وقتي ما به گردان مالك رفتيم، اغلب بچه‌هاي آن از بسيجي‌هاي تحصيلكرده يا دانش‌آموزان و دانشجويان بودند. از بسيج كارگري هم تعدادي از بچه‌ها پيش ما بودند. كمي بعد اتفاقاتي افتاد كه باعث شد به شهيد همت پيشنهاد بدهيم گردان مالك به عنوان يك گردان كادرساز مطرح بشود

گروه جهاد و مقاومت مشرق - سردار نصرت‌الله اكبري فرمانده گردان مالك لشكر 27 در بخش قابل توجهي از دوران دفاع مقدس است كه خاطرات بكري از حضور بچه‌هاي اين گردان در عمليات‌هاي مختلف دارد.

فرماندهي در مالك، جانشيني سرداراني بود كه اغلب آنها به شهادت رسيده بودند و وقتي كه در اواخر سال 62 نوبت به فرماندهي اكبري رسيد، او بايد جانشين شهيد كارور مي‌شد كه با يكديگر عقد اخوت بسته بودند. از اين رو وقتي قرار شد در فرصت اندكمان مروري مختصر بر عملكرد گردان مالك داشته باشيم، حاج نصرت‌الله گلايه داشت كه چرا بايد به كارنامه آن همه شهيد و ايثارگر اين گردان تنها در چند سطر كوتاه بپردازيم. از او همانند شما خوانندگان گرامي عذر تقصير خواستيم تا نوشته زير را به عنوان چكيده‌اي كوتاه از گوشه‌اي از رزم رزماوران رزمنده گردان مالك تقديم حضورتان كنيم.

چطور شد كه به گردان مالك رفتيد؟

تا عمليات فتح‌المبين من در جبهه‌هاي غرب بودم. وقتي عمليات الي‌بيت‌المقدس شروع شد، مدتي مي‌شد كه در مجلس مستقر شده بودم. ديگر نتوانستم تحمل كنم و براي مرحله سوم عمليات خودم را به جنوب رساندم، بعد از آن در لشكر 27 و گردان‌هاي انصار و مقداد بودم تا اينكه به خواست شهيد همت به گردان مالك رفتيم. ماجراي انتقالمان از آنجا شكل گرفت كه بنده به همراه شهيد كارور، ‌آقاي حاج اميني و تعدادي از بچه‌هاي باتجربه و قديمي در كادر گردان مقداد بوديم. شهيد همت مي‌گفت صلاح نيست كادر مقداد از بچه‌ها باتجربه پر باشد اما مالك از كادر قوي برخوردار نباشد، از بچه‌هاي درخواست كرد به مالك بروند و شهيد كارور هم قبول كرد. به اين ترتيب سال 62 بود كه شهيد كامكار فرمانده گردان مالك شد و من و آقاي حاجي‌پور هم معاونانش در اين گردان شديم.

به‌رقم اينكه همه رزمنده‌ها روحيات مشابهي داشتند، اما به هرحال هر واحد يا گرداني ويژگي خاصي داشت، ويژگي گردان مالك چه بود؟

وقتي ما به گردان مالك رفتيم، اغلب بچه‌هاي آن از بسيجي‌هاي تحصيلكرده يا دانش‌آموزان و دانشجويان بودند. از بسيج كارگري هم تعدادي از بچه‌ها پيش ما بودند. كمي بعد اتفاقاتي افتاد كه باعث شد به شهيد همت پيشنهاد بدهيم گردان مالك به عنوان يك گردان كادرساز مطرح بشود و به اين ترتيب بدنه اصلي مالك را بچه‌هاي پاسدار تشكيل دادند. اما اين اتفاقي كه عرض كردم انجام عمليات والفجر4 بود كه طي آن خيلي از نيروهاي كادر لشكر به شهادت رسيدند، مثلاً شهيد حاجي‌پور فرمانده يكي از تيپ‌هاي لشكر به همراه مهدي خندان و معصومي كه معاونانش بودند به شهادت رسيدند. از دست دادن اين همه نيروي كادر ما را به فكر انداخت كه مالك را به عنوان يك گردان كادرپرور مهيا كنيم.

‌حالا كه صحبت از عمليات والفجر 4 شد اگر مي‌شود از حضور گردان مالك در اين عمليات بگوييد.

در عمليات والفجر 4 در مهرماه 1362 گردان مالك مأمور آزادسازي قله 1904 در ارتفاعات كاني‌مانگا شده بود. اين قله ارتفاع زيادي داشت و براي تصرفش شهداي زيادي داديم. يك اتفاق جالبي كه در اين عمليات افتاد اين بود كه چون درگيري طولاني شد، ما به روشنايي روز برخورديم و در همان شرايط به عمليات ادامه داديم، درحالي كه معمولا واحدهاي عمل‌كننده سپاه شب‌ها درگير مي‌شدند. به هرحال خوب يادم است كه ساعت 9 صبح هنوز در دامنه قله 1904 بوديم كه با جانفشاني رزمنده‌ها توانستيم تا ساعت 10 اين بلندي را به تصرف درآوريم. فرماندهي به قدري از اين حركت بچه‌ها رضايت داشت كه پيام تبريك فرمانده كل سپاه به شهيد همت و از سوي ايشان به فرمانده گردان مالك و رزمنده‌هايش اعلام شد. همان طور كه قبلا عرض كردم بر اساس تجربه والفجر4 ما از شهيد همت تقاضاي كادر‌سازي را به شرطي كرديم كه در عمليات‌ بعدي براي اينكه بتوانيم فرصت لازم را براي كسب تجربه به نيروها بدهيم، در عمليات بعدي گردان مالك جزو آخرين گردان‌هايي باشد كه به عمليات ورود پيدا مي‌كند.

اين شرط انجام شد؟

تا حدودي بله، ‌اما عمليات بعدي خيبر بود كه خب شرايط خاصي براي كل نيروهاي لشكر 27 در اين عمليات پديد آمد. بچه‌ها چند روز از محور طلائيه فشار آورده بودند اما خط دشمن سرجايش ماند و نيروهاي ما لطمه زيادي خوردند، ‌بنابر اين قرار شد كه بچه‌هاي مالك به خود جزاير بروند و اگر شد از پهلو وارد بشويم و از پشت خط دشمن در طلائيه آنها را غافلگير كنيم. اما به خاطر شرايط خاص منطقه و فشار دشمن اين امر صورت نگرفت و در همين عمليات محمدرضا كارور فرمانده توانمند گردان مالك به شهادت رسيد.

پس از ايشان شما فرمانده گردان شديد؟ در كل گردان مالك در چه عمليات‌هايي شركت داشت؟

بله بعد از كارور من فرمانده گردان مالك شدم و تا سال 66 هم در همين سمت بودم. پس از بنده هم آقاي جهانبخش صالحي فرماندهي مالك را برعهده گرفتند. گردان مالك در همه عمليات‌هاي بزرگ شركت داشت. بعد از خيبر در بدر شركت كرديم، در والفجر 8، كربلاي5 و به طور كلي همه عمليات‌هاي بزرگ رد و نشاني از پايمردي و غيرت بچه‌هاي مالك در كنار ساير نيروهاي لشكر27 و ديگر رزمندگان در خود دارد.

‌خيلي دوست داريم تك تك عمليات‌هاي بچه‌هاي مالك را مورد بررسي قرار دهيم، اما مجال محدودي داريم، گويا گردان مالك در عمليات بدر هم در نوك پيكان نبرد بود و خود شما لحظاتي قبل از شهادت حاج عباس كريمي در كنار ايشان بوديد.

گردان مالك در اين عمليات در نوك پيكان درگيري با دشمن در هور قرار داشت. شدت حملات دشمن واقعا شديد بود، در اثناي عمليات ديدم شهيد حاج عباس كريمي كه فرماندهي لشكر را برعهده داشت، از جانب راست ما و ايستاده بر ركاب يك تانكر آب‌رساني عراقي كه به غنيمت گرفته شده بود به طرف‌مان مي‌آيد. با ديدنش خيلي تعجب كرديم، آنجا شرايط طوري بود كه هر آن احتمال مي‌رفت ايشان به شهادت برسد. به ما كه رسيد گفتم حاج عباس عراقي‌ها گردان شهادت كه فرماندهي‌اش را خدابيامرز شهيد پارياب برعهده داشت، پس زده‌اند و از پهلو پيشروي كرده‌اند. ايشان بيرون از كانال ايستاده بود، خيلي راحت و مسلط بود، گفتم حاجي بيا داخل كانال جان مادرت ما را بي‌پدر نكن، آمد و در همين حين يك خمپاره درون كانال خورد، من زخمي شدم اما حاج عباس طوريش نشد، گفت ديدي چيزي نشد، ‌اين قدر حرص خوردي! كمي بعد با اصرار مجابش كرديم كه به عقب برگردد، ولي يك كيلومتري از ما دور نشده بود كه يك آتش كامل از موشك‌هاي كاتيوشاي دشمن به منطقه شليك شد‌ و ايشان به شهادت رسيده بود، آخرين حرف‌هاي حاجي اين بود كه تا عصر بمانيم و سپس گردان مالك را به عقب برگردانم، وقتي به عقب برگشتيم، پيكر مطهرش را با سر و صورت زخمي در پد يك ديدم. يادش گرامي.

عليرضا محمدي / روزنامه جوان