با توجه به اینکه تیم جوانان ایران آخرین مرتبه در سال 1976 آنهم بصورت مشترک با کرهشمالی قهرمانی آسیا شد و سال 2000 هم در تهران با کسب عنوان چهارم به جام جهانی جوانان رسید، باید گفت پس از این ناکامی، طلسم قهرمانی تیم جوانان کشورمان در آسیا به 38 سال رسید و حسرت جهانی شدن این تیم 14 ساله شد.
این اتفاق تلخ برای تیم جوانان که کمتر کسی حتی فکرش را میکرد، کارنامه ناکامی فوتبال پایه کشورمان در سال 1393 را کامل کرد، کارنامهای که با نرسیدن تیم زیر 14 سال ایران به قهرمانی آسیا در همدان آغاز شد و با شکست تیم نوجوانان در پای جام جهانی در مسابقات تایلند و باختهای تلخ تیم امید در اینچئون ادامه یافت و با صعود نکردن تیم جوانان از گروه خود تکمیل شد.
پس از حذف زودهنگام تیم جوانان، تحلیلها و صحبتهای مختلفی مطرح شد و کارشناسان و تحلیلگران فوتبال پایه، اسامی همچون علی کفاشیان، هادی آیتاللهی و علی دوستیمهر را مقصر این اتفاق برشمردند و خواستار خانه تکانی در بخشهای مدیریتی فدراسیون فوتبال، کمیته جوانان و تیمهای پایه شدند.
در این بین اما نباید فراموش کرد که سالهاست بر طبل ناکامی فوتبال ایران زده شده است و اگر در این سالها خصوصا دهه اخیر موفقیتی هم بدست آمده، حاصل یک تلاش دست جمعی و یا اتفاقات فوتبالی بوده است.
موضوعی که کمتر مورد توجه مدیران سطح کلان کشور، ورزش، فدراسیون فوتبال، کارشناسان، تحلیلگران و رسانهها قرار گرفته است زیرا در موفقیتها هیچکس به دنبال رفع نقاط ضعف نبود و در ناکامیها هم با تصمیمات عجولانه، تنها از مسکن موقتی استفاده شده است.
برکناری نخستین مسکن
دو سال پیش فوتبال پایه ایران دو روی سکه را تجربه کرد. تیم نوجوانان با هدایت علی دوستیمهر در تهران توانست با پیروزی 5 بر یک مقابل استرالیا به جام جهانی برسد اما با شکست برابر ازبکستان از رسیدن به فینال محروم شد تا به همراه عراق، به عنوان سومی مشترک دست یابد.
کمتر از دو ماه بعد از این موفقیت، تیم جوانان با هدایت اکبر محمدی به امارات رفت و توانست با دو پیروزی برابر ژاپن و کویت و تساوی برابر امارات میزبان جام، به عنوان تیم نخست گروه A به مرحله حذفی برسد اما برابر کرهجنوبی با نتیجه 4 بر یک مغلوب شد تا از رسیدن به جام جهانی محروم شود، تیمی که موفقترین تیم این رده ایران بعد از سال 2000 بود.
پس از پایان آن رقابتها، هجمهای بسیار علیه کمیته جوانان و سرمربی تیم جوانان صورت گرفت و در نهایت منجر به استعفای فریدون معینی رئیس این کمیته و کنار رفتن اکبر محمدی از سرمربیگری تیم جوانان شد.
آیا این برکناری تمام مشکلات فوتبال پایه ایران را حل کرد؟ پاسخ بسیار ساده است: نه، زیرا ماحصل تلاش دو سال گذشته در این کمیته، با ناکامی 4 تیم پایه همراه شد؛ کمیتهای که در این تقریبا 2 سال، ابتدا میرشاد ماجدی و سپس ناصر شفق به عنوان سرپرست کمیته جوانان انتخاب شدند و در نهایت پس از جام جهانی نوجوانان 2013 - امارات، رسول دانشجو سرپرست آن بود.
پس امروز هم باید اعضای کمیته جوانان پس از این ناکامیهای فوتبال پایه برکنار شوند، کمیتهای که 4 تیمش ناکام شد نه یک تیم آن، یعنی همان اتفاقی که دو سال پیش رخ داد و همه کاسه و کوزهها سر فریدون معینی و اعضای کمیته جوانان شکست.
ترمیم یا برکناری
یکی از دلایل ناکامی تیم جوانان بحث فنی بود، این موضوعی است که خود علی دوستیمهر هم از آن اطلاع دارد. او دوبار از یک سوراخ گزیده شد که میتوانست با تدبیری مناسبتر مانع از این اتفاق شده و افتخاراتش در رده نوجوانان را به راحتی زیر سوال نبرد. مصطفی قنبرپور هم اسیر قانون نانوشته پنالتی شد و تیمش در پای جام جهانی، محکوم به ناکامی شد.
منطق حاکم بر فوتبال امروز ایران میگوید این دو مربی باید برکنار شوند، اتفاقی که دو سال پیش برای اکبر محمدی رخ داد و قبل از آن برای مربیان دیگر. اما نادیده گرفتن تجربیات این سرمربیان و مربیانی از جمله مهدی حیدری، مهدی غفاری، نادر عزتاللهی و ... که در این سالها به راحتی از فوتبال پایه کنار گذاشته شدند، ظلم به فوتبال پایه است.
امروز خیلیها که روی برکناری اکبر محمدی در دو سال پیش اصرار داشتند، معتقدند او باید میماند و دیگران میرفتند. چرا از اتفاقات گذشته درس نمیگیریم تا به راحتی روی نام برخی چهره های مطرح در فوتبال پایه قلم قرمز نکشیم.
آیا واقعا نفراتی همچون هادی آیتاللهی و رسول دانشجو نقشی در این ناکامی نداشتهاند که قصد تغییرات بنیادی در تیمهای نوجوانان و جوانان دارند؟
اینها مشکلات فوتبال پایه است که روز به روز بیشتر میشود زیرا کار دست کاردان نیست. کسی نمیگوید علی دوستیمهر نباید برود اما جدایی کامل او از فوتبال پایه، جز از دست دادن یک تجربه بزرگ، عایدی برای فوتبال ندارد، همان موضوعی که برای فریدون معینی و اکبر محمدی رخ داد و در نهایت این فوتبال پایه بود که متضرر شد.
و از همه مهتر آیا نباید به این موضوع توجه کرد که حضور بیش از اندازه بازیکنان در صفحات اجتماعی در زمان حضور در اردوهای تیمهای پایه و مسابقات بینالمللی به یک معضل بزرگ تبدیل شده و به این تیمها ضربه زده است، اتفاقی که به خاطر نداشتن سرپرست کاربلد، روز به روز در این تیمها بیشتر به چشم میآید.
نسلی که نباید بسوزد
تیم زیر 14 سال، زیر 16 سال (نوجوانان)، زیر 19 سال (جوانان) و زیر 23 سال (امید) ایران در این مدت ناکام بودهاند. امروز مقصر اصلی فدراسیون فوتبال، مربیان تیمها و یا هرکسی که هست، باشد اما نباید فراموش کرد بازیکنان این تیمها آیندهسازان فوتبال ایران هستند.
اگر بازیکنان تیم 4 سال پیش جوانان که زیر نظر علی دوستیمهر در چین ناکام ماندند، رها نمیشدند یا نفراتی که تحت نظر اکبر محمدی در امارات از رسیدن به جام جهانی محروم شدند، به راحتی نمیسوختند، امروز فوتبال ایران ستارگان بیشتر جوانی را در اختیار داشت که میتوانستند حداقل تا 10 سال تضمین کننده موفقیتهای تیم ملی بزرگسالان در مسابقات بینالمللی باشند.
هرچند مسئولان فدراسیون بعد از هر ناکامی تیمهای پایه میگویند برای بازیکنان این تیمها برنامه دارند، اما در عمل آنچه باید رخ نمیدهد. امیدواریم این بار بازیکنان این تیمها رها نشوند زیرا برای آموزش و ساختن آنها هزینههای بسیاری انجام شده است، بازیکنانی که باید در سالهای بعد در ردههای بالاتر به موفقیت تیمهای دیگر ملی کمک کنند.
مقصری که مقصر نیست
فوتبال پایه در باشگاهها بصورت حرفهای دنبال نمیشود، آکادمیها هم که بدتر، مدارس فوتبال هم بیشتر جنبه درآمدزایی دارد تا استعدادیابی و آموزش. در این شرایط از زمان ریاست فریدون معینی بر کمیته جوانان، مراکز استعدادیابی در مراکز مختلف کشور راه اندازی شد تا بتوان نفرات برتر سراسر کشور را برای تیمهای مختلف پایه شناسایی کرد.
این نفرات هم پس از حضور در چندین مرحله اردوی استعدادیابی، به تیمهای پایه راه یافته و در اردوها و مسابقات مختلف این تیمها شرکت میکردند و درنهایت هم باشگاههای لیگ برتری این بازیکنان را در اختیار گرفتند. درحالیکه در فوتبال حرفهای دنیا، باشگاه بازیکنسازی میکند، مسابقات منطقهای، استانی و کشوری در ردههای مختلف برگزار میشود و استعدادیابها و کادرفنی تیمهای مختلف ملی، نفرات برتر را به اردوهای تیم ملی دعوت میکنند.
این یعنی چرخه استعدادیابی و بازیکنسازی در فوتبال ایران وارونه است. البته همین باشگاهها بعدها اجازه حضور بازیکنانی که در تیمهای پایه رشد پیدا کردهاند، را به تیمهای ملی نمیدهند؛ به همین سادگی...
در این بین هم وزارت آموزش و پرورش، شهرداریها و حتی وزارت ورزش و جوانان که نقش مهمی در ورزش پایه خصوصا استعدادیابی و رشد و پرورش ورزشکاران از ردههای پائین را دارند، در این چرخه ناکامی نقش بسیار کمرنگی را ایفا میکنند.
مهدی مهدویکیا هم به این موضوع اشاره کرد: "خیلی از مدارس حتی معلم ورزش هم ندارند. ورزش مدارس کاری نکرده است، جایی که میشود خیلی از استعدادها را بیرون کشید. سال گذشته به دعوت منطقه 14 تهران برای تماشای دیدار فینال به این منطقه رفتم ولی دیدم زمین بازی از زمین بزرگ چمن طبیعی به یک زمین چمن مصنوعی کوچک تبدیل شده بود."
باشگاهها به خاطر توجه نکردن ویژه به تیمهای پایه و بحث آکادمیک فوتبال، فدراسیون به دلیل برگزار نکردن مناسب مسابقات فوتبال پایه همانند کشورهای پیشرفته و یا در حال پیشرفت فوتبال و عدم استفاده از افراد متخصص در ردههای پایه، آموزش و پرورش به خاطر نداشتن فضا مناسب و تربیت و پرورش علمی دانشآموزان، شهرداریها و وزارت ورزش و جوانان هم به دلیل ایجاد نکردن فضاهایی برای فعالیت کودکان، نوجوانان و جوانان در رشتههای مختلف به خصوص فوتبال، آنهم بصورت حرفهای نه آماتوری، در ناکامیها فوتبال پایه مقصر هستند اما هیچگاه به محکوم نمیشوند.
ما هم اشتباه کردهایم؟
در آخر خودمان هم مقصریم، ما رسانهها که در بسیاری از روزها به فوتبال پایه و آکادمیک توجهی نداریم، مدارس فوتبال، باشگاهها، وزارت آموزش و پرورش، شهرداریها و وزارت ورزش و جوانان را به خاطر کوتاهی در این بخش به نقد نمیکشیم.
مقصریم که بیموقع یا بدون منطق انتقاد کردیم، یکی را زدیم و فضا را در اختیار کسانی قرار دادیم که نقدها و مطالبشان به پسرفت فوتبال پایه کمک کرد نه پیشرفت آن. مقصریم که دنبال چرایی تعطیلی تیمهای بازیکنساز گذشته از جمله بانک ملی و ... نرفتیم تا کفگیر فوتبال بازیکنسازمان به ته دیگ بخورد.
امروز در لیگمان دیگر نمیتوان بازیکنان بزرگی را تماشا کرد و اگر همین امروز کریم باقری، فرهاد مجیدی، مهدی مهدویکیا، علی کریمی، خداداد عزیزی، علی دایی و ... به زمین مسابقه بروند، از خیلی از بازیکنان اصلی تیمهای بزرگ بهتر بازی میکنند، اتفاقی که باید نشست و به حالش تاسف خورد.