مسلمان -اعم از سنی و شیعه- به بررسی مسائل زنان برگرفته از معارف دینی پرداختند. کتاب‌های زیادی در این باره نگاشته شد و افرادی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری در میان شیعه و نیز احمد شاکر، رشید رضا و ... در میان اهل سنت این اندیشه را تقویت می‌کردند که سیر حرکت غرب در مورد مساله زنان به سمتی خواهد رفت که فاجعه‌ای جهانی پدید می‌آورد. این گروه با تاکید بر مزایای اندیشه اسلامی درباره زنان به بازخوانی برخی پیشنهادهای عملی هم دست زدند که زنان مسلمان را از بار هویتی مناسبی برخوردار کند.





تفسیرهای معنوی‌تر نسبت به زنان در همین دوره افزایش پیدا می‌کند. با اینکه قرن بیستم، ناگزیر قرن تسلط اندیشه ابزارانگاری نسبت به زنان و بهره‌گیری حداکثری از زیبایی‌های آنهاست اما رگه‌هایی از حرکت‌های مستقل و مبارز هم دیده می‌شود. مسلمانان
به‌ویژه در ممالک غیرمسلمان به حجاب به عنوان یک ابزار هویتی نگریستند. حجاب افزون بر اینکه وسیله برای حراست از زنان بود می‌توانست وسیله‌ای برای بیان اعتراض به وضعیت زنان در جهان نیز باشد. برخلاف اوایل قرن که تحت انحطاط فرهنگی و وضعیت نابسامان اجتماعی، وضعیت زنان در جوامع اسلامی فاجعه‌آمیز بود با نزدیک شدن به اواخر قرن، با شروع یک موج احیاگری دینی اقبال بیشتری به حجاب ضورت گرفت. این اقبال با اندازه‌ای بود که آغازگر موجی از تخریب و پایمال کردن حقوق زنان مسلمان در کشورهای بیگانه شد.