او سرباز گردانی بود که به نام نامی ابالفضل العباس(ع) تشکیل شده بود و تنها ماموریت شان ایجاد امنیت بود. یک روز در جوار حرم زینب(س) و یک روز در مسیر زوار حسین(ع) و در جاده ای منتهی به کرب و بلا؛ سربازهای گردان ابالفضل العباس ماموریت حفاظت از زوار را داشتند.

خبرنگار اعزامی مشرق ـ کربلا، اربعین به یک میعادگاه زمانی و مکانی تبدیل شده است. حتما آن زمان که امام حسن عسکری(ع) فرمودند: زیارت اربعین یکی از پنج نشانه های مومن است.  وضعیت زیارت میلیونی امروز را پیش‌بینی کرده بودند. همان‌طور که حضرت زینب کبری(س) پس از واقعه عاشورا خطاب به امام زین‌العابدین(ع) فرمودند؛ اینجا محل زیارت عشاق حسین(ع) خواهد شد. 

موکب ها را یکی پس از دیگری پشت سر می گذاریم؛ بچه ها به موکب ها می گویند: «ایستگاه های بهشتی». اینقدر نعمت سر راه مان ریخته که اگر بخواهیم در هر ایستگاه بهشتی توقف کنیم شاید تا یک هفته دیگر هم به کربلا نرسیم،  ولی اگر راستش را بخواهید دلمان نمی آید در این ایستگاه ها زیاد توقف کنیم، فرصت مان کوتاه است.

وقتی برای استراحت دست از حرکت می کشیم، سیل خروشان جمعیت از کنارمان به سرعت می گذرد و ما احساس می کنیم از کاروان عقب مانده ایم.

امروز با همه سربازهایی که در طول مسیر دیدیم گپ و گفت کردیم. با اینکه عربی را دست و پا شکسته حرف می زدیم ولی اینقدر مشتاقانه با ما صحبت می کردند که دوست نداشتیم حرف از خداحافظی بزنیم.

شور و شعف در چهره تمام سربازها و نظامی ها موج می زد. سیل جمعیت عشاق اباعبدالله غرور و نشاط را در دل تمامی زوار به اوج خود رسانده بود.

با یکی از سربازها  شروع کردیم به حرف زدن. می گفت ما از گردان ابوالفضل العباس عراق هستیم. گویا حدود یک سال پیش قبل از سقوط موصل تشکیل شده است. ولی چیزی که خیلی جذابیت داشت و ما را متعجب کرد این بود که اعضای این گردان پیش از این نیز در سوریه برای حفاظت و دفاع از مرقد و بارگاه حضرت زینب سلام الله علیها مشغول فعالیت بودند و زمانیکه امنیت بارگاه حضرت زینب (س) محقق شد و زینبیه از لوث وجود تکفیری های جبهه النصره پاک شد؛ اعضای گردان ابی‌الفضل العباس به عراق آمدند تا این بار امنیت زوار حسین(ع) را محقق سازند.



او خاطرات جالبی از زینبیه و مدافعان حرم حضرت زینب (س) داشت که برایمان تعریف کرد. می گفت عبادت بی ولایت قساوت قلب می‌آورد و کسانی که ولایت ندارند روز به روز در لجن زار جهل فرو می روند. او از کشتار وحشیانه تکفیری در سوریه برایمان گفت. می گفت این ها نوادگان معاویه و عمرعاص هستند و تاکنون 10هزار نفر از ارتش و بیش از 100 هزار نفر از مردم سوریه را کشتند و بیش از 3 میلیون نفر را آواره کردند.

بغض راه گلویش را گرفته بود و از روزهایی برایمان تعریف کرد که سلفی‌ها توانسته بودند، در نقاط مختلف زینبیه سنگر بگیرند و حتی بتوانند تا فاصله 700 - 800 متری حرم بیاییند.

می گفت درست است که ما روزهای تلخی را در سوریه تجربه کردیم ولی حالا که اینجا آمده ایم به تلافی همه آن روزها خوشحالی می کنیم و اشک شوق می ریزیم.

خیلی دلش پر بود. روزهایی را دیده بود که در کنار حرم مطهر حضرت زینب(س) خمپاره فرود می آمد و هر لحظه ممکن بود خمپاره هایشان داخل حرم حضرت زینب(س) اصابت کند.

از صحبت با او خیلی خوشحال شده بودیم. او سرباز گردانی بود که به نام نامی ابالفضل العباس(ع) تشکیل شده بود و تنها ماموریت شان ایجاد امنیت بود.  یک روز در جوار حرم زینب(س) و یک روز در مسیر زوار حسین(ع) و در جاده ای منتهی به کرب و بلا؛ سربازهای گردان ابالفضل العباس ماموریت حفاظت از زوار را داشتند.

می گفت سربازان ما آموزش های مختلف نظامی را دیده اند و قرار است با تحرکات مشکوک واکنش نشان دهند و افراد مشکوک را دستگیر کنند. تعداد گردان شان حدود 500 نفر است و در نزدیکی مقعرهای امنیتی تردد می کنند تا افراد مشکوک را شناسایی کنند.

بچه ها سوال پیچش کرده بودند و به شوخی راه ثبت نام و عضویت در گردان ابالفضل العباس را می پرسیدند. او هم از دیدن ما و صحبت با ما خیلی خوشحال شد و تاکید داشت اگر به زیارت امام رضا(ع) رفتیم از طرف او هم سلامی بدهیم و نایب الزیاره او در مشهد مقدس باشیم.



از تهران سربندهای زردی همراه خودمان آورده بودیم. کوله ام را به زمین گذاشتم و سربندها را بیرون آوردم. تعدادی  از سربندها را هم به او دادیم تا به بچه های گردان امنیتی  ابالفضل العباس(ع) بدهد.

روی سربندها نوشته بود: «کلنا عباسک یا زینب(س)». البته این سربند را در طول مسیر بر پیشانی خیلی از زوار دیدیم.

دلیل آن هم مشخص است؛ چون در این سال های اخیر «کلنا عباسک یا زینب(س)» یک شعار همگانی شد و همه شیعیان ایران و عراق و سوریه از این شعار استفاده می کردند. و ما این سربندها را در طول جاده بر پیشانی خیلی از زائران دیدیم.

لحظه خداحافظی بود.

در این مدت زمان اندکی که با سربازان گپ و گفت می کردیم، سیل خروشان جمعیت از کنارمان به سرعت می گذشت و ما باز احساس "عقب ماندن از قافله" را داشتیم.

کوله هایمان را آماده کردیم و بلند شدیم با تک تک سربازها خداحافظی کردیم؛ هنوز تا اذان ظهر حدود دو ساعتی زمان باقی مانده بود و باید این دو ساعت را بدون توقف حرکت می کردیم.

سربندهای «کلنا عباسک یا زینب(س)» دلگرمی عجیبی به ما داد.

بیرق های «یا باب الحوائج» در طول مسیر بیشتر از قبل چشممان را می‌گرفت ...

آری؛ 1400 سال از گذشته است ولی هنوز عباس(ع) ماموریت حفاظت از خیمه های حسین(ع) را بر عهده دارد.

جاده منتهی به کربلا مملو از بیرق های «یا ابالفضل العباس» است ...