بسیاری از صاحب‌نظران از گروه‌ها و با گرایش‌های مختلف، مصدق در برخی موارد درست عمل نکرد و این عملکرد نادرست، در به باد دادن سرمایه عظیمی که با قدرت‌نمایی ملت در سی تیر به دست آمده بود بی‌تاثیر نبود.

گروه تاریخ مشرق - محمد مصدق، در 25 تیر 1331 شمسی، به علت استنکاف شاه از اعطای وزارت جنگ به وی، از سمت نخست‌وزیری کناره‌گیری کرد و نهضت ملی‌شدن نفت وارد مرحله تازه‌ای از حرکت خود شد. عده قابل توجهی معتقدند که مصدق، چندان هم نسبت به ترک نخست وزیری بی‌میل نبود. از نظر این گروه، این رفتن، یک رفتن قهرمانانه و آبرومندانه برای او به‌شمار می‌آمد و می‌توان نتیجه گرفت که مصدق از وقوع قیام سی تیر هم چندان خشنود نبود. احسان نراقی، به عنوان نمونه معتقد است استعفای مصدق «بهانه‌اش بود. می‌خواست برود و این را بهانه کرد. جریان 30 تیر را او نمی‌خواست. آیت‌الله کاشانی و دکتر بقایی این جریان را ایجاد کردند.»

احمد قوام جانشین محمد مصدق شد. قوام هیچ نگرانی نسبت به مصدق نداشت؛ آن مرد استعفا داده بود و رفته بود. تنها گروهی که تنها رقیب و دردسرساز برای قوام بودند، طیف مذهبی نهضت به رهبری آیت‌الله کاشانی بود که به هیچ وجه زیر بار دولت قوام نمی‌رفت.  قوام دیده بود که چگونه فدائیان اسلام که دستشان در دست آیت‌الله کاشانی بود، ساعد و رزم‌آرا را به انزوا یا حذف فیزیکی از سر راه برداشته بودند و لذا اگر نمی‌توانست نظر آن‌ها را جلب کند، با مخالفت شدید مذهبی‌ها روبرو می‌شد و به نحوی از انحاء سقوط می‌کرد.

برای این منظور، کوشش‌ها برای جلب رضایت آیت‌الله کاشانی آغاز شد. شاه ابتدا حسین علاء و سپس قوام، امینی و ارسنجانی را برای این کار مامور کرد. علی امینی در هر دو دولت مصدق و قوام حضور داشت و با آیت‌الله ‌کاشانی هم روابط خصمانه‌ای نداشت. اما مرحوم کاشانی به او گفت که با وجود مصدق هیچ کس دیگری نمی‌تواند نخست وزیر باشد. ارسنجانی حتی از سوی قوام پیشنهاد داد که انتخاب شش تن از اعضای کابینه قوام به نظر و انتخاب آیت‌الله کاشانی باشد. با شکست این طرح، قوام اعلامیه‌ای صادر کرد که آن قدر تند و گزنده بود که خود نیز از آن پشیمان و شگفت‌زده شد. در حالی که خطاب اصلی او کاشانی و مذهبی‌ها بود اعلام کرد: «به عموم اخطار می‌کنم که دوره عصیان سپری شده، روز طاعت از اوامر و نواهی حکومت فرارسیده است. کشتیبان را سیاستی دگر آمد.»



طیبعی بود که آیت‌الله کاشانی در برابر این تلاش قوام برای محکم کوباندن میخ اول حکومتش سکوت نخواهد کرد. او برای مقابله با موج سرکوبی که داشت راه می‌افتاد چند اقدام اساسی کرد:

اولا؛ مرحوم کاشانی هم اعلامیه‌ای روشنگرانه منتشر کرد. در این اعلامیه خطاب به قوای انتظامی آمده بود: «امروز جنگ و جدال بین دو صف حق و باطل است. اعمال احمد قوام که تنها برای جاه‌طلبی و برگشت انگلیسی‌ها و استعمار است نباید به دست شما انجام [شود] و شما را در مقابل خون‌ها و حق‌کشی‌ها مسئول کند.» صدور این اعلامیه در حالی که فرماندهی کل قوا به دست محمدرضا پهلوی بود، نشانگر موضعی نیرومندانه و بی‌باکانه بود.

ایشان در نامه‌ای دیگر که خطاب به حسین علاء نوشت، تهدید کرد که اگر مصدق به نخست وزیری بازنگردد، حرکت انقلابی را به سوی دستگاه سلطنت و شخص محمدرضا پهلوی باز می‌گرداند. ایشان با رد پیشنهاد انتخاب شش وزیر کابینه نوشت: « اگر در بازگشت دولت مصدق تا فردا اقدام نفرمایید، دهانه تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم متوجه دربار خواهم کرد.»

ثانیا؛ آیت‌الله کاشانی نمایندگان مجلس را فرامی‌خواند و از آن‌ها قول می‌گرفت به احمد قوام رای اعتماد ندهند. این اقدام به اندازه‌ای موثر بود که در بامداد 29 تیر 31، نزدیک پنجاه نفر از نمایندگان حاضر بودند که با نخست وزیری قوام مخالفت کنند. برای همین در نامه‌ای، نمایندگان مجلس، شاه را از عزم خود برای رویارویی با جریان سرکوب نهضت ملی مردم ایران آگاه کردند. در این نامه که افرادی چون بقایی، مکی، حائری‌زده، انگجی، اقبال و ... آن را امضاء کرده بودند آمده بود: «ما نمایندگان ملت با توکل به خداوند و استفاده کامل از کلیه حقوق خود برای دفاع از مردم قیام کرده‌ایم.»




با ناکامی کوشش‌های گوناگون برای خاموش کردن بانگ مرحوم کاشانی و هواخواهان نهضت ملی، قوام تصمیم گرفت که آیت‌الله کاشانی را دستگیر کند. اما خوشبختانه با درز خبر این قصد، دسیسه دولت خنثی شد. بلافاصله آیت‌الله کاشانی مصاحبه تاریخی 29 تیر 31 را انجام داد و سیل خروشان ملت، برای بردن واپسین بقایای دولت تحمیلی قوام سرازیر شد. آیت‌الله کاشانی در این مصاحبه که در محاصره نیروهای امنیتی انجام شد، انتصاب قوام را «به زور انگلیسی‌ها» دانست که «برخلاف قانون» صورت گرفته است. او گفت: «قوام را ملت قبول ندارند. ملت زیربار استعمار نمی‌رود... اگر سخت شود خودم حاضرم کفن بپوشم... تا خون در شاهرگ من و این ملت است زیر این بار نمی‌رویم... اگر پای یک کارشناس انگلیسی به موسسات نفتی آبادن برسد من دستور خواهم داد که تمام تاسیسات نفتی و پالایشگاه‌ها را آتش بزنند.»

تحولات اصلا به نفع احمد قوام و دولتش پیش نمی‌رفت. بازار تهران از 26 تیر، تعطیل سراسری شده بود. اعتراضات در نقاط دیگر کشور مانند آبادان و اصفهان به خیابان‌ها کشیده بود. حرف از انحلال مجلس به میان می‌آمد و حتی از 26 تیر، رانندگان اتوبوس‌‎ها هم از کار دست کشیدند. سرلشگر وثوق در کاروانسرای سنگی، مردمی که از همدان و قزوین و کرمانشاه می‌آمدند را به شدت سرکوب کرد. احزاب و گروه‌هایی مانند ایران، زحمتکشان، مجاهدین اسلام و نهضت مقاومت ملی هم با اعلامیه‌هایی از قیام پشتیبانی کردند. روز سی تیر، اوج اعتراضات و حرکت‌ها بود. آیت‌الله کاشانی با عده‌ای کفن‌پوش عزم حرکت به سوی بهارستان را داشت. مردم در نقاط مختلف شهر با قوای انتظامی درگیر بودند. فریاد یک‌صدای ملت در سقوط قوام موثر واقع شد و شاه با تلفن به مهندس رضوی، نایب رئیس مجلس عزل قوام را اعلام کرد.



مصدقِ رفته، بازگشت. مردم و رهبران نهضت آماده بودند که حرکت متوقف‌شده از سر گرفته شود و مشکل‌تراشان بر سر راه جنبش به کیفر برسند. مجلس شورا سی تیر را «قیام مقدس ملی» نامید و حکم به مفسد فی‌الارض بودن قوام و مصادره اموال او داد. اما اقدامات دولت دوم مصدق، روز به روز بر اختلافات میان او و دیگر رهبران نهضت دامن زد و بسیاری را از حرکت عمومی جنبش سرخورده کرد. به اتفاق بسیاری از صاحب‌نظران از گروه‌ها و با گرایش‌های مختلف، مصدق در برخی موارد درست عمل نکرد و این عملکرد نادرست، در به باد دادن سرمایه عظیمی که با قدرت‌نمایی ملت در سی تیر به دست آمده بود بی‌تاثیر نبود. یکی از این اقدامات انتصابات مصدق است. حسین مکی در این باره می‌گوید:

« بعد از وقایع سی تیر، اساس اختلافات، انتصابات دکتر مصدق بود. به عنوان نمونه او یکی از منسوبان فرمانفرما (دایی مصدق) را به نام سرلشگر وثوق و به قول خودش پسر وثوق لشگر، به معاونت وزارت جنگ منصوب کرد... این شخص قبلا در کاروانسرای سنگی، مرتکب اعمال خلافی شده بود و ممکن بود در اثر رفتار سوء او درگیری و زد و خورد صورت بگیرد.

شخص دیگر، دکتر اخوی، وزیر پیشه و هنر بود که ترک تابعیت کرده و در آمریکا بودو از شرکای بزرگ شرکت آمریکایی وستینگاهوس به حساب می‌آمد. یکی هم شاپور بختیار نعاون وزارت کار بود. این انتصابات از سوی آیت‌الله کاشانی مورد اعتراض قرار گرفت و من هم در این موضوع با کاشانی موافق بودم و نسبت به این قبیل انتصابات اعتراض کردم. »

او حتی کسانی را مانند سهام‌السلطان بیات که نشان لیاقت از انگلستان داشتند، به کار گماشته بود و این‌ها حتی در دولت کودتا هم ابقا شدند و در قراردادهای ننگین پس از آن هم از نقش‌آفرینان اصلی بودند.

آیت‌الله کاشانی که حالا جایگاه ریاست مجلس شورای ملی را نیز دارا بود با حساسیت بیشتری اقدامات دولت را بررسی می‌کرد. او در اعتراض به این انتصابات نامه‌ای به مصدق نوشت و با ابراز نگرانی گفت در صورت ادامه وضع از شهر و بلکه کشور خارج می‌شود. مصدق اما در پاسخ به مرحوم کاشانی اعلام کرد که هنوز روند اصلاحی امور آغاز نشده و همان مناسبات پیش از قیام پابرجاست و «چنانچه بخواهد اصلاحاتی بشود، باید از مداخله در امور مدتی خودداری فرمایند خاصه اینکه هیچگونه اصلاحی ممکن نیست مگر اینکه متصدی مطلقا در کار خود آزاد باشد. اگر با این رویه موافقند بنده هم افتخار خدمتگزاری را خواهم داشت والا چرا حضرتعالی از شهر خارج شوید؟ اجازه فرمایید بنده از مداخله در امور خودداری کنم.»



دکتر مظفر بقایی در سرمقاله روزنامه‌اش در فردای سی تیر
بر ضرورت مجازات مسببین کشتار مردم تاکید کرد



مراسم هفته شهدای سی تیر در ابن‌بابویه
 یکی از مراسم‌ها بود که افزون بر عزای شهدا
بر مجازات عاملان هم تاکید می‌کرد


مساله دیگر، مجازات عاملان سرکوب مردم بود. در مجلس بزرگداشت شهدای سی تیر که در مسجد ارک تهران به تاریخ اول مرداد 31، قطع‌نامه صادرشده از سوی حاضران حکایت از این خواست عمومی داشت که دولت دکتر مصدق اولین وظیفه‌ای که به عهده دارد این است که مسببین کشتار دسته‌جمعی روز سی‌ام تیر تهران و شهرستان‌ها را شدیدا به مجازات برساند.» اما واکنش مصدق به این درخواست‌ها راضی‌کننده نبود.

محمد مصدق از پیگرد معمولی منخلفان هم سر باز زد. درباره قوام هم دولت او نه تنها نخست‌وزیر سرکوب را مجازات نکرد بلکه در صدد حمایت از او برآمد. پس از اینکه مجلس حکم به مصادره اموال قوام داد، دولت مصدق با طرح لایحه‌ای دوفوریتی خواستار تصویب پیگرد قوام شد تا حکم پیشین از دستور خارچ شود. این حمایت به‌اندازه‌ای بود که فرضیه همراهی این دو و رضایت مصدق به کناره‌گیری و آمدن قوام را تقویت می‌کند.

ثانیا آن چه در ادبیات موجود تاریخ سیاسی ما به چشم می‌خورد حکایت از غرور و خودرایی مصدق دارد. مشهور است که او « با هیچ کس کار نمی‌کرد.» خودش را همه کاره می‌دانست و این خودمحوری به جایی رسید که چنانچه که گفتیم نصایح آیت‌الله کاشانی، حامی اصلی و احیاگر دولت او را هم تاب نمی‌آورد. کاشانی هیچگاه در علن از او انتقاد نکرد. در پاسخ به پرسش خبرنگاران خارجی که آیا اختلافی میان شما و مصدق وجود دارد هرگونه شائبه تفرقه‌ای را رد می‌کرد. از برخی اقدامات دولت مانند قطع رابطه با اسرائیل به‌خوبی تجلیل کرد.

با این همه مصدق می‌خواست «قهرمان» میدان باشد. بنابراین، این خودرایی از یک سو میان او و پشتیبانان . رهبران اصلی نهضت شکاف انداخت و عملا قوه ادراکی و رهبری جنبش را از عامل اجرایی آن یعنی دولت جدا کرد. از سوی دیگر، مصدق با شاه و سلطنت درگیر شد و باز هم برای یک اولویت نابهنگام، اولویت اصلی را که به فرجام رساندن ملی شدن نفت و قطع دست بیگانگان بود قربانی کرد.

واقعه سی تیر 1331 شمسی، نمودار قدرت‌نمایی ملت در برابر استبداد وابسته داخلی بود. استبدادی که برای امیال و آمال خود پاس بیگانه را به حریم مملکت خود باز می‌کند و حاضر است نهضتی آنچنان ملی و مردمی را به پای منافع بهم گره خورده خود و استعمار سرکوب کند. با این همه نهضت ملی ایران از فرصت به دست آمده به‌درستی استفاده نکرد. برای همین بسیاری معتقند که شاید به جای مصدق باید شخص دیگری برای جلوداری نهضت برگزیده می‌شد. با این حال، چنین تحلیل‌هایی، باتوجه به اطلاعات و دانسته‌هایی است که امروز در اختیار ما است و مسلما کسی در آن هنگام از آن برخوردار نبود.

"پرونده‌ای برای قیام سی تیر/1"