عرب‌ها قول گرفته بودند که در قبال همکاری با متفقین برای فروپاشی عثمانی، حکومت بر عربستان و اردن و عراق را به دست آورند. اما با پایان جنگ و شکست عثمانی، همه چیز طبق برنامه پنهان اروپاییان پیش رفت.

گروه تاریخ مشرق- تاریخ جهان: نام امپراتوری عثمانی که اروپائیان به آن (ottoman empire) می‌گویند، گرفته شده از نام شخصی به اسم «عثمان ابن ارطغرل» است که از روسای قبایل ترک سلجوقی ساکن در آسیای صغیر بود. این ترکان از جمله ترکانی بودند که در هنگام حمله چنگیزخان مغول به ترکستان غربی یا آسیای مرکزی امروز، از پیش سپاه او گریخته و روانه آسیای صغیر که ترکیه کنونی جزء آن شدند و در جوار آن دسته از ترکان سلجوقی مسکن گزیدند که پیشتر در آناتولی ساکن شده و به سلاجقه روم معروف بودند.

ترکان دسته دوم، به رهبری عثمان بن ارطغرل ایجاد کننده سلسله سلاطینی به نام عثمانی گردیدند. یکی از آنان به نام سلطان محمد دوم که هفتمین فرمانروای عثمانی بود، در آن سوی تنگه بسفور، یعنی در مجاورت خلیج شاخ زرین یا قرن‌الذهب، مشرف به دریای مرمره، قلعه‌ای نظامی ایجاد کرد و سرانجام به سال 1453 میلادی، کنستانتین یازدهم، آخرین امپراتور روم شرقی (بیزانس) را شکست داد و قسطنطنیه را فتح کرد. اروپائیان در تقسیم‌بندی‌های تاریخی از نظر زمانی این سال را مبداء قرون جدید و پایان قرون وسطی می‌دانند. محمد دوم با فتح این بخش از آسیا، به عمر هزارساله روم شرقی یا دولت بیزانس پایان داد و از این رو به سلطان محمد فاتح معروف شد.



فتح قسطنطنیه به دست عثمانی‌ها
و پایان حکومت باستانی بیزانس


پشت دروازه‌های وین

سلطان محمد فاتح کلیسای «سنت صوفی» را به مسجد تبدیل کرد و نام قسطنطنیه را نیز به استانبول تغییر داد. بعد از سلطان محمد نوه‌اش سلطان سلیم، معروف به سلطان مهیب یا مخوف، که معاصر شاه اسماعیل صفوی در ایران بود توانست، شبه جزیره عربستان، مصر و شمال آفریقا تا الجزایر را تسخیر نموده و خود را خلیفه اسلام بنامد. بعد از او فرزندش سلیمان باشکوه (قانونی) در 1521، بلگراد را در صربستان کنونی تصرف و از این طریق دروازه‌های اروپا تا مجارستان را تسخر کرد. در سال 1526 نیز در محلی به نام موهاگز (موهاچ) لویی پادشاه مجارستان را شکست داد و شهر وین را محاصره کرد.

بعد از سلیمان قانونی حکومت به سلاطینی بی‌کفایت رسید و عثمانی را رو به زوال برد. البته نباید فراموش کرد که سلطان سوم در سال 1589 طی جنگی در دشت کوزو، لازار فرمانده صرب‌ها را کشت که در پی آن بوسنی به دست ترک‌های مسلمان افتاد و البته خود سلطان مراد نیز کشته شد. به هر حال، از زمان سلطان محمد سوم به بعد سلاطین عثمانی آن قدر بی‌کفایت بودند که عثمانی بیش از پیش رو به سراشیبی رفت؛ به طوری که در زمان سلطنت مصطفی اول که معاصر شاه صفی در ایران بود، سفیر انگلیس، امپراتوری عثمانی را تشبیه به انسان فرتوتی نمود که در اثر بیماری دچار جنون شده و قدرت جوانی خود را از دست داده است. از همان زمان بود که دیگر ترس اروپائیان از عثمانی ریخت و عثمانی به «مرد بیمار اروپا» معروف شد. با این وجود، امپراتوری عثمانی تا سه قرن بعد هم دوام آورد و اروپائیان نتوانستند این به اصطلاح «مرد بیمار» را از پا درآورند تا در اوایل قرن بیستم که روزگار دگرگون شد و عثمانی –البته با دسیسه‌های اروپاییان- از درون فروپاشید.



سلطان سلیمان قانونی (باشکوه)

مشروطه‌خواهی ناسیونالیست‌ها

یکی از سلاطین عثمانی، سلطان محمود دوم (معاصر فتحعلی‌شاه و محمدشاه قاجار) بود که چون از جانب مادر اروپایی و از تربیت غربی متاثر بود به علوم جدید و روش جدید حکومت تمایل داشت. او که در فاصله سال‌های 1808 تا 1839 میلادی به مدت 31 سال سلطان بود، اصلاحاتی در نظام حکومت به عمل آورد که اروپائیان را دچار تحیر نمود؛ اصلاحاتی چون ایجاد ارتش جدید به سبک اروپایی و فرستادن محصل به اروپا. همچنین از آنجا که وجود ارتش ویژه عثمانی معروف به سپاه ینی‌چری را مضر به حال کشور می‌دانست –چون بیشتر توطئه‌های داخل دربار و کودتای خانگی در داخل دولت عثمانی زیر سر این نظامیان بود- این قوای یاغی را خلع سلاح و متمردین آن را اعدام کرد.

بعد از سلطان محمود دوم، عبدالمجید اول (معاصر ناصرالدین شاه) به سلطنت رسید و اصلاحات پدر را ادامه داد. قصر دلمه باغچه از آثار اوست. این اصلاحات مقدمه‌ای شد برای این که مدحت پاشا، نخست وزیر مشروطه‌طلب سلطان عبدالحمید دوم (که او نیز معاصر ناصرالدین شاه بود) سلطان را در 1876 میلادی، وادار به صدور فرمان مشروطیت کرد.



قرائت بیانیه مشروطیت با قیام ترک‌های جوان

آغاز مداخله‌گری اروپائیان

دشمنی اروپائیان نسبت به عثمانی، در زمان سلطان عبدالحمید دوم، شدیدتر شد. به‌طوری که فرانسه، انگلستان و روسیه هر یک به بهانه‌ای خواستار مداخله عثمانی و تجزیه متصرفات آن کشور بودند. چون عبدالحمید دوم در سال 1778 پارلمان را تعطیل و مشروطیت را عملا لغو کرد و مدحت پاشا را هم به خارج از کشور تبعید نمود، فرانسه و انگلستان که خود را به اصطلاح مدافع دموکراسی می‌دانستند خواستار مداخله در امور عثمانی شدند. روس‌ها نیز به دو بهانه متوسل و خواهان تضعیف عثمانی شدند. بهانه اول، حمایت از ارامنه بود.

کشتار ارامنه

قضیه ارامنه از این قرار است که عبدالحمید دوم به بهانه این که روس‌ها مشغول تحریک ارامنه عثمانی هستند، فعالیت آنان را زیرنظر گرفت. ارامنه هم از آن جا که از ناحیه سلطان عبدالحمید دوم احساس خطر می‌کردند در سال 1885 یک انجمن انقلابی به نام هونچاک را به منظور آموزش نظامی و بیداری فرهنگی هم‌کیشان خود تاسیس کردند و بعد نیز در سال 1890 انجمنی به نام داشناک یا ارتش سری ارامنه در تفلیس به وجود آورند. در 1895 عبدالحمید دوم به بهانه این که ارامنه در تفلیس، که در خاک دشمن یعنی روسیه بود، برای خرابکاری در عثمانی تعلیم می‌بینند دستور قتل‌عام ارمنیان را صادر کرد به طوری که طی یک سال نزدیک به 250 هزار نفر ارامنه از خردسال تا سالخورده به قتل رسیدند. واقعه قتل ارامنه باعث اعتراض دولت‌های اروپایی شد. مجموع این شرایط سبب شد که «نهضت ترک‌های جوان» به رهبری مدحت پاشا که هدف خود را پیاده کردن مجدد مشروطیت و پیشرفت عثمانی اعلام کرده بود برای اعاده حیثیت بیبن‌المللی عثمانی، سلطان عبدالحمید دوم را در 27 آوریل 1909 از سلطنت خلع کند و براردش محمد پنجم را سلطان بخواند.



کشتار ارامنه در ازمیر؛ 1895

مسیحیان بالکان

دومین بهانه روس‌ها، حمایت آنان از اسلاوهای مقیم در شبه جزیره بالکان بود. فرانسوی‌ها هم که از زمان ناپلئون سوم به بعد در سوریه و لبنان مدارس مذهبی فرانسوی‌زبان ایجاد کرده بودند و خواستار الحاق این دو منطقه به سرزمین‌های مستعمراتی خود بودند با عثمانی مخالفت می‌کردند و بالاخره کشف نفت در دوره مظفرالدین شاه به بعد در مسجد سلیمان و اطلاع انگلیسی‌ها از وجود نفت در منطقه عربی نیز طمع بریتانیا را برای مستعمره نمودن کشورهای عرب از عراق تا مصر بیش از پیش افزون کرد، لذا انگلیسی‌ها درصدد جداکردن سرزمین‌های عربی از عثمانی و تجزیه این امپراتوری برآمدند.

نهضت ترک‌های جوان

در پی وقایعی چون قیام‌های مکرر ضدعثمانی در شبه جزیره بالکان، که به تحریک روسیه در 1913 صورت گرفته بود و حتی قبل از آن هم گه طرابلس غرب (تریپولی غرب) واقع در لیبی به دست ایتالیایی‌ها افتاده بود، دولت عثمانی با آلمان متحد شد تا بتواند در مقابل طمع‌کاری‌های روسیه، انگلیس و فرانسه از موجودیت خود و مستعمراتش دفاع کند. در این زمان، که قانون مشروطه حاکم شده بود و شاه اختیارات وسیعی نداشت، سه تن از رهبران نهضت ترک‌های جوان به نام‌های جمال‌پاشا، انورپاشا و طلعت‌پاشا عملا همه اختیارات حکومتی را به دست گرفتند. آن‌ها کمیته اتحاد و ترقی را با ایدئولوژی پان‌ترکیسم و مشروطه‌خواهی ایجاد کردند. این سه نفر که محمد پنجم را در قصر سلطنتی تحت نظر داشتند حکومت را بین خود به این ترتیب تقسیم کردند: 1- انورپاشا، وزیر جنگ. 2- طلعت‌پاشا، وزیر کشور که بعدا نخست وزیری را  نیز احراز کرد. 3- جمال‌پاشا رییس ستاد ارتش و وزیر دریاداری.



قرائت اعلامیه اعلان جنگ به دول اروپایی؛ 11 نوامبر 1914

ورود به جنگ جهانی اول

این سه رجل سیاسی-نظامی چون می‌دانستند که همه ناآرامی‌های آن سوی تنگه بسفور و منطقه بالکان به تحریک روسیه، فرانسه و انگلستان است تصمیم گرفتند با آلمان متحد شوند و در جنگ احتمالی آینده دوشادوش آلمان‌ها بجنگند. از این جهت  وقتی که در 2 اوت 1914 جنگ جهانی اول آغاز شد، بنا به صلاحدید انورپاشا و جمال‌پاشا، بین عثمانی و آلمان یک پیمان سری بسته شد و یک ژنرال آلمانی به نام لیمان فن ساندوس مشاور ارشد ستاد ارتش عثمانی گردید. در ماه اکتبر 1914، ناوگان ترک به فرماندهی افسران آلمانی، بنادر روسیه را زیر آتش گرفتند. در نتیجه این عمل متفقین یا همان کشورهای اتفاق مثلث شامل روس و انگلیس و فرانسه در چهارم نوامبر همان سال به عثمانی اعلان جنگ دادند.

در دومین سال جنگ جهانی اول، متفقین در ژانویه 1915 در شبه جزیره گلی‌پولی در مدخل تنگه داردانل ارتباط ترک‌ها را با منطقه عربی تا حدودی قطع کردند و به موازات عملیات جنگی در جبهه‌ها، دولت‌های فرانسه و انگلستان قراردادی با عنوان قرارداد سایکس‌-پیکو درباره تجزیه و فروپاشی عثمانی با یکدیگر منعقد کردند. براساس مفاد این قرارداد قرار شد:
1- اراضی ارز روم، طرابوزان، وان و ارمنستان عثمانی به روسیه داده شود. 2- مناطق سوریه و لبنان به قیمومت دولت فرانسه درآید. 3- انگلستان خاک عراق و اردن و سرزمین فلسطین را تحت قیمومیت بگیرد.



نقشه تجزیه‌شده امپراتوری عثمانی
 براساس قرارداد سایکس-پیکو


لورنس عربستان

قرارداد البته سری بود. از سوی دیگر در همین سال‌ها یک جاسوس انگلیسی به نام سرهنگ ادوارد لورنس که بعدا به لورنس عربستان مشهور شد، وارد عربستان شد و شریف حسین را که والی مکه و پدر ملک فیصل، نخستین پادشاه عراق و ملک عبدالله نخستین پادشاه اردن بود ملاقات کرد و به آن‌ها وعده پادشاهی حجاز (عربستان)، عراق و اردن را داد. به شرط آن که بر ضد عثمانی قیام کنند. شریف حسین نیز پذیرفت و به اتفاق فرزندانش، دوشادوش سرهنگ لورنس انگلیسی با عثمانی‌ها جنگید در حالی که نمی‌دانستند که سه کشور متفق، پنهانی در قرارداد سایکس‌-پیکو با هم بر سر تقسیم مناطق عربی امپراتوری عثمانی توافق کرده‌اند. لورنس، که همواره دشداشه عربی می‌پوشید و به زبان عربی تکلم می‌کرد از جانب چرچیل وزیر مستعمرات بریتانیا که مقیم در قاهره بود وعده خلافت عربی و اسلامی را به شریف حسین می‌داد و به عبدالله وعده حکومت اردن و فلسطین و به فیصل وعده حکومت عراق را.

بالاخره در جبهه سینا، ژنرال آلن‌بی انگلیسی نواحی فلسطین و اردن را از سربازان عثمانی گرفت. در جبهه جنوبی هم کوت‌العماره و بغداد تسخیر شد و به دست انگلیسی‌ها و قوای مشترک لورنس و فیصل افتاد. ارتش عثمانی ناچار به سمت قسطنطنیه (استانبول) عقب‌نشینی کرد و لذا در 30 دسامبر 1918، دمشق تیز به تصرف انگلیسی‌ها درآمد. دو ماه قبل از پایان جنگ جهانی اول، یعنی در ژوئیه 1918، سلطان محمد پنجم درگذشت و محمد ششم ملقب به وحیدالدین به پادشاهی رسید. عزت‌پاشا نخست وزیر شد. رهبران ترک‌های جوان در 30 اکتبر 1918 با عقد پیمان ترک مخاصمه در مدروس واقع در دریای اژه هر یک به سویی فرار کردند. عزت‌پاشا کابینه ناتوان و بی‌اختیاراتی را تشکیل داد زرا عملا خاک عثمانی در تصرف اشغال‌گران بود. در 16 مارس 1920 استانبول تصرف شد و حتی یونانی‌ها ازمیر را به اشغال خود درآوردند.



شریف حسین و لورنس عربستان

تشکیل ترکیه و کلاهی که بر سر عرب‌ها رفت

سرانجام در 10 اوت 1920، عثمانی‌ها در روستای سور در نزدیکی پاریس، قراردادی با متفقین امضاء کردند که برپایه آن شام (لبنان و سوریه) ، عراق و اردون و ازمیر از امپراتوری جدا و به آناتولی و بندر استانبول محدود می‌شد. با انتشار خبر این قرارداد، ترک‌های متعصب به شدت دست به اعتراض زدند و از این میان، دو تن از افسران ترک‌های جوان یعنی عصمت‌پاشا و مصطفی کمال‌پاشا قیام کردند. این دو افسر در اوت 1922 ضد یونانی‌ها برخاستند و ازمیر را در سپتامبر همان سال آزاد کردند. از سوی دیگر، مجلس بزرگ ملی (یا مجلس ملی کبیر) را تشکیل دادند که در اول نوامبر 1922 نظام سیاسی و نوع حکومت را از سلطنتی به جمهوری تغییر داد و نام «ترکیه» را به عثمانی ترجیح برگزید. ترک‌ها اقدامات دیگری هم انجام دادند و از جمله در لوزان سوییس، قراردادی با متفقین امضاء کردند و کاپیتولاسیون سور را لغو کردند و حاکمیت بر تنگه‌های بسفور و داردانل را دوباره به دست آوردند. هرچند جدایی مناطق عرب‌نشین را پذیرفتند.

عرب‌ها قول گرفته بودند که در قبال همکاری با متفقین برای فروپاشی عثمانی، حکومت بر عربستان و اردن و عراق را به دست آورند. اما با پایان جنگ و شکست عثمانی، همه چیز طبق برنامه پنهان اروپاییان پیش رفت. سوریه و لبنان به فرانسه داده شد و از سوی دیگر مطابق با اعلامیه بالفور در سال 1917، مقرر شد یهودیان صهیونیست به فلسطین مهاجرت داده شوند. شریف حسین از مکه اخراج شد و آل سعود که هم‌پیمانان جدید انگلیس بودند توانستند بر نجد و حجاز حکومت کنند. البته عبدالله و فیصل توانستند برای مدتی در اردن و عراق حکمرانی کنند.



مصطفی کمال (آتاترک)؛  بنیان‌گذار
 و نخستین رئیس جمهور ترکیه جدید


فرجام آخرین امپراتوری اسلامی

در نوامبر 1922، وقتی نظام سلطنتی لغو گردید، مجلس ملی کبیر تصمیم گرفت که سلطان محمد ششم را به اتهام خیانت محاکمه کند. اما سلطان با یک کشتی انگلیسی در 17 نوامبر 1922 از کشور خارج شد و به جزیره مالت رفت. در این حال، مصطفی کمال فرمانروای ترکیه جدید بود. با این حال هنوز سلطان عبدالمجید دوم خود را خلیفه می‌نامید تا این که دو سال بعد در مارس 1924 سیستم خلافت رسما ملغی شد و کشور جمهوری ترکیه با ریاست جمهوری مصطفی کمال (آتاتورک= پدر ملت ترک) آغاز به کار کرد.