ترحمی، به استواری و طاقت بالای شهید در مواجهه با خانواده در اولین لحظات بازگشت از اسارت اشاره کرد و گفت: هنگامی که مختار را در آن وضعیت دیدم به یاد تمام سالهای دوری و اسارت، پریشان شدم و که او گفت آزادگان دیگر را ببینید که روی تخت و ضایعه نخاعی شده اند! بروید خدا را شکر کنید که من این طور نشدم و هنوز می توانم روی پای خود راه بروم و کار کنم و جراحت صورتم چیز مهمی نیست.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، «فاطمه ترحمی» همسر این شهید می گوید: شهید سالمی پسرخاله ام بود که در شهریورماه سال 59 با یکدیگر ازدواج کردیم. که فردای آن روز خبر رسید که دشمن به مرزهای کشور تجاوز کرده است و به همین دلیل، فردای روز ازدواجمان به جبهه رفت و تا چند ماه پس از آن به مرخصی نیامد.



بعد از چند ماه به مدت دو روز به مرخصی آمد و به همراه من به دیدار اکثر اقوام رفت. گویا می دانست رفتنش این بار بسیار طولانی خواهد شد و به این دلیل، فرصت نشد برنامه ریزی برای رفتن ماه عسل داشته باشیم. فاطمه خانم، با یادآوری روزهای انتظار و رفتن مختار به جبهه، برای دومین بار گفت: روزها پس از دیگری سپری می شد و تا ماهها خبری از او نداشتیم، به گونه ای که با مراجعه به یگان نظامی وی و نیز برقراری ارتباط با دوستانش، کسی از او خبری نداشت و این وضعیت تا یکسال ادامه پیدا کرد و در حال رسیدن به این نتیجه بودیم که گویا مختار به شهادت رسیده و مفقود الجسد شده است تا اینکه، در بازگشت اولین گروه از اسرا، یکی از دوستانش که جزء نیروهای آزاد شده ما بود، خبر آورد که مختار در عراق اسیر و زندانی شده است. با پیگیری های بسیار سرانجام از طریق صلیب سرخ متوجه شدیم مختار مجروح شده است و 21 روز در عراق و در بیمارستانی در حالت کما قرار داشته و بعد از آن نیز 9 ماه را در بیمارستان های دیگری تحت درمان قرار داشته است. چرا که ترکش توپ به صورت او اصابت کرده و به شدت مجروح شده به نحوی که نیمی از صورتش را از دست داده بود.

60 نامه صلیب سرخ که نمی خوانم

ترحمی، نامه نگاری های صلیب سرخ و ارسال نامه های مختار برای او را تنها راه ارتباط و درد و دل با همسرش دانست و گفت در سه سال و نیم دوره اسارت مختار در عراق، در مجموع نزدیک به 60 نامه به دستمان رسید و از سوی خانواده نیز، در جواب، تعدادی نامه برایش ارسال کردیم و توانستیم از طریق این نامه ها تا حدودی از یکدیگر کسب اطلاع کنیم هر چند که پس از آزادیش، این نامه ها را دوباره خواندیم و یادآوری روزهای گذشته را کردیم. وی توضیح داد: در شش سالی که از شهادت مختار می گذرد، هر بار که دلم تنگ می شود،سری به نامه هایی که او برایم در دوران اسارت نوشته می زنم و آن ها را می خوانم. اما، چون بچه ها با دیدن این نامه ها اذیت می شوند، نامه ها را در حضور آنها نمی خوانم.

پس از آزادی از اسارت او نشناختیم

همسر شهید سالمی با بیان اینکه در دوره اسارت و عکس هایی که در اردوگاه از آن ها گرفته می شد، وضعیت ظاهری مختار و آسیبی که به چهره اش وارد شده بود را ندیده بودیم و فکر می کردیم که بعد از معالجه وضعیت وی تثبیت شده و مشکلی در صورت و چهره نخواهد داشت. اواخر سال 63 بود که خبر دادند مختار در میان آزادگان قرار دارد و با خوشحالی در حالی که دمپایی به پا داشتم و به سمت مرکز نگهداری آزادگان در تهران و مکانی که آنها را برای سه روز قرنطینه کرده بودند حرکت کردم و با تصویری که قبلاً از مختار داشتم، انتظار دیدن او را با همان وضعیت داشتم. اما پس از مدتی که منتظر آزاده ها بودیم، در حالی که مختار را نشناخته بودم او را به سویم آمد و در این حال بود که متوجه شدم بخشی از صورت مختار شدیداً مجروح است.

ترحمی، به استواری و طاقت بالای شهید در مواجهه با خانواده در اولین لحظات بازگشت از اسارت اشاره کرد و گفت: هنگامی که مختار را در آن وضعیت دیدم به یاد تمام سالهای دوری و اسارت، پریشان شدم و که او گفت آزادگان دیگر را ببینید که روی تخت و ضایعه نخاعی شده اند! بروید خدا را شکر کنید که من این طور نشدم و هنوز می توانم روی پای خود راه بروم و کار کنم و جراحت صورتم چیز مهمی نیست.

ماه عسلی که مختار به تنهایی رفت

همسر شهید سالمی که روحیه ای شوخ طبع نیز دارد، می گوید پس از بازگشت از اسارت روزی به مختار گفتم که ماه عسلت را به تنهایی رفتی خارج! و مرا با خود نبردی چون یک روز بعد از ازدواجمان به جبهه رفت و دیگر فرصتی پیش نیامد تا بتوانم با مختار به سفر بروم. زیرا دیگر اسیر شده بود دست کم سه سال و نیم را در عراق برای ماه عسلش گذراند. البته که با تاخیری چهار ساله سرانجام به ماه عسل و پابوس امام رضا (ع) مشرف شدیم. وی با بیان اینکه، تا شش ماه بعد از بازگشت مختار از اسارت، کار شبانه روزی وی این بود که به استان ها و شهرهای مختلف سفر کند و خبری از فرزندان اسیر شده خانواده ها به آنان بدهد، گفت: تا شش ماه هر روز او به شهرهای مختلف سفر می کرد و به دیدار خانواده های اسرایی که در زندان با آن ها در یک کمپ بود می رفت و خبری از سلامتی آنان را به این خانواده ها می داد که موجب خوشحالی آنان می شد. ترحمی، با یادآوری اینکه به دلیل جراحت فک و سختی خوردن غذا برای مختار، برای این شهید غذایی درست می کرد که بتواند با کمترین مشکل آن را بخورد، افزود: در بسیاری از روزها برایش سوپ درست می کردم تا بتواند آن را بخورد اما او به پلو دمی با گوجه و خورشت قیمه علاقه داشت.

از خوار بار فروشی تا رانندگی تاکسی و بازی در تئاتر

همسر شهید سالمی، رانندگی را از فعالیت های جدا نشدنی مختار عنوان کرد و افزود: مختار بعد از آزادی از اسارت، که مغازه خواربار فروشی راه انداخت تمایلی به حضور در آن پیدا نکرد و با خرید یک دستگاه تاکسی به عنوان راننده در شرکت تاکسیرانی مشغول به کار شد چرا که به دلیل جراحت هایی که داشت، ارتش وی را جانباز بازنشسته کرده بود در حالی که او تنها 24 سال سن داشت. فاطمه خانم: فعالیتش در تاکسیرانی زبانزد همکاران و دوستانش شده بود و به گونه ای که می گفتند از گفت و گو و هم صحبتی با مختار سیر نمی شوند و دوست دارند که همواره در کنارشان باشد و به این دلیل از محبوب ترین رانندگان تاکسی در میان همکارانش بود و از سوی دیگر، هرگز با هیچ مسافری برای دریافت کرایه دعوا نکرد و در اغلب اوقات حتی کرایه ای از مسافران نمی گرفت و از آنها طلب دعا و فاتحه می کرد که بارها در این مورد خود شاهد چنین صحنه ای از مسافران بوده ام. فاطمه ادامه داد: این فعالیت ها، مختار را از حضور بیشتر در میان مردم باز نداشت و چندی از کارش به عنوان راننده تاکسی نگذشته بود که به تئاتر نیز علاقه مند شد و با حضور در تالار وحدت در بسیاری از تئاترهایی که در آن زمان روی صحنه می رفت را تماشا می کرد و تا نیمه های شب به خانه نمی آمد. وی اضافه کرد: چندی بعد، در شهرستان ورامین گروه تئاتری تشکیل و مختار نیز به عنوان بازیگر در آن بازی کرد و بازی درخشانش در این تئاتر سبب شد، با همراهی و کمک حبیب الله کاسه ساز و چند تن دیگر به بازی ادامه دهد و در بسیاری دیگر از تئاترهایی که در ورامین و برخی در تهران برگزار می شد به عنوان بازیگر حضور پیدا کند هر چند که در آمدی که از این فعالیت داشت بسیار ناچیز بود.

پیغامی که بعد از شهادت برایمان ارسال کرد

همسر شهید سالمی در ادامه با اشاره به اینکه، مختار چندی بعد بر اثر شدت جراحت های وارده و مشکلات دیگری به آرامی و در خواب به کما رفت و چندی بعد به شهادت رسید، از پیام مهمی که از سوی او به خانوده ارسال شده بود اشاره کرد و افزود: با تاکسی همسرم که در خانه باقی مانده بود به دیدار یکی از اقوام رفتیم و چند روزی را آنجا ماندیم اما، یکی از همسایه ها تماس گرفت و گفت که از روزی که رفته اید، فردی به درب خانه شما می آید و می گوید که پیام بسیار مهمی از سوی شهید دارد. این فرد گفت مختار به خوابش آمده و گفته که باید هر چه سریعتر این تاکسی را بفروشید و آن را تا زمان فروش تکان ندهید. برای پیدا کردن علت این موضع، با یکی از مسئولان تاکسیرانی تماس گرفتم و موضوع را بیان کردم و او گفت که چون کارنامه تاکسی به نام همسرم که شهید شده است ثبت شده، در صورتی که با این خودرو با کسی تصادف کنیم و حادثه ای برای فردی رخ دهد از نظر قانونی این سانحه قتل عمد محسوب می شود.