دمدمای غروب بود که صفوف نماز در حیاط تشکیل شد؛ رهبر معظم انقلاب با همان نشاط و صلابت و تبسم شیرین همیشگی وارد شدند و یکی‌یکی با شاعران پیشکسوت سلام و احوال‌پرسی کردند.

گروه فرهنگی مشرق - عصر شنبه، بیست و یکم تیرماه 1393 شب نیمه رمضان المبارک، موعد گردهمایی شاعران با رهبر معظم انقلاب فرا رسید. امسال نیز شاعران بسیاری از سراسر کشور به این مراسم به‌یادماندنی دعوت شده بودند. حیاط حوزه هنری محل تجمع اولیه‌مان، سرشار بود از به هم رسیدن‌ها، سلام‌ها و گفت‌وگوهای شاعرانی که بعضی پس از سال‌ها به هم رسیده بودند.

امسال آن‌گونه که پیش از این نیز شنیده بودیم شاعران بسیاری برای نخستین بار دعوت شده بودند و چهره‌های جوان نیز بیشتر از سال‌های گذشته بودند. از کاروان پیشکسوت‌ها و شاعران بنام انقلاب اسلامی هم چهره‌هایی مثل علیرضا قزوه، یوسفعلی میرشکاک، مرتضی امیری اسفندقه، عباس براتی‌پور، کیومرث عباسی قصری، زکریا اخلاقی، ناصر فیض، سعید بیابانکی و چند پیشکسوت دیگر، بیش از دیگران مرکز حلقه‌های صمیمی شعرا شده بودند.

کاروان شعرا حدود ساعت 18:30 عازم بیت رهبری شد. شاعران برای درک محضر رهبرشان لحظه‌شماری می‌کردند. بسیاری از شاعران جوان که احتمال شعرخوانی‌شان می‌رفت در حال آماده‌سازی خود برای شعرخوانی بودند و البته هیچ‌کس نمی‌دانست قطعاً چه کسانی شعر خواهد خواند. هرسال همین طور است. با توجه به اقتضائات جلسه، معمولا فهرست شاعران تغییراتی می‌کند که موجب می‌شود کمتر کسی بتواند به شعرخوانی خود یقین داشته باشد. شاید بتوان گفت فهرست شاعران، جدا از همه داوری‌ها و نظرات شوراهای کارشناسی، در نهایت بسته به "تقدیر" است.

دمدمه‌های غروب بود که صفوف نماز در حیاط تشکیل شد و پس از گذشت دقایقی، رهبر معظم انقلاب با همان نشاط و صلابت و تبسم شیرین همیشگی، به جمع صمیمی شعرا وارد شدند و یکی‌یکی با شاعران پیشکسوت سلام و احوال‌پرسی کردند.

کم‌کم صف طولانی شاعران و تجمع آنان برای صحبت با ایشان، با تقدیم کتاب شکل گرفت و تا زمان اذان تقریباً سی نفر توانستند از نزدیک به محضر ایشان برسند. مثل همیشه رهبر فرزانه انقلاب با روی خوش، شاعران را می‌نواخت و برای هرکدام خاطره‌ای به‌یادماندنی رقم می‌خورد.

پس از نماز جماعت به امامت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، نوبت نشستن بر سر سفره افطار بود. سفره‌ای ساده‌ که در فضایی صمیمی، روی موکت پهن شده بود و این امکان را فراهم می‌کرد تا شاعران جوان و پیشکسوت بتوانند با برجسته‌ترین چهره جهان اسلام و مقتدای عدالت‌خواهان جهان، همسفره شوند و افطار کنند.

تقریباً ساعت 10 شب بود که جلسه با تلاوت آیاتی از قرآن مجید توسط "علی شیرزاد" قاری بین‌المللی آغاز شد. علیرضا قزوه مثل سال‌های اخیر اجرای این جلسه مهم را بر عهده داشت و با بیت‌هایی از یکی از غزل‌های رمضانی خود جلسه را آغاز کرد:



به سلام رمضان، بر شده‌ام باز به بامی
ماه نو! ماه نو! از ما ت درودی و سلامی

ماه نو! ماه نو! امسال به پیمانه چه داری؟
پیش از این از رمضانم، نه می‌ای مانده نه جامی

ماه نو! در پی تفسیر نویی از رمضانم
روزه آن نیست که صبحی برسانیم به شامی

سپس قزوه به عنوان مقدمه یادی کرد از همه شاعران درگذشته و پس از آن اشاره کرد به ضیق وقت و بلندای فهرست اسامی که در دست دارد. قزوه از شاعران خواست به خواندن یک شعر اکتفا کنند تا فرصت به همه برسد. امسال نیز به رسم ادب، شعرخوانی‌ها با شاعران میهمان از کشورهای همسایه آغاز شد.



دکتر ظهیر احمد صدیقی از پاکستان نخستین شعرخوان دیدار امسال بود. او حافظ قرآن و استاد دانشگاه‌های پاکستان است. قزوه توضیح داد که شب پیش، این شاعر پاکستانی شعری برای رهبر معظم انقلاب سروده و با خط خوش آن را زینت داده و مهیای تقدیم به ایشان کرده است. دکتر صدیقی این غزل را با موضوع پیوند ایران و پاکستان خواند، شبیه به آن شعر معروف اقبال لاهوری که «ای جوانان عجم! جان من و جان شما»:
 
اي فروغ فكر و فن، از نور افكار شما
 رونق گلزار ما، از رنگ رخسار شما

ثابت و قايم مثال كوه، كردار شما
همچو برگ گل لطيف و نرم، گفتار شما

اي عزيزان عجم! اي صاحبان دين و دل!
ديدن خضر و مسيحا هست، ديدار شما

شاد بادا شهر يزد و مشهد و شيراز و قم
زنده بادا مردم جانباز و سالار شما

راه شعر و حكمت و عرفان به ما بنموده‌اند
مولوي و حافظ و خيام و عطار شما

همچو يك جان در دو تن اسلام ما را ساخته ست
دشمن‌تان دشمن ما، يار ما يار شما

خانه‌هاي ما همه پيوسته چون دل‌هاي ما
محكم از ديوار ما، گرديد ديوار شما

دشمنان خاک ايران، دوست با هم گشته‌اند
اين حقيقت را ببيند چشم بيدار شما

اتحاد قوم مسلم مقتضاي دقت است
اتحاد قوم مسلم، كار ما كار شما

دوستي پاك و ايران، تا ابد پاينده باد
پر بهاران باد باغ ما و گلزار شما

 
 شیرینی و سادگی این شعر تحسین رهبری را در پی داشت. حضرت آقا گفت: خیلی خوب بود آقای پروفسور! خوش‌مضمون، خوش‌لفظ و خوش‌جهت. صدیقی در پاسخ فرمود: همه‌ی اینها را ایران به من داده است.



دکتر بلرام شکلا شاعر هندوستان که به دین هندو است و به گفته قزوه چهار سال است که زبان فارسی را آموخته، شعر بسیار زیبایی در وصف امیرالمؤمنین امام علی(ع) خواند که شگفتی و تحسین جمع و رهبری را در پی داشت. رهبر معظم انقلاب دعا کرد ایشان تحت حمایت و راهنمایی مولا علی(ع) پایدار باشند. آن شعر زیبا را مرور می کنیم:

به من رساند نسیم سحر، سلام علی
برهمنم كه شدم چون عجم، غلام علی

من ضعیف چگونه به شعر پردازم
كنار معجزه كامل كلام علی

چو كودكی كه محبت ز مادر آموزد
خوشم كه نكته می‌آموزم از مرام علی

ز بندهای جهان آن زمان رها گشتم
 كه اوفتادم چون مرغكی به دام علی

مساز بطن خودت را چو گور جانداران
مرا غلام كند این صدا ز كام علی

علی علی و علی عالی و علی اعلا
 پر است هفت ممالك ز عطر نام علی

سلام ما به علی آن وصی پیغمبر

 سلام ما و رسولان به احترام علی

چون نزد حضرت حق سجده كرده است و قیام  
 بود قیام، همه سجده و قیام علی

علی امیر خرابات عشق و توحید است
تمام خلق به مستی كشند جام علی

خدا كند كه بخوانم چو مردم آزاد
 علی امام من است و منم غلام علی

 


مؤمن قناعت را بی‌شک باید بزرگترین شاعر امروز تاجیکستان از نظر کسوت و رتبه ادبی دانست. این شاعر برجسته دیگر میهمان خارجی امسال بود که فرصت شعرخوانی یافت. قزوه اشاره کرد که شعری که خوانده خواهد شد در بحبوحه‌ی دفاع هشت ساله ایران سروده شده است. مؤمن قناعت در قالب یکی از هیئت‌های پارلمانی شوروی سابق به یکی از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس رفته بوده که بنا به خواست یکی از رهبران عرب که خلیج را عربی می‌دانست برای شعرخوانی، شعری با این مطلع می‌گوید:

از خلیج فارس می‌آید نسیم فارسی
ابر در شیراز می‌بارد چو سیم فارسی

دُر از این دریا نمی جویم که دور افتاده است
از ته دریا دُر اشک یتیم فارسی

شیخ را سرمست دیدم یک شبی از بوی نفت
رفت با عطر کفن عطر و شمیم فارسی

حضرت آقا این شعر را بسیار تحسین کردند و به‌شوخی گفتند: به یاد آقای قزوه هم آوردید که به جای "خلیج" بگویند "خلیج فارس"!



شاعر بعدی خانم دکتر آنا برزینا از اوکراین بود که در ایران زبان فارسی را آموخته بود. برزینا نقشی را هم در سریال شوق پرواز (شهید بابایی) ایفا کرده است. غزلی که این شاعر درباره ایران خواند بسیار با استقبال رهبری و جمع شاعران همراه بود:

این خاک گهربار که ایران شده نامش
شیری است که مابین دو دریاست کنامش

مهتاب نشسته، سر هر گنبد این خاک
مانند کبوتر که نشسته است به بامش

از مرز فرا رفته به پیغمبری شعر
با سعدی و با مولوی از عشق، پیامش

شوقی ازلی دارم، با خاک عزیزش
عشقی ابدی دارم، در دل به دوامش

از شوق، مشرف بشو ای باد صبا تا
یک بار سلامم برسانی به امامش
 


فرزانه خجندی شاعر شهیر تاجیکستان، شعرخوان بعدی دیدار امسال بود. غزلی با ردیف طولانی"شبت خوش باد  و روزت خوش":

درود ای قاصد شب‌ها، شبت خوش باد و روزت خوش
نو انشایی و نو افشا، شبت خوش باد و روزت خوش

اگرچه زیردست توست نتوانی چشید آخر
از این قند و از آن حلوا، شبت خوش باد و روزت خوش


آقا پس از تحسین شعر، خطاب به شاعر فرمودند: شبت خوش باد و روزت خوش!
 


قزوه از شاعران افغانستانی حاضر در جلسه مثل "محمدکاظم کاظمی" یاد کرد که وقت خود را به جوان‌ترها داده‌اند و از یکی از بانوان شاعر افغان مقیم ایران به نام سیده تکتم حسینی تقاضای شعرخوانی کرد. حسینی در این سال‌ها، نامی پرامید در شعر جوان افغانستان بوده است. غزل خوب او چنین بود:

نشسته برف پیری روی مویت، دلم می‌خواست تا باران بگیرد
تنت از خستگی خرد و خمیر است، بیا تا خانه بوی نان بگیرد

 
بهـــــاران از تو تصویـــری ندارد، پــدر! پاییـــــز تقصیـــری ندارد
نمی‌خواهم که در این فصل غربت، دل پرمهــرت از آبان بگیرد
 
غریب و خسته و بی سرپناهم، سیاه است آسمان بختگاهم
برای برگ‌های زرد عمـــــرم، بگـــو جنگل حنــابندان بگیــــرد
 
پدر اندوه در دل‌هــا زیاد است، سرِ راه تو مشکل‌ها زیاد است
بگو کی می‌رسد از راه آن روز، که بر ما زندگــی آسان بگیرد
 
خدا قوت.. نباشی خسته ای ماه! از این دنیای تاریک و پر از آه
خدای یوسف ِ افتـــاده در چاه، تقاصت را از ایــن زندان بگیرد
 
خدا را شکــــر اگر امروز غـــــم هست، حرم هست و حرم هست و حرم هست
خودت گفتی به من امکان ندارد، دل سادات در ایــران بگیرد

 
این شعر بخصوص بیت سوم و آخرش با استقبال رهبر و شاعران حاضر مواجه شد به‌گونه‌ای که تا لحظاتی پس از شعرخوانی، ذوق آن با حضرت آقا مانده بود و ایشان قسمتی از این شعر (بگـــو جنگل حنــابندان بگیــــرد) را در گوش قزوه تکرار کرده اظهار خشنودی می‌کردند.



سپس بانوی شاعر دیگری به نام غزاله شریفیان غزل زیبایی با این ابیات خواند:

بدون مقصد، پایانه‌ها شبیه همند   
همین که دور شوی، خانه‌ها شبیه همند
 
کسی شبیه تو حرف مرا نمی‌فهمد
مسلم است که بیگانه‌ها شبیه همند
 
من و تو از غم دوری، شبیه هم شده‌ایم
که بعد زلزله، ویرانه‌ها شبیه همند
 
به پای سوختنم اشک از چه می‌ریزی؟
به چشم شمع، که پروانه‌ها شبیه همند
 
مرا شراب نگاه تو مست کرده فقط
که گفته است که پیمانه‌ها شبیه همند؟
 
تو سرزمین منی، من شبیه بادی که
نبست دل به تو، دیوانه‌ها شبیه همند
 
بیا کمی متفاوت به آخرش برسیم
وگرنه اولش، افسانه‌ها شبیه همند
 
کسی که می‌رود از گم‌شدن نمی‌ترسد
بدون مقصد، پایانه‌ها شبیه همند

 
انسیه‌ سادات هاشمی از بانوان شاعر قم نیز غزلی خواند و بخصوص بیت اولش با تشویق رهبر همراه بود:



مزه‌ی عشق به این خوف و رجاها است، رفیق
عشق، سرگرمی‌اش آزار و تسلی است، رفیق

قیمت یک شب از آن چشم، غزل نوشیدن
سال‌ها بیت به بیت، آه و تمناست، رفیق

نشدم راهی‌ات ای عشق که سیراب شوم
تشنگی ناب‌ترین لذت دنیاست، رفیق

بارها تا لب این چشمه دویده است دلم
این سرابی است که از دور گوارا است، رفیق

اسم آن روز که نامیده‌ای‌اش "روز وصال"
در لغتنامه‌ی من "روز مبادا" است، رفیق

"نیست در شهر عزیزی که دل ما ببرد"
بنشین شعر بخوان! دور جوان‌ها است، رفیق

                   
این غزل هم با تحسین رهبری همراه بود.

پس از شعرخوانی چند نفر از بانوان، نوبت به آقایان حاضر در مجلس رسید و ابتدا حسین عباسپور شعری را به امام حسن مجتبی(ع) تقدیم کرد:

بارها از سفره‌اش با اینکه نان برداشتند
روز تشيیع تنش، تیر و کمان برداشتند
 
مردم این شهرِ در ظاهر مسلمان، عاقبت
با صدای سکه، دست از دین‌شان برداشتند
 
بر سر همسایگانش سایه‌ای پرمهر داشت
از سرش هرچند روزی سایه‌بان برداشتند
 
بذر ننگین جسارت بر تنی معصوم را
این جماعت کاشتند و دیگران برداشتند
 
دست‌هایی که بر آن تابوت تیر انداختند
چند سال بعد، چوب خیزران برداشتند

این شاعر بیست ساله قمی از اعضای دوره‌های آموزشی شعر جوان انقلاب اسلامی (آفتابگردان‌ها) بود و به‌رغم سن اندک، توانست اقبال رهبری و شاعران را به دست آورد.

رضا شیبانی صاحب کتاب "سکوت کاهگلی" که موفق به کسب جایزه گام اول هم شده است شاعری بود که از پارسال در نوبت شعرخوانی مانده بود و امسال این فرصت برایش فراهم شد. این شاعر تبریزی غزل خواند:

 
طلوع می‌کنی آخر، به نور و نار، قسم
به آسمان، به افق‌های بی‌سوار، قسم

هنوز منتظر بازگشتنت هستم
به لحظه‌های غم رفتن قطار، قسم

خزان به سخره گرفته‌ است گریه‌ی گل را
به غصه‌های دل ابری بهار، قسم

نمانده است گل و نیست جای شِکوه ز باد
که می‌خورد به سر پر غرور خار، قسم
 
 نشانده‌ام به دل خسته داغ شهری را
به قلب خسته‌ی این شهر داغدار، قسم

به خون نشسته دلم مثل قالی تبریز
به حلقه و گره و مرگ و چوب دار، قسم

دلم شبیه گسل‌های شهر تبریز است
به این سکوت... به این صبر پایدار، قسم
 
 کجا روم که دمی شهریار خود باشم؟
نه شهر مانده... نه یاری... به شهریار، قسم
 
 ولی هنوز به آینده روشن است دلم
به بخت روشن مردان این دیار، قسم

حضرت آقا با زبان آذری فرمودند: "شما تبریزی هستید؟" و پس از تأیید شیبانی فرمودند: «از ترویج قالی تبریز معلوم بود!». ایشان شعر را تحسین کردند و اضافه کردند: «شهریار هم وقتی همسن شما بود اینطور شعر می‌گفت». آقا افزودند: «شعر شما، رو به آبادی دارد؛ یعنی خیلی خوب است اما هنوز خیلی مانده تا به منازل آخر برسید. ما همیشه به شاعران جوان می‌گوییم فکر نکنید به منزل آخر رسیده‌اید. منازل زیادی هست که باید طی کرد.»

 

شعر بعدی از علی فردوسی، شاعر جوان اصفهانی بود که چندی پیش غزل او برای واقعه طبس با صدای "حامد زمانی" منتشر شده بود. علی فردوسی غزل بسیار متفاوت و زیبایی برای فلسطین خواند:
 
یک اتفاق ساده، مرا بی‌قرار کرد
باید نشست و یک غزل تازه، کار کرد
 
در کوچه می‌گذشتم و پایم به سنگ خورد
سنگی که فکر و ذکر دلم را، دچار کرد
 
از ذهن من گذشت که با سنگ می‌شود
آیا چه کارها که در این روزگار کرد
 
با سنگ می‌شود جلوی سیل را گرفت
طغیان رودهای روان را، مهار کرد
 
یا سنگ روی سنگ نهاد و اتاق ساخت
بی‌سرپناه‌ها همه را، خانه‌دار کرد
 
یا می‌شود که نام کسی را بر آن نوشت
با ذکر چند فاتحه، سنگ مزار کرد
 
یا مثل کودکان شد و از روی شیطنت
زد شیشه‌ای شکست و دوید و فرار کرد
 
با سنگ مفت می‌شود اصلاً به لطف بخت
گنجشک‌های مفت زیادی شکار کرد
 
یا می‌شود که سنگ کسی را به سینه زد
جانب از او گرفت و بدان افتخار کرد
 
یا سنگ روی یخ شد و القصه خویش را
در پیش چشم ناکس و کس، شرمسار کرد
 
ناگاه بی‌مقدمه آمد به حرف، سنگ
این‌گونه گفت و سخت مرا بی‌قرار کرد:
 
تنها به یک جوان فلسطینی‌ام بده
با من ببین که می‌شود آنگه چه کار کرد!
 
آقا فرمودند: «مضمون و لفظ و جهت در این غزل همه خوب بودند. ایشان ادامه دادند که شما یکی از کارکردهای سنگ را نگفته‌اید:

هر سنگ که بر سینه زدم نقش تو بگرفت
وان هم صنمی بهر پرستیدن من شد


بیتی که آقا خواند از "طالب آملی" شاعر هندی‌سرا بود.

علیرضا قنبری دیگر شاعر جوان برنامه دیشب بود که فرصت شعرخوانی یافت. قنبری غزل زیبایی برای امام رضا(ع) خواند:

 

هر چند كه در شهر تو بازار زياد است
بايد برسم زود... خريدار زياد است

من در به درِ پنجره فولادم و دیری‌ است
بين من و آن پنجره ديوار زياد است

آنقدر كريمي كه بدهكار تو كم نيست
آنقدر كريمي كه طلبكار زياد است!

پاييز رسيدم به حرم با همه گفتم:
اينجا چقدر چادر گلدار زياد است!

با بار گناه آمده‌ام مثل هميشه
با بار گناه آمدم اين بار زياد است!

خورشیدی و ماهی و طلوعی و غروبی
پس در حرمت روزۀ شک‌دار زیاد است!

گندم به كبوتر بدهم؟ شعر بگويم؟
آخر چه کنم در حرمت؟! كار زياد است!

نوروز به نوروز... محرّم به محرّم...
سرمست زياد است، عزادار زياد است

هرگوشۀ ايران حرم توست كه با تو
همسايۀ ديوار به ديوار زياد است

از دور سلامي و تو از دور جوابی
اين فاصله انگار نه انگار زياد است

***

یک شب که به رؤیای من افتاد مسیرَت
دیدم چقَدر لذت دیدار زیاد است...

درخواب سرِ سفرۀ اطعام، تو گفتی:
هرقدر كه مي‌خواهي بردار... زياد است
 
این غزل نیز تحسین ویژه‌ای از جانب رهبر در پی داشت و ایشان آن را شعری باحال و بامضمون توصیف کردند و در خیلی از بیت‌ها بر آن آفرین گفتند.
سپس قزوه، احمد بابایی را صدا زد تا شعری درباره اوضاع عراق و دفاع از شیعیان بخواند:


خبر، آمیخته با بغض گلوگیر شده‌ است
سیل دلشوره و آشوب، سرازیر شده‌ است
سرِ دین، طعمه‌ی سرنیزه‌ی تکفیر شده‌ است
 
هر که در مدح علی(ع) شعر جدید آورده‌ است
گویی از معرکه‌ها نعش شهید آورده‌ است
 
بنویسید: تب ناخلفی‌ها ممنوع!
هدف آزاد شده، بی‌هدفی‌ها ممنوع!
در دل «عرش»، ورود سلفی‌ها ممنوع!
 
«عرش» یک روضه‌ی فاش است که داغ و گیرا است
«عرش»… گفتیم که نام دگرِ سامرّا است
 
تا «بهار عربی» روی علف باز کند
جبهه در شام و عراق از سه طرف باز کند
وای اگر دست کجی پا به «نجف» باز کند!
 
عاشق شیرخدا، وارث شمشیر خدا است
سینه‌ی «سنی و شیعه» سپر شیر خدا است
 
لختِ خونِ جگر ماست به روی لب‌شان
کوره‌ی دوزخیان، گوشه‌نشین تب‌شان
لهجه‌ی عبری و لحن عربی، مکتب‌شان
 
«نیل» را تا به «فرات»، آنچه که بود، آتش زد
شک مکن! ما همه را «مکر یهود» آتش زد
 
بی‌جگرها جگر حمزه به دندان گیرند
انتقام اُحُد و بدر ز طفلان گیرند
چه تقاصی ز لب قاری قرآن گیرند
 
بیشتر زان که از این قوم، بدی می‌جوشد
از زمین غیرت «حجر بن عدی» می‌جوشد!
 
سنگ تکفیر به آیینه‌ی مذهب؟ هیهات!
ذوالفقار علی و رحم به مرحب؟ هیهات!
دست خولی طرف معجر زینب؟ هیهات!
 
ما نمک‌خورده‌ی عشقیم، به زینب سوگند
پاسبانان دمشقیم، به زینب سوگند
 
داس تکفیر، گل از ریشه بچیند؟ هرگز!
کفر بر سینه‌ی توحید نشیند؟ هرگز!
مرتضی همسر خود کشته ببیند؟ هرگز!
 
پای‌تان گر طرف «کرب و بلا» باز شود
آخرین جنگ جهانیِ حق آغاز شود
 
آقا در ادامه این شعر نیز آفرین گفتند و فرمودند: جوان‌ها امشب غوغا کرده‌اند.

امیرعلی سلیمانی که چندی پیش آخرین مجموعه شعرش به نام "برگ‌ریز" منتشر شده است، دیگر شاعر جوان دیدار امسال بود که شعر خواند. غزل عاشقانه او این بود:

 
نشسته‌ام مثل بچه شیری، که دل به چشم غزال دارد
بهار گیسوی چشم‌سبزی، که با زمستان جدال دارد
 
مرام چشمش مرام جادو، هزار جنگل، هزار آهو
خزر به گونه، خزان به گیسو، به جای ابرو، هلال دارد
 
کشیده نقشی به روی شالش، چه نقشه‌هایی، خوشا به حالش
نشان خون‌خواهی از جنوب و نشان مهر از شمال دارد
 
پرنده‌ام رو به آسمانش، همیشه دل بسته‌ام به جانش
که آرزوی من است و این من، چه آرزویی محال دارد
 
چه چشم‌های ترانه‌سوزی، چه وزن نابی، عجب عَروضی
شُکوه شعر دری‌ است نامش، غزل کنارش خیال دارد
 
تو شمس باشی و مولوی من، غزل بخوانی و مثنوی من
چنان که پیر منی تو امشب، جوان شدن احتمال دارد
 
بخند تقویم روزگارم! نشان نده چند سال دارم
غمی که در سینه‌ام نهفته، قریب هفتاد سال دارد
 
حضرت آقا پس از تحسین این شعر، درباره جایی که شاعر خود را پیر توصیف کرده بودند پیشنهاد تغییر دادند و فرمودند: «پیری و مسائل آن را بگذارید برای پنجاه شصت سال دیگر!»

محمدحسین (فراز) ملکیان از اصفهان که از چهره‌های نو شعر جوان به شمار می‌آید غزلی برای جانبازان خواند که با استقبال جمع مواجه شد. بیت‌هایی از این غزل چنین بود:



جنگ، یک جدول تناسب بود تا جوابش همیشه این باشد:
پدرم ضرب در چهل درصد، حاصلش، بخش بر زمین باشد...

در جواب کسی که می گوید پدر از جنگ، دست پر برگشت
هر دو تا آستین او خالی‌ست تا جوابش در آستین باشد

همقطار پدر که عکاس است گفت: در هشت سال جبهه و جنگ
حسرتش ماند در دلم یک‌بار پدرت رو به دوربین باشد

 
میثم داودی هجده ساله از قم نیز امسال فرصت شعرخوانی پیدا کرد و غزلی برای امام هادی(ع) خواند. این شاعر نیز عضو دوره‌های آموزشی شعر جوان انقلاب اسلامی بوده است.


 
شعر خواندی و استوارترین کاخ‌های ستم خراب شدند
دست بردی به چشمه زمزم، آب‌های جهان شراب شدند

پلک باز تمام پنجره‌ها، روزها با تو خیره حرف زدند
شب ولی سرد بود، پس ناچار، چشم بستند و گرم خواب شدند

آسمان راه خویش را گم کرد، ماه در چشم شب تلاطم کرد
ابرهای سیاه با گریه، خیره در چشم  آفتاب شدند

 تو خلیلی که زیر پاهایت، قفس شیرها گلستان شد
دست آخر هم از خجالت تو، شیرها قطره قطره آب شدند

ای نگاهت شفای بیماران، ای امام صداقت و باران
تو دعا کردی و گنهکاران، با خدا پاک بی‌حساب شدند

 ساحران را به خاک افکندی، بارها مثل حضرت موسی
بعد هم دور گردن آنها، مارها یک‌به‌یک طناب شدند

خواب مسموم معتمدها را، زلف آشفته‌ات پریشان کرد
آسمان رعد و برق زد یعنی، اشک‌های تو مستجاب شدند
 
آقا در تحسین این شعر فرمودند: «امشب جوان‌ها انصافاً خیلی خوبند.»

قزوه اعلام کرد مهدی نظارتی‌زاده که پیراهن "صورتی" پوشیده شعری "سپید" می‌خواند برای غزه. آقا ادامه دادند: «برای واقعه‌ای سیاه.»



پس از این شعر رهبر معظم انقلاب فرمودند: «با اینکه با شعر سپید مأنوس نیستم شعر شما را فهمیدم.»
 
موسی عصمتی شاعر روشندل مشهدی هم غزلی خواند و آقا از تخیل و زبان آن تعریف کرد.



بار شعر طنز امسال به دوش شاعری جوان بود به نام سعید طلایی. او گفت: شعری که می‌خوانم درباره نماز و نیایش بنده و امثال بنده است:
 
فکرم همه‌جا هست، ولی پیش خدا نیست
سجاده زردوز، که محراب دعا نیست
 
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیّال من ای دوست! کجا نیست؟!

از شدت اخلاص من، عالم شده حیران
تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!

از کمّیتِ کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس، که قضا نیست

یک‌ذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعتِ من حائز عنوان جهانی‌ است!

این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟
چندی‌ است که این حافظه در خدمت ما نیست

ای دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شما نیست

بی‌دغدغه یک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقب‌مانده جدا نیست

هر سکه که دادند دو تا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکی‌ است، ربا نیست!

از بس‌ که پی نیم‌ وجب نان حلالیم
در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست

به‌به، چه نمازی‌ست! همین است که گویند
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست!

آقا فرمودند: «خیلی خوب بود. خدا ان‌شاءالله این نماز را از شما قبول کند!»
 
قزوه در ادامه جلسه از احمد عزیزی که سال‌ها است که تحمل بیماری می‌کند یاد کرد و از زحمات خواهرشان که مهمان دیدار امشب بود تقدیر کرد. آقا هم فرمودند: «بله؛ ما از نزدیک در کرمانشاه زحمات خواهر ایشان را دیده‌ایم.»

بِلال کمالی شعری ترکی برای امام رضا(ع) خواند و پس از او شاعر پیشکسوت قمی به نام شریف صادقی دعوت به شعرخوانی شد.

صادقی برای حضرت حجت(عج) غزلی خواند.

قزوه از روند جلسه ابراز رضایت کرد و اعلام کرد در این یک ساعت بیست شاعر شعر خواندند که برای نخستین بار این فرصت را می‌یافتند. وی در ادامه خواست حجت‌الاسلام سید عبدالله حسینی که پانزده سال پیش محضر رهبری شعر خوانده بودند شعر جدیدی بخوانند. حسینی بخش‌هایی از یک چهارپاره بلند خواند با این مطلع:

آمديم از هزاره اندوه
سبدي از ستاره زير عبا

ماه در"جَيْب" و کهکشان در"جيب"
پيکري پاره پاره زير ع
با

رهبر شعر را تحسین کرده و استفاده از مضامین فقهی و حوزوی را در آن برجسته دانستند. حضرت آقا البته تذکری هم دادند: «شما در این شعر طعنه به اصحاب عبا زده‌اید و اشکال‌تان هم البته وارد است که چرا به مسئله فلسطین نمی‌پردازند اما از جهتی همین‌ها قشری هستند که به مسئله فلسطین بیش از دیگران پرداخته‌اند.»

حسینی در پاسخ به‌شوخی گفت: «در آن چهل بیتی که از این شعر نخوانده به این مسائل اشاره شده است!»

محمدحسین انصاری‌نژاد دومین روحانی بود که در جلسه فرصت شعرخواندن برایش مهیا شد. انصاری‌نژاد که آخرین کتابش به نام "ابرهای ساحلی" منتشر شده غزلی در حال و هوای سواحل جنوب خواند با این مطلع:

ماه رد می‌شد از شب یلدا، ولی انگار بی‌خبر بودیم
سایه‌ها هم بلندتر بودند، شاد از آن جشن مختصر بودیم
 
قزوه ادامه جلسه را به حضرت آقا سپرد و ایشان حجت‌الاسلام زکریا اخلاقی را نیز که از شعرای باسابقه و صاحب‌سبک انقلاب است به شعرخوانی دعوت کرد. اخلاقی غزل تازه‌ای به استقبال از غزلی از جامی خواند که مطلعش چنین بود:

به کدام واژه بخوانمت؟ به کدام واژه‌ی نارسا؟
به کدام جلوه بجویمت؟ متعالیا و مقدسا!

پس از این غزل فارسی ـ عربی، رهبر معظم انقلاب، "اخلاقی" را شاعری "خوب" و "صاحب‌سبک" خواندند.

دکتر غلامعلی حداد عادل نیز به پیشنهاد حضرت آقا شعری جدید خواند:
 
آسمان ابری‌ است اما ماه پیدا می‌شود
ماه پنهان است اما گاه پیدا می‌شود

از برای دیدن مهتاب پنهان زیر ابر
گاه‌گاهی فرصتی کوتاه پیدا می‌شود

یوسف یعقوب در صحرا اگر گم می‌شود
یک دو روز دیگر اندر چاه پیدا می‌شود

سینه‌ای دارم که در آن، جا برای کینه نیست
اندر این آیینه تنها آه پیدا می‌شود

بی‌خدا بودم درآن عمری که با خود زیستم
هر کجا "من" گم شود، "الله" پیدا می‌شود

سپس حجت‌الاسلام محمدی گلپایگانی، رئیس دفتر رهبر معظم انقلاب، شعری را برای جلسات دیدار شاعران با رهبر خواند با این مقدمه که «آقا از این شعر، ناخشنود خواهند شد.»

بعد از این شعر، آقا به دلیل مدحی که نسبت به ایشان صورت گرفته بود اخم کردند و با لحنی جدی گفتند: «آقای محمدی می‌گویند من از این شعر ناراحت می‌شوم اما باز شعر را می‌خوانند.»

حجت‌الاسلام محمدی گلپایگانی می‌خواست توضیح بیاورد که آقا فرمودند: «توضیح شما کار را خراب‌تر خواهد کرد.»

برخورد جدی آقا با شاعرانی که مدح ایشان کنند در سال‌های قبل نیز بی‌سابقه نبوده است و این موضوع همیشه موجب رنجش خاطر رهبر معظم انقلاب بوده است.

مرتضی امیری اسفندقه آخرین شاعری بود که به سفارش آقا شعر خواندند. رهبری، پیش از شروع جلسه نیز اسفندقه را به نزد خود خواندند و احتمالاً از کسالت اخیرش پرس‌وجو کردند؛ کسالتی که چند ماهی‌ است این شاعر فرهیخته را منزوی‌تر کرده است.

اسفندقه نیز دو غزل خواند که برخی بیت‌های آن در خاطر ماند:

با تو اگر دوباره قراری نداشتم
هرگز به کار آینه کاری نداشتم

مثل دلم تمامی آیینه‌های من
درهم‌شکسته بود که باری نداشتم

ای عشق! ای تولد دیگر! خوش آمدی
وقتی که هیچ راه فراری نداشتم

*****

 
ما قصیده گرچه بسیار و مسلّم گفته‌ایم
عاشقانه در جوانی‌ها غزل هم گفته‌ایم

چه غزل‌ها زیر باران شبانه... تازه... تر...
چه غزل‌ها زیر برف صبح، نم‌نم گفته‌ایم

چه غزل‌ها در جنوب داغ سرشار از عطش
چه غزل‌ها در شمال سبز و خرم گفته‌ایم

خوردن سیلی ز یاران در غزل گفتن نداشت
در قصیده گفته‌ایم و سخت محکم گفته‌ایم

برنمی‌داریم دست از آرمان‌های وطن
بارها این قصه را در گوش عالم گفته‌ایم
 
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، امیری اسفندقه را شاعری دارای طبع روان و قوی خواندند و از او خواستند تا  از این طبع، استفاده و آن را تقویت کنند. اسفندقه پاسخ گفت: «با دعای شما ان‌ شاء الله.»

رهبر فرزانه انقلاب فرمودند: حتماً شما را دعا می‌کنیم. لکن، هم "دعا" لازم است و هم "دوا". بعضی امور، هم دعایی است هم دوایی. دوا، سعی شماست. نباید تا رسیدن به آخرین منازل متوقف شد. این مستلزم این است که شاعر مدام خود را با قله‌های شعر فارسی مقایسه کند و به سمت آنها حرکت کند. بعضی، اینطور بودند و لذا در پیری، شعرشان نسبت به جوانی پیشرفت هم داشت.»

سرشارم از جوانی، هرچند پیر دهرم
سروم که در خزان نیز، رنگ بهار دارم
 
نوبت به فرمایش‌های مقام معظم رهبری رسیده بود و جلسه به پایانش نزدیک شده بود.

ایشان این جلسات را از شیرین‌ترین جلسات خود دانستند و فرمودند: «همیشه بعد از این جلسه نیز اشتها و شوق به شنیدن شعر همه‌ی دوستان با من باقی می‌ماند.» ایشان دوباره شعر امروز را بسیار بهتر و بالنده‌تر از شعر ده سال پیش دانستند و از این ترقی، اظهار خرسندی فرمودند. رهبر معظم انقلاب، شاعران را به استفاده هرچه بیشتر از شب‌های قدر فراخواندند و فرمودند: «خود را در معرض نسیم قدسی و مبارک لیالی قدر قرار دهید و من هم از شما التماس دعا دارم.»

ایشان فرمودند: «شعر، در اصل، بروز احساسات، اندیشه‌ها و دلتنگی‌های شاعر است و خدای متعال قدرتی به شاعر می‌دهد تا با ترکیب کلمات و حروف و موسیقی، بتواند در لباسی اثرگذار، اندیشه‌ها و احساسات خود را منتقل کند. بنابراین شاعری در درجه اول، انعکاس احساسات و اندیشه‌های درونی شاعر است و این، مطلب مستنکری نیست. لکن کارکرد عمده شعر این نیست. تأثیری که بر مخاطب می‌گذارید بسیار اهمیت دارد. شاعری که توان بیان داشته باشد می‌تواند در خلوت انسان‌ها که اتاق فکر آنها است وارد شود و تأثیر بگذارد. این خلوت، محل تصمیم‌گیری‌های هر انسان است و شاعر توانا می‌تواند پای ثابت خلوت انسان‌‌ها و مخاطبان باشد. آنگاه شاعر می‌تواند در ضمیر و درون انسان‌ها تأثیر بگذارد؛ می‌تواند اتاق فکر انسان‌ها را از آن خود کند و به آنها رهنمود و تغذیه فکری دهد.»

رهبر معظم انقلاب فرمودند: «خلوت انسان‌ها در واقع، محل تصمیم‌گیری برای جلوت‌ها است و اگر خلوت‌ها را بتوانید با شعر خود دریابید می‌توانید بسیاری از نابهنجاری‌ها را در جامعه اصلاح کنید. این، یکی از مهم‌ترین کارکردها است.»

ایشان ادامه دادند: «امروزه شیاطین سعی دارند به خلوت انسان‌ها راه یابند و با تزریق افکار خود آنها را در تسلط نگه دارند. شما باید این خلوت‌ها را تصرف کنید و از نشاط و معنویت آنها را سرشار کنید. این کاری‌ است که شاعران بزرگ ما مثل سعدی، مولوی، حافظ و خاقانی انجام می‌دادند؛ هنوز هم در زندگی ما حضور دارند و تأثیر می‌گذارند و آنان هستند که هویت فرهنگی ما را نسل به نسل حفظ کرده‌اند.»

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای فرمودند: «شعر، نعمت بزرگی است برای شما تا بتوانید این رسالت را انجام دهید. این حنجره گرم، شیوا و گیرا را خیلی از کسانی که حرف برای گفتن دارند در اختیار ندارند. کارکرد اجتماعی شعر، حفظ هویت ملی است هویت ملت‌ها عبارت است از مزیت‌های فرهنگی آنان. اگر ملتی، هویت فرهنگی‌اش را ازدست داد نابود می‌شود. شعرای بزرگ ما هویت فرهنگی ما را شکل داده‌اند. اگر هویت فرهنگی نبود، انقلاب ما و امام ما پیروز نمی‌شد. شعر، باید پاسدار این هویت و عقلانیت معنوی باشد. این‌ها را باید در شعر خود مراقبت و حفظ کنیم.»

رهبر معظم انقلاب افزودند: «اگر نگاه به این هویت ایجاد شود تهاجم‌هایی که به آن صورت می‌گیرد نیز آشکار می‌شود. بعضی‌ها تهاجم را نمی‌بینند. جبهه‌ای را که برای ریشه‌کن کردن ما تلاش می‌کند نمی‌بینند. خود را به بی‌تفاوتی زده‌اند و آسوده‌اند. "این گله را نگر که چه آسوده می‌چرند!" »

ایشان افزودند: «شاعری که قوه‌ی شعور و درک دارد این تهاجم را می‌بیند و با آن مقابله می‌کند و به نام خداوند جان و خرد، از جان و خرد ملت دفاع می‌کند. این کار مهمی است.»

رهبر معظم انقلاب در سخنان پایانی خود فرمودند: «امروزه دنیا، گشودن دست تطاول به فرهنگ، ناموس و دین ملت‌ها است. ابزار علم و تبلیغات را به خدمت گرفته‌اند و اهداف خود را پیش می‌برند. گاهی برای کشته‌ شدن یک حیوان جنجال می‌کنند و گاهی مثل امروز در مقابل قتل بیش از صد نفر از مردم بی‌دفاع غزه که بعضی‌شان زن و کودکند از متجاوزان و جنایتکاران دفاع می‌کنند. دنیا این است. از هر بدی و پلشتی و کثافتی که با منافع خود سازگار ببینند دفاع می‌کنند و با هر صداقت و پاکی که با آنان در تعارض باشد وحشیانه می‌جنگند. انسان شاعری که شعور و درک دارد باید در این شرایط علاوه بر گفتن حکمت، مصداق انتصار بعد از ظلم باشد که در پایان سوره مبارکه شعرا آمده است. باید انتصار کنید و در صدد یاری مظلوم برآیید.»

ایشان فرمودند: «شعر، یک نعمت و حجت الهی است. هر نعمتی، سپاسی و هر حجتی، پاسخی دارد. من البته می‌بینم که جوانان شعر انقلاب، آثار خوبی عرضه کرده‌اند. شعر، حتماً باید از شاخص‌های هنری بهره‌مند باشد و اسلوب ادبی را رعایت کند تا بتواند تأثیر بگذارد.»

در پایان ایشان دعا کردند که شعر شاعران در مسیر ارزش‌های انقلاب و مقدسات باشد.

*****
 
دیدار امسال هم به پایان رسید و به گفته‌ی خیلی از شاعران یکی از بهترین مراسم‌های سال‌های اخیر بود. از جمله ویژگی‌های این دیدار می‌توان به پررنگ‌ بودن حضور جوانان و شعرخوانی آنان اشاره کرد. بیش از 15 شاعر جوان در این دیدار شعر خواندند که این آماری بی‌سابقه بود و مهم‌تر اینکه همه‌ی شاعران جوان برای نخستین بار بود که به شعرخوانی می‌پرداختند.

این گونه است که این جلسات، همچنان منشأ خیر برای شعر و ادبیات انقلاب اسلامی بوده، هست و ان‌ شاء الله خواهد بود.