گروه بین‌الملل مشرق- "جول سیلبرمن" متخصص، تحلیلگر و استراتژیست رسانه‌ای طی مقاله‌ای در پایگاه تحلیلی "کامن دریمز" با اشاره به روند تحولات برنامه‌های خبری در تلویزیون آمریکا، توضیح می‌دهد که چگونه بخش‌های خبری پرمخاطب تبدیل به ابزاری برای کنترل افکار عمومی در آمریکا و حتی ترویج روحیه جنگ‌طلبی شده است.


مردم از من به عنوان یک استراتژیست رسانه‌ای می‌پرسند: این‌ها چه کسانی هستند که در برنامه‌های صبح یکشنبه (روز تعطیل) پیشنهاد جنگی دیگر را مطرح می‌کنند؟ پاسخ این است: تحلیلگران نظامی که برنامه‌های روز یک‌شنبه تلویزیون آمریکا را اداره می‌کنند و برای جنگ در خاورمیانه، حامی فراهم می‌کنند، پیمان‌کاران پیشین وزارت دفاع این کشور هستند که از جنگ سود می‌برند. آنها همراه با مقامات و مدافعان فعلی دولت، اعضای اسبق تیم جنگ جورج بوش در عراق، و سیاستمدارانی در برنامه حاضر می‌شوند که از جنگ ضد داعش اما علیه رئیس‌جمهور آمریکا، حمایت می‌کنند.

در این میان، صداهای مخالف اندک هستند: "کاترینا وندن هوول" سردبیر نشریه "نیشن" که جمهوری‌خواه است، "رائول گریجالوا" و "مایکل شنک" در گاردین. اما صداهای آنان را اغلب طبل جنگ، محو می‌کند و یا اینکه اسم آنها را جایی ثبت نکرده‌اند تا شناخته شوند. به همین سادگی.

هر آن‌چه که در چرخه خبری 24 ساعت روز و هفت روز هفته تکرار شود، به عنوان حقیقت در نظر مردم جلوه می‌کند، چراکه همه آن را نقل قول می‌کنند. قانون طلایی این است: آنهایی که طلا دارند قانون‌ می‌گذارند. در تلویزیون هم همین‌طور است: کسانی که بیش‌ترین پول را می‌دهند تلویزیون را کنترل می‌کنند. این قانون نانوشته در طول زمان، تغییر چندانی نکرده است. در ابتدا تلویزیون ابزار آژانس‌های تبلیغاتی بود. چیزی که خوش‌آیند حامیان مالی نبود، روی آنتن نمی‌رفت. سهامداران تلویزیون تعیین‌کننده محض محتوای آن بودند. کانال‌های تلویزیونی مجبور بودند درصدی از برنامه‌های خود را به برنامه‌های خدمات عمومی اختصاص دهند تا بتوانند حق پخش برنامه را داشته باشند و مجوز خود را از دست ندهند.

بزرگ‌ترین سوالی که برای هر برنامه تلویزیونی مطرح بوده و هست، این است: چه کسی هزینه‌های این برنامه‌ها را پرداخت می‌کند؟ در دوران طلایی تلویزیون، پخش اخبار، توجیه مالی نداشت. غالبا هرینه تولید و پخش اخبار از درآمدی که تبلیغاتش داشت فراتر می‌رفت. این‌گونه هزینه‌ها را "هزینه این تجارت" به حساب می‌آوردند. بالاخره از هر راهی که شده بود باید مجوز پخش را حفظ می‌کردند و یک راه هم پخش اخبار بود که جزء خدمات عمومی محسوب می‌شد.

با این وجود، صنعت تلویزیون به سرعت تبدیل به یک تجارت پرسود و رو به رشد شد. بنابراین خبرنگاری، بدون نیاز به دغدغه مالی، شکوفا شد. اما این به آن معنی نبود که جاده را برای خبرنگارها آسفالت کرده باشند. در دهه‌های 60 و 70 همان طور که تلویزیون به بلوغ خود می‌رسید، رقابت هم رشد می‌کرد. هزینه‌های استعدادیابی افزایش می‌یافت و سود کم‌تر و کم‌تر می‌شد. این مسئله صاحبان این تجارت را بر آن داشت تا در مدل تجاری خود تجدیدنظر کنند. "برنامه‌های سازمانی" از برنامه‌های مستقل پول‌سازتر شدند. خیلی زود، صاحبان شبکه‌های تلویزیونی گفتند که پخش هر برنامه‌ای به طور مجزا، باید از نظر مالی توجیه داشته باشد.

به این ترتیب، تلویزیون تبدیل به یک کالای درآمدزا برای افزایش سود سهامداران شد. وقتی "لری تیش" شبکه سی‌بی‌اس را در دست گرفت، گفت: "من عاشق اخبار سی‌بی‌اس هستم." اما پس از مالکیت شبکه، 500 نفر را اخراج کرد و هزینه‌های شبکه را 50 میلیون دلار کاهش داد. همین‌گونه بود که برنامه‌سازان مستقل نتوانستند به فعالیت در تلویزیون ادامه بدهند و جای آن‌ها را شرکت‌های بزرگی گرفتند که به راحتی می‌توانستند هزینه تولید و پخش برنامه را پرداخت کنند.

و اما بپردازیم به وضعیت امروز. چرا شرکت‌های صنعت نظامی، اتحادیه گاز طبیعی و شرکت‌های هم‌پیمان محافظه‌کار، میلیون‌ها دلار در تبلیغات برنامه صبح یک‌شنبه هزینه می‌کنند، آن هم جایی که تبلیغات، مستقیما توجیه مالی ندارد؟ آنها این کار را می کنند تا فضایی ایجاد کنند که روایت رسانه را کنترل کند و به موجب آن افکار عمومی را شکل دهد. شاید شبکه‌ها ادعا کنند که برنامه یکشنبه مشوقی برای مناظره است، اما وقتی به لیست مهمانان این برنامه‌ها نگاه می‌کنیم متوجه می‌شویم که آنها اغلب رویکرد سیاسی مشابه یکدیگر دارند.

بینندگان برنامه یکشنبه‌ها را افراد مسن و کسانی تشکیل ‌می‌دهند که در انتخابات‌های مختلف رأی می‌دهند. بنابراین، مردم مسن‌تر رای می‌دهند و افراد پرنفوذ، سیاست تعیین می‌کنند و دوباره بر همین آرا تاثیر می‌گذارند. به همین دلیل است که کنترل رسانه برای تبلیغ‌کنندگان یکشنبه مهم است. برنامه‌های یک‌شنبه، در حقیقت روایت رسانه را تنظیم می‌کنند. یک‌شنبه‌ها که روز تعطیل است و مردم اغلب در خانه‌ها و پای تلویزیون‌هایشان هستند، برنامه‌های تلویزیونی باید هدف خاصی هم داشته باشند. روزهای تعطیل بهترین فرصت برای توجیه جنگ‌های آمریکاست.

بقیه برنامه‌های خبری، هزینه مناظره‌های حزبی را جبران می‌کنند. شبکه فاکس مخاطبان محافظه‌کار قدیمی‌تری دارد. شبکه ام‌اس‌ان‌بی‌سی که به عنوان شریک سرمایه مایکروسافت شروع به کار کرد، در صدد بود مخاطبین جوان‌تر و آشنا با اینترنت را جذب اخبار کند. شبکه سی‌ان‌ان، در مبارزات حزبی عقب مانده است، چراکه شبکه‌های ام‌ان‌بی‌سی و فاکس‌نیوز، حزب چپ و راست را قاپیده‌اند. بنابراین سی‌ان‌ان شبکه بحران است. وقتی بحران یا فاجعه‌ای بین‌المللی در کار است، سی‌ان‌ان یکه‌تاز شبکه‌ها است. در این شبکه، شوک و ترس در عراق، به دلار و سنت در آمریکا تبدیل شد. در سی‌ان‌ان، جنگ، تجارت خوبی است.

پس، مخاطبین کجا باید بروند؟ آیا در آمریکا خبر "حقیقی" پخش نمی‌شود؟ تقریباً می‌توان گفت نه. اغلب ما باید اخبار خودمان را جمع کنیم. اخباری که خودمان می خواهیم ببینیم یا بخوانیم. اما به عنوان یک جامعه، آمریکا بیش‌تر از همیشه نیازمند خبرنگاری بی‌طرفانه است. ما در این حوزه، دچار فقر هستیم. هر چه بیشتر از افرادی مثل "جان استوارت"، "استفان کلبرت" و "جان الیور" ببینیم برای ما بهتر است. کسانی که رسانه‌های دروغ‌پرداز را می‌کوبند. نسل جوان می‌داند که این نظام حزبی اخبار، فاسد است و جوان‌ها در نهایت الگوهای بهتری برای خبر خواندن خود ایجاد خواهند کرد.