اهالی منطقه شکایت کردند سپس دادگاه تشکیل شد و از چهل و پنج هکتار زمین خاله‌ام، سی و سه هکتار به نفع اهالی ده توس‌کلا مصادره شد.

به گزارش مشرق - احمد توکلی در کتاب خاطراتش درباره شکایت اهالی منطقه از خاله خود، می‌نویسد: روزی اهالی توس‌کلا - دهی بین نکا و بهشهر - پیش من آمدند و شکایت کردند که خالۀ تو زمین‌های ما را غصب کرده و ما شکایت داریم. گفتم: "عیب ندارد، بروید دادگاه و شکایت کنید."؛ آنها از اعمال نظر من نگران بودند، به آنها گفتم: "من بالای سر شما نمی‌آیم، بروید شکایت کنید، مطمئن باشید که دادگاه هرچه گفت همان اجرا می‌شود."

آنها شکایت کردند، پرونده تکمیل شد و بازپرسی‌ها و معاینۀ محل و همۀ کارها صورت گرفت. سپس دادگاه تشکیل شد و از چهل و پنج هکتار زمین خاله‌ام، سی و سه هکتار به نفع اهالی ده توس‌کلا مصادره شد.

یادم هست مرحوم خاله من به خانۀ ما آمده بود و به من می‌گفت: "پسر، تو کوچک بودی سر همین زمین‌های من آمده‌ای؟ یادت نیست که من چه خرابه‌هایی را آباد کردم؟" گفتم: چرا؛ گفت: "پس چرا با زمین‌های من این کار را کردی؟"؛ گفتم: "من آن خرابه‌ها را دیده‌ام که آباد کرده‌ای، ولی نمی‌دانم غیر از خرابه، جاهای دیگر را هم گرفته‌ای یا نه، چون آن موقع بچه بودم و چیزی نمی‌فهمیدم؛ حالا هم دادگاه هرچه گفت باید تسلیم شویم، راهی دیگر نداریم."

خاله با شنیدن حرف‌های من خانه را ترک کرد و پیش آیت‌الله‌العظمی شیخ هاشم آملی، شوهر خاله‌اش و پدر لاریجانی‌ها، شکایت کرد.

یادم هست روزی به قم رفته بودم؛ آقای آملی مرا صدا زد و گفت: جریان چیست؟؛ گفتم: جریان این است؛ گفت: آقای شیخ محمد ایمانی حکم داد؟؛ گفتم: بله؛ ایشان گفت: حکم آقای ایمانی حرف ندارد و به شکایت خاله‌ام ترتیب اثری نداد.[1]


[1] - کتاب خاطرات احمد توکلی، صص 171 و 172