کد خبر 367542
تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۳۹۳ - ۱۳:۳۱

والاس موري در اوايل حكومت رضاخان كاردار كشورش در تهران بود. او در 1324 شمسي به مقام سفيري در ‏تهران منصوب شد و مدت مأموريتش مانند بسياري ديگر از همكارانش در ايران از نظر زماني محدود و ‏كوتاه بود.

گروه تاریخ مشرق- «والاس موري» چهاردهمين نماينده سياسي آمريكا در ايران بود. او در 1324 شمسي به مقام سفيري در ‏تهران منصوب شد و مدت مأموريتش مانند بسياري ديگر از همكارانش در ايران از نظر زماني محدود و ‏كوتاه بود. همتاي ايراني او در واشنگتن حسين علاء بوده است.‏ والاس موري در اوايل حكومت رضاخان كاردار كشورش در تهران بود. او پس از ملاقاتي كه در 18 مهر ‏‏1303 با مرحوم سيدحسن مدرس رهبر جناح اقليت مجلس شوراي ملي داشت، گزارشي از اين ملاقات را ‏به وزارت امور خارجه آمريكا ارسال كرد. در اين گزارش كه به تاريخ 24 مهر 1303 ارسال شده، چنين ‏مي‌خوانيم:‏



‏* * *‏

‏... مدرس، كه يكي از روحانيون سيد و مجتهد شهر مي‌باشد، ظاهري تنومند و چشماني نافذ دارد كه در ‏نگاه اول توجه همه را به خود جلب مي‌كند. اگر كسي مدرس را در خيابان ببيند، به راحتي او را با يك ‏فقير اشتباه مي‌گيرد. با اينكه به طور عادي، وي با بالاترين رجال مملكت در خانه خود ملاقات مي‌كند، در ‏خانه‌اي محقر زندگي مي‌كند كه تمام وسايل آن بيش از هشتاد تومان ارزش ندارد. وي از لحاظ سياسي ‏كاملاً بر تجار بازار مسلط است و تلاش‌هاي بي‌وقفه رئيس‌الوزراء (رضا) براي پراكنده كردن همراهان او ‏تاكنون بي‌فايده بوده است. او هرگز به سوءاستفاده از جايگاه خود متهم نشده است. وي سرسخت‌ترين ‏دشمن چيزي است كه خود او آن را «حكومت كودتا» ناميده است و از زماني كه سردارسپه بر مسند ‏رياست وزرا تكيه زده است، رهبري جناح مخالف را بر عهده دارد. وي به عنوان يكي از برجسته‌ترين ‏سخنوران مجلس شناخته مي‌شود و بدون ترديد ترسي از كسي ندارد. حتي از شخص قلدري چون ‏رئيس‌الوزراي فعلي (رضا). در تمام مدتي كه سردارسپه براي رسيدن به قدرت تلاش مي‌كرد، مدرس تنها ‏كسي بود كه در مواضع مختلف به چالش با او برخاست؛ و از اين گذشته تنها كسي بود كه جرأت مي‌كرد ‏او را تحقير و استهزا كند...‏

موري همچنين به تشريح حوادث دو سال پيش، مي‌پردازد:‏

‏... در 15 اكتبر 1922، مؤتمن‌التجار، نماينده تبريز، طي سخنراني در مجلس، اعمال غيرقانوني رضاخان را ‏تقبيح كرد. روزنامه ستاره ايران اين سخنراني را در 6 اكتبر منعكس كرد: حقيقتاً خيلي ننگ‌آور و باعث ‏تأسف است كه پس از 17 سال مشروطيت و آن همه قرباني‌ها كه در راه آزادي داده شده مجبور شويم كه ‏در عوض اصلاحات اساسي از نقض قانون اساسي و اجرا نشدن ساير قوانين شكايت كنيم. از زمان ورود ‏به تهران متوجه شده‌ام كه به اساس و اركان قانوني اين مملكت حمله مي‌شود و اين در حالي است كه ‏جلسات گرانبهاي مجلس تمام صرف جزئيات شده است. ترتيبات حاليه بنده را حق مي‌دهد كه نسبت به ‏اوضاع حاضره بدبين و ظنين باشم. شاه به خارجه سفر كرده است، مجلس شوراي ملي بي‌تفاوت به امور ‏نشسته است و با اينكه مردم تمام اميد خود را به اين مجلس بسته‌اند، ما بدون پروا و بي‌خيال دست روي ‏دست گذاشته‌ايم. روزي به خود مي‌آييم و متوجه مي‌شويم كه هيچ اثري از آزادي و قانون اساسي بر جاي ‏نمانده است... نمايشاتي مي‌شود كه خيلي اسباب وحشت و پريشاني و نگراني است. عمليات نظامي ‏مي‌شود كه به نظر بنده ممكن است در آتيه خيلي نزديك براي مملكت و ملت خطراتي را متوجه سازد. ‏بدون مجوز قانوني جرايد را مي‌بندند و مديران آنها را توقيف و شكنجه مي‌كنند. قانون اساسي اعمال را ‏تقسيم و هر وزيري را در كار خود مسئول كرده است. اين لاقيدي در مراعات اصول قوانين اساسي است ‏كه اتصالاً درمملكت باعث توليد قيام‌ها و نهضت‌ها مي‌شود. چرا خياباني عليه دولت مركزي قيام كرد؟ چرا ‏وي يكي از مشهورترين قيام‌هاي تبريز را رهبري كرد؟ وي به عنوان شهروندي تابع قانون در مقابل غدر و ‏خيانت سران مملكتي در تهران (در زمان كابينه وثوق‌الدوله؛ كابينه‌اي كه توافقنامه انگليس – ايران را به ‏امضا رسانيد) به پا خاست و بر آن بود كه دولت را وادار به پيروي از قانون كند. به نظر مي‌رسد كه اين ‏قيام‌ها سران مملكتي را از خواب گران بيرون نياورد! وضعيت شرم‌آور كنوني سرآغاز قيام‌هاي متعددي ‏خواهد شد كه در آينده سراسر اين مملكت را فراخواهد گرفت. اين مملكت در جزر و مد انقلاب‌هاي ‏متعدد دفن خواهد شد. مردمي كه آزادي خود را به بهاي جان خود به دست آورده‌اند هرگز اجازه نخواهند ‏داد كه زير بار استبداد بروند. بنابراين دولت مي‌بايست حكومت نظامي را از مركز و ساير نقاط كشور ‏مرتفع گرداند. عوايد دولتي بايد از هر منبعي كه باشد توسط مأمورين ماليه به خزانه دولت وارد و از آنجا ‏مطابق تصويب مجلس به مصارف برسد. كنترل امور وزارت ماليه مي‌بايست از تسلط وزارت جنگ خارج ‏شود. تبريز همواره مهد آزادي بوده است. ولي اكنون به جولانگه مرتجعين تبديل شده است. حكومت ‏نظامي با شدت و حدّت فراوان بر اين استان وضع شده است. اجتماع آزادي‌خواهان متفرق مي‌شود و ‏آزادي بر باد فنا رفته است. نسل آينده ما را تقبيح كرده و به ريش ما خواهند خنديد. مملكت ما وضع ‏غريبي به خود گرفته است كه هيچ نمي‌توان آن را به يكي از اشكال حكومتي دنيا تشبيه كرد. تا زماني كه ‏پايتخت مملكت در آشوب و بي‌نظمي غوطه‌ور است، در ساير نقاط نيز پيشرفتي حاصل نخواهد شد.» ‏

سپس مدرس به سخنراني پرداخت. سخنراني او نيز در روزنامه ستاره ايران مورخه 6 اكتبر 1922 منتشر ‏شد: «نماينده محترم معايبي را كه در دولت به چشم مي‌خورد، برشمردند. ايشان همچنين اذعان داشتند كه ‏برخي اين مجلس را خوار شمرده و آن را تحقير مي‌كنند. اما بايد بگوييم كه ايشان اشتباه بزرگي را مرتكب ‏شده‌اند. هيچ يك از مجالس گذشته در چنين مدت كوتاهي، پيشرفت چنداني از خود نشان ندادند. به ‏واسطه وجود اين مجلس بود كه قرارداد 1919 رد شد (وكلا: قرارداد لغو شد اما تحميلاتش عملاً وجود ‏دارد). به بركت وجود اين مجلس پليس جنوب ملغي گرديد و مستشاران انگليسي اين كشور را ترك ‏كردند. ما هيچ ترس و واهمه‌اي از رضاخان نداريم. چرا بايد در خفا صحبت كنيم؟ ما بايد صراحتاً حرف ‏خود را بزنيم. ما قدرت داريم حكومت را بركنار و آن را تغيير دهيم و شاه و هر كس ديگري را عزل كنيم. ‏همچنين اگر بخواهيم مي‌توانيم رضاخان را استيضاح كرده و عزل كنيم. اين كار بسيار آساني است. وزير ‏جنگ را به مجلس احضار كنيد، او را استيضاح و سپس از كار بركنار كنيد و به او اجازه دهيد به اقامتگاه ‏خود در دماوند برود و مابقي عمر خود را به استراحت بپردازد! چرا نمايندگان مجلس چهارم اين قدر ‏بي‌روح و كم‌دل و جرأت هستند؟ قدرت مجلس قدرت برتر اين مملكت است. شما نماينده 15 ميليون ‏ايراني هستيد. هيچ دليل براي پوشاندن حقايق وجود ندارد. بسياري از شما آقايان زماني كه محمدعلي‌شاه ‏به دست ما از سلطنت بركنار شد، نماينده مجلس بوديد. زماني را به ياد آوريد كه سالارالدوله با سي‌ هزار ‏نفر آمد و ما تنها با دويست نفر دست خالي از آنها جلوگيري كرديم. هيچ كسي ياراي ايستادگي در برابر ‏مجلس را ندارد. وزير جنگ منافعي دارد و مضاري هم دارد، اما منافعش بيش از مضارش است. اما كنار ‏گذاشتن او نگراني ندارد. پس از مشورت با يكديگر قضاوت كنيد! اگر با هم متحد نشويد، كوچكترين ‏قدرتي بر شما فايق مي‌آيد. او در برابر اتحاد ما چونان مگسي است. وزير جنگ منافعش اساسي و مضارش ‏فرعي است، بايد مضارش رفع شود!» در پايان سخنراني وي، رئيس مجلس اظهار داشت كه گفته‌هاي ‏مدرس در مورد توانايي‌هاي مجلس براي تغيير شاه، برخلاف قانون اساسي است. سپس مدرس با صدايي ‏بلند توضيح داد كه: «هر شاهي را كه مخالف ما باشد و برخلاف قانون اساسي عمل كند، بركنار مي‌كنيم.» ‏‏...‏

‏«والاس موري» در ادامه گزارش خود مي‌نويسد:‏

در 5 اكتبر 1922، مدرس در خطابه‌اي به يادماندني در مجلس به سردارسپه حمله كرد و قدرت‌طلبي ‏غيرقانوني او را زير سئوال برد و با اين جملات سخنراني خود را به پايان برد: «ما هيچ ترس و واهمه‌اي از ‏رضاخان نداريم. چرا بايد در خفا صحبت كنيم؟ ما بايد صراحتاً حرف خود را بزنيم. ما قدرت داريم ‏حكومت را بركنار و آن را تغيير دهيم و شاه و هر كس ديگري را عزل كنيم. همچنين اگر بخواهيم، ‏مي‌توانيم رضاخان را استيضاح كرده و عزل كنيم. اينكار بسيار آساني است. رضاخان در برابر اتحاد ما ‏چونان مگسي است.» دو روز بعد وزير جنگ، همانند فردي شكست‌خورده به مجلس آمد و پس از ‏برشمردن خدمات بسيار خود در مملكت، استعفاي خود را به عنوان وزير جنگ و فرمانده كل قوا، تقديم ‏مجلس كرد. با اينكه استعفاي او در 9 اكتبر پس گرفته شد، اما اين مانع از آن نشد كه دوباره به مجلس ‏برود و در 18 اكتبر، با فروتني در مجلس سخنراني كند؛ و اين كاملاً با منش و رفتار ديكتاتورمآبانه پيشين ‏وي متفاوت بود. او به همه اطمينان داد كه پايبندي به قانون اساسي خواسته قلبي اوست و حكومت نظامي ‏از سراسر استانهاي كشور مرتفع خواهد شد و با ورود مستشاران اقتصادي آمريكا،‌ ادارة ماليات غيرمستقيم ‏و فوائد عامه تحت كنترل اين گروه درخواهد آمد.‏