به گزارش مشرق،  وقتی به دفتر «حسین مرتضی» رفتم آسمان شب پاییزی دمشق بارانی بود. اینکه چند نیروی امنیتی حفاظت از دفتر کار یک خبرنگار را بر عهده دارند برایم جالب بود. ماموران با دقت، جدیت و احترام کارشان را انجام می‌دادند. وقتی وارد دفتر کارش شدیم مهربان و صمیمی پذیرایمان شد. گفت قبلا خودش با آقای شریعتمداری به عنوان مدیر مسئول کیهان مصاحبه کرده است. گفتم آمده ام بازدیدتان را پس بدهم و این بار نوبت کیهان است که با شما مصاحبه کند. سوریه و مقاومت برای حسین مرتضی بسیار با اهمیت‌تر از یک سوژه خبری صرف بود.
برای شروع از فعالیت‌های خودتان پیش از ورود به بحران سوریه صحبت کنید.

من به مدت پنج سال در تلویزون فجر فعالیت می‌کردم. بعد از آن با برادران حزب الله کار کردم تا سال 2000 همان وقت در ایران این طرح به صدا و سیما داده شد که یک تلویزیون به زبان عربی راه اندازی شود. چون قبلا تلویزیون ایران با من کار کرده و مرا می‌شناختند با من تماس برای همکاری تماس گرفتند. من در سال 2001 به ایران رفتم و در آنجا زندگی کردم.

شما را از تلویزیون فجر می‌شناختند؟

بله.  من رفتم به ایران و شروع کردیم به راه اندازی شبکه. من از موسسین شبکه العالم بودم. این کانال را راه انداختیم و شروع کردیم به کار کردن. دوره‌هایی را هم در اجرای اخبار و برنامه‌ها و همین طور جنگ رسانه گذراندیم. ابتدا من در این شبکه  به عنوان مجری خبر و مجری برنامه‌های سیاسی بودم. وقتی در سال 2003 آمریکا عراق را اشغال کرد من به عراق منتقل شدم و جنگ آمریکا در عراق را پوشش دادم و برای مدتی به عنوان خبرنگار جنگی و مجری برنامه برای پوشش جنگ آنجا ساکن شدم و بعد ار آن ما کارمان را برای پوشش انتخابات و هر اتفاقی که می‌افتاد ادامه دادیم .ما می‌رفتیم پوشش می‌دادیم. بعد از عراق به جاهای دیگری مثل سودان رفتم. در سال 2009 به لبنان برگشتم و آنجا یک سال و نیم  مدیریت دفتر العالم را داشتم تا اینکه به من مدیریت دفتر العالم و پرس تی وی در سوریه داده شد.

پیشنهاد سوریه برای قبل از شروع بحران بود ؟

بله. هنوز بحران شروع نشده بود. به عنوان مدیر دفتر العالم و پرس تی وی  به اینجا آمدم و بعد از سه ما بحران شرو ع شد .

وقتی آمدید اینجا را تحویل گرفتید اوضاع مصر و لیبی تونس به هم ریخته بود. در آن شرایط وضعیت رسانه‌ها در اینجا چطور بود؟

بله شبکه العالم در  اینجا کار می‌کرد و فعال بود. اما نه با قوت و تجربه‌ای که الان هست. مثلا اغلب کار آن فقط دعوت کردنِ مهمان‌ها و مصاحبه بود. فعالیتی که الان هست وجود نداشت. مردم هم آشنایی که الان نسبت به العالم و نقش و اهمیت آن دارند، آن زمان نداشتند.

سال 2009  برای چه به لبنان  برگشتید؟

چون می‌خواستم به وطنم برگردم .

یعنی قطع ارتباط کنید با العالم؟

نه می‌خواستم با العالم کار کنم اما در لبنان.

پس چطور شما رو آوردند سوریه ؟

دکتر سرافرازکه الان رئیس سازمان صدا و سیما است برای فعال کردن دمشق این پیشنهاد را به من داد. من هم موافقت کردم .چون سوریه نزدیک لبنان است. اما بعد از آمدن من به اینجا جنگ شروع شد.

چی شد که بعد از شروع جنگ آمریکا علیه عراق به آنجا رفتید؟

من به عنوان خبرنگار جنگ رفتم. برای اینکه به عنوان فرستاده شبکه العالم کنار مردم عراق بایستم و جنایت‌هایی که توسط آمریکا علیه آنها صورت می‌گرفت را آشکار کنم. برای رهبر معظم انقلاب هم  مهم بود  که نقش اشغال گران را بیان کنیم و آن کشتارهایی که انجام دادند را به عنوان یک واقعیت منعکس کنیم.

چه مدت در عراق بودید؟

می رفتم و برمی گشتم .برای مدت دو سه سال در رفت و آمد بودم.

عراق اولین تجربه شما برای حضور در جبهه جنگ بود؟

بله .تجربه اول من در پوشش جنگ، عراق بود. تجربه دومم قبل از سوریه، در جنگ تموز در سال 2006 در لبنان بود. من به لبنان آمدم برای مرخصی. اما وقتی رسیدم در روز دوم یا سوم حضورم در لبنان ،جنگ شروع شد. من رفتم به جنوب لبنان و اولین خبرنگار جنگی در جنوب لبنان بودم. 35 روز در آنجا ماندم از اول تا آخر جنگ و هر روز گزارش داشتم و حتی به جاهایی رسیدم که منطقه اسرائیلی‌ها بود.

درباره جنگ تموز ،به عنوان سمبل مقاومت، بیشتر توضیح دهید؟

شما می‌دانید که جنگ تموز حمله بزرگی علیه مقاومت و مردم لبنان و کشور بود. من مرخصی بودم اما نمی‌توانستم به خاطر اوضاعی که آنجا بود کارم را به عنوان یک خبرنگار یا روزنامه نگار رها کنم. من از هرمل هستم. خانواده ام را رها کردم و رفتم جنوب لبنان .من تمام وقت با رزمنده‌ها بودم .آنها موشک پرتاب می‌کردند و ما همراه آنها بودیم. دوربین‌های ما مثل موشک‌های حزب الله بود. آنحا نه خانه بود و نه جایی برای پنا ه گرفتن. ساکنین آنجا را ترک کردند اما ما پافشاری کردیم و ماندیم .از تهران با من تماس گرفتند و گفتند که برگرد به بیروت .اما نمی‌توانستم برگردم. چون می‌خواستم واقعیت آنچه می‌گذرد را پوشش دهم و منعکس کنم. 35 روز ماندم .گاه، یک جایی پنهان می‌شدیم و هدف موشک‌های اسرائیلی قرار می‌گرفتیم. بیشتر از چند بار هم که می‌خواستند ما را  هدف قرار بدهند اما خدا را شکر توانستیم واقعیت جنگ 2006 را منعکس کنیم.

گفتید دوربین‌های شما مثل موشک حزب الله بود؟!

دوربین وتاثیر تصویر برای دشمن مثل تاثیر موشک هاست. همان‌طور که مقاومت شهرک‌های اسرائیلی را  هدف قرار می‌دهد؛ ما هم از لحاظ روانی توانستیم که روی ارتش اسرائیل تاثیر منفی بگذاریم. این به موازات موشک‌های حزب الله عمل می‌کرد.

پس کاملا به کاری که می‌کنید اعتقاد دارید؟

برای من دوربین روح است و اکسیژنی است که تنفس می‌کنم.  کلمه و دوربین برای من دوقلو هستند. بخصوص که همه می‌دانیم که جنگ سوریه؛ جنگ رسانه است. من چند بار در اینجا مهدف سوء قصد قرار گرفتم و مجروح شدم. هنوز گلوله‌ای که به من اصابت کرد در بدنم است و نتوانستند آن را در بیاورند. علی رغم اینکه از ایران خواستند که برگردم به لبنان و استراحت کنم من قبول نکردم و خواستم بمانم اینجا و اوضاع اینجا را منعکس کنم.

وقتی به سوریه آمدید انتظار داشتید که در سوریه این اتفاقات بیفتد؟

من انتظارش را داشتم که این اتفاقات بیفتد. آمریکا و غرب وقتی هم پیمانان خود را در منطقه مثل زین العابدین بن علی و حسنی مبارک و قذافی از دست دادند، می‌خواستند این خسارت را جبران کنند و محورهای مقاومت را   هدف قرار دهند. در آن شرایط بهترین گزینه سوریه بود و من مطمئن بودم که این اتفاق می‌افتد.

با این وجود به سوریه آمدید؟

بله. من به اینجا آمدم و کارم را شروع کردم. از همان اول این تصویر را می‌دیدم که یک جنگی است بر سر مقاومت و بحثی که در سوریه است با تمام دنیا فرق می‌کند .بحث دموکراسی و آزادی نیست. هدف قرار دادن سوریه به عنوان یک حلقه مهم مقاومت است و بعد هم ایران.

عده‌ای در سال 2011 می‌گفتند این ادامه بهار عربی ست که به سوریه رسیده. بعضی‌ها هم می‌توانستند تشخیص بدهند که این اتفاق فرق می‌کند...
وقتی تظاهرات در درعا شروع شد روز جمعه بود.  من روز دوشنبه رفتم. آنجا یعنی روز سوم. وارد مسجدی به اسم عمری شدم. دقت کن  من از روز سوم این جریان صحبت می‌کنم. من وقتی وارد شدم تنها بودم .فقط فیلمبردار با من بود .من در آنجا می‌خواستم با یک نفر مصاحبه کنم .او مسئول تظاهر کنندگان بود .وقتی وارد مسجد عمری شدم ،دیدم داخل حیاط مسجد بیمارستان میدانی بود .تخت بود، سه پایه سرم ولوازم مورد نیاز اورژانس .

هنوز مجروحی وجود نداشت؟

اصلا هیج درگیری نبود! وقتی من این صحنه را دیدم گفتم :پس بحث بزرگ‌تر از این حرف‌هاست! وقتی مصاحبه را با شیخ احمد شروع کردم حدود 50 نفر از جوانان آمدند طرف ما و گفتند تو شیعه هستی؟ گفتم یعنی چی؟ چرا اینجوری حرف می‌زنید؟! ما همه عرب هستیم. خلاصه می‌خواستند دوربین را ببرند و بشکنند من مقاومت کردم .من را شش ساعت گروگان گرفتند و بعد می‌خواستند مرا سر ببرند. در آن منطقه تلفن و وسیله ارتباطی نبود. هیچ‌کس در دمشق نمی‌دانست من کجا هستم و چه اتفاقی برای من افتاده. من را ربوده بودند و می‌خواستند مرا بکشند. یک نفر از آنها گفت عیب است. ما حسین مرتضی  را آوردیم اینجا و باید سالم از اینجا ببریمش بیرون. خلاصه من از آنجا خارج شدم رفتم به میدان درعا .تظاهر کنندگان داشتند کاخ دادگستری و دادگاه را آتش می‌زدند. حتما دادگاه را به خاطر پرونده‌هایی که در آنجا هست، می‌خواستند آتش بزنند. از روز سوم دیدگاهم فرق کرد و حس کردم که قضیه خیلی جدی است. روز چهارم دوباره رفتم به درعا. در خیابانی سه نفر نشسته بودند. پرسیدم مسجد عمری کجاست ؟تعدادی از آدم‌ها جمع شدند و گفتند شما برای کدام کانال هستید؟ من نگفتم از العالم هستم و اسم یک کانال دیگر را گفتم. آنها گفتند بی‌بی سی و العربیه کجا هستند و من گفتم اینجا هستند و دارند می‌آیند. آن‌ شبکه‌ها در سوریه به‌طور طبیعی کار می‌کردند. او اصرار کرد مرا ببرد منطقه‌ای که از آنجا فیلم بگیرم  او نمی‌دانست من کی هستم. می‌گفت نگاه کنید روی دیوار مسجد نوشته فارسی هست و روی ساختمان‌ها تک تیراندازان حزب الله هستند. این روز چهارم بود که یک سری حرف‌ها و اطلاعات رد و بدل می‌شد که انگار هماهنگ شده است و می‌خواهند بحث فرقه گرایی و مذهبی را راه بیندازند که وانمود کنند از ایران و حزب الله آمدند مردم را بکشند.

 آنها که با شما حرف می‌زدند از معترضین بودند ؟

بله.

فکر می‌کردند که شما خبرنگار غربی هستید؟

بله آنها می‌خواستند از حضور من برای خودشان استفاده کنند. آنها می‌خواستند بگویند ایران و حزب الله هستند که مردم را می‌کشند. من به شکلی از دست آنها فرار کردم. همان موقع ماهیت این بحران برای من آشکار شد. این جنگی بود که بر مردم تحمیل شد. کسانی بودند که هم به تظاهر کنندگان تیراندازی می‌کردند و هم به ارتش.

آن نوشته‌های فارسی روی دیوار وجود داشت؟

کاملا مشخص بود که همه چیز ساختگی است. آنها می‌خواستند بگویند ایران و حزب الله حضور دارند و مردم سوریه را می‌کشند تا مردم را تحریک کنند بعد از آن کشتارهایی اتفاق افتاد. این گرو ههای مسلح کشتار «جسر شغور» را راه انداختند. بعد از یک یا دو ماه اتفاق افتاد .مسلحین رفتند به یکی از مراکز امنیتی در ریف ادلب و تمام اشخاصی که آنجا بودند را سر بریدند. ما آنجا رفتیم و از اجساد شهدای ارتش که چطور آنها را سر بریدند فیلم گرفتیم. مظنونی را هم دستگیر کردند. او اعتراف کرد  اسلحه را از ترکیه وارد می‌کنند و این کارها را انجام می‌دهند. بعد از آن چند نفر از طرفداران نظام را ربودند و سر بریدند و جسد‌ها را در رودخانه انداختند .فیلم هایش هم هست. این کشتار خیلی معروف است که در آن تصویر، آشکار شد که جنگ بزرگی است.

 شما اولین کسی بودید که از تصاویری که در رودخانه بود فیلم گرفتید و بازتاب‌های زیادی هم داشت.

بله. من اولین کسی بودم که آنجا رسیدم. جنازه‌ها را از آب گرفتند و دفن کردند. اینجا بحث رسانه خودش را نشان داد. ما دیدیم که چطور دروغ‌های رسانه‌ای شروع شد. رسانه‌ها چطور مردم را تحریک می‌کردند. بعضی وقت‌ها کانال‌های عربی می‌گویند که انفجاری در میدان عباسین در دمشق رخ داده است. ما خودمان در دمشق بودیم و می‌دانستیم هیچ اتفاقی نیفتاده است. هروقت می‌گفتند جایی انفجار اتفاق افتاده یا تظاهراتی هست مستقیما می‌رفتم آنجا فیلم می‌گرفتیم و منتشر می‌کردیم و این، آنها را عصبانی می‌کرد.

طوری که مرا هدف قرار می‌دادند. می‌رفتم تصویر می‌گرفتم و در فیسبوک و ویوتیوب و تلویزیون منتشر می‌کردم و می‌گفتم هیچ خبری نیست. آنها این دروغ‌ها را می‌گفتند که به مردم بگویند که نظام سرنگون شده. در جنگ سوریه آنها بر شبکه‌های فیس بوک و یوتویوب تکیه می‌کردند. شروع می‌کردند به  پخش کردن این اخبار که نظام سرنگون شد و فلان جا تظاهرات است و فلان کس از نظام کنار کشید. ما همیشه سعی می‌کردیم که این دروغ‌ها را افشا کنیم. جنگ در سوریه ،جنگ رسانه‌ای ست. بغداد وقتی سقوط کرد آنها می‌خواستند همان جنگ رسانه‌ای را راه بیندازند. در زمان اتفاقات سال 88 در ایران بودم و ماجرای آن کسی که اسمش ندا آقا سلطان بود را می‌دانم.

آن‌ها تمرکز می‌کردند روی افراد، قبل از اینکه کشته شوند. بخصوص اینکه با چند تا دوربین این‌ها را ضبط می‌کردند. آنها از کجا می‌دانستند به این آدم می‌خواهد  شلیک شود. مثل ندا در این جا هم اتفاق افتاد. یک دختری بود به نام «زینب الحمصی». گفتند نظام او را ربوده و بعد از اینکه به او تجاوز کردند او را کشتند و  جسدش را آتش زدند و دفنش کردند. ماه‌ها این قضیه را رد و بدل کردند تا اینکه بعد از هفت ماه مشخص شد که زینب الحمصی هنوز زنده است و خود مسلحین او را مخفی کرده‌اند و تمام این دروغ‌ها را راه انداخته بودند. ما با او مصاحبه کردیم و او از برادرش گله می‌کرد که برادرش او را کتک می‌زده و با او کارهای غیراخلاقی انجام می‌داد. مجبورش کرده که این کار‌ها را بکند و با مسلحین مخفی شود. از اتفاقات   وتجاوزهای زیادی خبر دادند، اما دروغ بود. فقط برای اینکه تبلیغات رسانه‌ای کنند. ما مستقیما این‌ها را پیگیری می‌کردیم. وقتی آنها فیس بوک و یوتیوب را دنبال می‌کردند من هم همین کار را می‌کردم. به آن کشورهایی هم که اینها  را پشتیبانی می‌کردند، جواب می‌دادیم

وقتی آنها هماهنگ می‌کردند که حادثه خاصی را منتشر کنند و من هم دروغشان را آشکار می‌کردم. آنها اخبار مرا بیشتر قبول داشتند چون همه خبرهایم راست بود. طوری که حتی دشمن مرا باور می‌کرد. بعد از مدتی ،این شیوه تظاهرات و شلیک کردن شکست خورد و جنگ علنی شد و بین ارتش و نیروهای مسلح شبه نظامی، جنگ در خیابان‌ها شکل گرفت.

یعنی معترضین مسلح شدند ؟

بله. در تظاهرات شروع کردند به کشتن و گرفتن اماکن.

چقدر طول کشید تا جنگ علنی شروع شد؟

تقریبا از اوایل اتفاقات جنگ شروع شد. اما کم بود. ولی وقتی شیوه تظاهرات شکست خورد شش ماه بعد همه چیز علنی شد.

الان برخی در ایران یا سوریه می‌گویند دلیل اینکه مخالفین دولت اسلحه برداشتند و جنگیدند به خاطر این بود که دولت سوریه مردم را کشته است. شما نمی‌توانید بگویید همه آن اتفاقاتی که افتاده، درگیری‌ها و  کشته شدن‌ها همه این‌ها دروغ است و ساخته العربیه است...
من نمی‌گویم که همه تظاهرات دروغ است ...

اجازه بدهید شفاف‌تر بپرسم .آیا برنامه این بوده که در پروسه یکی دوماهه با تظاهرات مسالمت امیز مثل الگوی مصر و تونس ،حکومت را تغییر دهند و اگر نتوانستند اسلحه بردارند یا اینکه اینها قصدشان یک اعتراض مدنی معمولی بود و چون دولت جوابشان را با خشونت داده؛ مجبور شده‌اند سلاح بردارند؟

هدف این بود اگر نتوانند نظام را با تظاهرات یا با کودتا تغییر دهند به اسلحه دست ببرند .هدف سرنگون کردن دولت سوریه بود .چون تمام خواسته‌هاشان که دنبال می‌کردند شنیده شد و پاسخ داده شد. مثل قانون حالت فوق‌العاده یا بعضی از بندها قانون اساسی. نظام تمام این خواسته‌ها را انجام داد. اگر  هدفشان از تظاهرات  این بود که وضعیت فعالیت‌های سیاسی بهتر شود، انجام شد. اما هدف این بود که نظام سوریه تغییر کند طوری که دیگر به مقاومت ارتباطی نداشته باشد.
دو سه تا از مهم‌ترین خواسته‌های آنها را که دولت اجابت کرد به ما بگویید.
یکی تغییر در قانون اساسی بود که کاملا قانون اساسی تغییر داده شد و  هدف  همه پرسی قرار گرفت و مردم خودشان رای دادند و بله گفتند.  بند هشتم در قانون که ربط داشت به حزب حاکم و اینکه فقط یک حزب در راس قدرت باشد. برخی ازمردم می‌گفتند باید چند حزبی باشد و این متناسب نظر مردم تغییر پیدا کرد.

بعد از اعتراضات ؟

بله. قانون دیگری هم  به نام قانون وضعیت فوق العاده بود که آن هم مطابق نظر مردم تغییر داده شد.

قانون وضعیت فوق العاده ؟!

بله. این قانون از زمان حافظ اسد بود که براساس آن   تظاهرات و تجمعات ممنوع بود. این قانون کلا برچیده شد. الان شما اگر می‌خواهید تظاهرات کنید درخواست می‌دهید به وزارت کشور و آنها به شما اجازه می‌دهند. می‌توانید یک حزب ایجاد کنید. می‌توانید کاندیدای انتخابات پارلمانی شوید.
 
این تظاهرات‌ها چطور به خشونت کشیده شد؟

در تظاهرات آدم‌هایی می‌آمدند که به طرف نیروهای امنیتی شلیک می‌کردند و نیروهای امنیتی هم پاسخ می‌دادند. یا نکته مهم دیگر اینکه که بعضی از مدیران یا بعضی از افسران که از دولت عقب نشینی کردند و به مسلحین پیوستند آنها خودشان به طرف مردم تیراندازی می‌کردند .نفوذی بودند و پول می‌گرفتند. وقتی دیدند که جواب نمی‌دهد بعضی‌ها به ترکیه فرار کردند. بعضی‌ها افسران عالیرتبه  بودند .آنها از ارتش کنار کشیدند و رفتند .در اصل هدف آنها سرنگونی نظام بود. معترضان تظاهرات می‌کردند. در مقابل آن طرفداران دولت هم تظاهرات می‌کردند.

 میلیون‌ها نفر می‌آمدند که نشان دهند؛ شما می‌گویید یا آمریکا می‌گوید «تظاهرات مخالفین برخاسته از مردم است»، خب ما هم مردم هستیم. در میدان عباسین میلیون‌ها نفر ایستادند و  ضد این کارهایی که گروه‌های مسلح انجام می‌دهند تظاهرات کردند و اعلام کردند ما طرفدار بشار اسد هستیم. اگر این تعداد زیاد مردم طرفدار رئیس جمهور نبودند هیچ وقت این دولت تا الان مقاومت نمی‌کرد !رسانه‌های دشمن این راه پیمایی‌ها را منتشر نمی‌کردند .فقط راهپیمایی معترضان را منتشر می‌کردند. بالاخره بعد از چند ماه جنگ واضح شد.

شما تا زمانی که جنگ واضح شود باز هم می‌رفتید در دل مخالفین دولت که مصاحبه تهیه کنید؟

خیلی از جاها می‌رفتم. حتی در ریف دمشق و غوطه شرقی و مصاحبه می‌گرفتیم با مردم .می پرسیدم « شما چه می‌خواهید؟» خیلی وقت‌ها آنها اصلا نمی‌دانستند چه می‌خواهند! آنها می‌گفتند ما می‌خواهیم اصلاحات انجام شود، قانون تغییر پیدا کند. ما می‌گفتیم قانون درست شده است. اما باز نمی‌پذیرفتند .بعد از مدتی دیگر ما نمی‌توانستیم وارد آن مناطق شویم .آنها ما را دشمن می‌دانستند و قبول نمی‌کردند و آنجا راه نمی‌دادند.

بعد از شروع جنگ شیوه کار شما چطور بود؟

بعد از اینکه جنگ علنی و آشکار شد، شیوه ی کارمان را در پوشش تحولات تغییر دادیم. می‌رفتیم در جایی که تحولات زیاد بود. می‌رفتیم به منطقه حمص. درگیری‌های سختی بود. درگیری‌ها در خانه‌ها بود. جنگ چریکی بود. نشان می‌داد که چقدر آنها تجهیزات و سلاح داشتند. آنها می‌توانستند خانه‌ها را از فاصله دور بزنند و ویران کنند.

 موشک و وسایل ارتباطی و سلاح‌های پیشرفته داشتند. جنگ بین دو ارتش بود، ارتش سوریه و گروهای مسلح که دارای تمام تجهیزات رزمی و پیشرفته بودند. این نشان‌دهنده  پشتیبانی بزرگ از  آنها بود. ما این‌ها را پوشش دادیم. در ابتدا مردم و حتی مردم طرفدار مقاومت هم ایده درستی از جنگ سوریه نداشتند. اینکه ارتش سوریه واقعا در مقابل مسلحین است یا بی‌هدف بمباران می‌کند و مردم را می‌کشد. من وقتی این درگیری‌ها را پوشش دادم مردم دیگر کم کم حس کردند اینجا جنگ است. ما از بمباران فیلم می‌گرفتیم. بعضی وقت‌ها که می‌خواستیم  جلو برویم نمی‌توانستیم .چون دشمن سلاح‌های پیشرفته داشت.

تصاویر تاثیر گذار بود .بخصوص برای طرفداران مقاومت در سوریه و لبنان. اصلا خیلی از مردم سوریه درک نمی‌کردند چه اتفاقی می‌افتد. ما توانستیم این تصویر را برای طرفداران مقاومت منعکس کنیم و کم کم برای مردم روشن شدکه این یک جنگ واقعی است و ارتش سوریه از ملت دفاع می‌کند و با مجموعه گروهای مسلح می‌جنگد. بارها می‌شنیدم گروه‌های مسلح از طریق بی‌سیم با هم صحبت می‌کنند .مشخص بود که آنها اصلا سوری نیستند.

اینکه جنگجویان غیرسوری اینجا حضور دارند و از کشورهای دیگر آمده‌اند، خیلی روی مردم تاثیر گذاشت. اوایل مردم باور نمی‌کردند که یک سری خارجی و بیگانه آمده‌اند اینجا و می‌جنگند. از القاعده و النصره آمدند. از عربستان، تونس، مغرب‌و... آمده‌اند. من توانستم همه این‌ها را ثبت و پخش می‌کردم تا تاکید کنیم این قضیه وجود دارد و تاثیرگذار بود و افکار عمومی تغییر کرد. مردم   فهمیدند که عده‌ای  بیگانه هستند که  در سوریه می‌جنگند. مردم حس کردند تعدادی  کشور وجود دارند که از این‌ها حمایت می‌کنند و آنها را به سوریه می‌آوردند.

چه ضرورتی داشت که از کشورهای دیگر بیایند اینجا برای جنگ؟ مردم اینجا حاضر نبودند به خاطر خواسته هایشان بجنگند؟

اغلب مردم سوریه  ضد این گروهای تروریستی هستند. کشورهایی که از این‌ها حمایت می‌کردند که بتوانند به اهداف اصلی خودشان برسند نیازمند این بودند که آنها را به اینجا برسانند. بعد  از مدتی که تفکر تکفیری شروع کرد به انتشار ،تعداد زیادی از مسلحین غیرسوری  سعی   کردند به سوریه بیایند .هدف آنها   تحقق اهدافی بود که کشورهای  حامی شان  در نظر داشتند.

کدام کشورها این‌ها را سازماندهی می‌کردند؟

خیلی از کشورها. ما مستنداتی داشتیم. سئوال این است؛ تروریست‌ها چطوری وارد سوریه می‌شوند؟ از ترکیه.  چطور می‌آیند به ترکیه؟ چه کسانی به این‌ها پول پرداخت می‌کنند؟ سعودی خودش بارها به پشتیبانی از این‌ها اعتراف کرده است. قطر هم نقش بسیار بزرگی در وارد کردن سلاح برای تروریست‌ها داشت. پادگان‌هایی هم در اردن بود. آنها از اردن می‌آمدند. مرز اردن باز است. مسلحین و سلاح از اینجا می‌آیند ،از اردن و ترکیه و حتی از مرز لبنان. هدف سیطره بر تمام مناطق مرزی برای قطع کردن راه‌های ارتباطی با لبنان و جاهای دیگر است. طبق آمار تقریبی که توانستم پیدا کنم 300 تا 500 عربستانی در سوریه کشته شدند.

من اسم آنها را دارم. در عربستان برای آنها مراسم ختم برگزار می‌کنند. تقریبا 600 تا 900 جنگجوی تونسی در سوریه کشته شدند. بعد از سالها همان کشور اعتراف کرده. همانطور روزنامه‌های غربی اعلام کردند که الان جنگجویان اروپایی مثل انگلیسی و آلمانی در سوریه حضور دارند. بالاخره انها پاسپورت آن کشور‌ها را دارند. الان هم تعداد بالایی از عربستان، تونس و مغرب در سوریه هستند .این قضیه دیگر پنهان نیست .آشکار شده و همه می‌دانند.

منبع: کیهان