بعضی مخالف عجلۀ امام برای آمدن [در 12 بهمن 1357] بودند و آن را به مصلحت نمیدانستند و اکثر مؤمنان مشتاق حضور بودند، ولی نگران بودند و احساس خطر میکردند. خود من هم تا چند روز قبل از آن نگران بودم، ولی خوابی دیدم که مرا راحت و مطمئن کرد و هر کس با من دربارۀ مسئلۀ ورود امام و خطر آن صحبت میکرد، او را امیدوار میکردم.
خوابی که دیدم یک رؤیای صادقه بود که به خوبی تأویل شد. خواب دیدم مجلسی از مؤمنان تشکیل شده و یک منبر سه پلهای در آن گذاشتهاند و من مشغول سخنرانی هستم. ناگهان امام از در وارد شدند، من بلند شدم و جای خودم را به ایشان دادم و در کنار مردم نشستم.
ایشان با وقار تمام مطالبی گفتند و یک شیخ رفت بالای چهارپایه ایستاد و لایحه و پیام ایشان را خواند و من و گروه حاضران، که اغلب روحانی بودیم، هر یک لوحهای را مانند زیارتنامههای که در برخی مزارات برای خواندن نصب میکنند در دست گرفته بودیم. این لوحهها یا قابها با حروف نورانی نوشته شده بود و صفحۀ آن هم زرین بود و قاب قیمتی داشت. ما آهسته، ولی با هم با ترتیل آداب، آن زیارتنامه را میخواندیم.
وقتی شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی در جلسۀ تفویض دولت موقت به بازرگان لوحۀ پیام امام را میخواند و نیز زمانی که با دیگر اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی به قرائت متن قانون اساسی مشغول بودیم به یاد آن رؤیا افتادم و برای من آن خواب مجسم شد. من از همین رؤیا نتیجه گرفتم که امام به سلامت وارد ایران خواهد شد و موفق به تأسیس و ادارۀ نظام جدید خواهد شد و خدا با او همراه است.[1]