به گزارش مشرق، از زمان پیدایش و گسترش گروهک تکفیری داعش درباره عوامل دقیق پیدایش این گروهک کتابها و مقالات بسیار نگاشته شده است. اهتمام به این گروهک ناشی از دو مسئله است: 1- موفقیتهای گروهک تکفیری داعش در به دست گیری کنترل گستره جغرافیایی پهناوری در عراق و سوریه 2- حجم گسترده خشونتی که این گروهک علیه دشمنان خود به کار میبرد که به مراتب از سایر گروههای تروریستی حاضر در خاورمیانه بیشتر است.
بسیاری تمایل دارند به شیوه خاورشناسان از رهگذر ربط ظهور داعش با فرهنگ عربی- اسلامی از این پدیده (گسترش داعش) تفسیر فرهنگی ارائه دهند؛ یا اینکه داعش را به فرهنگ «اعراب» بیابانگرد پیوند دهند. این در حالی است که همه این تحلیلها سبب میشود عوامل متعدد دیگر مغفول بماند و نادیده گرفته شود؛ عواملی که در پیدایش این گروهک نقش بسزایی داشته و هیچ ارتباطی به عامل فرهنگی ندارد.
باید گفت میان ظهور این گروه و حضور آن در عرصه عربی و میان رفتاری که میتوان از رهگذر ساختار عقیدتی آن را تفسیر کرد، تفاوت بسیاری وجود دارد. سخن گفتن درباره پیدایش و گسترش این گروه و حتی جذب کادر و نیروی انسانی در آن، مستلزم سخن گفتن درباره دو مسئله بنیاددینی است که سبب پیدایش این گروه و گروههای شبیه به آن در میان کشورهای عربی شده است: مورد نخست، از بین رفتن مشروعیت کشورهای عربی و ناتوانی آنها در انجام مسئولیتهای خود در قبال شهروندان یا اعمال خشونت نسبت به یک گروه که این مسئله سبب پیدایش گروههایی میشود که برای واکنش به دولت، به خشونت دست می یازند.
کشور عربی که در وضعیت انفجار به سر میبرد اعلام شکست میکند و دیگر نمیتواند به وظایف خود عمل کند و با سلطه غربی یا صهیونیستی مواجه نمیشود؛ بلکه در بسیاری از موارد تسلیم سلطه و اشغال قرار میگیرد. این مسئله سبب شده است که حضور مقاومت در لبنان و فلسطین واکنشی باشد به نبود کشور عربی برای مقابله و رویارویی. بنابراین مقاومت در لبنان و فلسطین، فقط کوتاهی کشورهای عربی در رویارویی با رژیم صهیونیستی را جبران کردند و همچنان به وظیفه خود در مقابله با این رژیم ادامه میدهند.
علاوه بر کوتاهی خارجی و از بین رفتن کرامت شهروندان، کشور در جهان عرب نتوانسته است نهادهایی را بنا نهد که دربرگیرنده همه شهروندان باشد و از آفرینش هویتی که قادر به تحقق همبستگی اجتماعی باشد، ناتوان بوده است. لذا کشور در مجموعه نظامهایی حاکمی خلاصه شد که استبداد را اعمال میکنند و این مسئله نیز به ظهور گروههایی منجر میشود که برای حمایت از منافع برخی اقشار یا اعمال خشونت، فعالیت میکنند. گروههای مسلح مانند داعش در کشورهای عربی در این چارچوب گنجانده میشوند؛ به این معنا که این گروهها بیانگر ناکامی کشور در فراهم سازی منافع شهروندان خود و حاصل از بین رفتن مشروعیت آن بنا به دلایل درونی و بیرونی است.
دومین عامل پیدایش این گروهها این است که گروههایی مانند داعش و القاعده واکنشی به جهانی شدن ناعادلانه است. لذا زورگویی آمریکا و غرب به سایر کشورها واکنشهایی را در پی دارد که صبغه خشونت با خود دارند. «یورگن هابرماس» زمانی که از انفجارات 11 سپتامبر سخن میگوید، خشونت القاعده را به عوامل سیاسی و اقتصادی گره میزند و تفسیر فرهنگی را که برخی از افراد ارائه میدهند، نمیپذیرد. بنابراین علت سربرآوردن گروههای تروریستی مانند داعش، وجود متن سنتی نیست که رویکرد تکفیری را تقویت میکند؛ بلکه شرایط سیاسی و اقتصادی است که به کارگیری این متن و جمعآوری آن را امری ممکن می سازد. ولی در عین حال، این مسئله اهمیت بررسی مولفه ایدئولوژیک داعش و پی بردن به ارتباط میان این گروه و وهابیت را برای فهم رفتارها و اقدامات آن منتفی نمیکند.
به نظر میرسد اینکه رسانههای غربی، جنایات داعش را بسیار زشت جلوه میدهند یا به گونهای از آن سخن میرانند که چنین جنایاتی در تاریخ بی سابقه است، نوعی مبالغه به شمار میرود که سهوا یا عمدا واقعیتهای تاریخ را نادیده میگیرند. کما اینکه هدف از مبالغه در میزان خشونت داعش یا دروغ پراکنی درباره جنایات این گروهک از سوی رسانههای وابسته به برخی از رژیمهای منطقهای، به خاطر خطراتی است که از این گروه متوجه این کشورهاست.
ناگزیریم (برای تحلیل ظهور پدیده داعش) به تقسیمات وهابیت اشاره کنیم؛ وهابیت به دو نوع وهابیت پراگماتیسم و رادیکالیسم تقسیم میشود. این مسئله پس از جنگ «سبله» در سال 1929 میان «ملک عبدالعزیز» و حامیان وی با گروه « اخوان من طاع الله» صورت گرفت. این گروه به ملک عبدالعزیز کمک کردند که بخشهای گستردهای از شبه جزیره را تحت کنترل خود درآورد و به او یاری رساندند تا در برابر «ابن رشید» حاکم «حائل» و بر «الاشراف» در حجاز پیروز شود. ولی خلوص این گروه در اصول وهابیتی که آموخته بودند، تمایل برای گسترش به سمت عراق، تداوم وضعیت موسوم به «جهادگرانه» با تمایل پادشاه برای تعهد به نظام بین الملل و همپیمانی با قدرتهایی مانند انگلستان، تلاقی پیدا کرد. بدین ترتیب رویارویی میان دو شیوه (وهابیت) به وجود آمد. نخست شیوهای بود که در پی تکامل مسیر اصول وهابیت است و دوم شیوهای است که ولی یا شاهزاده طبق میل خود این اصول را اصلاح میکند. این شیوه در واقع همان شیوهای است که در نهادهای مذهبی کنونی عربستان سعودی دیده میشود.
زمانی که از ارتباط داعش با وهابیت سخن میگوییم، مقصود وهابیت اصلی است که «محمد بن عبدالوهاب» آن را پدید آورد؛ نه وهابیت تغییریافتهای (تعدیل شده) که در نهادهای مذهبی رسمی عربستان سعودی دیده میشود. در واقع داعش این نهاد را تحریف کننده شیوه اصیل وهابیت میدانند.
شیخ همان شاهزاده است
درست است که مشابهت ایدئولوژیکی میان وهابیت اصیل با داعش وجود دارد، ولی پایه شکل گیری حکومت نخست عربستان که محمد بن عبدالوهاب در آن سهیم بود، با پایه حکومت از دیدگاه داعش متفاوت است. حکومت نخست عربستان، بر پایه همپیمانی تاریخ میان شیخ و شاهزاده «محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود» شکل گرفت. این هپیمانی در نشستی مورد توافق قرار گرفت که این دو شخص در «درعیه» بودند. «عثمان بن بشر» که یکی از مهمترین تاریخنگاران حکومت نخست عربستان است، میگوید: محمد بن سعود به شیخ گفته است «تو را به کشوری بشارت میدهم که از نظر نعمت و عزت از کشور تو بالاتر است». شیخ نیز به وی گفته است من تورا به عزت و مکنت و نصر مبین بشارت میدهم. این واژه توحیدی است که همه انبیا به آن فراخواندهاند. هر کس به این واژه پایبند باشد و بدان عمل کند به وسیله آن بر مردم حکمرانی خواهد کرد...امیدوارم امام و پیشوایی باشی که مسلمانان پیرامونت جمع میشوند.
این گفتوگو به اختلاط میان دعوت و حکومت اشاره میکند؛ زیرا «بن عبدالوهاب» از پیروزی و پادشاهی بر حکومت و امامت سخن می گوید و میاندیشد تا حکومتی بیابد که این دعوت را لبیک گوید. به این معنا که وی فقط به دعوت برای اصلاح دین اکتفا نمیکند؛ بلکه برای ایجاد یک ساختار سیاسی فعالیت میکند که صبغه رسالتی دارد؛ یعنی باید با نیروی دولت، دعوت کرد و پیروزی دعوت جز با دولتی که حامی ان باشد، امکان ندارد. این جاست که اختلاف با دیدگاه داعش مشخص میشود. گروهکی که در پی برپایی کشوری است تا حامی توحید باشد. ولی با این تفاوت که ابن عبدالوهاب در پی حامی سیاسی بود که سلطه را با وی تقسیم کند.
تصور بن عبدالوهاب از حکومت مبتنی بر تقسیم دو طرف شاهزاد و شیخ برای اداره دولت بود. پس شیخ امور مذهبی را مدیریت میکند و شاهزاده امور سیاسی را. البته بدون اینکه این مسئله تداخل میان این دو امر را نفی کند. لذا اولی به دومی مشروعیت دینی میدهد و دومی به اولی توانایی گسترش نفوذ و نشر افکار ویژه.
در حکومت سوم عربستان تفکر تقسیم قدرت از میان رفت و دیگر شیخ و شاهزاده نفوذ را با یکدیگر قسمت نمیکردند؛ بلکه فقط «عبدالعزیز بن سعود» عهده دار پادشاهی بود. درست است که وی با ذریه «ابن عبدالوهاب» همپیمان شد و از ادبیات وهابیت در بسیج کردن نیروها برای اتحاد شبه جزیره عربستان استفاده کرد، ولی برپایی حکومت سوم بر پایه بازپسگیری حکومت آبا و اجدادی است. همان گونه که شیوخ سعودی این بار در قدرت شریک نبودند و فقط به حکومت مشروعیت میدادند. این در حالی است که آنها مانند عبدالوهاب شرکای کامل (در حکومت) نبودند؛ زیرا وی در اداره حکومت با «محمد بن سعود» و فرزندش «عبدالعزیز» شریک بود.
نفوذ روحانیون در حکومت سوم عربستان (حکومت کنونی) به مرور زمان کاهش یافت. لذا میبینیم که اسلامگرایان و جنبشهای اعتراضی، بار دیگر میخواهند که شاهزاده و شیخ با یکدیگر همپیمان شوند. این مسئله از طریق تقویت نقش روحانیون در مدیریت زمینههای عمومی و نظارت بر همه فعالیتها صورت میگیرد. این اختلاف میان حکومتهای دوم و سوم در مشارکت روحانیون و میزان نفوذ آنها سبب شده است که افراد موسوم به جهادگر خوانشهای متفاوتی از دو حکومت داشته باشند. لذا آنها حکومت نخست عربستان را نمونه اسلام ناب میدانستند و بنا به دلایلی حکومت سوم عربستان را مظهر کفر. از اینجا بود که وهابیت اصیل، وهابیت اصلاح شده (تغییر یافته) را که با «ملک عبدالعزیز» همپیمان شده بود، نپذیرفت.
گروهک تروریستی داعش با اصول و ریشههای حکومتهای دوم و سوم عربستان متفاوت است و بر شیوه وهابیت در یافتن حامی سیاسی شورش میکند. حامی سیاسی که بخواهد وی را کاملا در قدرت شرکت دهد(حکومت نخست عربستان) یا نفوذ مهمی را برای آنکه تحت سلطه اش است، تضمین کند (ملک عبدالعزیز)؛ بلکه در گروهک موسوم به «دولت اسلامی» (داعش) شیخ «ابوبکر البغدادی» همان شاهزاده و خلیفه مسلمانان است. لذا وی و اطرافیانش از نظر سیاسی در پی کسی نیستند که با وی همپیمان شود و به دو گانگی شاهزاده و شیخ نمیاندیشند. شیخ و شاهزادهای که قدرت را با یکدیگر تقسیم نمیکنند؛ چرا که شیخ میتواند شاهزاده و قانونگذار باشد، حکم صادر و بر اجرای آن نظارت کند و با همراهان خود در رهبری کشور سهیم باشد.
این مسئله تفاوت مهم میان ماهیت حکومت و نقش روحانیون در آن است. لذا بغدادی و «عدنانی» و حامیان آنها، به دنبال ولی امری نیستند که با وی بیعت کنند تا دعوت توحید را نشر دهد؛ بلکه خود در برابر این مساله ایستادگی میکنند و تصمیم به برپایی کشور، حکمرانی بر آن و نظارت بر گستره آن گرفته اند. آنها به قانونگذاری اکتفا نکردند که (شخص) دیگری راهبر آن باشد و گاهی از آنچه آنها بخواهند منحرف شود یا اینکه نقش شیخ را نیز در بر بگیرد. با همه این اوصاف، این مسئله را در حکومت سوم عربستان شاهد بودیم که البته خود، تحولی شگرف بود در نگاه وهابیت به حکومت.
یک سازمان بین المللی در پس شکلگیری خلافت است
این روزنامه درباره بسیج کردن نیروها و اغفال آنها توسط گروهک داعش تاکید کرد، در مقایسه میان جنبش وهابیت اصیل و گروهک داعش باید اختلاف در گروههای هدفی را مد نظر داشت که برای جنگ بسیج می شوند. در وهابیت اصیل، جامعه «نجد» هدف این مسئله بود و از پیکارجویان نجدی برای گسترش گستره حکومت خود سود می بردند. ولی داعش از نظر ساختار به «اخوان من طاع الله» شباهت دارد؛ زیرا این گروهک بر عناصر ملی بدوی وادی بزرگ شام متکی است، با این تفاوت که در را به روی همه پیکارجویان از هر گوشه دنیا گشوده است. از این رو، این مسئله سبب شده است که به یک گروهک بین المللی تبدیل شود و جنسیتهای گونه گونی در آن حضور داشته باشند.
اما نکته مهم دیگری که درباره وهابیت و گروهک تکفیری داعش مهم می نماید، اینکه باید از اختلاف شرایط تاریخی غافل نشد؛ چه بسا که اگر وهابیت نیز (مانند داعش) توانایی بسیج کردن افراد از اقصی نقاط دنیا را داشت، لحظه ای در این کار تردید نمیکرد؛ زیرا جامعه هدفِ این گروه نیز تمامی مسلمانان است.
این مسئله ما را سوق می دهد که درباره تفکر خلافت سخن بگوییم. روشن است که فراخوانی داعش به خلافت متاثر از ادبیات گروههای اسلامی پس از سقوط خلافت است. مسئله ای که بر اتحاد مسلمانان در چارچوب خلافت اسلامی متکی است. لذا وهابیت و داعش به گسترشی معتقد هستند که حد و مرز جغرافیایی نمی شناسد. این در حالی است که گروه «اخوان من طاع الله» به این مسئله پایبند، و بدین ترتیب با شیوه ملک عبدالعزیز در تناقض بودند. این مسئله پایبندی به متونی است که وهابیت را بنا نهاده است. متونی که به گسترش امپراتورگونه باوردارد.
وهابیت اصلی به گسترش حکومت توحید طبق قدرت جنگ باور داشت و حاکم آن پیشوای مسلمانان بود. ولی پس از اینکه ملک عبدالعزیز بر این کشور حاکم شد، روحانیون وهابیت کنونی نیز تفکر احیاء خلافت را رد کردند. لذا ملک عبدالعزیز پس از بنا نهادن این کشور، دیگر امام نبود و به پادشاه بدل شد. البته این لقب با ادبیات وهابیت اصیل در تضاد است. داعش نیز در مساله گسترش به وهابیت اصلی شباهت دارد ولی در زمان وهابیت اصلی، مساله خلافت مطرح نبود.
تکفیر، انگیزهای برای پیکار
تکفیر جوهره ایدئولوژی و ابزاری برای بسیج کردن علیه کافرانی است که با این دعوت مخالفت میورزند. داعش نیز از همین ابزار برای بسیج کردن عناصر خود سود میجوید. لذا وهابیت و داعش در تاکید بر مفهوم هجرت متفق القول هستند. مفهومی که دنیا را به دو قسمت دیار اسلام و دیار کفر تقسیم میکند. وهابیت و داعش بر هجرت از دیار کفر به دیار اسلام که همان مناطق تحت سلطه وهابیهاست، تشویق میکنند. بنابراین حجم گسترده تکفیری که داعش به کار می برد دقیقا همان چیزی است که در وهابیت دیده می شود.
دعوت وهابیت همان گونه که در ادبیاتش مشخص است، تصحیح جاهلیت رایج و احیای دوباره اسلامی است که از میان رفته است. لذا هر کس به جرگه وهابیت نپیوندند، کافر است. علت تکفیر روحانیون حنبلی از سوی ابن عبدالوهاب نیز از همین مسئله سرچشمه می گیرد. به هر حال از تکفیر به عنوان سلاحی برای مخالفان سیاسی دعوت وهابیت استفاده می شود. به عنوان مثال اهل حائل تکفیر شدند؛ زیرا مسائل شرک آمیز موجود در عرف وهابیت را به جا نمیآوردند و در تکفیر حکومت ترکیه و اهل مکه مشارکت نکردند.
شباهت دیگر داعش و وهابیت حکم «رده» (ارتداد) است. این مسئله را بتازگی در قبیله «شعیطات» در «دیر الزور» مشاهده کردیم؛ چرا که داعش حکم اینکه شعیطات یک «طائفه ممتنع» است را صادر کردند و مردانشان را کشتند و زنان را نیر آواره، و خانه و کاشانه آنها را با خاک یکسان کردند. بنابراین، تکفیر، نزد داعش و وهابیت، انگیزه و مسوق جنگ است. از گذشته نیز ارتباط محکمی میان تکفیر و جنگ در گفتمان وهابیت وجود داشت. تکفیر ساکنان یک شهر، جنگ علیه آنها را در پی داشت.
توحید نزد وهابیت در حکومت متجلی شده است و هر کس دشمنان کشور را لعن نکند و از آنها تبری نجوید، مانند آنها کافر است. این مسئله نزد گروهک ترویستی داعش به وضوح دیده می شود؛ چرا که بر این باورند دولت موسوم به دولت اسلامی که آنها آن را رهبری می کنند، حقیقت دین منحصر به آن است. لذا هرکس که در برابر عقاید آنها ایستادگی کند و مقاومت نشان دهد از دید آنها کافر است. البته این کفر تنها منحصر به حلال شمردن خون کفار نیست، بلکه اموال آنها نیز حلال است. از این روی «عبداللطیف بن عبدالرحمن آل الشیخ» که یکی از روحانیونی حکومت دوم سعودی به شمار می رود فتوای اخد اموال کاروانیان زائر شیعه را صادر کرده بود. این مسئله حمله داعش به بانکها و مانند آن را کاملا مفهوم می کند؛ زیرا این عمل از نظر آنها کاملا شرعی است.
داعش بازگشت به اصل وهابیت است
الاخبار در پایان تاکید کرد که داعش بازگشت به اصول وهابیت است. بنابراین داعش مبتنی بر اصولی است که معتقد است حکومت کنونی عربستان از آن عدول کرده است. ولی به هر حال باز هم در وهابیت با یکدیگر مشترکند. از این روی عربستان از آغاز ظهور این گروهک تا کنون تامین مالی و تجهیز تسلیحاتی این گروهک را بر عهده داشته است.