آنچه در صحنه تئاتر و نمایش کشور می گذرد نه تنها نسبتی با ترویج آرمان های دینی و انقلابی ندارد، بلکه به روشنی گویای همراهی و همسویی جهت عمومی تئاتر کشور با سخیف ترین صور لیبرال – روشنفکری و ابتذالِ تلخ و تقلید بیمارگونه از آبسوردیسم ورشکسته است.

گروه فرهنگی مشرق - تئاتر و اجرای نمایش در هیأت کلاسیک آن (یعنی تراژدی و کمدی) که نوعاً فاقد توجهات مذهبی و معنوی بوده و معطوف به سرنوشت ها و سِرِشت های بشری است (هرچند در آن به حضور خدایان اشاره می شود، اما ظهور و معنای خدایان در این نمایش ها وجه دینی و الهی ندارد) ریشه در یونان باستان دارد و به نحوی با تلقی یونانی از «حقیقت» در ارتباط است. یونانیانِ کلاسیک، حقیقت را در هیأت حصولی می فهمیدند و آن را ظهور سخن «کاسموس» (کیهان، دنیا) از طریق «لوگوس» در صورتی حصولی و مفهومی می دانستند. یونانیان گمان می کردند که دیالوگ اهالی مدینه در چارچوب ساختارهای مفهومی، روشنگر حقیقت است، و تئاتر به دلیل تکیه و تأکیدی که بر دیالوگ داشت برای آنها چونان دریچه ای به روی حقیقت مدنظر بود.

یونانیان باستان که اسیر حجاب نیست انگاری غرب دنیا مدار (کاسموسانتریک) بودند، از نسبت قُرب با حق و حقیقت محروم بوده و آنچه به نام حقیقت و طریق دستیابی به آن در نظر داشتند، وهمی طاغوت انگارانه بود که در همه وجوه حیات شان (ازجمله در تراژدی ها و کمدی ها و نوعاً تئاتر و ادبیات نمایشی شان) ظهور و فعلیت می یافت.



اگرچه تئاتر و نمایش (در هیئت کلاسیک آن) در یونانِ گرفتار در طاغوت مداریِ غرب باستان پدیدار گردید و نیز اگرچه امروزه در غرب مدرنِ بحران زده ی نیست انگارِ ابسوردیست، تئاتر به تجسم قشری انگاری بریده از معنا و آرمان و مجموعه ای از فُرم های اسیرِ محال انگاری بدل گردیده است؛ اما اینها دلیل نمی شود که در ام القرای انقلاب اسلامی به قابلیت ها و ظرفیت هایی که هنر نمایش می تواند برای عیان کردن هویت انقلاب اسلامی و آرمان های دینی داشته باشد بی اعتنایی و یا کم توجهی شود.

هنر نمایش مثل سینما و رمان نویسی (البته با توجه به قابلیت ها و اقتضائات خاص برخاسته از ذاتیات هریک) این امکان را دارد که روایت گر آرمان های دینی و انقلابی باشد و در گذار تاریخی ای که ریشه در احیاء عهد دینی دارد می تواند موثر باشد. تئاتر و سینما و رمان نویسی می توانند در حد و اندازه های برآمده از قابلیت های وجودی شان به مقابله با تهاجم فرهنگی پردازند و در پروسه جنگ نرم حضور فعال سازنده انقلابی داشته باشند.

انتظار معقول و طبیعی از وزارت ارشادِ نظام اسلامی این است که امور مربوط به هنر نمایش را در کشور به نحوی مدیریت و سازماندهی نماید که تئاتر و مجموعه هنرهای نمایشی سنگری در دفاع از آرمان ها و اهداف انقلاب و ترجمان ارزش ها و اصول اعتقادی و حدود شرعی و اخلاقی باشد. اما با کمال تأسف آنچه در صحنه تئاتر و نمایش کشور می گذرد نه تنها نسبتی با ترویج آرمان های دینی و انقلابی ندارد، بلکه به روشنی گویای همراهی و همسویی جهت عمومی تئاتر کشور با سخیف ترین صور لیبرال – روشنفکری و ابتذالِ تلخ و تقلید بیمارگونه از آبسوردیسم ورشکسته است.

به عنوان یک نمونه بارز نگاه کنید به نمایشی به نام «ترانه محلی» که کارگردانی آن را روشنفکری بر عهده دارد که متن نمایشیِ هتاکانه اش نسبت به امام حسین(ع) موجب لغو پروانه ناشری گردید که متن آن نمایش را برای دریافت مجوز به ارشاد فرستاده بود.

نمایش «ترانه های محلی» را «محمد رحمانیان» کارگردانی کرده است. موضوع این نمایش سفر یک جوان موسیقیدان ایرانیِ ساکن خارج از کشور است که از محل سکونت فعلی اش به ایران می آید و مرزهای کشور از شمال تا جنوب را می پیماید و در هر منطقه با نمونه ای از اجرای موسیقی آن منطقه آشنا می شود.



واقعیت این است که این نمایش هیچ سناریو و طرح داستانی روشنی ندارد. به نظر می رسد کارگردان به دنبال آن بوده است تا تحت عنوان «کنسرت – نمایش» چند خواننده زن و مرد را به صحنه بیاورد تا آوازهای کردی و گیلکی و جنوبی بخوانند و در فواصل این آوازخوانی ها، به سیاه نمایی علیه ایران پس از انقلاب پرداخته شود. «ترانه های محلی» به لحاظ محتوا و سناریوی نمایش حقیقتاً بسیار ضعیف و به عبارتی اساساً فاقد پیرنگ و طرح و سناریو است. ترانه های محلی فاقد یک رشته اتصال یا بستر داستانیِ پایه ای است که بتواند حوادث و شخصیت ها را به هم بپیوندد. شخصیت پردازیِ نمایشی نیز نزدیک به صفر است. تنها حادثه نمایش نیز حرکتِ راوی (جوان موسیقیدان) از شمالِ نقشه جغرافیایی ایران به جنوب آن است. به چند و چونِ این سفر و زندگی مردمان و مسائل دیگر مرتبط با سفر و یا وجوه شخصیتی آدم هایی که راوی با آنها روبرو می شود، و یا آنچه تجربه می کند هیچ اشاره نمی شود.

به نظر می رسد کارگردان به دنبال اجرای کنسرتی از ترانه های محلی (با تک خوانی آواز زنان و مردان به صورت جداگانه) بوده است و این که قبل از اجرای هر تک خوانی، به بهانه ارائه توضیحی درباره موسیقی آن منطقه، به نوعی در خصوص ایرانِ پس از انقلاب سیاه نمایی شود. و شرایط عمومی کشور تلخ و سیاه و مرگ زده نشان داده شود. در این نمایش حتی مرگِ هنرمندان پیر (بر اثر کهولت و گذر عمر) نیز به عنوان بخشی از کیفرخواست علیه ایران پس از انقلاب و در زمره یکی از مصادیق تلخی و سیاهی ها این سال ها ارائه می گردد. گویی که نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی مسئول فرارسیدن اجل فلان نوازنده نِی یا دوتار نواز و... است.

راوی به گونه ای حرف می زند که جز سیاهی و تلخی چیزی وجود ندارد، در سفر از شمال به جنوب ایران، اوضاع اینگونه تصویر می شود که «هنرمندان اغلب مرده اند و زنان، خودسوزی می کنند و مردان، جاهل و خشن و متعصب اند و زنانِ خود را به باد کتک می گیرند، اندک بازیگر و خواننده و نوازنده ای که زنده اند اسیر فقر و گرسنگی اند و خلاصه سیاهی و تلخی همه جا و همه چیز را در بر گرفته است.»



راوی در جایی از نمایش از «سردار اسعد بختیاری» (یکی از کارگزاران استعمار انگلستان و یکی از خوانین ظالم زمان مشروطه) ستایش می کند و صدا و سیما را به باد حمله می گیرد که چرا از سردار اسعد بختیاری تمجید نکرده است. از نکات عجیب این نمایش این است که بر خلاف احکام فقهی، در «ترانه های محلی»، چند زن به تک خوانی می پردازند و آوازهای کُردی و مشهدی و شمالی می خوانند.
در «ترانه های محلی» پشتِ انبوهی هیاهو و شعار و سر و صدا و خودنمایی و خودستایی و مظلوم نمایی روشنفکری، این حقیقت آشکار می شود که روشنفکری ایران بیش از پیش اسیر بی مایگی و فقر فکری و عجز از اندیشیدن است.

روشنفکران، شعارِ تحمل مخالف و مدارا می دهند و در همان حال با مستبدانه ترین رفتار با غیر روشنفکران روبرو می شوند، به نام هنر و تئاتر، فحاشی می کنند و دروغ می گویند، و در حالی که از امکانات دولتی برخوردارند ناجوانمردانه دست به مظلوم نمایی می زنند. در «ترانه های محلی» نیز بی مایگی و تهی دستی روشنفکری ایران در آفرینش هنری به روشنی عیان گردید و در عین حال مشخص شد که علیرغم سر دادن شعار درباره هنر و کار هنری، به دنبال آن هستند که با سوار شدن بر امواج مرعوبیتِ بخشی از مدیریت فرهنگی کشور و نیز استفاده از حمایت های لایه های نفوذی بستر ساز تهاجم فرهنگی در بدنه اجرایی وزارتخانه مربوطه، امکانات نظام اسلامی را در اختیار گرفته و به سیاه نمایی علیه نظام و انقلاب بپردازند و به نام هنر، به کارگزاری برای پیشبرد اغراض سیاسی دشمن در جنگ نرم اقدام کنند. روشنفکرانِ قشریِ واپس گرای اسیر توهمات نئولیبرالی در میان جنگ نرم علیه انقلاب، نقش و کارکردی جز آنچه گفتیم ندارند، مشکل اصلی مربوط به مدیران و مسئولان مربوطه در وزارت ارشاد است که (به هر دلیل و انگیزه و با هر توجیهی) به قیمت محروم کردن بسیاری از نیروهای انقلابی و متدین برای این جماعت فرصت زایی می کنند و بستر فعالیت فراهم می آورند و از آنها حمایت می کنند.