کد خبر 367001
تاریخ انتشار: ۹ آذر ۱۳۹۳ - ۰۹:۰۱

پرویز برومند یکی از متفاوت‌ترین مصاحبه‌های اخیر خود را انجام داده و در این گفت وگو به یکی از پر ابهام‌ترین روزهای زندگی‌اش اشاره کرده و در مورد آن روزها نظرش را گفته است.

به گزارش مشرق، فراز و نشیب های زندگی گلر یک تیم ملی، در سال های نه چندان دور، وسوسه دیدار و گپ و گفت با او را دوچندان می کند، خصوصا اگر او پرویز برومند، فوتبالیست نوستالژیک جوان های دهه شصت باشد که در سال های بازی او، یکی پس از دیگری عاشق فوتبال می شدند؛ موهای فر و آدامس جویدن های گاه گاهش؛ استیل زیبا؛ استعداد و توانایی هایش و صد البته حواشی که در مستطیل سبز داشت او را به کانون توجه فوتبال دوستان زمان خود، سوق می داد؛ و حالا بعد از آن سال های پر از التهاب در زندگی ورزشی خود، آرام آرام وارد جرگه مربیان شده و می خواهد؛ همه آن چه را که، در چهارچوب دروازه به آن ها نرسید؛ روی نیمکت به دست بیاورد...

یک مقطع چهار، پنج ساله به طور کلی از فوتبال دور بودی.

قبل از این که جواب سوال شما را بدهم جا دارد ابتدا، فوت غلامحسین مظلومی و همین طور مرتضی پاشایی را به خانواده محترمشان و مردم عزیزم تسلیت بگویم؛ امیدوارم روح هر دوی این عزیزان شاد باشد. البته من سه سال دور بودم؛ سال 83 رباط پاره کردم و حول و حوش یک سال و هفت، هشت ماه مصدوم بودم بعد از آن هم به باشگاه راه آهن آمدم و با این تیم به لیگ برتر راه پیدا کردیم؛ دو سال با این تیم همکاری کردم و بعد از آن بین این که بازی کنم یا سراغ مربیگری بروم دچار شک شده بودم؛ در همان زمان یک کلاس مربیگری رفتم که اکثر بازیکنان ملی هم بودند؛ مدرک کلاس C را همان موقع گرفتم؛ در ادامه بیشتر به خاطر دو فرزندم که زمان بازی من، کوچک بودند و چیز زیادی یادشان نمی آمد برگشتم و تمرینات فشرده ای را برای خودم گذاشتم؛ قرار بود نیم فصل باشگاه استقلال اسم مرا رد کند؛ این کار را هم کردند ولی متاسفانه قرار داد رسمی ثبت نشد؛ سال بعد از آن به تیم پارسه تهران پیوستم؛ تقریبا هفده، هجده بازی برای آن ها به میدان رفتم و سال بعد از آن به طور کلی کنار کشیدم.

یک زمانی هم قرار بود به شهرداری یاسوج بروی.

بله، با جواد زرینچه تصمیم گرفتیم که به این تیم برویم؛ البته وقتی که خود او قرارداد نبست؛ من هم برگشتم؛ بعد به تهران آمدم و کلاس های مربیگری را ادامه دادم تا امسال که به دستور حمید استیلی همکاریم را با آکادمی راه آهن شروع کردم؛ هنگامی که احمدرضا عابدزاده برای گرین کارت به آمریکا سفر کرد؛ استیلی به من گفت به تمرینات بزرگسالان بیا و به اتفاق آن ها به یک اردو هفت، هشت روزه در کیش رفتیم؛ در آن اردو یک تغییر و تحولاتی در گلرهایمان پدید آمد و استیلی از من خواست همکاری مداومی با آن ها داشته باشم؛ عابدزاده هم که برگشت نظر بر این داشت که همکاری خودم را کنار ایشان ادامه دهم.

یعنی الان با هم هدایت و تمرین دروازه بان های راه آهن را انجام می دهید؟

به هر حال من کمک می کنم و زیر نظر ایشان هستم چون عابدزاده یک اسطوره و کسی است که من عاشق فوتبالش بوده ام؛ این ارتباط در تیم ملی نزدیک و نزدیکتر شد و مثل یک برادر کمک های زیادی به من کرد؛ خیلی چیزها از او یاد گرفتم و کماکان نیز این موضوع ادامه دارد؛ یکی از افتخاراتم این است که از زمان بازی که با هم رقیب بودیم و دوست شدیم؛ کماکان این دو مقوله وجود دارد و من هنوز هم از او یاد می گیرم و از این بابت نیز بسیار خوشحال هستم.

نظرت راجع به دروازه بانان راه آهن چیست؟


قبل از این که جواب این سوالتان را بدهم باید بگویم که به اسامی دعوت شدگان تیم ملی نگاه می کردم؛ خصوصا اسامی دروازه بان ها، توجه مرا به خود جلب کرد؛ این سوال برای من پیش آمد که ملاک دعوت شدن به تیم ملی چیست؟ زمان فوتبال ما، ملاک ملی پوش شدن خیلی چیزها بود؛ ما باید در چند بازی پشت سر هم، نه اشتباه می کردیم و نه گل بد می خوردیم در حالی که منجی و ستاره تیممان هم بودیم و خود تیم هم، خوب نتیجه می گرفت و در نهایت به تیم ملی دعوت می شدیم؛ اما الآن نمی دانم ملاک چیست!؟ اشتباه کردن!؟ گل بد خوردن!؟ من فکر می کنم هر چه تیمت پر تماشاگرتر باشد؛ شانس حضورت در تیم ملی بیشتر می شود؛ با این روال، تماشاگران هم، مربی تیم ملی را بیشتر دوست خواهند داشت چرا که بازیکنان تیم مورد علاقه آن ها را دعوت کرده است. از این موضوع، ناراحتی شخصی که نمی توانم داشته باشم؛ اما نارحتم که تیم ملی کشورم از این مقوله ضربه خواهد خورد؛ یک مثال واضح در رابطه با دروازه بان ها برای شما می زنم؛ الآن آقای حقیقی به تیم ملی دعوت شده؛ سوال من از مربیان این است؛ شما کجا او را دیده اید؟ آیا دیده اید که خیلی خوب کار کند و اشتباه نکند؟ آیا تیمش را نجات داده است؟ یا سوشا مکانی، در کدام بازی خوب کار کرده و ناجی تیم اش بوده است؟ تازه اشتباهات واضح هم داشته اند؛ فروزان هم مثل سوشا، خیلی فاکتورهای لازمه را نداشته است.

آیا گزینه های بهتری در این پست داریم؟

خدا شاهد است که این حرف را به خاطر این که در راه آهن کار می کنم؛ نمی گویم اما همین وحید طالب لو در چند بازی ما را نجات داده و پنالتی گرفته است ولی دعوت نمی شود؛ البته این فقط در پست دروازه بانی نیست؛ ما شاهدیم که بازیکن مصدوم به تیم ملی دعوت می شود یا بازیکنی که بازی نمی کند و اصلا تیم ندارد؛ اما تخصص من دروازه بانی است و نمی خواهم زیاد راجع به سایر بازیکنان صحبت کنم. در همین تیم راه آهن، استیلی هفت، هشت جوان آورده و شش تا از آن ها به تیم ملی امید دعوت شده اند؛ بازیکنانی که از نمره بیست، شاید بدون ارفاق هجده هم می گیرند و خیلی بالاتر از کسانی هستند که الآن دارند به تیم ملی بزرگسالان دعوت می شوند؛ به نظرم راه آهن دارد بر می گردد به زمانی که بازیکن ساز بود و جوان گرایی می کرد؛ خدا را شکر از زمانی هم که من آمده ام امیررضا عابدزاده به تیم ملی امید دعوت شده است و وحید طالب لو هم حقش است که دعوت بشود زیرا که تمام فاکتورهای گفته شده را، داراست.

اگر خودت بخواهی سه دروازه بان رابه تیم ملی دعوت کنی چه کسانی در اولویت قرار می گیرند؟

مهدی رحمتی، وحید طالب لو و رحمان احمدی... من دارم بازی های آن ها را نگاه می کنم و نسبت به کارایی که برای تیمشان دارند این حرف را می زنم؛ اعتقاد دارم که اگر شما به عنوان یک دروازه بان پنالتی می گیری؛ اگر شما توپ سه جفت را در می آوری و اگر توپ صد در صد را می گیری؛ این وظیفه توست ولی اگر اشتباه می کنی، تو اشتباه کردی و به تیمت ضرر رسانده ای؛ این بخشیدنی نیست؛ دروازه بان خوب، دروازه بانی است که اشتباه نکند؛ نه این که گل نخورد؛ حالا این اشتباه نکردن مستلزم تداوم هم، هست که در چند بازی اشتباه نکند و این را به ثبات برساند تا بتوانیم بگوییم او دروازه بان ایده آلی است؛ من در هیچ کدام از دروازه بانان دعوت شده به تیم ملی؛ همچین چیزی را ندیده ام.

در زمان شما دروازه بانان خوب زیادی بودند که با هم رقابت می کردند ولی تقریبا این موضوع از سال 2001 به بعد، از نظر کمی، افت کرده است و هیچ گاه رقابتی که باید، بین چند دروازه بان خوب نیست؛ دلیل این امر چیست؟

در زمان ما هر تیم، دو دروازه بان خوب داشت؛ اگر ده تیم را هم حساب کنیم؛ بیست دروازه بان با هم رقابت می کردند؛ من این موضوع را ضعف مربیان دروازه بانی می دانم؛ زمان ما که اصلا مربی دروازه بانی نبود و اگر می بود چه بسا به مدارج بالاتری دست پیدا می کردیم. ما با تیم تمرین می کردیم ولی الآن با این همه امکانات دروازه بانان چندان با کیفیتی نداریم، یک مثال کوچک برای شما می زنم؛ می گویند ما به لحاظ امکانات در همین آسیا ضعیف هستیم؛ درست است ولی همین امکانات را مقایسه کنید با زمانی که ما  بازی می کردیم؛ چمن استادیوم آزادی از همین زمین آکادمی راه آهن هم، بدتر بود؛ خاطرم است بازی استقلال با الاتحاد، هنگامی که وارد استادیوم شدم و پایم به چمن خورد؛ پیش خودم گفتم مگر می شود یک دروازه بان در این زمین اشتباه کند!؟ الآن در حد همین پیشرفت کم امکانات؛ کیفیت دروازه بان هایمان و به طور کلی فوتبالیست هایمان بیشتر نشده است؛ عامل اصلی این است که مربیان گلرها دانش خود را به روز نمی کنند؛ از این موضوع ناراحت هستم که چرا عابدزاده مربی دروازه بان های تیم ملی بزرگسالان ما نیست؛ در صورتی که هر روز تمرینات او را نگاه می کنم و می بینم که چه تمرینات ویژه و به روزی برای دروازه بان ها در نظر دارد که پرویز برومند در سن 40 سالگی از او یاد می گیرد؛ من دنبال این موضوع هستم که چرا از امثال او استفاده نمی شود؟ تا حدودی به این نتیجه رسیده ام که برخی از مربیان می خواهند از تیمشان استفاده ببرند نه این که استفاده ای به تیم برسانند؛  اما من این نوید را می دهم که شک نکنید در دو، سه سال آینده، با وجود عابدزاده و من، تیم راه آهن دروازه بان صادر می کند؛ می خواهم به استیلی پیشنهاد بدهم که روی دروازه بان های جوان سایر تیم ها سرمایه گذاری کنیم و حتی فراخوان بگذاریم؛ آن هایی که به لحاظ جسمانی، عقل و شعور فوتبالی مناسب هستند گردآوری کرده و تعلیم دهیم؛ استیلی قبلا نشان داده که اهل جوانگرایی است؛ این موضوع را در لیگ دیکته کرده و الآن هم دارد از این موضوع استفاده لازم را می برد.

اگر قرار باشد دروازه بان های تاریخ فوتبالمان را اولویت بندی کنی برومند در چه جایگاهی قرار می گیرد؟

اول مرحوم ناصر حجازی، بعد احمدرضا عابدزاده و خودم را هم در جایگاه سوم قرار می دهم.

ولی پرویز برومند به آن چه که باید در فوتبال ایران نرسید. چرا؟ آیا جاه طلبیت کم بود؟

نه؛ اصلا این طور نیست؛ قبول دارم که حقم خیلی بیشتر از این ها بود اما من همیشه دنبال پیروزی و پیشرفت بودم اما ضعف اصلیم این بود که به خاطر فوتبال، درسم را ادامه ندادم؛ حس می کنم یک نوع بیسوادی باعث این موضوع شد و در ادامه هم، نداشتن یک مشاور خوب، سبب شد که به آن چه می خواهم نرسم؛ الآن یک بازیکن حرفه ای؛ کسی را مثل خودش دارد که می تواند کمکش کند؛ من هم جوان بودم و دچار یک سری حواشی شدم که در فوتبال ما مرسوم بود؛ آن زمان سه، چهار تا بیشتر روزنامه ورزشی نبود و این مراقبت لازم را از خودم نداشتم؛ کسی هم نبود که راهنماییم کند.

البته استعداد در حاشیه قرار گرفتن را هم داشتی.

درست است؛ کاملا این را قبول دارم؛ البته اگر دقت کنید دروازه بان ها روحیه خاص تری نسبت به سایر بازیکنان دارند؛ خدا گواه است زمانی که خودم را با برخی ها مقایسه می کنم؛ می بینم که هم از نظر قلبی و هم رفتاری و اخلاقی بهتر بودم اما یک سری دشمن هم تاثیر گذاشتند که به آن چه استحقاقش را داشتم؛ نرسم ولی قول می دهم در مربیگری همه آن ها را جبران کنم.

به نظر می رسد پرویز برومند در این دوری از فوتبال، پخته شده است؛ هم چهره  و هم حرف هایت، این را به وضوح نشان می دهد.

بله؛ اصلا یکی دیگر از دلایلی که می خواستم به فوتبال برگردم و بازی کنم؛ همین موضوع بود؛ دروازه بانی فقط تمرینات سختی دارد و روز مسابقه زمان استراحت یک دروازه بان است؛ من تا آن سن هم، توانایی حضور و بازی را داشتم؛ برایتان یک مثال می زنم؛ در بازی راه آهن و پیکان تا دقیقه هفتاد و پنج اگر دروازه بانی نداشتیم؛ هیچ اتفاقی نمی افتاد این را به ضرس قاطع می گویم؛ در همان دقیقه، یک توپ به تیر دروازه خورد که آفساید هم بود و در دقیقه 92 که توپ را امیر عابدزاده فوق العاده گرفت.

بازگشتی به سال 79 داشته باشیم؛ آن دربی معروف و درگیری هایی که حمید استیلی هم یک طرف قضیه بود؛ هیچ وقت فکر می کردی که روزی با او همکاری کنی؟


در این سال ها من با او رابطه داشتم و چندین بار هم در تمرینات پیشکسوتان پرسپولیس با دعوت او به عنوان میهمان حضور داشتم؛ حمید استیلی را مثل خودم می بینم؛ یک آدم خوش قلب و با احساس، البته ناگفته نماند که از این موضوع خیلی ضربات را هم می بیند ولی من یک همچین انسانی را می پذیرم. دوست دارم همه آدم ها این شکلی باشند. هم پدر و هم پدر بزرگم به من می گفتند که سعی نکن بدی را با بدی جواب بدهی. سعی کن طرف مقابلت را شرمنده رفتار خودت بکنی و فکر می کنم حمید استیلی همچین خصوصیتی را دارد؛ شک نکنید که در سال های آینده از استیلی به عنوان اسطوره اخلاق فوتبال یاد می کنند.

در این مدت یاد آن روزها می افتی؟

خیلی، خیلی، چون پایان رافت هم، هر از چند گاهی سر تمرینات ما می آید؛ من همان لحظه از کارم پشیمان شدم و خودتان می دانید که چندین بار هم از پایان عذرخواهی کردم؛ اما نکته ای که وجود دارد این است که آن اتفاقات، باعث شد توجهات به حواشی آن دیدار باشد و اکثر افراد فارغ از بازی زیبایی هستند که در آن دربی، هر دو تیم به نمایش گذاشتند؛ یک، دو- دو فوق العاده جذاب و به یاد ماندنی؛ فکر می کنم تا آن زمان، استقلال نسبت به پرسپولیس، بازیکنان کم حاشیه تری داشت که با آن درگیری من، یک کم تعادل برقرار شد (با خنده) هواداران استقلال به من می گفتند: تاریخی ترین لات استقلال!

قبل از این که کی روش قرارداد خود را تمدید کند؛ شما جزو مخالفان اصلی او بودی...

بله، من هنوز هم مخالف کی روش هستم و عقیده دارم همین حمید استیلی ها می توانند مربی تیم ملی کشورم باشند؛ در این زمینه به شدت مهره سوزی کردیم؛ ما دارای یک تمدن فوق العاده در دنیا هستیم و فکر می کنم در فوتبالمان هم؛ باید این اقتدار وجود داشته باشد؛ اعتقاد دارم که روزی قهرمان جام جهانی خواهیم شد؛ ما نمی توانیم به خودمان اجازه دهیم که کی روش در همه مسائل فوتبال ما دست داشته باشد؛ البته اگر کفاشیان فکر می کند که کی روش خیلی در مسایل فنی خوب است؛ می تواند ایشان را برای پایه های فوتبال ما استخدام کند؛ به نظرم موفق ترین تیم ملی ما، همان تیم سال 98 بود؛ چرا که هم مردم تیم را دوست داشتند و هم خیلی خوب بازی می کردیم؛ در ضمن ما تنها تیمی بودیم که در جام جهانی موفق شدیم یک بازی را ببریم. من می گویم که کی روش در این مدت چه گلی به سر فوتبال این کشور زده که با این همه پول خوب و البته کولی هایی که فدراسیون به او می دهد؛ مواجه شده است؛ آخرین دسته گل او هم مدل دعوت کردن بازیکنان به تیم ملی است؛ چندین بار دیده ایم که او حین بازی های لیگ، روی صندلی خوابش گرفته است؛ با این اوصاف چطور توانسته است تمام شایسته ها را به تیم دعوت کند؛ در حرف هایش هم می گوید: من نه قول قهرمانی در جام ملت ها را می دهم و نه حتی صعود از گروه اما قول می دهم با تمام وجود بازی کنیم؛ اگر این طور باشد که همه می توانند مربی تیم ملی شوند و این قول را بدهند؛ چندی پیش یکی از مصاحبه های کفاشیان را می دیدم؛ او می گفت: کی روش برای  بستن قرارداد، مشاور حقوقی دارد و من هم از او یاد گرفتم تا یک مشاور حقوقی داشته باشم؛ این ضعف فوتبال ما را نشان می دهد؛ البته شاید چون کی روش این چیزها را به کفاشیان یاد می دهد از او حمایت می شود؛ این حرف از آدمی که حداقل چهارتا کتاب خوانده باشد؛ فوق العاده بعید است؛ شما این ضعف را در راس فوتبال مملکت بگیرید تا به سطحی ترین پست ها برسید؛ تا زمانی که این ضعف ها را داریم و آگاهی نسبت به آن ها نداریم؛ وضعیت فوتبالمان سر و سامانی نمی گیرد.

البته از حق نگذریم، در این سال ها به مربیان داخلی هم فرصت داده شده؛ اما نتایج مور نظر را نگرفته اند و ممکن است با فرصت دادن به سایرین، مهره های بیشتری را بسوزانیم...

در این مورد حرف های زیادی دارم اگر همین لیست تیم ملی را یک مربی ایرانی ارایه می کرد؛ روزنامه ها او را نابود می کردند اما باید قبول کنیم که برخی از ما غریب پرست هستیم؛ ما در کشور خودمان، به قدری استعداد و نخبه داریم که بتوانند سرمربی تیم ملی باشند. من همان مهره سوزی هایی که شما یاد کردید را هم، تا حدی قبول دارم ولی اصلا اعتقاد ندارم که نتایج علی دایی ها و قلعه نویی ها در تیم ملی بد بوده است؛ علی دایی در تهران به عربستان باخته خوب که چی؟ مگر همین کی روش در تهران به ازبکستان نباخت؟ چرا به امثال او فرصت داده می شود اما مربیان خودمان را سریع نابود می کنیم؛ منظور اصلی من این است که مثل او در کشورمان زیاد است و کی روش نباید به خودش ببالد؛ چرا از دانش امیر حاج رضایی استفاده نمی کنند؟ دانش او سرآمد فوتبال دنیا است؛ چرا جلال چراغپور از این فوتبال فراری است؟ و آن طور که می دانم در شمال زندگی می کند مرتضی محصص دنیا را تدریس می کند اما در ایران قدر او را نمی دانیم؛ کی روش انگشت کوچک این ها هم نمی شود؛ دلیل این خود خواهی یا ترس یا هر چیز دیگری که من نمی دانم چیست!؟

نظرتان درباره نسل جوان مربیان حاضر در لیگ چیست؟

فکر می کنم تیمی که در سال 98، فوتبالش، سر آمد فوتبال ایران شد در مربیگری هم این اتفاق برایش رخ خواهد افتاد؛ چون هم لیاقتش را دارند و هم این که عاشق فوتبال هستند؛ ببینید فوتبال هیچ چیز خاصی ندارد که ما نتوانیم به آن برسیم و کی روش، فرگوسن یا مورینیو به آن رسیده اند؛ مطمئن باشید اگر مورینیو  ثبات نداشت و اعتماد به او نمی شد؛ امروز مورینیویی وجود نداشت. در کشور ما، اگر از اسم کسی به نیکی یاد شود سعی در تخریب او داریم ما دریایی از اطلاعات داریم که باید از آن ها استفاده کنیم و اگر این کار را نکنیم ضرر است؛ حداقل ضرر هم، این است که پول بیت المال می رود.

اصلا موافقی مربی خارجی در ایران کار کند؟

به هیچ عنوان. خود من با تکنسین فوتبال دنیا، تومیسلاو ایویچ کار کردم اما با همان هم مخالفم چون می دانم که مثل او در کشور خودم دارم؛ ببینید ابداع فوتبال یعنی چی؟ شما اگر سیستمی را پیاده می کنید و من مقابل آن سیستم، قرار بگیرم و موفق باشم؛ می شود ابداع فوتبال! کمی فکر کردن به این موضوع می تواند یک ضد تاکتیک را بوجود بیاورد و این کار سختی نیست.

کمی از این بحث فاصله بگیریم؛ مسعود قاسمی چندی پیش مصاحبه ای انجام داده و گفته بود اگر در تیم استقلال، شما و هادی طباطبایی بازی داده نمی شدید؛ قهر می کردی و به همین دلیل او به حق خود، در فوتبال نرسید...

اصلا چنین چیزی صحت ندارد؛ او یک جوان بسیار با استعداد بود که می توانست به جاهای بالاتری برسد ولی شما یا هر کس دیگری بین قاسمی، برومند و طباطبایی، چه کسی را دروازه بان اول تیم می کردید؟ منصور پورحیدری هم، کاری را می کرد که مربیان دیگر انجام می دادند.

در مورد طباطبایی چطور؟ اگر پرویز برومند بود؛ نباید بازی به او می رسید؟

باز هم نه، هادی طباطبایی یک دروازه بان تمرینی بود و از کسانی، که خود من دوست داشتم تمرینات او را نگاه کنم ولی در مسابقه، کارایی و بازده لازمه را نداشت  و یک مقدار با ترس در دروازه قرار می گرفت؛ هشتاد درصد دروازه بانی مربوط به مسائل روانی است. حالا که بحث به این جا رسید باید بگویم دوست دارم کسانی که زیر نظر من کار می کنند بابت هر عملکرد خوبی که دارند پاداش بگیرند و بهترین پاداش هم، فیکس بودن در بازی بعدی است این روحیه دروازه بان را بالا می آورد.

پس اعتقادی به سیستم چرخشی نداری؟

اصلا؛ چون در این حالت، هر دو دروازه بان در حال سرخورده کردن رقیب خود هستند و هیچ پیشرفتی ندارند در یک تیم، یک نفر باید دروازه بان اول و ثابت باشد؛ یک نفر دروازه بان دوم و یک جوان هم در کنار این دو، گلر سوم باشد.

و نظرت درباره دروازه بان های خارجی...

اصلا حرفشان را هم نزنید. نیلسون پارسال یک دروازه بان فوق العاده بود ولی چه کمکی به فوتبال ما کرد؛ چه کسی می تواند در کنار آن ها رشد کند؟ همین نیلسون امسال اشتباهات زیادی را داشته است و فکر می کنم اجازه دادن به جوان ها نتیجه بهتری را خواهد داد.

شما هم زمان توپالویچ از این موضوع متضرر شدی.


همان زمان مصدومیت رباطم بود. به امیر قلعه نویی گفتم که گلر نیاورید و به وحید طالب لو میدان دهید؛ تا نه ماه دیگر، من خوب می شوم؛ اما آن ها تصمیم گرفتند توپالویچ را بیاورند.

شما زمان بلاژویچ تبدیل به گلر یک تیم ملی شدی؛ اما بعد از مدتی از تیم اخراج شدی درست است؟

خیر، اخراج نشدم؛ اتفاقا بلاژ خیلی مرا دوست داشت و من هم از او خوشم می آمد. آن مقطع هم با احساسم تصمیم گرفتم که به اشتباه منجر شد. به خاطر دوستانم ساکم را برداشتم و از تیم ملی رفتم؛ خدا رحمت کند آقای رنجبر را، سرپرست و در واقع رئیس  تیم ملی بود. هر چقدر به بلاژ گفته بود که من معرفتی این کار را کردم اما او قبول نکرد.

به خاطر کدام بازیکنان از تیم رفتی؟

مهدی هاشمی نسب و بهروز رهبری فرد، آن دو خط خوردند و من هم، آن کار را کردم. بلاژ می گفت من نمی توانم این موضوع را درک کنم که تو به خاطر دو نفر دیگر تیم را رها کردی و راستش را بخواهید خود من چندان اصراری به بازگشت نداشتم.

 

چرا؟

اشتباه کردم؛ همین.

و بعد از آن هم که ابراهیم میرزاپور دروازه بان اول تیم ملی شد.

خیر؛ قبل تر از این که از تیم ملی بروم در اردوی اتریش، آرنج دست من ترک برداشته بود به اتریش رفتیم و بعد از تمرین، دست من به شدت ورم کرد. دستم طوری ضربه دید که بلاژ دو دستی به سر خود کوبید. خلاصه شبانه عکس گرفتیم و متوجه شدیم ترک 4 سانتی متری دستم به 18 سانت رسیده بود؛ دکتر از سر انگشتانم تا کتف را گچ گرفت. یادم است به او گفتم. کمتر گچ بگیرد که بتوانم بدوم اما دکتر به من گفت: تو دیوانه ای دستت به بدترین شکل شکسته و باید به این فکر کنی که هر چه سریع تر خوب شود می خواهم به شما بگویم چه اتفاقی افتاد که میرزاپور روی کار آمد. پرویز برومند که با این مصدومیت به کنار رفت در آن زمان داود فنایی گلر دوم تیم بود او هم در یک بازی با تیمی از اسلواکی درون دروازه قرار گرفت حامد کاویانپور در یک صحنه تکل کرد؛ لیز خورد و کف پایش به کشکک پای داود فنایی خورد داوود فنایی هم با این مصومیت کنار رفت. جالب است بدانید ما در بازی های تدارکاتی، فراز فاطمی مهاجم را به عنوان دروازه بان ذخیره معرفی کرده بودیم سرانجام گلر سوم تیم، ابراهیم میرزاپور درون دروازه قرار گرفت و چون لیست را رد کرده بودند نمی توانستیم دروازه بان جدیدی را معرفی کنیم. فردی به اسم بگویچ مربی گلرها بود البته نه بگویچ  که سرمربی فولاد خوزستان بود. تمرینات اشتباه او سبب مصدومیت من شد. دروازه های متحرک تازه آمده بودند و نوک آن ها تیز بود؛ دست من به آن برخورد کرد و شکست. به نوعی بگویچ و حامد کاویانپور میرزاپور را دروازه بان اول تیم ملی کردند. بعد از آن هم که دیگر، برانکو آمد و با همان اطلاعات از من، که زمان بلاژ چه کاری کردم؛ دیگر مرا به تیم ملی دعوت نکرد یکی دیگر از دلایل دعوت نشدنم به تیم ملی؛ بگویچ نام دیگری بود که دلالی می کرد. زمانی با فولاد هم کار کرد و اکثر بازیکنان فولاد خوزستان از جمله ابراهیم میرزاپور،علوی و بداوی را به تیم ملی آورد و رفاقتش با برانکو باعث شد آن ها در تیم ملی بازی کنند. البته این جوان ها لیاقت حضور را هم داشتند اما نوع ورودشان کمی با سایرین فرق داشت؛ در آن تیم حسین کعبی و ایمان مبعلی هم بودند که بعدها بازی های خوبی برای تیم ملی کردند اما این فرصت برای همه جوان های آن دوره که در این سطح بودند فراهم نشد. شما همین الآن به یک جوان، در چهار تا بازی لیگ فرصت بدهید او می شود بازیکن لیگ برتری ما از آدم های خارجی هم که به عنوان دوست بلاژ؛ برانکو و کی روش به ایران آمدند ضرر می بینیم؛ برای مثال بگویم؛ چه کسی باورش می شد حقیقی در جام جهانی فیکس بازی کند؟

منظورت این است که ارتباطی برای فیکس بودن او در تیم ملی وجود داشته است؟ اصلا قبل از جام جهانی هم در گفت و گویی بر این بحث داشتی که دروازه بان تیم ملی چه کسی خواهد بود؛ در مورد حقیقی حرفی زده نشد و دنیل داوری را هم به طور کلی رد کردی.

حرفهایم را در مورد اسامی که کی روش به تیم ملی دعوت می کند زدم؛ داوری هم که اصلا دروازه بان نیست؛ وقتی دروازه بانی با این کیفیت در بوندسلیگا بازی می کند به من فهماند که بوندسلیگا هم چیزی نیست؛ برای این حرف دلیل دارم کسی که در بوندسلیگا بازی می کند در یک لول پایین تر، باید ناجی باشد اما داوری اصلا در این سطح نبود البته خوب شد فهمیدیم که بوندسلیگا هم ضعف های خودش را دارد.

حالا نظرت درباره عملکرد حقیقی در جام جهانی چیست؟


من حسم این است که عملکرد او بیشتر به لحاظ روانی بود و اگر چنین انگیزه فوق العاده ای را به پارسا و پارسیا برومند هم بدهند؛ چنین عملکردی خواهند داشت؛ حتی گرفتن گلی که از مسی خورد؛ خیلی راحت بود.

راستی خود شما در زمان فوتبالت پیشنهاد خارجی داشتی؟

از طرف آیندهوون برای من دعوت نامه آمد  یک جلسه بازی کردم و با آن ها به توافق رسیدیم. ولی من با استقلال قرارداد داشتم و تمام پول قراردادم به آن ها می رسید به استقلالی ها گفتم پنجاه میلیون از پول را به من بدهید تا به هلند بروم اما آن ها این پول را به من نمی دادند. قرارداد آیندهوون با من یک میلیون و دویست هزار دلار می شد. آن ها حتی تا حقوق هفتگی مرا محاسبه کرده بودند استقلال آن 50 میلیون را نمی داد و من هم  لج کردم و نرفتم؛ کسی که قرار بود مرا به آیندهوون ببرد گفت اشکالی ندارد؛ تو می توانی با همان حقوق هفتگی، اموراتت را بگذرانی؛ که بعد متوجه شدیم استقلال آن پول را هم به من نمی داد؛ من باز هم لجبازی کردم و نرفتم البته با این که باشگاه استقلال، این بدی را در حقم کرد اما باز هم قبول دارم اشتباه کردم که به آن جا نرفتم.

شما جایی گفته بودی که برای شش سال بازی در استقلال، شش میلیون گرفته ای؟


بله؛ وقتی که ناصر خان خواست من به استقلال بروم؛ مدیران تیم گفتند که شش میلیون به تو می دهیم؛ یکی، دو میلیون را  دادند و بقیه اش را هم ندادند؛ من یکی از معدود بازیکنانی هستم که هم در جام جهانی بودم و هم در جام ملت ها، اما فقط سه بار قرار داد بستم.

چطور زندگی می کردی؟


وضع مالیم بد نبود. از طریق تیم  ملی؛ حقوق و پاداش هایی که از آن می گرفتیم ارتزاق داشتیم. ما بقی آن عشق بود؛ من نیم ساعت زودتر به تمرین می رفتم که ناصر حجازی را بیشتر ببینم.

پس این زمانی که دور بودی و سختی کشیدی؛ باید خیلی به چشمت آمده باشد..

خیلی، خیلی زیاد به چشم آمد؛ روزهای زیادی را بدون پول گذراندم؛ در جیبم هیچ پولی نداشتم و به همان روزهایی فکر می کردم که پول برایم مهم نبود و با عشق بازی می کردم؛ فکر می کنم الآن بازیکنان ده بازی به پایان فصل به فکر قرارداد سال آینده خود است اما من زیاد به این مسائل اهمیت نمی دادم. تازه در زمان ما مثلا برای بازی استقلال با نیروی هوایی عراق؛ صد هزار تماشاگر به آزادی می آمدند یا بازی با دالیان استادیوم را پر می کردند و اصلا همین بازی دربی هیجانات خاص خود را داشت اما آیا الآن این اتفاق می افتد؟

در این چند سال اخیر همه صحبت ها بر این بود که حساسیت دربی کم شود اما به نظر می رسد که بیشتر جذابیت این بازی کم شده است...

بله دقیقا همین طور است. ببینید همین الآن حرف از این زده می شود که آخرین ستاره های استقلال و پرسپولیس، فرهاد مجیدی و علی کریمی خاموش شدند. من این موضوع را قبول دارم شما بگویید این تماشاگر بیاید استادیوم چه کسی را ببیند به عشق چه کسی بیاید استادیوم. به عشق گل زدن و تکنیک خوب چه کسی این کار را بکند؟ من به طرفداران حق می دهم، الآن خیلی راحت بازیکنان بین دو تیم دست به دست می شوند؛ تماشاگر بیاید بازیکنی را ببیند که سال بعد می رود در تیم رقیب و علیه تیم سابق خود حرف می زند. آن زمان مهدی هاشمی نسب یک سال از استقلالی ها و پرسپولیسی ها فحش خورد؛ درست است که نقل و انتقالات حرفه ای است اما برای استقلال و پرسپولیس این موضوع باید خیلی کم پیش بیاید؛ یک از چیزهایی که فوق العاده اعصاب مرا به هم می ریزد باخت این دو تیم است؛ من یک استقلالیم اما باور کنید زمانی که پرسپولیس هم به یک تیم شهرستانی می بازد ناراحت می شوم.

پس هنوز هم محرم نوید کیا را ببینید، به خاطر این که گفته بود اصفهان قطب فوتبال ایران شده است؛ می خواهید خرخره او را بجوید؟


هنوز هم بله، او یک اشتباه در زندگی خود کرد که من فهمیدم او اصلا نمی تواند حرف بزند.

من فکر کردم شوخی کرده بودی؛ پس هنوز هم عصبانی هستی؟

چه شوخی کرده بودم؟ قطب فوتبال ایران شده اصفهان؟ مگر می شود؟ شما یک بازیکن از اصفهان نام ببرید؟ می خواهید بگویید نویدکیا دومی اش را بگویید امیر قلعه نوعی و فرهاد کاظمی بودند که بچه های تهران را به آن جا بردند و سپاهان و ذوب آهنی بوجود آمد؛ اصفهان اصلا گنجایش چنین صحبتی را ندارد.

اگر الان سایت های خبری را کمی زیر و رو کنیم؛ به مطالبی در رابطه با اعتیاد شما بر می خوریم؛ چنین چیزی بوده است؟

نه، شاید این مسئله کمی شخصی باشد اما در موردش صحبت می کنم که هر کسی نتواند هر حرفی را بزند. در یک برهه زمانی شکست را در زندگیم تجربه کردم؛ زندگیم از هم پاشیده شد به هر سختی بود دو تا پسر هایم را گرفتم؛ اما همین شکست در زندگی سبب شد از لحاظ روحی خیلی به هم بریزم؛ تا حول و حوش دو ماه خانواده من هم از این موضوع خبر نداشتند و چون من خیلی آدم احساساتی هستم به شدت اذیت شدم. از طرفی بچه هایم دور از مادرشان بودند و از طرف دیگر رباط کتف خودم پاره شده بود و نمی توانستم بازی کنم. به خاطر این که خانواده ام نفهمند و اذیت نشوند تا دو ماه در ماشینم زندگی می کردم. در این موقعیت، علی لطیفی خیلی به من کمک کرد و به اتفاق او پیش یک دکتر رفتیم دکتر روانپزشک، قرص هایی به من داد و در برهه ای از آن ها استفاده کردم. آن قرص ها خیلی روی من تاثیر گذاشت؛ هیچ ابایی از بازگو کردن این موضوع ندارم ولی خدا را گواه می گیرم که هنوز مواد مخدر را از نزدیک ندیده ام؛ دوستان زیادی داشتم که بابت این موضوع از بین رفتند و تجربه خیلی خوبی را از این موضوع داشته ام. ببینید نکته مهم در این شایعات دوری من از فوتبال بود؛ چون که از فوتبال دور بودم هر چیزی که می گفتند به من می چسبید. نبودم که ثابت کنم چنین چیزی نیست؛ یک روزی اصغر شرفی به من گفت پرویز پشت سرت این حرف ها را می زنند؛ این بدنی که من می بینم؛ بهش نمی خورد اما اگر می توانی برگرد به محافل فوتبالی، تا این حرف و حدیث ها تمام شود.

و شاید یکی از دلایلی که برگشتی همین موضوع بود...

صد در صد همین طور بود. ببینید من تا مدت ها خانواده ام را ساپورت می کردم؛ یک دفعه دیگر نتوانستم این کار را کنم. دو تا بچه نوزاد روی دستم؛ بیکار و بدون پول و حالا تحمل این تهمت ها... یک روز به خودم آمدم که دیگر این طوری زندگی نکنم. از همان دکتر مشورت گرفتم و به او گفتم بابت این روان پریشی و افسردگی اذیت می شوم همه این ها به کنار؛ تهمت ها بیشتر مرا آزار می داد. الآن اگر موهای سرم و ریشم کمی سفید شده؛ همش به خاطر همین قرص هاست؛ دکتر گفت اگر قرص ها را کنار بگذاری؛ آسیب می بینی؛ اما دیگر خودم خسته شده بودم. خلاصه رفته رفته مصرف قرص ها را کم کردم؛ دکتر به من گفت که دیگر نباید افکار منفی داشته باشی و باید یک انگیزه خوب داشته باشی تا دوام بیاوری که البته انگیزه اش برای من بوجود آمد. بابت همین موضوع مدیون استیلی هستم من را خوب موقعی دعوت به همکاری کرد؛ در یک برهه ای با هیچ کس ارتباط نداشتم. هیچ کجا نمی رفتم؛ به نوعی من مدیون همسر دومم هم هستم؛ او روزی به من گفت که حواست هست سه ماه از خانه بیرون نرفتی و پسرانت را ندیدی؛ تویی که تمام زندگیت را  برای آن ها گذاشتی چرا الآن این طوری شده ای. بچه های من پیش مادرم زندگی می کردند و همین الان هم عادت کردند و آن جا هستند؛ خلاصه حرف های او هم در من تاثیر گذاشت و با تمام وجود تصمیم گرفتم که از آن حالت دور شوم. مادر من تمام زندگیش را برای فرزاندش گذاشته؛ حتی وقتی که از آب و گل هم در آمدیم باز هم هوای ما را دارد تا کوچکترین ناراحتی را نداشته باشیم. وقتی از او حرف می زنم به خودم می بالم که چنین مادری دارم همین حالا هم در بهبود روحیه و برگشتن من به شرایط عادی، هم او و هم همسرم نقش عمده ای را داشتند.

سریال پژمان روایت خیلی از هم نسلان شما بود؛ نظرت در این باره چیست؟

من این برنامه را کاملا منفی دیدم. خودم دچار این معضل شده ام؛ برای ورزشکار دو مرگ وجود دارد؛ مرگ ورزشی و طبیعی؛ اما این موضوع یک طنز نیست؛ بلکه یک واقعیت تلخ و دردناک است. درست است که کار آن ها طنز بود اما اگر طنزی بود که در آن، این واقعیت های تلخ،  بیشتر نمود پیدا می کرد بهتر می شد. البته فکر می کنم در آوردن این تلخی در طنز از دست مهران مدیری هم خارج بود؛ سوژه سریال پژمان در نسل ما خیلی ملموس بود این ایده خوبی بود که باید یک طنز تلخ می شد نه طنز مسخره من اسم این کار را طنز مسخره گذاشتم ولی به دور از همه این ها، پژمان خودش نشان داد که فوق العاده با استعداد است زمانی که با هم در تیم ملی بودیم خیلی شوخ بود و بگو بخند داشت در کل بر عکس قیافه اش، بچه شیرینی است.
منبع: فارس