بیش از دوماه بود که بستان را گرفته بودیم و پاتک‌های متعدد عراقی‌ها را خنثی کرده بودیم، ولی مشخص نبود عراق با چه معیار نظامی پس از این مدت وارد عمل شده است و زبده‌ترین نیروهایش را در این منطقه وارد عمل کرده است.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - سرهنگ علی قمری یکی از قهرمانان دوران دفاع‌مقدس است که ناگفته های زیادی از روزهای جنگ دارد و خاطراتش روزهای آتش و خون را به یاد می‌آورد. ایشان را در خرمشهر در مأموریت انتقال تجربیات جنگی‌اش به دانشجویان دوره‌های افسری یافتیم و شبی تا صبح دل به گفته‌هایش سپردیم. با درج بخشی از خاطرات ایشان تماس‌های زیادی داشتیم که خواهان چاپ کامل خاطراتشان بودند.اینک بخشی دیگر از خاطرات این افسر شجاع و میهن‌دوست پیش روی شماست و باز هم وعده می‌دهیم در هر فرصت مناسبی بخش‌های دیگری از خاطراتشان را به دست چاپ بسپاریم.

پس از عملیات طریق‌القدس به یگان ما ابلاغ شد تا به سمت دزفول برویم. از نظر نظامی چون ما بستان را گرفته بودیم، شکاف عمیقی بین دو بخش از نیروهای عراقی در داخل خاک کشورمان ایجاد شده بود و وقت آن بود که با متجاوزان بعثی که در منطقه عمومی شوش و دزفول حضور داشتند وارد درگیری شویم.

عراقی‌ها از این طریق با داخل خاک عراق ارتباط داشتند و احتمال این‌که نیروهای دشمن وارد شهر شوش و دزفول شوند و امنیت استان خوزستان را به مخاطره بیندازند وجود داشت. منطقی‌ترین کار اجرای عملیات در این منطقه بود. در جریان عملیات طریق‌القدس نیروهای دشمن به دو بخش تقسیم شده بودند و ارتباط دشمن که قبلاً از طریق بستان انجام می‌گرفت دیگر آسان نبود.

سخنان امام(ره) هم که فرمود: عملیات «طریق‌القدس فتح‌الفتوح است» ناظر به این نکته بود. عراقی‌ها برای پشتیبانی یگان‌های خود در شوش و دزفول مجبور بودند 300 کیلومتر را در داخل خاک خود طی کنند که این مسأله به ما فرصت می‌داد تا قبل از تقویت نیروهای عراقی در شوش و دزفول عملیات انجام دهیم و یقین داشتیم که فرماندهان و کارشناسان نظامی به این نتیجه رسیده بودند که قبل از تجهیز و تقویت نیروهای دشمن در این منطقه عملیاتی را به اجرا  درآورند.

یگان ما از بستان به سمت دزفول حرکت کرد اما پس از 10 ساعت به ما دستور بازگشت به بستان
داده شد. عراقی‌ها برای باز داشتن ما از عملیات در منطقه شکاف میان نیروهایشان فعل و انفعالاتی را در بستان شروع کرده بودند و لازم بود ما برای حفظ مواضع خود به آنجا برگردیم. اگر بستان را از دست می‌دادیم تمام آنچه رشته بودیم پنبه می‌شد و به هر قیمتی باید از آن منطقه دفاع می‌کردیم.

یگان ما چون به منطقه آشنا بود و تعدادی نیروی بومی و عرب زبان داشتیم  و نفرات ما وجب به وجب خاک منطقه را می‌شناختند از ما خواسته شد تا در منطقه حاضر شویم. هنوز به بستان نرسیده بودیم که صدای انفجارهایی که ناشی از آتش‌باری سنگین دشمن و غرش توپ‌های آن‌ها بود به گوش می رسید همه‌چیز حکایت از آن داشت که نبردی خونین در جریان است.

تیپ زرهی زنجان رودرروی دشمن ایستاده بود و یکی از گردان‌هایش بشدت درگیر بود، بلافاصله خود را به مواضع خودی رساندیم و شروع به مقابله با نیروهای عراقی کردیم. آتش توپخانه عراقی‌ها لحظه‌ای قطع نمی‌شد، حجم آتش به اندازه حجم آتش «تهیه» بود. معمولاً آتش تهیه در آغاز حمله و حداکثر به مدت 20 دقیقه اجرا می‌شود ولی عراقی‌ها بیش از 24 ساعت بود که شدیدتر از آتش تهیه را بر سر ما می‌ریختند و لحظه‌ای هم قطع نمی‌کردند.

بیش از دوماه بود که بستان را گرفته بودیم و پاتک‌های متعدد عراقی‌ها را خنثی کرده بودیم، ولی مشخص نبود عراق با چه معیار نظامی پس از این مدت وارد عمل شده است و زبده‌ترین نیروهایش را در این منطقه وارد عمل کرده است. عراقی‌ها برای ایجاد وحشت و ترس در میان نیروهای ایرانی تعدادی از رزمندگان ما را سر بریده بودند و قصدشان از این کار ایجاد رعب و گرفتن توان و انگیزه دفاعی از نیروهای ما بود. می‌توان گفت اکثر تجهیزات و امکانات عراق برای بازپس گرفتن چزابه، بستان و پل سابله متمرکز شده بود و این کار بی‌سابقه بود.

گردان 125 زرهی به فرماندهی سرگرد مخبری در چزابه رودر روی  عراقی‌ها بود و فشار زیادی را
تحمل می‌کرد. ما در موقعیت خود مستقر شدیم، جنگ لحظه به لحظه خونین‌تر می‌شد و هر روز با اضافه شدن نیروهای جدید به هر دو طرف، آتش جنگ شعله‌ورتر می‌‌گردید. توپخانه ما نیز با قدرت آتش‌باری دشمن را پاسخ می‌گفت و همین باعث پیشروی نکردن نیروهای عراقی بود.

سرهنگ صیادشیرازی که یکی از فرماندهان عالی رتبه جنگ بود، در بحبوحه این نبرد سخت وارد منطقه شده و با اعطای دو درجه به سرگرد مخبری و تشویق نیروها موجب تقویت روحیه آنان گردید.
ازآن طرف صدام شخصاً وارد معرکه جنگ شد و براساس شنودهای رادیویی گفته شد که خود وی فرماندهی عملیات را برعهده گرفته است. در حین درگیری عراقی‌ها توانستند از پل سابله عبور کنند و به طرف سوسنگرد و هویزه هجوم بیاورند. بلافاصله یک یگان زرهی ارتش به فرماندهی سرهنگ لهراسبی برای مقابله با نیروهای متجاوز دشمن مأموریت یافت و توان خوبی از موشک تاوزن و دراگون و تعدادی شکارچی تانک در اختیارشان قرار گرفت.

سرهنگ نیاکی فرمانده محور، مرتب به یگان‌ها سرکشی و دستورات لازم را صادر می‌کرد. شدیدترین جنگ زرهی بین نیروهای متجاوز عراقی و رزمندگان ایران درگرفت و سه شبانه‌روز خونین ترین ایام جنگ را رقم زد، تا آن روز چنین نبردی اتفاق نیفتاده بود. لحظه به لحظه آمار شهدا و مجروحان بیشتر می‌شد و ما می‌باید با چنگ و دندان از حریم دین و میهن دفاع می‌کردیم.

فرماندهان ارتش و سپاه به منطقه تردد می‌کردند تا ارزیابی درستی از میدان جنگ به دست آورند و مانع پیروزی دشمن شوند. آتش طرفین قطع نمی‌شد، این نبرد خونین 8 روز به طول انجامید و هر دو طرف تلفات زیادی را متحمل شدند. روز هشتم سرگرد مخبری و همرزمانش به شکلی حماسی نیروهای عراقی را در چزابه پس زدند. و این پیروزی روحیه پرسنل را مضاعف کرد و انگیزه‌ها را برای مقاومت تقویت نمود. در این 8 روز عراق 10 بار علیه ما عملیات انجام داد و هر بار با آتش سنگین قصد پیشروی داشت که موفق نشد.

پس از عقب رانده شدن دشمن از چزابه، حجم آتش به طور محدودی کاهش یافت ولی عراقی‌ها دست‌بردار نبودند و چند روز بعد مجدداً حمله‌ای را آغاز کردند که در نتیجه دو خاکریز ما را تصرف و کسانی را که اسیر کرده بودند به انتقام مقاومت جانانه بی‌رحمانه  سربریدند.

بار دیگر حملات عراقی‌ها از سر گرفته شد، معلوم بود که به هر قیمتی می‌خواهند مواضع از دست داده خود در جریان فتح‌المبین را پس بگیرند؛ سرانجام فرماندهان تصمیم گرفتند برای برهم زدن آرایش دشمن، از قالب دفاعی خارج و در یکی از محورها حمله کنیم.

تک محدود ما قرار شد از طرف تنگ چزابه و تپه سبز به طرف فکه باشد. گردان الغدیر هم به ما پیوست، ساعت 12 شب به عنوان زمان حمله تعیین شد، اما عملیات لو رفت و ما نتوانستیم بدرستی وارد عمل شویم، نیروهای گردان الغدیر که زودتر از موعد وارد عمل شده بودند در شیارها یکدیگر را گم کردند و عراقی‌ها از فرصت استفاده کرده و با تیربار به جان آن‌ها افتادند. در آن شرایط تنها کاری که می‌توانستیم انجام دهیم جمع‌آوری نیروهای باقی مانده گردان الغدیر بود که از یک گردان فقط 11 نفر زنده مانده و فرمانده آنان هم به شهادت رسیده بود.

با پیش آمدن وضعیت جدید بلافاصله فرماندهان اعم از ارتش و سپاه دور هم جمع شدند و با سازماندهی مجدد حمله دیگری طراحی و به مرحله اجرا درآمد. این بار حمله ما موفق بود و توانستیم خاکریزهای خودمان را که دشمن در چند روز اخیر گرفته بود پس بگیریم و دشمن را
عقب برانیم.

* اسماعیل علوی / روزنامه ایران