گروه تاریخ مشرق- سیر صعودی نهضت ملی شدن نفت که اوج آن را در قیام 30 تیر ملت در اعتراض به نخست وزیری قوام و حمایت از مصدق برگزار شد میبینیم، ناگهان به سراشیبی سقوطس گرفتار شد که تنها یک و ماه و چند روز زمان لازم بود که برای سالیان سال سرنگون شود. دکتر حمید احمدی، محقق و نویسنده تاریخ معاصر ایران، در گفتگوی با مشرق به بررسی علل این سقوط و یا آنچه خو دبا تاکید، «کودتا» میداند پرداخته است که متن این گفتگوی خواندنی را از نظر میگذرانید.
* آقای دکتر! برخی درباره علل سقوط و شکست نهضت ملی شدن نفت به رویدادی مثل «کودتا» اعتقاد ندارند و معتقدند کاربرد کودتا برای این واقعه بیمعنا و نابهجا است. از نظر اینها، مصدق با انحلال مجلس، این حقِ قانونی را به شاه داد تا عزلش کند. بنابراین دیگر کودتا چه معنایی دارد؟ شاه مصدق را عزل کرد، چون نپذیرفت از حربه نظامی استفاده کرد.
اگر در سیر وقایع ملی شدن نفت، فقط همین قضیه وجود داشت که شاه براساس قانون حق عزل نخست وزیر را داشت و این کار را کرد، حرف درستی بود. اما الآن که اسناد کودتا منتشر شده، حدود ده سال پیش، سیا اعتراف کرد که در چارچوب یک طرح خارجی و براندازی، دولت مصدق سرنگون شد. خود شاه هم از ابتدا کودتا را نمیخواست اما آن قدر فشار آوردند که بالاخره راضی شد. شاه میترسید که این کار را انجام دهد. بنابراین، صرفا یک اقدام داخلی و قانونی نبود، چرا که برنامه کلی و اولیه، برنامهای بود که از خارج تدوین شده بود و به او توصیه میکردند که این کار را انجام دهد. این اتفاق، کاملا به معنای کودتا است و در ادبیات جهان هم ثبت شده است.
* پس چرا در 25 مرداد که نصیری برای ابلاغ حکم برکناری مصدق میرود، نه نیروی نظامی دارد و نه تانک و نفربر. بنابراین قراری برای کودتا نبوده و اگر مصدق، همانجا میپذیرفت که کنار برود همه چیز به آرامی حل میشد.
به نظر من، برنامه کودتا سه مرحله داشت که اقدام نظامی، در مرحله آخر بود. در مرحله اول، آن طور که گزارشهای سیا نشان میدهد، کودتاچیان میخواستند از طریق مجلس و در یک قالب قانونی مصدق را بردارند. برای همین پولهایی را هم پخش کرده بودند که در هر صورت این هدف عملی نشد. مصدق ظاهرا قضیه را فهمیده بود و لذا بحث انحلال مجلس و رفراندوم پیش آمد. در مرحله دوم، قرار بر این بود که مصدق با دستور شاه برکنار شود. لذا نصیری برای ابلاغ حکم برکناری به مصدق، اعزام شد و نیازی هم به توپ و تفنگ نداشت. البته تانک نبود ولی ماشینهای پر از اسلحه بود. با این همه، بین نیروها فاصله افتاد و نتوانستند که به موقع برسند. به همین خاطر نصیری دستگیر شد. مرحله سوم، کودتای عریان بود که در واقع، دیگر راهی باقی نمانده بود. طرحهای قبلی شکست خورده بود و لذا کودتا به معنای واقعی آن صورت گرفت.
* آمریکاییها چه مسیری را طی کردند تا قانع شوند که باید کودتا انجام شود؟
در آمریکای آن زمان، فضای مککارتیسم حاکم بود. آمریکاییها میخواستند از فضا و جو هراس و وحشت از کمونیسم استفاده کنند. وزارت خارجه آمریکا از مدتها پیش برنامه داشت که این کار را انجام دهد. در زمان ترومن موفق نشدند. آیزنهاور که آمد، افرادی مثل برادران دالس و بعد هم حاکمیت فضای مککارتیسم و وحشت از کمونیسم که خیلی مشکلات هم برای خود آمریکاییها ایجاد کرده بود –خیلی از نویسندگان و فیلمسازانی مثل چارلی چاپلین از آمریکا فرار کردند- به چیزی را انگ کمونیستی میزدند. در این میان، دولت بریتانیا سعی کرد شرایط ایران را به گونهای جلوه دهد که کمونیسم صحنهگردان قضایای ایران است. به این ترتیب، آمریکا را وارد میدان کرد و آمریکاییها وارد عرصهای شدند که گمان میکردند، دارند با اتحاد شوروی میجنگند و مصدق کسی است که در نهایت کشور را به دامان کمونیسم میاندازد. انگلیسیها، خیلی ماهرانه توانستند آمریکا را به صحنهای بکشانند که خودشان میخواستند.
* آیا این تمایل به چپ واقعیت نداشت؟ افرادی مثل حسین فاطمی گویا گرایشهای چپ پیدا کرده بودند؟
چپ بودن فاطمی اگر به معنای چپ سنتی متعارف آن زمان، یعنی کمونیستی بودن باشد درست نیست اما چپ به معنای رادیکال بودن میتواند درست باشد.
* در همان معنای گرایشهای کمونیستی هم برخی معتقدند که فاطمی به چپ کمونیستی نزدیک شده بود.
من چنین چیزی فکر نمیکنم. حسین فاطمی چنین گرایشهایی نداشته.
* این القای چپگرا شدن دولت مصدق نمیتواند به خاطر نزدیکی حزب توده با مصدق و حضور افرادی مثل خلیل ملکی و نیروی سوم بوده باشد؟
حزب توده در اواخر کار نهضت ملی از عملکرد خود پشیمان شده بود و سعی میکرد که با نزدیکی به مصدق، حیثیت از دست رفته خود را بازگرداند. البته کودتاچیان هم از این مساله استفاده کردند و مدام علیه دولت تبلیغات میکردند. حزب توده هم از این موج تبلیغاتی که راه افتاده بود بدش نمیآمد. بسیار تبلیغ میکردند که اتحادی بین مصدق و کمونیستها وجود دارد. خیلی هم تلاش کردند که این فضا را میان مردم و خیلی از علما هم ترویج کنند.
* اشارهای به نظر شاه کردید که چندان هم از ملیشدن نفت بدش نمیآمد. به نظر شما، آیا در روند نهضت ملی، ما شاهد یک تغییر دوقطبی از موافق –مخالف ملی شدن نفت به موافق-مخالف سلطنت نیستیم؟ یعنی به مرور شاه احساس کرد که بحث ملیشدن جای خود را به بحث سلطنت داده و این ممکن است تهدیدی برای او باشد.
بله، این تفکر ایجاد شده بود. برخی مثل حسین مکی هم چنین انتقادی را به مصدق دارند. البته ما نمیتوانیم صددرصد هم مطمئن باشیم ولی خیلی تلاش میشد این گونه نشان بدهند که نهایتا مصدق میخواهد که به سلطنت تعرض کند. نکته قابل توجه این است که شاه آن روز را با شاه بعد از سال 42 نباید قیاس کرد. شاه در آن زمان، به نوعی محبوبیت خاصی در میان تودهها داشت. شاه نماد ثبات و تداوم سیاسی مملکت محسوب میشد و مردم میترسیدند که اگر شاهی بالای سر مملکت نباشد چه بلایی بر سر کشور و یکپارچگی آن میآید. بعد از سال 32 بود که کم کم تصویرش خراب شد و بعد از سال 42 هم که دیگر تصویر بسیار منفی از او وجود داشت. بنابراین ما نباید تصویر سال 42 از شاه را به پیش از سال 1332 ببریم. شاه طرفدارانی داشت و محبوب بود، هرچند نه به مفهوم یک محبوبیت سراسری.
* آبراهامیان به تازگی، برخلاف عدهای که شکست نهضت را به خاطر حمایت نکردن آیتالله کاشانی میدانند، بحثی را مطرح کرده است که در جریان سقوط مصدق و شکست نهضت ملی، نیروهای مذهبی و آیتالله کاشانی نقشی نداشتهاند، چرا که اصلا بهواسطه تخریبهایی که صورت گرفته بود، این جناح دیگر آبرو و نفوذی نداشت. نظر شما در این باره چیست؟
آیتالله کاشانی از مصدق دلخور بود و یک مقدار هم دلسرد شده بود اما نمیتوان نقش او را انکار کرد. آیتالله کاشانی شاید در میان روشنفکران محبوبیت نداشت اما در میان تودههای مردم از نفوذ قابل توجهی برخوردار بود.
* اواخر نهضت هم این نفوذ را داشت؟
بله، آیتالله کاشانی بدون پایگاه نبود. ازسوی دیگر، از طرحی که داشت برای سرنگونی مصدق طراحی میشد کسی خبر نداشت. برنامههایی که داشتند به طور سری میریختند را حتی شاید امرای بالای ارتش هم نمیدانستند. بنابراین، وقتی که داشت برنامه خارجی پیش میرفت و عزمشان را برای کودتا جزم کرده بودند دیگر عملکرد آیتالله کاشانی چه اهمیتی دارد؟ ایشان از کودتا خبر نداشت و اگر هم تصوری داشت به ذهنش نمیرسید که یک توطئه خارجی در پیش خواهد بود.
* در جریان کودتا، چقدر درگیریهای خیابانی بین مردم رخ داد؟ جریانهایی به سرکردگی شعبان بیمخها بودند اما برخی بر این باورند که کودتا خیلی آسان و بدون درگیری خیابانی محقق شد.
کودتا خیلی پیچیده است. آمریکاییها و نیروهای کودتا پس از 25 مرداد و دستگیری نصیری، ناامید شده بودند و اصلا میخواستند برگردند. اما وقتی که نیروهای داخلی در حمایت از شاه به خیابانها میآیند، نیروهای کودتا و آمریکاییها هم متوجه میشوند که چه فرصت خوبی فراهم شده است. دستور میدهند که نیروها دوباره وارد فاز عملیات شوند و گروههای مردم را هدایت کنند و نیروهای نظامی کودتا که وارد شدند مردم را به سمت خانه دکتر مصدق و رادیو و جاهای دیگر ببرند و آنجا را تصرف کنند. اما به طور کلی، درباره همه جریاناتی که دخیل بودند، هنوز اطلاعات کافی نداریم و باید کار بیشتری انجام شود.
* آقای دکتر! برخی درباره علل سقوط و شکست نهضت ملی شدن نفت به رویدادی مثل «کودتا» اعتقاد ندارند و معتقدند کاربرد کودتا برای این واقعه بیمعنا و نابهجا است. از نظر اینها، مصدق با انحلال مجلس، این حقِ قانونی را به شاه داد تا عزلش کند. بنابراین دیگر کودتا چه معنایی دارد؟ شاه مصدق را عزل کرد، چون نپذیرفت از حربه نظامی استفاده کرد.
اگر در سیر وقایع ملی شدن نفت، فقط همین قضیه وجود داشت که شاه براساس قانون حق عزل نخست وزیر را داشت و این کار را کرد، حرف درستی بود. اما الآن که اسناد کودتا منتشر شده، حدود ده سال پیش، سیا اعتراف کرد که در چارچوب یک طرح خارجی و براندازی، دولت مصدق سرنگون شد. خود شاه هم از ابتدا کودتا را نمیخواست اما آن قدر فشار آوردند که بالاخره راضی شد. شاه میترسید که این کار را انجام دهد. بنابراین، صرفا یک اقدام داخلی و قانونی نبود، چرا که برنامه کلی و اولیه، برنامهای بود که از خارج تدوین شده بود و به او توصیه میکردند که این کار را انجام دهد. این اتفاق، کاملا به معنای کودتا است و در ادبیات جهان هم ثبت شده است.
* پس چرا در 25 مرداد که نصیری برای ابلاغ حکم برکناری مصدق میرود، نه نیروی نظامی دارد و نه تانک و نفربر. بنابراین قراری برای کودتا نبوده و اگر مصدق، همانجا میپذیرفت که کنار برود همه چیز به آرامی حل میشد.
به نظر من، برنامه کودتا سه مرحله داشت که اقدام نظامی، در مرحله آخر بود. در مرحله اول، آن طور که گزارشهای سیا نشان میدهد، کودتاچیان میخواستند از طریق مجلس و در یک قالب قانونی مصدق را بردارند. برای همین پولهایی را هم پخش کرده بودند که در هر صورت این هدف عملی نشد. مصدق ظاهرا قضیه را فهمیده بود و لذا بحث انحلال مجلس و رفراندوم پیش آمد. در مرحله دوم، قرار بر این بود که مصدق با دستور شاه برکنار شود. لذا نصیری برای ابلاغ حکم برکناری به مصدق، اعزام شد و نیازی هم به توپ و تفنگ نداشت. البته تانک نبود ولی ماشینهای پر از اسلحه بود. با این همه، بین نیروها فاصله افتاد و نتوانستند که به موقع برسند. به همین خاطر نصیری دستگیر شد. مرحله سوم، کودتای عریان بود که در واقع، دیگر راهی باقی نمانده بود. طرحهای قبلی شکست خورده بود و لذا کودتا به معنای واقعی آن صورت گرفت.
* آمریکاییها چه مسیری را طی کردند تا قانع شوند که باید کودتا انجام شود؟
در آمریکای آن زمان، فضای مککارتیسم حاکم بود. آمریکاییها میخواستند از فضا و جو هراس و وحشت از کمونیسم استفاده کنند. وزارت خارجه آمریکا از مدتها پیش برنامه داشت که این کار را انجام دهد. در زمان ترومن موفق نشدند. آیزنهاور که آمد، افرادی مثل برادران دالس و بعد هم حاکمیت فضای مککارتیسم و وحشت از کمونیسم که خیلی مشکلات هم برای خود آمریکاییها ایجاد کرده بود –خیلی از نویسندگان و فیلمسازانی مثل چارلی چاپلین از آمریکا فرار کردند- به چیزی را انگ کمونیستی میزدند. در این میان، دولت بریتانیا سعی کرد شرایط ایران را به گونهای جلوه دهد که کمونیسم صحنهگردان قضایای ایران است. به این ترتیب، آمریکا را وارد میدان کرد و آمریکاییها وارد عرصهای شدند که گمان میکردند، دارند با اتحاد شوروی میجنگند و مصدق کسی است که در نهایت کشور را به دامان کمونیسم میاندازد. انگلیسیها، خیلی ماهرانه توانستند آمریکا را به صحنهای بکشانند که خودشان میخواستند.
* آیا این تمایل به چپ واقعیت نداشت؟ افرادی مثل حسین فاطمی گویا گرایشهای چپ پیدا کرده بودند؟
چپ بودن فاطمی اگر به معنای چپ سنتی متعارف آن زمان، یعنی کمونیستی بودن باشد درست نیست اما چپ به معنای رادیکال بودن میتواند درست باشد.
* در همان معنای گرایشهای کمونیستی هم برخی معتقدند که فاطمی به چپ کمونیستی نزدیک شده بود.
من چنین چیزی فکر نمیکنم. حسین فاطمی چنین گرایشهایی نداشته.
* این القای چپگرا شدن دولت مصدق نمیتواند به خاطر نزدیکی حزب توده با مصدق و حضور افرادی مثل خلیل ملکی و نیروی سوم بوده باشد؟
حزب توده در اواخر کار نهضت ملی از عملکرد خود پشیمان شده بود و سعی میکرد که با نزدیکی به مصدق، حیثیت از دست رفته خود را بازگرداند. البته کودتاچیان هم از این مساله استفاده کردند و مدام علیه دولت تبلیغات میکردند. حزب توده هم از این موج تبلیغاتی که راه افتاده بود بدش نمیآمد. بسیار تبلیغ میکردند که اتحادی بین مصدق و کمونیستها وجود دارد. خیلی هم تلاش کردند که این فضا را میان مردم و خیلی از علما هم ترویج کنند.
* اشارهای به نظر شاه کردید که چندان هم از ملیشدن نفت بدش نمیآمد. به نظر شما، آیا در روند نهضت ملی، ما شاهد یک تغییر دوقطبی از موافق –مخالف ملی شدن نفت به موافق-مخالف سلطنت نیستیم؟ یعنی به مرور شاه احساس کرد که بحث ملیشدن جای خود را به بحث سلطنت داده و این ممکن است تهدیدی برای او باشد.
بله، این تفکر ایجاد شده بود. برخی مثل حسین مکی هم چنین انتقادی را به مصدق دارند. البته ما نمیتوانیم صددرصد هم مطمئن باشیم ولی خیلی تلاش میشد این گونه نشان بدهند که نهایتا مصدق میخواهد که به سلطنت تعرض کند. نکته قابل توجه این است که شاه آن روز را با شاه بعد از سال 42 نباید قیاس کرد. شاه در آن زمان، به نوعی محبوبیت خاصی در میان تودهها داشت. شاه نماد ثبات و تداوم سیاسی مملکت محسوب میشد و مردم میترسیدند که اگر شاهی بالای سر مملکت نباشد چه بلایی بر سر کشور و یکپارچگی آن میآید. بعد از سال 32 بود که کم کم تصویرش خراب شد و بعد از سال 42 هم که دیگر تصویر بسیار منفی از او وجود داشت. بنابراین ما نباید تصویر سال 42 از شاه را به پیش از سال 1332 ببریم. شاه طرفدارانی داشت و محبوب بود، هرچند نه به مفهوم یک محبوبیت سراسری.
* آبراهامیان به تازگی، برخلاف عدهای که شکست نهضت را به خاطر حمایت نکردن آیتالله کاشانی میدانند، بحثی را مطرح کرده است که در جریان سقوط مصدق و شکست نهضت ملی، نیروهای مذهبی و آیتالله کاشانی نقشی نداشتهاند، چرا که اصلا بهواسطه تخریبهایی که صورت گرفته بود، این جناح دیگر آبرو و نفوذی نداشت. نظر شما در این باره چیست؟
آیتالله کاشانی از مصدق دلخور بود و یک مقدار هم دلسرد شده بود اما نمیتوان نقش او را انکار کرد. آیتالله کاشانی شاید در میان روشنفکران محبوبیت نداشت اما در میان تودههای مردم از نفوذ قابل توجهی برخوردار بود.
* اواخر نهضت هم این نفوذ را داشت؟
بله، آیتالله کاشانی بدون پایگاه نبود. ازسوی دیگر، از طرحی که داشت برای سرنگونی مصدق طراحی میشد کسی خبر نداشت. برنامههایی که داشتند به طور سری میریختند را حتی شاید امرای بالای ارتش هم نمیدانستند. بنابراین، وقتی که داشت برنامه خارجی پیش میرفت و عزمشان را برای کودتا جزم کرده بودند دیگر عملکرد آیتالله کاشانی چه اهمیتی دارد؟ ایشان از کودتا خبر نداشت و اگر هم تصوری داشت به ذهنش نمیرسید که یک توطئه خارجی در پیش خواهد بود.
* در جریان کودتا، چقدر درگیریهای خیابانی بین مردم رخ داد؟ جریانهایی به سرکردگی شعبان بیمخها بودند اما برخی بر این باورند که کودتا خیلی آسان و بدون درگیری خیابانی محقق شد.
کودتا خیلی پیچیده است. آمریکاییها و نیروهای کودتا پس از 25 مرداد و دستگیری نصیری، ناامید شده بودند و اصلا میخواستند برگردند. اما وقتی که نیروهای داخلی در حمایت از شاه به خیابانها میآیند، نیروهای کودتا و آمریکاییها هم متوجه میشوند که چه فرصت خوبی فراهم شده است. دستور میدهند که نیروها دوباره وارد فاز عملیات شوند و گروههای مردم را هدایت کنند و نیروهای نظامی کودتا که وارد شدند مردم را به سمت خانه دکتر مصدق و رادیو و جاهای دیگر ببرند و آنجا را تصرف کنند. اما به طور کلی، درباره همه جریاناتی که دخیل بودند، هنوز اطلاعات کافی نداریم و باید کار بیشتری انجام شود.