خاطرات و فضای روحانی حسینیه تخریب و شنیده هایمان از حاج محسن دین شعاری­اش در یادمان ماند تا اینکه مزارش در گلزار شهدای بهشت زهرا شد مکانی برای رفع خستگی و دلتنگی و تنفس در شبهای جمعه... و یکی از همین شبها بود که او به سراغمان آمد! سر مزارش نشسته بودیم که صدای پایی آهسته آمد.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - گفته اند شرف المکان بالمکین... اعتبارمکان ها به انسان هایی است که درآنها زیسته اند و چه خوب گفته اند و پادگان دوکوهه چنین مکانی است؛ اگر شهدا نبودند و بسیجی ها، آنچه می ماند، پادگانی بود درندشت، با زمین هایی آسفالته و کم و بیش خاکی و پرسنگریزه، خشک و کم دار و درخت، ساختمان هایی کوتاه و بلند و شبیه هم ... اما دوکوهه سال ها با شهدا زیسته است، بابسیجی ها و از انها روح گرفته است، روحی جاودانه. قصه کتاب ما هم از همین دوکوهه شروع شد و ساختمانی متفاوت با بقیه ساختمانها که در انتهایی ترین نقطه دوکوهه قرار داشت و قرار و آرام همه بچه های گردان تخریب بود. مکان مقدسی که روزگاری تخریب چی ها در آن بازار معامله ای داشتند.


در کنارش قبرهایی که کنده شده بود تا تخریبچی ها شب ها در آن بخوابند و راز و نیاز کنند و  نماز شب بخوانند. "حسینیه تخریب" با وجود گذر سالها همچنان با ابهت در جای خود ایستاده بود و هنوز به حضور یاران سفرکرده اش می بالید... همه جای حسینیه صحبت از تخریبچی های شهیدش داشت و شاخص تر از همه عکس و نام معاون فرمانده گردان، شهید حاج محسن دین شعاری، مردی با محاسن بلند... آنجا هر که می خواست از او حرف بزند می گفت: حاج محسن، فرمانده ای خوش سیما و خوش مرام بود که هرکه اولین بار می­دیدش عاشقش می­شد. شوخی ها و اخلاق نمونه اش زبانزد بود، اصلا او لنگر گردان تخریب بود... از او شنیدیم اما همچنان چیزی ما را به سمت او می­کشاند...

خاطرات و فضای روحانی حسینیه تخریب و شنیده هایمان از حاج محسن دین شعاری­اش در یادمان ماند تا اینکه مزارش در گلزار شهدای بهشت زهرا شد مکانی برای رفع خستگی و دلتنگی و تنفس در شبهای جمعه... و یکی از همین شبها بود که او به سراغمان آمد! سر مزارش نشسته بودیم که صدای پایی آهسته آمد.

سر که بلند کردیم آقا محسن را دیدیم که گرد سفیدی گذشت سالها بر موهایش نشسته بود و خبری هم از محاسن بلندش نبود! کمی که گذشت با صدای حاج صمد دین شعاری، برادر بزرگوار شهید به خود آمدیم. فهمیدیم که نه خود حاج محسن که شاید پیکی از سوی اوست تا هم ذهن و دل ما با صحبت در موردش آرام بگیرد و هم شهید حاج محسن دین شعاری، جانشین گردان تخریب محمد رسول الله(صلی الله علیه)  آنکه دوستانش به حق به او عنوان " علمدار گردان تخریب" را داده اند بعد از گذشت حدود بیست و شش سال از غربت و گمنامی درآید و شرح رشادتها و جانبازیهای او و همراهانش زبان به زبان بچرخد و پرآوازه تر شود.

در نهایت "گروه تحقیقاتی فتح الفتوح" که از نام و امکانات آنچنانی دیگران بی بهره بود و امید و سرمایه اش پس از لطف خداوند و عنایت شهدا به بضاعت و توانایی و انگیزه اعضای کم تعداد گروهش بود با همکاری صمیمانه و بی دریغ حاج صمد دین شعاری قدم در مسیری پر فراز و نشیب گذاشت. گفتگو و مصاحبه با خانواده و دوستان و همرزمان آقا محسن پنجره جدیدی از شخصیت شهید دین شعاری برایمان گشود و با دیدن عکس ها و نامه هایش انگار لحظه ها در کالبد زمان متوقف شد و پا در روزگار حضورش گذاشتیم...   

کار نگارش کتاب که به پایان رسید، تقویم روی میز به ما بشارت روز میلاد حضرت قمر بنی هاشم(ع) را می­داد و اینگونه شد که ما کتاب علمدار میدان تخریب را به علمدار دشت کربلا تقدیم کردیم و نامش را هم گذاشتیم: "لبخندی به معبر آسمان"



بسیاری از کتاب استقبال کردند به طوری که این تحفه، جزء چند اثر پرفروش و پر استقبال انتشارات صریر در روزهای بیست و ششمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران شد. در این میان افرادی هم بودند که علیرغم درخواست گروه برای مصاحبه و ذکر خاطرات نه تنها کمکی نکردند بلکه بعد از انتشار کتاب زبان به خرده گیری و شماتت گشودند که واویلا، عجله کردید، حق شهید ادا نشد! شاید به نظر آنان باید بیش از حدود سه دهه می گذشت تا نامی از گردان تخریب و آقا محسنش در فضای کتاب دفاع مقدس طنین انداز شود. بگذریم!

اگر این نوشته را خواندید و دلتان هوایی دوکوهه و ساختمان تخریب و فرمانده اش شد، کتاب" لبخندی به معبر آسمان" را بخوانید. مطمئن باشید حاج محسن با شوخی ها و خنده هایش، با شجاعتها و جوانمردیهایش دل شما را هم خواهد برد...