گروه جهاد و مقاومت مشرق: شب نوزده ماه رمضان بود. بچه ها برای اقامه ی نماز صد رکعتی این شب صف بستند. فردای آن روز، بعثی ها ارشد اردوگاه را به سلول انفرادی انداختند. ده نفر از اشخاص سرشناس و بزرگسال را از میان ما شناسایی کردند و پیش چشم های تماشاگر اسرا، که هیچ کاری از دست شان برنمی آمد، تا دم مرگ کتک زدند.
بعد، تک تک ما را عریان نمودند و با کابل به جان مان افتادند. با فرود هر کابل، بچه ها به زمین می افتادند و دوباره برمی خاستند. آنها با عصبانیت و خشم و کینه هر ضربه ی کابل را پشت بچه ها می نشاندند.
ایمان و اطمینان به سر چشمه ی لایزال رحمت خداوندی، تمام این شکنجه ها را آسان می نمود. هنگام شکنجه و ضرب و شتم خون از سر و روی بچه ها جاری می شد، بی تاب می شدند و گاهی تحمل از کف می دادند؛ اما در نمازی دوباره و ذکری خالصانه به درگاه خداوند، توانی دیگر باره و جانی تازه می یافتند.
جانی که صد بار می خواستند آنرا با خدای خویش معامله کنند.
و بر سر پیمان خویش بگذارند که :
«گر دست دهد هزار جانم
در پای مبارکت فشانم»
*سایت جامع آزادگان
هنگام شکنجه و ضرب و شتم خون از سر و روی بچه ها جاری می شد، بی تاب می شدند و گاهی تحمل از کف می دادند؛ اما در نمازی دوباره و ذکری خالصانه به درگاه خداوند، توانی دیگر باره و جانی تازه می یافتند.