این درست است که ترکیب جمعیتی حزب الله از نظر مذهبی تقریبا منحصر به یک مذهب است (و شاید بتوان آن را نتیجهی ساختار مذهبی لبنان دانست که دهها سال پیش از تأسیس حزب الله شکل گرفته و استوار شده بود یا بسا بتوان آن را ناشی از بنیانهای ایدئولوژیک حزب شمرد) ولی در عین حال، به هیچ عنوان نمیتوان در گفتار حزب الله اثری از لحن نفرتآمیز مذهبی سراغ جست.
حتی حزب الله مثل مابقی احزاب لبنان که خواستار حقوق و امتیازاتی برای طوایف و مذاهب خود هستند، به صورت مشخص از حقوق و امتیازات شیعیان حرف نمیزند. بلکه کاملا بر عکس، حزب الله مدام از مفاهیمی چون برادری و وحدت با طوایف و مذاهب دیگر سخن میراند و بنیان سخنانش بر لحن ملی و عربی و اسلامی استوار است [نه یک طایفهی خاص].
البته این صفت حزب شیعی را از حزب الله سلب نمیکند، خصوصا که حزب الله به عنوان یکی از اضلاع سیاسی شیعی در نظام لبنان شناخته میشود که در آن مسئولیتها بر اساس سهمبندی طایفهای تقسیم میگردد. حزب الله در این قضیه تفاوتی با احزابی چون حزب المستقبل [سنی] و حزب سوسیالیست ترقیخواه [دروز] و دیگر احزاب لبنانی ندارد.
بنابراین در بررسی موضع حزب الله باید ترکیب مذهبی این حزب و جایگاهش در نظام سهمبندی شده لبنان را در نظر داشت، و مهمتر از اینها نباید از نظر دور داشت که حزب الله یک جنبش مقاومتی عرب است. در تعیین اولویتهای حزبالله، این دو مطلب با هم ترکیب میشوند، ولی در نهایت در نظرگاه حزب الله، همیشه اولویت با آن «حرکت مقاومت» بودن حزب است.
اگر وقایع همزمان با تأسیس حزب الله [در سال 1982] را تا زمان آزادسازی جنوب لبنان در سال 2000 مرور کنیم، برای بررسی موضع حزب الله در قضیهی طائفهگرایی تنها می توانیم به موضع جنگ داخلی لبنان رجوع کنیم.
این جنگ [در سال 1975] و پیش از تأسیس حزب الله شروع شده بود و در ادامهی آن هم حزب الله (جز معدود مواردی) همیشه خود را از آن به دور نگاه داشت، وقایع نادری چون برخورد نظامی با برخی افسران ارتش سوریه و جریان نبرد با جنبش امل.
جالب است که دلیل ورود حزب الله به همین قبیل موارد معدود هم موضع [حامیانهاش] نسبت به اردوگاههای آوارگان فلسطینی بود. بنابراین ورود حزب الله به این نبردها هم برای دفاع از اهالی «قضیه»ای بود که حزب الله آن را قضیهی مرکزی امت میشمارد، یعنی قضیه فلسطین.
اما حوادث بعد از سال 2000، از قبیل لشگرکشی آمریکا به افغانستان و عراق، حوادثی کلیدی بودند. اگر مسئلهی مخالفان حزبالله با هجوم به افغانستان به سادگی قابل فهم باشد، مسئلهی حزب الله در مخالفت با حمله به عراق و در نتیجه، روی کار ماندن نظام صدام حسین، مسئلهای پیچیده است.
برخی از این گروهها، به صورت کامل از این لشگرکشی حمایت کردند و حتی در کنفرانسهای تمهیدیای که برای این هجوم تشکیل میشد شرکت کردند و اکثرشان هم در عملیات سیاسیای که اشغالگران بعد از هجوم به راه انداختند شرکت نمودند.
در این میان، حزب الله بدون هیچ ابهامی موضع صریح خودش را اعلام میکرد و میگفت که با لشگرکشی آمریکا مخالف است و آن را خطری حقیقی برای امت میداند.
در همینجا و پیش از ادامهی بحث از موضع حزب الله، بد نیست رجوعی کوتاه به زمان حال داشته باشیم، یعنی وقتی که تهدیدات آمریکاییها برای هجوم نظامی به سوریه در پی بحران سلاح شیمیایی به بالاترین حد خود رسید. در آن زمان، موضع مخالفین سوری شبیه موضع آن دسته از مخالفین عراقی بود که با لشگر کشی آمریکا موافقت و از آن استقبال کردند.
حتی از این بالاتر، برخی شخصیتهای مخالف سوری اقدام به «تشویق» دخالت نظامی خارجی در سوریه (مثل آنچه در لیبی رخ داد) کردند. بسیاری از نخبگان عرب (از جریانات مختلف) هم از چنین تهاجمی از طرف آمریکا حمایت میکردند.
طنز تلخ، حالت سرخوردگیای است که این افراد بعد از کوتاه آمدن آمریکا از حملهاش با آن مواجه شدند. اما موضع حزب الله ده سال پیش از آن و در زمان حمله به عراق [که حزب الله یک گروه مخالف نظام وقت عراق محسوب میشد] چه بود؟
سید حسن نصر الله در ادامه به تفصیل از تبعات جنگها برای امت و مشخصا بر قضیهی فلسطین سخن گفت.
وی در بخشی از سخنانش رو به عراقی ها و کویتیها کرده و گفت: «ما یک امتیم و آیندهای در پیش داریم. نباید بینمان دشمنی مطلق حکمفرما باشد. ... جنگ آمریکا ضد عراق، هدفش نجات ملت عراق نیست. جنگ آمریکا ضد عراق، هدفش محافظت از ملت کویت نیست. حتی کسانی هم که موضعی مطلق در رد نظام صدام حسین دارند، بدانند که جنگ آمریکا ضد عراق هدفش فقط برچیدن نظام صدام حسین نیست.»
دبیر کل حزب الله سپس به ارائه راه حل پرداخته و گفت:
«خیلیها از استعفای صدام حسین سخن میگویند. من با این زبان حرف نمیزنم. در مقابل خطری که دارد عراق و ملت عراق و کل امت را تهدید میکند، سطح دیگری از مسئولیتپذیری از نظام عراق و مخالفین عراقی انتظار میرود و آن هم چیزی نیست جز دعوت به آشتی ملی عراقی.»
سید حسن سپس با ذکر توضیحی تفصیلی دربارهی این پیشنهاد افزود: «اگر آمادگی حقیقی صادقانهای از دو طرف عراقی برای آشتی ملی وجود داشته باشد، و باز هم آمریکاییها بر حمله به عراق اصرار کند، آن وقت دیگر فقط این کافی نیست که بگوییم جایز نیست کسی با آمریکایی ها همکاری کند؛ بلکه در آن روز بر هر مسلمان و هر عربی بالغی که میتواند سلاح به دست بگیرد واجب است که در دفاع از عراق با آمریکاییها بجنگد.»
این دعوت، در چندین سخنرانی پیش از هجوم آمریکا به عراق تکرار شد. بعد از انجام هجوم هم به رغم آنکه خود حزب الله وارد بحرانهای ناشی از قطعنامهی ضد مقاومتی 1559 سازمان ملل در سال 2004 شده بود، کماکان به حمایت گفتاری و عملی از مقاومت عراق ادامه داد.
موضع سیاسی که حزب الله درباره سوریه اتخاذ کرد درست مثل موضعی بود که درباره عراق اتخاذ کرده بود و هر دوی این موضعگیریها تنها از یک چیز ناشی میشد: در نظر گرفتن مصلحت امت. و این چیزی است که ارتباط دارد با اینکه حزب الله خود را اساسا یک جنبش مقاومت عربی میشمرد.
این درحالی است که نظر حزب الله نسبت به این دو نظام کاملا متفاوت بود: درحالیکه حزب الله کاملا با نظام صدام حسین ضدیت داشت و معتقد بود که این نظام، با جنگهای بیهودهاش فجایع زیادی را برای امت به بار آورده است. [این موضعش، بیش از هرچیز نشانگر حکمت این حزب بود که منافع امت را حتی بر بغض نسبت به جنایتکاری چون صدام هم اولویت میداد]
موضع حزب الله درباره اعتراضات مردمی سوریه
با آغاز غافلگیرانهی جنبشهای مردمی در چند کشور عربی، حزب الله در این مسئله فرصتی طلایی برای پیشبرد قضیهی مرکزی امت دید. چرا که این جنبشها میتوانست موجب سقوط نظامهایی شود که تحت سیطرهی غرب و خصوصا آمریکا بودند. بر همین اساس حزب الله مستقیما و بلافاصله از این جنبشها استقبال کرد، خصوصا از دو انقلاب تونس و مصر.
اما با آغاز شعلهی اعتراضات در سوریه، حزب الله به وضوح در وضعی دشوار قرار گرفت، چرا که با نظام سوریه دارای روابط خوبی بود و گذشته از آن، وضعیت جغرافیایی لبنان هم به گونهای است که آن را کاملا به سوریه نیازمند کرده است.
هفتاد روز پس از شروع اعتراضات، حزب الله اولین موضع رسمی را در این باره اتخاذ کرد. در این موضعگیری سید حسن نصرالله به شرح معیار و ملاک حزب الله برای قضاوت درباره حرکات اعتراضی مردمی پرداخت که عبارت بود از موضع نظام آن کشور دربارهی قضیهی مرکزی امت و قابل اصلاح بودن آن نظام.
دبیر کل حزب الله سپس به تفصیل از اهمیت سوریه و جایگاه آن نزد مقاومت و در نبرد عربی-اسرائیلی سخن راند و سپس از ملت سوریه خواست که مراقب کشور خود باشند و مجالی برای گفتگو جهت رسیدن به اصلاحات مد نظر باز کنند. وی تأکید کرد: «باید دست به دست هم دهیم تا سوریه قوی و سربلند [از این بحران] بیرون بیاید چرا که این به مصلحت سوریه و مصلحت لبنان و مصلحت اعراب و مصلحت امت است.»
میتوان به صورت تفصیلی موضع سیاسی حزب الله دربارهی حوادث پیاپی صحنه ی سوریه و تحولات این موضع را بررسی کرد، ولی مهمتر از آن، تحول یافتن موضعگیری سیاسی به دخالت مستقیم نظامی است.
حزب الله در سوریه دخالت نظامی نکرد تا در مقابل گروهی انقلابی که طرحی برای تغییر دموکراتیک کشورشان دارد بایستد و نظام موجود را یاری دهد، بلکه در سوریه وارد شد تا در مقابل گروههای تندرویی بایستد که میخواهند طرحها و نظام غیر دموکراتیکشان را به مردم تحمیل کنند و همچنین گروههای مسلح دیگری که ابزار دست مستقیم آمریکا هستند. خود این گروههای مسلح به نقض حقوق غیرنظامیان و کشتار تنها بر اساس مذهب و طایفهی مقتول، متهماند.
اینکه کسی نه به دلایل سیاسی بلکه با «غیر اخلاقی» خواندن دخالت نظامی حزب الله در سوریه با آن مخالفت کند، مسئلهی غیر قابل درکی است، چرا که همین افراد از گروههای مسلحی که در مقابل حزب الله ایستادهاند و جنایتهایشان ضد شهروندان ثابت شده است دفاع میکنند. درست برعکس حزب الله، که با وجود همهی ادعاهای رسانهای مبنی بر اینکه ضد مردم جنایت مرتکب شده، تا به حال حتی یک دلیل و سند هم ارائه نشده تا چنین چیزی را ثابت کند.
این دقیقا هماهنگ است با تاریخچهی حزب الله که از اول تأسیس، بر مراعات حال غیرنظامیان (و حتی جاسوسهای غیرنظامی) تأکید داشته است. گذشته از این نمی توان نقش مهم حزب الله را در تحت پوشش گرفتن آوارگان سوری در داخل لبنان و کمک به مردم عادی در داخل سوریه نادیده گرفت.
با گذشت مدتی از آغاز حوادث سوریه، میزان عظیم پیروی گروههای مخالف سوری از کشورهای منطقهای یا برخی کشورهای بزرگ جهانی مشخص شد و معلوم گردید که فعالیتهای این گروهها ارتباطی با تحول دموکراتیک نظام سوریه ندارد.
سید حسن نصرالله در یکی از سخنرانیهای خود به همین موضوع پرداخته و گفت: «الان در سوریه چه خبر است؟ چه تحلیلی از وضع فعلی سوریه دارید؟ بالاترین چیزی که کسی می تواند دربارهی موضع ما که از ابتدای بحران اتخاذ کردیم بگوید این است که شما داشتید اشتباه میکردید. اصلا قبول، فرضا ما اشتباه می کردیم. ولی الان چه؟ الان این شمایید که دارید اشتباه میکنید.»
وی چندی بعد در سخنرانی دیگری هم متذکر شد: «به مرحلهای رسیدهایم که نبرد سوریه کاملا واضح شده است، دلیل این وضوح هم حجم عظیم دخالتهای بینالمللی و منطقهای است ... الان دیگر مسئله فقط دفاع از حرم حضرت زینب یا موضوع لبنانیهای مقیم سوریه نیست. الان دیگر موضوع تبدیل شده است به موضوع اصل مقاومت و آیندهی مقاومت و هویت سیاسی منطقه.»
از این موضعگیریها میتوان به دلایل واقعی حضور حزب الله در سوریه پی برد که چیزی نیست جز دفاع از طرح مقاومتی حزب الله و دفاع از هویت سیاسی منطقه. وقتی حزب الله از ابتدای حوادث سوریه، مواضعی میگرفت و آنچه در سوریه جریان داشت را به «خطرات متوجهِ قضیهی فلسطین» یا به «خطرات متوجهِ آیندهی منطقه» گره میزد، برخیها آن را فقط یکسری حرف بی دلیل و شعاری میدانستند ولی با گذشت زمان، الان دیگر ابعاد نبرد منطقهای در سوریه آشکار شده است.
بسیاری از نویسندگان و شخصیتها از حزب الله میخواستند اجازهی تغییر نظام را در سوریه بدهد و منتظر نظام جدید باشد [و با این نظام جدید تعامل کند]. حجت این افراد این بود که ملت سوری ذاتا ملتی است که به قضایای امت عربی اهتمام دارد و هرگز دست از حمایت از مقاومت بر نخواهد داشت.
این حرف بیش از آنکه یک حجت باشد، یک شعار بدون ضمانت اجرایی به نظر میرسد. حزب الله (طبق تجربهای که در صحنهی عربی مشاهده کرده) معتقد است یک ملت هرچقدر هم که ملتی زنده و حامی گزینههای قومی [دفاع از امت عرب] باشد، نخواهد توانست
جهتگیریهای نظام حاکم در کشورش را تغییر دهد. گذشته از آن، اکثر حرکتهای سیاسی (از جمله حرکتهای اسلامگرا) در حال حاضر هیچ طرحی برای مقاومت ندارند و اولویتشان تثبیت جایپایشان در حکومت است. بهترین مثال در این قضیه، مصر است که دیدیم در دورهی رئیس جمهور اخوانی مصر محمد مرسی هم داستان محاصرهی غزه و تخریب تونلهای مقاومت ادامه یافت.
سید حسن نصرالله خیلی زود و در همان اوایل راجع به این مسئله موضع گرفت و گفت: «بعضی دوستان مشترک به ما میگویند چرا نگران سقوط نظام سوریه هستید؟ ما به شما تعهد میدهیم که نظام جدید سوریه هم از مقاومت حمایت خواهد کرد و به شما سلاح و مهمات خواهد رساند. ... برخی رهبران اسلامگرای فعلی (که دوستان من هستند) با توجه به شرایط کشورشان موضع صریحی در قضایای عربی و موضوع اسرائیل نمیگیرند، بلکه حتی گاهی از آنها مواضع مبهمی [و دوپهلویی] هم به گوش میرسد. وقتی هم به سراغشان میرویم و با آنان بحث میکنیم میگویند بالاخره شرایط خاصی وجود دارد و باید درک کرد. بعضی از این کشورها از نظر جغرافیایی دورند و در اطراف فلسطین نیستند، آن وقت چطور میشود سوریه، که هممرز با فلسطین است را نادیده گرفت آن هم درحالی که آمریکا و اسرائیل یک درخواست دارند و آن هم بریدن سر مقاومت در لبنان و فلسطین و بریدن سر قضیهی فلسطین است.»
حزب الله وجود خاستگاه مردمی حقیقی در آغاز همهی انقلابهای منطقهای را میپذیرد و در این باره نظراتی دارد که در مصاحبهی تفصیلی دبیر کل حزب با روزنامهی السفیر هم منعکس شده بود ولی در عین حال، حزب الله در مخالفان سوریه، طرحی انقلابی یا اصلاحی مشاهده نمی کند، بلکه چشماندازی که از این گروهها مشاهده میشود، هدف قرار گرفتن طرح مقاومت است.
از پیش از اولین موضعگیری حزب الله تا مدتی بعد و آنجا که رهبران مخالف سوری [سکولارها] درباره اسرائیل موضع گرفته و از قطع روابط با گروههای مقاومت سخن راندند، همه و همه باعث شک و تردید دربارهی طرح این مخالفین میشد. پس از مدتی، گروههای مخالف تبدیل شدند به ابزارهایی که توسط کشورهای منطقهای مدیریت میشدند و واشنگتن بر تنظیم صفوفشان نظارت داشت.
شدت و حدت موضعگیری های طائفهای و مذهبی هم در بین رهبران سیاسی مخالفین و فرماندهان نظامیشان(چه در ارتش آزاد و چه در گروههای جهادی) به مرور فزونی یافت. در آن وقت بود که حزب الله یقین کرد «جایگزین نظام سوریه» قطعا طبق چیزی که کشورهای حامی این گروهها میخواهند از آب در خواهد آمد. حتی بالاتر از این، حزب الله اعتقاد پیدا کرد که آنچه مخالفین سوری در دستور کار دارند، فعالیتی جدی است برای محاصرهی حزب الله در مرزهایش و احیانا فعالیتهای جاسوسی ضد پایگاهها و راههای پشتیبانیاش.
حزب الله میگوید که برای مقابله با اعتراضات مردمی وارد سوریه نشده است، چرا که آن اعتراضات مردمی تمام شده و واقعیتهای جدیدی جای آن را گرفته است، واقعیتی که می توان در آن، رد پای گروههای مرتبط با طرحهای آمریکایی و منطقهای برای هدف قرار دادن مقاومت را دید.
با همهی اینها، سید حسن نصرالله در همهی سخنرانیهایش تأکید دارد که عرصهی سوریه راه کار نظامی ندارد و راهکار نظامی به نتیجهی مثبتی نمیرسد، نه برای نظام نه برای مخالفین. و با وجود آنکه اینطور تلقی میشود که نبرد حزب الله، موجب در قدرت ماندن حاکمان فعلی سوریه میشود، ولی تاکید دارد که هدفش، سرکوب نظامی مخالفین سوری [که خواستار اصلاحات سیاسی هستند] نیست.
او حتی در یکی از سخنرانی هایش تأکید کرد: «ما به نظام سوریه هم توصیه نمیکنیم که کار را [در برخورد با مخالفین سوری اصلاحطلب] از نظر نظامی یکسره کند؛ ولو اینکه قدرت چنین چیزی را هم داشته باشد.» حتی مخالفین سوری هم که از بحثهای پشت درهای بسته اطلاع دارند میگویند سید حسن نصرالله طرفدار راه حل سیاسی در سوریه است.
این نشان میدهد که بین اولویتهای نظام سوریه و بین اولویتهای مقاومت هم اختلافی وجود دارد: هدف حزب الله از نبرد، حفظ پشتیبان مقاومت و حفظ موقعیت استراتژیک سوریه در قضیهی مرکزی امت است، نه حفظ نظام سوریه به همین شکل فعلیاش و بدون اصلاح سیاسی.
آیا حزب الله با منطق طائفهای وارد سوریه شده است؟
دخالت نظامی حزب الله در سوریه دلایل خاص خودش را دارد که می توان از ابعاد مختلف بدان پرداخت، منتها چیزی که میخواهیم در اینجا بدان اشاره کنیم آن است که ورود از منظر طائفهگرایانه به هیچ وجه جزو دلایل حزب الله نبوده است. ادعایی که نویسندگان زیادی (با گرایشهای مختلف) دربارهی دخالت حزب الله مطرح کردهاند.
سقوط نظام عراق پس از هجوم آمریکا به شیعیان (با هر دو جریان سنتی و سیاسیاش) مجال و میدان گستردهای داد به نام عراق. شیعیان سنتی به سراغ کارهای سنتی از قبیل احیای زیارت مراقد متبرکه و .. رفتند و شیعیان سیاسی هم توانستند در کشور عربی مهمی که در دارای وزن اثرگذاری است به قدرت برسند.
اما سوریه، به رغم نزدیکی نظامش با نظام ایران، هیچ بعد عاطفی و سیاسی خاصی برای شیعیان نداشت (به جز وجود حرم مطهر حضرت زینب در این کشور) و حتی برخی از جریانهای سیاسی شیعه با نظام سوریه مشکل داشتند، از جمله همین گروههایی که در عراق به قدرت رسیدند (هرچند که پس از آغاز بحران سوریه، اینان هم از نظام سوریه دفاع کردند).
موضع حزب الله در رد لشگرکشی به عراق و حمایتش از مقاومت عراقی (که باعث شد مقاومت عراق، اشغالگران را به شکست بکشاند) اگر صرفا با منطق یک حزب شیعی و رویکر طائفهای محض بررسی شود، یک حماقت سیاسی تلقی میشود.
همین موضع حکیمانهی حزب الله باعث شده که تا همین امروز هم زیر رگبار حملات برخی جریانات شیعی باشد که او را دست کم به «کوتاه آمدن» و دست بالا به همدستی و مسئولیت مستقیم در تبعات حمایت از جریانات جهادی سنی در عراق متهم میکنند، حال چه با آموزش مستقیم و چه از طریق غیر مستقیم و با فشار نیاوردن به نظام سوریه برای بستن مرزهایش با عراق که جهادیون از آنجا وارد این کشور میشدند.
ثبات و آرامش عراق برای هر جریان شیعی یک امر حیاتی است چرا که این کشور، گنجی انسانی برای این جریانات به حساب میآید. با این وجود ما هرگز شاهد نبودیم که حزب الله برای مقابله با گروههای تکفیری در عراق، به آنجا نیرو بفرستد. حزب الله حتی برای دفاع از شیعیانی که در عراق در حکومت بودند هم به آنجا نیرو نفرستاد. [هرچند خود حکومت عراق هم چنین چیزی نخواسته بود].
نکتهی دیگری که وجود دارد آن است که مخالفان مقاومت این ایراد را به حزب الله میگیرند که صرفا برای دفاع از یک حرم شیعی به آنجا وارد شده است و در نقد حزب الله در این قضیه سخنها میرانند. ولی همین افراد هیچ اشارهای نمیکنند که ترکیه (که خود او هم جزو کسانی است که دخالت حزب الله برای دفاع از حرم را محکوم کرده) تهدید کرده است که در صورت به خطر افتادن مقبرهی جد مؤسس دولت عثمانی در خاک این کشور، در سوریه دخالت نظامی خواهد کرد.
برای فهم اینکه حزب الله به عنوان یک گروه مسلح شیعه وارد کارزار سوریه نشده است [بلکه منطق مقاومت و قضیه اصلی امت را مد نظر داشته] میتوان به این نکته توجه داشت که حزب الله هیچگاه دلیل اصلی حضورش در سوریه را دفاع از مراقد شیعی این کشور اعلام نکرده است.
هرچند حزب الله میگوید دفاع از این مراقد هم به این دلیل است که اگر تعرضی از سوی تکفیریون به آنجا صورت گیرد، همین زمینه ساز به راه افتادن جنگی عظیم بین شیعه و سنی میشود و این خود، آب را برای ماهی گرفتن دشمنان امت، به خوبی گل آلود خواهد کرد.
باید توجه کرد که مقدسترین مراقد شیعی در عراق قرار دارد (حرم شش معصوم از 14 معصوم) ولی حرم حضرت زینب در سوریه، جزو حرم ائمهی معصومین به حساب نمیرود. اگر بپذیریم که حزب الله صرفا به دلیل حمایت از مراقد شیعی وارد سوریه شده بود، باید پیش از این و برای دفاع از حرم امام حسین (با آن جایگاه عظیمش در ذهن و دل و تفکر حزب الله) وارد عراق میشد. یا اگر منطق حزب الله این بود، باید وقتی که حرم امامین عسکریین در سامرا منفجر شد به عراق میرفت.
حتی اگر به موضع دخالت نظامی در سوریه هم توجه کنیم میبینیم که پیش از دخالت حزب الله، عملیات ربایش شیعیان لبنان از طرف تکفیریها شروع شده و یک سال ادامه داشت. آدم ربایان با این کار به وضوح حزب الله را تحریک میکردند. حزب الله برای آزادسازی آنان مستقیما وارد عمل نشد و عملیات انتقامگیرانهای هم ضد آدم ربایان یا حامیان آنان انجام نداد. حتی وقتی شیعیان سوری به صرف شیعه بودن کشته میشدند و روستاهای شیعیان در حمص و جاهای دیگر محاصره میشد هم حزب الله رزمندگانش را به آنجا نفرستاد.
حزب الله تنها وقتی وارد شد که موضوع (مثلا در القصیر و قلمون و غوطه) به عمق استراتژیک مقاومت ارتباط داشت یا به امکانات لجستیکش در سوریه. دلیل دیگر ورود حزب الله هم حمایت از مردم داخل لبنان در مقابل موج ماشینهای انتحاریای بود که ورودشان از سوریه آغاز شده بود.
با بررسی آنچه گفتیم مشخص میشود که متهم کردن حزب الله به دخالت طائفهگرایانه در سوریه و از منطق صرفا یک گروه شیعی [و در نتیجه دمیدن در آتش جنگ شیعه و سنی] اتهامی بدون دلیل است که مبتنی است بر یک سری مغالطه و یک سری اتهام جنونآمیز و یک سری شایعه که گویندگانش میخواهند آنقدر آن را تکرار کنند تا تبدیل به حقایقی غیر قابل نقد و بحث شود.
همهی آنچه به عنوان شاهد مثال ذکر کردیم نمیخواهد بگوید حزب الله یک حزب سکولار است و عنوان اسلامی را فقط در روی کاغذ به یدک میکشد. حزب الله به دلیل ترکیب شیعیاش قطعا منافع شیعیان در داخل و خارج لبنان را مد نظر دارد و از ذهنیت و تفکر شیعی در زیرساختهای عقیدتی مجاهدینش سود میجوید.
این شواهد نشان می دهد که حزب الله بیش از هر چیز یک حرکت استراتژیک مقاومت است و همهی رفتارها و حرکاتش را بر طبق این جهتگیری اصلیاش یعنی مقاومت در برابر اسرائیل و هیمنهی غرب تنظیم میکند.