یادمان
گروه جهاد و مقاومت مشرق - وقتی مادرم میترسید و از رفت و آمدهای مشکوک سید کاظم کلافه و مستأصل میشد، او را صدا میکرد.
- بس کن کاظم، دست از این کارها بردار.
می خندید و میگفت: «چشم.»
- یک بار که جدیت مادر را تو نگاه نگرانش دید ایستاد مقابل او و گفت:
- شما باید مانند مادر وهب باشی. باید برای اسلام من را پرورش بدهی. باید تشویق کنی که به راه اسلام بروم. در راه اسلام شهید شوم. من همین کارها را دارم میکنم. اگر غیر از این بودم شیرت را حلالم نکن.
مادر دیگر نمیدانست چه بگوید. به او وکارهایی که میکرد، اطمینان داشت، اما ترسی که ساواک بعد از دستگیری اول کاظم تو دل مادر و پدر انداخت، همیشه ته دل آنها را میلرزاند.
٭ ٭ ٭
سید کاظم شانه به شانه پدر راه میرفت و دم نمیزد. پدرم میگفت: حتی یک قدم جلوتر از من برنداشت. سرش پایین بود و تو چشمهای من نگاه نمیکرد. حرفهام را که زدم، همه را گوش کرد، تا این که رسیدیم زیر پل کریم خان، بهش گفتم کاظم جواب من را ندادی. دست از این کارها بردار. برو سر درس و زندگیات. اگر بخواهی در این خط حرکت کنی، نهایتاً تو را میکشند و این برای ما غیر قابل تحمل است. خیلی سخت است. چرا جواب مرا نمیدهی؟ از توپخانه تا اینجا داریم پیاده میآییم و من برای شما حرف میزنم و هیچ جوابی نمیدهی.
کاظم وقتی کلافگی پدرم را میبیند کمی فکر میکند و میگوید: خب آقاجان، صحبتهات را کردی، تمام شد بله؟!
بی آن که تو چشمهای پدرم نگاه کند، میایستد و میگوید: من وظیفه شرعی و دینیام اجازه نمیدهد که ساکت بنشینم.
پدرم کمی نگاهش میکند.از این که او را تربیت کرده، به خود افتخار میکند و صورت او را میبوسد.
-الله اکبر. من به چی فکر میکنم، تو به چی فکر میکنی.
همان جا پدرم عهد کرد که چپزی نگوید و اجازه بدهد کاظم به راهی که انتخاب کرده، ادامه بدهد.
- برو به سلامت. تو راهت را انتخاب کردهای، حرفت را هم زدی. وقتی میگویی وظیفه شرعیام اجازه نمیدهد، من دیگر حرفی بالای حرف تو ندارم.
٭ ٭ ٭
درکنکور 1355 شرکت کرد و پذیرفته شد، اما به دلیل این که دو بار سابقه دستگیری و بازجویی در ساواک را داشت، از ثبت نام او در دانشگاه ممانعت شد. این مسأله ضربه سختی به روحیه او وارد کرد. پدر که آرزوی ادامه تحصیل او را داشت، با او همدردی میکرد. سید کاظم نامهای برای وزیر علوم نوشت. شرح نمرات معدل دیپلم و رتبهاش در دانشگاه را داد.
در پی راهکاری بود که بتواند بیمانع و به سهولت، وارد دانشگاه شود. چندی بعد پاسخی که از وزیر علوم وقت دریافت کرد، او را سخت برآشفت.
«آقای کاظمی، شما به دلیل فعالیتهای خرابکارانه و شورش علیه امنیت ملی، صلاحیت تحصیل در دانشگاه را ندارید. علی هذا، چنان چه اصرار بر ادامه تحصیل ندارید، همین دیپلم ریاضی که اخذ کردهاید،کافی است و میتوانید با همین مدرک مشغول به کار شوید، اما اگر قصد ادامه تحصیل دارید، باید در خارج از ایران به این امر بپردازید.»
پس از چندی با کمک و تشویق پدر برای ادامه تحصیل به «امریکا» رفت و موفق به تحصیل در رشته مهندسی مکانیک شد، بعدها از طریق دوستان قدیمیاش به انجمن اسلامی دانشجویان امریکا و کانادا راه یافت و در فضای جدید، فعالیتهای سیاسی - مذهبی خود را ادامه داد.
(به نقل از جمیله سادات کاظمی خواهر شهید)
مبارزه از جنس دیگر
با توجه به شرایط خاص خارج از کشور و شکل مبارزه در آنجا، وی همزمان با قیام امت اسلامی ایران، در تظاهرات دانشجویی علیه رژیم منحوس پهلوی شرکت میکرد و از هر فرصتی در افشای ماهیت رژیم و پخش اعلامیه و... بهره میجست. با اوجگیری نهضت، تمام اوقات خود را صرف مبارزه کرد که در نتیجه دوبار توسط پلیس امریکا به دلیل همین فعالیتها دستگیر شد.
شهید کاظمی از جمله کسانی بود که در جذب و آگاه کردن جوانانی که برای ادامه تحصیل به امریکا میآمدند، نقش مؤثری داشت. به دلیل زحمات و تلاش مخلصانه و شبانهروزی، وی را به عنوان معاون انجمن اسلامی ایالت محل زندگی انتخاب کردند، که بعدها مسئولیت همین انجمن به عهده او گذاشته شد.
از نکات بارز زندگی مبارزاتی وی، بینش عمیق فکری و شناخت حرکتهای سیاسی اوست که در این مرحله وی در کنار مبارزه با رژیم شاهنشاهی، از مبارزه با گروهکهای منحرف چپ، راست و التقاطی نیز غافل نبود و با توجه به ارتباط نزدیک و تنگاتنگی که با آنها داشت، دقیقاً به ماهیت ضداسلامی و انسانی و منفعتطلبی آنان پی برد و شناخت عمیقی از آنها به دست آورد.
دالان انتظار
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در دوازدهم اسفند سال 1357، تحصیل در خارج کشور را رها کرده و به میهن اسلامی بازگشت و با شور و شعف وصفناپذیری در خدمت انقلاب شکوهمند اسلامی قرار گرفت.
سید کاظم در فروردین سال 1358 با گذراندن دوره آموزش عمومی سپاه در پادگان امام علی(ع) به عضویت سپاه در آمد و پس از اتمام دوره، با توجه به اینکه کردستان توسط ضدانقلاب دچار آشوب شده بود به نقده اعزام شد. او در این مأموریت تجربیات ذی قیمتی در ارتباط با کار اطلاعاتی و مبارزه با ضدانقلاب کسب کرد و بعدها با همین تجارب، مسئولیتهای خطیری را به عهده گرفت.
با بازگشایی دانشگاهها، وی در نخستین کنکور سراسری بعد از انقلاب (که در سال 1358 برگزار شد) شرکت کرد و در یکی از رشتههای علوم انسانی دانشگاه تهران پذیرفته شد. او با حضور در محیط دانشگاه، اوضاع را نامساعد یافت. برایش قابل تحمل نبود که به نام فعالیت دانشجویی و آزادی، مقاصد استکبار جهانی از طریق شماری بازی خورده که اعتقادی به اسلام و نظام نداشتند، دنبال شود. برای همین دست به کار شد و تلاش همه جانبهای را در جهت افشای چهره گروهکهای از خدا بیخبر خصوصاً پیشگام، پیکار، توده، راه کارگر، منافقین و... با کمک دانشجویان مسلمان و مؤمن و وفادار به نظام شروع کرد.
در جریان اشغال لانه جاسوسی، هنگامی که امریکای جنایتکار با کمک عوامل داخلیاش در جهت آزادی گروگانها تلاش میکرد و بیم آن میرفت که هر لحظه اتفاقی رخ دهد، کاظمی با کمک دانشجویان انجمن اسلامی دانشکده، شبها تا صبح اطراف لانه جاسوسی میایستاد و رفت و آمدها را تحت نظر داشت.
شکلگیری واحد اطلاعات سپاه
«شهید کاظمی» پس از مراجعت از مأموریت کردستان با شماری از نیروهای مخلص انقلاب و سپاه، واحد اطلاعات را با تشکیلات منسجمی پایهریزی کرد. در آن زمان مسئولیت تشکیلات گروهکهای چپگرا به عهده وی گذاشته شد. او با آشنایی و شناختی که از جریانات فکری و مشی گروهکهای الحادی داشت جدیت و پشتکاری در به دست آوردن ترفندها و تاکتیکهای آنان از خود نشان داد که توانست با توکل به خدا، شیوههای جدید این منحرفین را برای تخدیر افکار جوانان و جدایی آنان از دین و به کارگیریشان در مقابل انقلاب و مردم شناسایی کند. او با افشای چهره واقعی آنها، اذهان افراد فریب خورده را کاملاً روشن و آنان را به دامان اسلام باز گرداند.
وداع در طلائیه
سحرگاه روز دوم شهریور ماه سال 1364 و همزمان با شهادت مولا و جد بزرگوارش امام محمد باقر(ع)، همراه شماری از برادران رزمنده جهت بازدید از خطوط مقدم جبهه جنوب در منطقه طلاییه، از طریق آب در حال حرکت بودند که بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به سختی مجروح و به درجه رفیع شهادت نایل شد. شهید حسینی فرمانده تیپ اطلاعات که در لحظه شهادت کنار او حضور داشت، چنین نقل کرده است: وقتی در داخل قایق، ترکش به سر شهید کاظمی اصابت کرد، از جای خود برخاست و دستها را به سوی آسمان بلند کرده و با خدا راز و نیاز کرد و لحظهای بعد در کف قایق به سجده رفت و آنگاه شهید شد.
* شمس خسروی
کد خبر 341430
تاریخ انتشار: ۱۲ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۷:۳۶
- ۰ نظر
- چاپ
شهید حسینی فرمانده تیپ اطلاعات که در لحظه شهادت کنار او حضور داشت، چنین نقل کرده است: وقتی در داخل قایق، ترکش به سر شهید کاظمی اصابت کرد، از جای خود برخاست و دستها را به سوی آسمان بلند کرده و با خدا راز و نیاز کرد و لحظهای بعد در کف قایق به سجده رفت و آنگاه شهید شد.
منبع: روزنامه ایران