کد خبر 384772
تاریخ انتشار: ۹ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۹:۳۳

امام عسكرى(ع)، با وجود فشارها و كنترلها و مراقبتهاى بى وقفه حكومت عباسى، يك سلسله فعاليتهاى سياسى و اجتماعى و علمى در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افكار ضد اسلامى انجام مى‌داد.

به گزارش مشرق، یادداشتی به مناسبت میلاد فرخنده حضرت امام حسن عسکری(ع) در پی می آید.

نام: حسن بن علی.

كنيه: ابومحمد.

القاب: عسكرى، زكى، خالص، صامت، سراج، تقى و خاص (به امام حسن عسكرى(ع)، امام على النقى(ع) و امام محمد تقى(ع)، ابن الرضا نيز گفته مى‌شد.)

منصب: معصوم سيزدهم و امام يازدهم شيعيان.

تاريخ ولادت: هشتم ربيع الثانى سال ۲۳۲هجرى. همچنين چهارم و دهم ربيع الثانى نيز نقل شده است. در مورد سال تولد ايشان نيز برخى گفته‌ اند كه ۲۳۱ هجرى بوده است.

محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: ابوالحسن، على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى ‌طالب(ع).

نام مادر: حُديث، كه او را جدّه مى ‌گفتند. برخى نام او را سليل و برخى ديگر، سوسن نقل كرده ‌اند. اين بانوى پاكيزه، كه در عصر خويش از بهترين زنان عالم بوده و مفتخر به همسرى ذريه پيامبر اكرم(ص) است، در ولايت خويش پادشاه زاده بود. امام هادى(ع) در شأن او فرمود: سليل، دور از هر آفت، پليدى و آلودگى است.

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، حضرت امام هادى(ع)، در سال ۲۵۴ تا سال ۲۶۰هجرى، نزديك به شش سال.

تاريخ و سبب شهادت: هشتم ربيع الاول سال ۲۶۰ هجرى، در سن ۲۸ (يا ۲۹) سالگى، به وسيله زهرى كه معتمد عباسى به آن حضرت خورانيد.

محل‌دفن: سامرا (درسرزمين عراق ‌كنونى)، در جوار مرقد پدرش، امام ‌هادى(ع).

همسر: نرجس (صيقل).

فرزند : ابوالقاسم، محمد بن حسن، صاحب الزمان(ع).

امام زمان(ع) تنها فرزند امام حسن عسكرى(ع) هستند. امام عسكرى(ع) تولد و زندگىِ تنها فرزندش را بر بيگانگان پنهان نگه مى ‌داشت تا از سوى دشمنان اهل‌بيت(ع) و مزدوران خليفه ‌آسيبى به وى نرسد.

اصحاب و ياران:

۱. احمد بن اسحاق اشعرى.
۲. احمد بن محمد بن مطهر.
۳. اسماعيل بن على نوبختى.
۴. محمد بن صالح همدانى.
۵. عثمان بن سعيد عمروى.
۶. محمد بن عثمان عمروى.
۷. حفص بن عمرو عمروى.
۸. ابوهاشم، داود بن قاسم جعفرى.
۹. احمد بن ابراهيم بن اسماعيل.
۱۰. احمد بن ادريس قمى.

در برخى منابع، تعداد اصحاب و ياران امام حسن عسكرى(ع) بيش از صد نفر ذكر شده است.

خلفاى معاصر حضرت

امام عسكرى (ع) در مدت كوتاه امامت خويش با سه نفر از خلفاى عباسى كه هر يك از ديگرى ستمگرتر بودند، معاصر بود، اين سه تن عبارتند از:

۱ - المعتزّ بالله (۲۵۲ - ۲۵۵)
۲ - المهتدى الله(۲۵۵ - ۲۵۶)
۳ - المعتمد بالله(۲۵۶ - ۲۷۹)

خلفاى عباسى كه روز نخست به نام طرفدارى از علويان و به عنوان گرفتن انتقام آنان از بنى اميه قيام كردند، آنچه را كه قبلاً به مردم وعده داده بودند، ناديده گرفته و مانند خلفاى بنى اميه و بلكه بدتر از آنان ستمگرى و خود كامگى را آغاز كردند.

براى ارائه كارنامه سياه خلفاى عباسى كه با امام عسكرى(ع) معاصر بودند، ذيلاً به حوادث دوران حكومت‌ و چگونگى زمامدارى آنان را به صورت فشرده اشاره می‌كنيم:

۱ - معتزّ

وى فرزند متوكل عباسى است كه پس از بركنارى مستعين در سال ۲۵۲ زمام امور را به دست گرفت و راه پيشينيان را تعقيب كرد.

پس از قتل متوكل، تركان بر امور كشور مسلط شدند و به جاى اينكه خليفه فرمانده آنان باشد، خليفه را به زير فرمان خود در آوردند، به گونه‌اى كه اگر خليفه به خواسته‌ هاى آنان تن نمى‌داد، نقشه بركنارى يا قتل او را مى‌ كشيدند. داستانى كه ذيلاً يادآور مى‌ شويم گواه اين معنا است:

روزى «معتز» گروهى از همفكران و محرمان اسرار خود را در مجلسى گرد آورد سپس ستاره‌ شناسى را احضار كردند تا مدت خلافت وى را تعيين كند. در اين موقع ظريفى كه در مجلس بود، گفت: من بيش از ستاره شناس، از مدت خلافت و عمر او آگاهم. آنگاه نظريه خود را اين چنين بيان كرد: تا روزى كه تركان هوادار خليفه هستند و دوام حكومت او را بخواهند، او بر مسند خلافت مستقر خواهد بود و روزى كه مورد خشم آنان قرار گيرد و علاقه آنان از او قطع شود، آن روز پايان حكومت او خواهد بود!

قتل معتزّ

بر اثر نفوذ و تسلط تركان در دربار خلافت، وضع به گونه ‌اى بود كه خليفه يك مقام تشريفاتى بيش نبود و رتق وفتق امور عملاً در دست تركان قرار داشت.

روزى گروهى از تركان وارد قصر معتز شدند و او را كشان كشان به اتاقى بردند، آنگاه او را با چوب و چماق كتك زده و پيراهنش را سوزاندند و او را در حياط قصر زير آفتاب نگه داشتند. آفتاب آن روز به قدرى گرم بود كه زمين مانند تنور داغ بود و هيچ كس نمى ‌توانست دو پاى خود را بر روز زمين بگذارد و ناچار بود به اصطلاح پا بپا شود. در اين موقع تركان او را از مقام خلافت خلع كردند و گروهى را بر اين خلع گواه گرفتند. سپس به منظور قتل خليفه معزول تصميم گرفتند او را به يك نفر بسپارند تا در اثر گرسنگى و تشنگى و شكنجه‌ هاى فراوان به زندگى او خاتمه دهد. بدين گونه خليفه را در حالى كه نيمه جانى در بدن داشت، در سردابى جا دادند و درب سرداب را با خشت و گچ مسدود كردند و معتز به همان حالت زنده به گور شد!

۲- مهتدى

«مهتدى»، دومين خليفه معاصر امام يازدهم، و چهاردهمين خليفه عباسى بود كه پس از قتل برادرش «معتز» در سال ۲۵۵ بر مسند خلافت تكيه زد.

مهتدى نيز به سان برادر، استقلالى در كارها نداشت و پيوسته بازيچه دست تركان دربار عباسى بود. مهتدى، در قياس با ديگر خلفاى عباسى، فردى معتدل بود، و از نظر اخلاق و رفتار بى شباهت به «عمر بن عبدالعزيز» در ميان خلفاى بنى اميه نبود. او گاهى مى‌ گفت: در ميان خلفاى اموى حداقل يك فرد پاكدامن (عمر بن عبدالعزيز) وجود داشت، براى ما بسيار شرم آور است كه در ميان خلفاى عباسى كسى شبيه و مانند او نباشد؛ از اين رو او نيز همچون عمر بن عبدالعزيز تا حدودى به شكايات مردم رسيدگى مى ‌كرد و در غذا و لباس و امور اقتصادى ميانه روى را رعايت مى نمود. او پس از رسيدن به خلافت، دربار را از مظاهر تشريفات و اشرافیگرى پاكسازى و بساط ميگسارى را جمع كرد. مورخان در اين زمينه داد سخن داده او را به اين مناسبت ستوده ‌اند.

البته به نظر می‌رسد كه انگيزه مهتدى در اين حركت، ملاحظات اجتماعى و سياسى بوده است. او اين معنا را درك مى‌كرد كه در جامعه اسلامى افرادى به مراتب از او بهتر و آگاه تر و شايسته ‌تر وجود دارند و با وجود چنين شخصيتهايى او بايد زمام كار مسلمانان را به آنان بسپارد و خود از صحنه سياست و زمامدارى كنار برود و با اين ژستها مى‌خواست پايگاه مردمى پيدا كند، وگرنه شخصى كه به قول برخى از مورخان، روزها روزه مى‌گرفت و با نان و سركه و نمك افطار می‌كرد، بايد آنچنان هوسهاى نفسانى خويش را سركوب كرده باشد كه خلافت را به چيزى نخرد، در صورتى كه مى‌بينيم او تا آخرين لحظه عمر و تا روزى كه مانندبرادر خود معتز كشته شد، بر مسند خلافت تكيه زده بود. تاريخ از اين زمامداران زياد ديده و بسيار بعيد است كه اين نوع كارها انگيزه الهى داشته باشد. روشن‌ترين گواه بر دنياطلبى و طغيانگرى مهتدى اين است كه وى امام عسكرى(ع) را به زندان فرستاد و در دوران حكومت او تا شبى كه كشته شد امام در زندان به سر می‌برد و حتى تصميم داشت امام را به قتل برساند.

۳ - معتمد

سومين خليفه معاصر امام عسكرى(ع) معتمد عباسى است. چهار سال از دوران امامت حضرت عسكرى(ع) در دوران حكومت او سپرى شده است.

معتمد در سال ۲۲۹ متولد شد و در سال ۲۵۶ به وسيله تركان به خلافت رسيد و در سال ۲۷۹ در گذشت.

اگر مورخان درباره مهتدى (پسر عموى معتمد) مطالبى تمجيدآميز نوشته و تا حدى او را ستوده‌ اند، در مقابل، در بيان فساد اخلاق معتمد داد سخن داده‌ اند و اتفاق نظر دارند كه او شيفته عياشى و خوشگذرانى بود و آنچه براى او مطرح نبود كار و گرفتاريهاى مردم بود. از اين جهت مردم نيز از او روى گردان بودند و چشم اميد به برادر او «موفق» (طلحه) دوخته بودند زيرا به علت آنكه او بشدت در فساد اخلاق و شهوات غوطه ور شده بود، برادرش «موفق» زمام امور را به دست گرفته بود.

مورخان در باب اقتدار «موفق» در عصر معتمد مى‌نويسند: گرچه زمام خلافت بظاهر در دست «معتمد» بود، اما در واقع گرداننده خلافت «موفق» بود و براى معتمد از خلافت نامى بيش نبود.

اوضاع سياسى، اجتماعى عصر امام عسكرى(ع)

چنانكه ديديم، خلفاى عباسى از هر گونه اِعمال فشار و محدوديت نسبت به امامان دريغ نمى‌كردند و اين فشارها در عصر امام جواد(ع) و امام هادى(ع) و امام عسكرى(ع) در سامّرأ به اوج خود رسيد. شدّت اين فشارها به قدرى بود كه سه پيشواى بزرگ شيعه كه در مركز حكومت آنها (سامّرأ) مى‌زيستند، با عمر كوتاهى جام شهادت نوشيدند: امام جواد(ع) در سن ۲۵ سالگى، امام هادى(ع) در سن ۴۱ سالگى و امام عسكرى(ع) در سن ۲۸ سالگى كه جمعاً ۹۲ سال مى‌شود؛ و اين حاكى از شدّت فشارها و صدمات رسيده بر آنها مى‌باشد. ولى در اين ميان، فشارها و محدوديتهاى زمان امام حسن عسكرى، به دو علّت، از دو پيشواى ديگر بيشتر بود:

۱ - در زمان امام عسكرى(ع) شيعه به صورت يك قدرت عظيم در عراق درآمده بود و همه مردم مى‌دانستند كه اين گروه به خلفاى وقت معترض بوده و حكومت هيچ يك از عباسيان را مشروع و قانونى نمی‌داند، بلكه معتقد است امامت الهى در فرزندان على(ع) باقى است، و در آن زمان شخصيت ممتاز اين خانواده امام حسن عسكرى(ع) بود. گواه قدرت شيعيان، اعتراف «عبيد الله»، وزير «معتمد» عباسى، به اين موضوع است. توضيح اينكه پس از شهادت حضرت عسكرى، برادرش جعفر «كذّاب» نزد عبيد الله رفت و گفت: منصب برادرم را به واگذار، من در برابر آن ساليانه بيست هزار دينار به تو مى‌دهم. وزير به او پرخاش كرد و گفت: احمق! خليفه آن قدر به روى كسانى كه پدر و برادر تو را امام مى‌دانند، شمشير كشيد تا بلكه بتواند آنان را از اين عقيده برگرداند، ولى نتوانست، و با تمام كوششهايى كه كرد توفيقى به دست نياورد، اينك اگر تو در نظر شيعيان امام باشى نيازى به خليفه و غير خليفه ندارى واگر در نظر آنان چنين مقامى نداشته باشى، كوشش ما، در اين راه كوچكترين فايده‌ اى نخواهد داشت.

۲ - خاندان عباسى و پيروان آنان، طبق روايات و اخبار متواتر، مى‌دانستند مهدى موعود كه تار و مار كننده كليه حكومتهاى خود كامه است، از نسل حضرت عسكرى(ع) خواهد بود، به همين جهت پيوسته مراقب وضع زندگى او بودند تا بلكه بتوانند فرزند او را به چنگ آورده و نابود كنند (همچون تلاش بيهوده فرعونيان براى نابودى موسى!) چنانكه در جريان شهادت امام توضيح خواهيم داد.

به دلائل ياد شده در بالا، فشار و اختناق در مورد پيشواى يازدهم فوق العاده شديد بود و از هر طرف او را تحت كنترل و نظارت داشتند. حكومت عباسى به قدرى از نفوذ و موقعيت مهم اجتماعى امام نگران بود كه امام را ناگزير كرده بود هر هفته روزهاى دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود.

دربار عباسى به قدرى وحشت داشت كه به اين مقدار كفايت نكرد، بلكه «معتز» امام را بازداشت و زندانى كرد و حتى به «سعيد حاجب» دستور داد امام را به سمت كوفه حركت داده و در راه او را به قتل برساند، ولى پس از سه روز، تركان، خودِ او را به هلاكت رساندند. پس از او «مهتدى» نيز امام را بازداشت و زندانى كرد و تصميم به قتل حضرت داشت كه خداوند مهلت نداد و تركان بر ضدّ او شوريدند و وى را به قتل رساندند.

تدابير امنيتى امام عسكرى(ع)

علاوه بر آنچه گفتيم، اسناد و شواهد ديگرى در دست است كه از يك سو عمق شيطنت و وسعت نقشه‌ هاى خائنانه دربار عباسى در مورد امام و يارانش را نشان مى‌دهد، و از سوى ديگر هشيارى و تدابير امنيتى امام را بهخوبى جلوه گر مى‌سازد كه از آن جمله چند مورد ياد شده در زير را مى‌تون نام برد:

۱ - «ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى» مى‌گويد: ما چند نفر در زندان بوديم كه «امام عسكرى» و برادرش «جعفر» را وارد زندان كردند. براى عرض ادب و خدمت، به سوى حضرت شتافتيم و گرد ايشان جمع شديم. در زندان، مردى «جمحى» (خ ل: عجمى) بود و ادعا مى‌كرد كه از علويان است. امام متوجه حضور وى شد و گفت: اگر در جمع شما فردى كه از شما نيست نمى‌بود، مى‌گفتم كى آزاد مى‌شويد. آنگاه به مرد «جمحى» اشاره كرد كه بيرون رود، و او بيرون رفت. سپس فرمود: اين مرد از شما نيست، از او بر حذر باشيد، او گزارشى از آنچه گفته‌ ايد براى خليفه تهيه كرده كه هم اكنون در ميان لباسهاى اوست. يكى از حاضران او را تفتيش كرد و گزارش را كه در لاى لباس پنهان كرده بود، كشف كرد، مطالب مهم و خطرناكى درباره ما نوشته بود. اين حادثه نشان مى‌دهد كه حتى در زندان هم براى كنترل امام و شيعيان، مأمور مخفى گماشته بودند.

۲ - يكى از ياران امام بنام «احمد بن اسحاق» مى‌گويد: به حضور امام رسيدم و از او درخواست كردم كه چيزى بنويسد و من خط او ببينم تا اگر نامه‌ اى از او رسيد، خطش را بشناسم (و دشمن نتواند بنام امام نامه جعل كند) امام فرمود: خط من، گاهى با قلم باريك و گاهى با قلم پهن است، اگر چنين تفاوتى مشاهده كردى نگران نباش.

۳ - يكى از ياران امام مى‌گويد: ما گروهى بوديم كه وارد سامرّأ شديم و مترصد روزى بوديم كه امام از منزل خارج شود تا بتوانيم او را در كوچه و خيابان ببينيم. در اين هنگام نامه‌ اى به اين مضمون از طرف امام به ما رسيد: هيچ كدام بر من سلام نكنيد، هيچ كس از شما به سوى من اشاره نكند، زيرا براى شما خطر جانى دارد!

۴ - «عبدالعزيز بلخى» مىگويد: روزى در خيابان منتهى به بازار گوسفند فروشها نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسكرى را ديدم كه به سوى دروازه شهر حركت مى‌كرد. در دلم گفتم: خوب است فرياد كنم كه: مردم! اين حجت خدا است، او را بشناسيد. ولى با خود گفتم در اين صورت مرا مى‌كشند! امام وقتى به كنار من رسيد و من به او نگريستم، انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره كرد كه سكوت! من به‌سرعت پيش رفتم و بوسه بر پاهاى او زدم. فرمود: مواظب باش، اگر فاش كنى، هلاك مى‌شوى! شب آن روز به حضور امام رسيدم. فرمود: بايد رازدارى كنيد وگرنه كشته مى‌شويد، خود را به خطر نيندازيد.

۵ - در زمان امام عسكرى(ع) شخصى از علويان به عزم كسب و كار از سامرّأ بيرون آمده و به سوى بلاد جبل (قسمتهاى كوهستانى غرب ايران تا همدان و قزوين) رفت. شخصى از دوستداران امام از مردم «حلوان» (پل ذهاب) به او برخورد كرد و پرسيد:

- از كجا آمده‌ اى؟
- از سامرّأ.

- آيا فلان محله و فلان كوچه را مى‌شناسى؟
- آرى.

- از حسن بن على خبرى دارى؟
- نه.

- براى چه به جبل آمده‌ اى؟
- براى كسب و كار.

- من پنجاه دينار دارم، آن را بگير و با هم به سامرّأ برويم و مرا به خانه حسن بن على (عسكرى) برسان. علوى پذيرفت و او را به خانه امام برد.

اين ماجرا به‌خوبى نشان مى‌دهد كه به واسطه كنترل بسيار شديد حكومت، دسترسى به امام تا چه حدّ دشوار بوده است.

از طرف ديگر، مبلغى كه مرد حلوانى - در برابر راهنمايى او به خانه حضرت - به شخص علوى پرداخت، نشانه اهميّت ديدار با امام در آن روزگار است، زيرا پنجاه دينار در آن زمان مبلغ قابل توجهى بوده است، چه، ارزش يك دينار در آن زمان را برخى از دانشمندان، معادل يك شتر دانسته‌ اند، بنابر اين پنجاه دينار از نظر قدرت خريد در آن زمان، مثل اين بوده است كه كسى در زمان ما، قيمت پنجاه شتر را بپردازد!

ابعاد هفتگانه فعاليت امام عسكرى(ع)

امام عسكرى(ع)، با وجود همه اين فشارها و كنترلها و مراقبتهاى بى وقفه حكومت عباسى، يك سلسله فعاليتهاى سياسى و اجتماعى و علمى در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افكار ضد اسلامى انجام مى‌داد كه مى‌توان آنها را بدين گونه خلاصه كرد:

۱ - كوششهاى علمى در دفاع از آيين اسلام و ردّ اشكالها و شبهات مخالفان، و نيز تبيين انديشه صحيح اسلامى

۲ - ايجاد شبكه ارتباطى با شيعيان مناطق مختلف از طريق نمايندگان و اعزام پيكها و ارسال پيامها

۳ - فعاليتهاى سرّى سياسى بر رغم تمامى كنترلها و مراقبتهاى حكومت عباسى

۴ - حمايت و پشتيبانى مالى از شيعيان، بويژه ياران خاص خود

۵ - تقويت و توجيه سياسى رجال و عناصر مهم شيعه در برابر مشكلات

۶ - استفاده گسترده از آگاهى غيبى براى جلب منكران امامت و دلگرمى شيعيان

۷ - آماده سازى شيعيان براى دوران غيبت فرزند خود امام دوازدهم

اينك هر كدام از اين فعاليتها، را جداگانه توضيح مى‌دهيم:

۱ - كوششهاى علمى‌

گرچه امام عسكرى به حكم شرائط نامساعد و محدوديت بسيار شديدى كه حكومت عباسى برقرار كرده بود، موفق به گسترش دانش دامنه دار خود در سطح كل جامعه نشد، اما در عين حال، با همان فشار و خفقان شاگردانى تربيت كرد كه هر كدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان نقش مؤثرى داشتند/

«شيخ طوسى» - ره - تعداد شاگردان حضرت را متجاوز از صد نفر ثبت كرده استكه در ميان آنان چهره‌ هاى روشن، شخيتهاى برجسته و مردان وارسته‌ اى مانند: احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى، عبدالله بن جعفر حميرى، ابو عمرو عثمان بن سعيد عَمرى، على بن جعفر و محمد بن حسن صفّار به چشم مى‌خورند كه شرح خدمات و كوشهاى آنان در اين كتاب نمى‌گنجد و زندگينامه پر افتخار و آموزنده آنان را مى‌توان در كتب رجال خواند.

علاوه بر تربيت اين شاگردان، گاهى چنان مشكلات و تنگناهايى براى مسلمانان پيش مى‌ آمد كه جز حضرت عسكرى كسى از عهده حل آنها بر نمى‌ آمد. امام در اين گونه مواقع، در پرتو علم امامت، با يك تدبير فوق العاده، بن بست را مى‌شكست و مشكل را حل مى‌كرد. براى اين مطلب مى‌توان دو نمونه ذكر كرد:

الف - اشتباه فيلسوف!

«ابن شهر آشوب» مى‌نويسد: «اسحاق كِندى» كه از فلاسفه اسلام و عرب به شمار مى‌ رفت و در عراق اقامت داشت، كتابى تأليف نمود به نام «تناقضهاى قرآن»! او مدتهاى زيادى در منزل نشسته و گوشه نشينى اختيار كرده و خود را به نگارش آن كتاب مشغول ساخته بود. روزى يكى از شاگردان او به محضر امام عسكرى(ع) شرفياب شد. هنگامى كه چشم حضرت به او افتاد، فرمود: آيا در ميان شما مردى رشيد وجود ندارد كه گفته‌ هاى استادتان «كندى» را پاسخ گويد؟ شاگرد عرض كرد: ما همگى از شاگردان او هستيم و نمى‌توانيم به اشتباه استاد اعتراض كنيم. امام فرمود: اگر مطالبى به شما تلقين و تفهيم شود مى‌توانيد آن را براى استاد نقل كنيد؟ شاگرد گفت: آرى، امام فرمود: از اينجا كه برگشتى به حضور استاد برو و با او به گرمى و محبت رفتار نما و سعى كن با او انس و الفت پيدا كنى. هنگامى كه كاملاً انس و آشنايى به عمل آمد، به او بگو: مسئله‌ اى براى من پيش آمده است كه غير از شما كسى شايستگى پاسخ آن را ندارد و آن مسئله اين است كه: آيا ممكن است گوينده قرآن از گفتار خود معانى اى غير از آنچه شما حدس مى‌زنيد اراده كرده باشد؟ او در پاسخ خواهد گفت: بلى، ممكن است چنين منظورى داشته باشد. در اين هنگام بگو شما چه مى‌دانيد، شايد گوينده قرآن معانى ديگرى غير از آنچه شما حدس می‌زنيد، اراده كرده باشد و شما الفاظ او را در غير معناى خود به كار برده‌ايد؟ امام در اينجا اضافه كرد: او آدم باهوشى است، طرح اين نكته كافى است كه او را متوجه اشتباه خود كند. شاگرد به حضور استاد رسيد و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنكه زمينه براى طرح مطلب مساعد گرديد. سپس سؤال امام را به اين نحو مطرح ساخت: آيا ممكن است گوينده‌ اى سخنى بگويد و از آن مطلبى اراده كند كه به ذهن خواننده نيايد؟ و به ديگر سخن: مقصود گوينده چيزى باشد مغاير با آنچه در ذهن مخاطب است؟ فيلسوف عراقى با كمال دقت به سؤال شاگرد گوش داد و گفت: سؤال خود را تكرار كن. شاگرد سؤال را تكرار نمود. استاد تأملى كرد و گفت: آرى، هيچ بعيد نيست. امكان دارد كه چيزى در ذهن گوينده سخن باشد كه به ذهن مخاطب نيايد و شنونده از ظاهر كلام گوينده چيزى بفهمد كه وى خلاف آن را اراده كرده باشد. استاد كه مى‌دانست شاگرد او چنين سؤالى را از پيش خود نمى‌تواند مطرح نمايد و در حدّ انديشه او نيست، رو به شاگرد كرد و گفت: تو را قسم مى‌ دهم كه حقيقت را به من بگويى، چنين سؤالى از كجا به فكر تو خطور كرد؟

شاگرد گفت: حقيقت اين است كه، «ابو محمد» (امام حسن عسكرى(ع)) مرا با اين سؤال آشنا نمود. استاد گفت: اكنون واقع امر را گفتى. سپس افزود: چنين سؤالهايى تنها زيبنده اين خاندان است (آنان هستند كه مى‌توانند حقيقت را آشكار سازند) آنگاه استاد با درك واقعيت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشى روشن كردند و آنچه را كه به عقيده خود درباره «تناقضهاى قرآن» نوشته بود تماماً سوزاند!

ب - مشت راهب باز می‌شود!

يك سال در سامرّأ قحطى سختى پيش آمد. «معتمد»، خليفه وقت، فرمان داد مردم به نماز استسقأ (طلب باران) بروند. مردم سه روز پى در پى براى نماز به مصلاّ رفتند و دست به دعا بر داشتند، ولى باران نيامد. روز چهارم «جاثِليق»، بزرگ اسقفان مسيحى، همراه مسيحيان و راهبان به صحرا رفت. يكى از راهبان هر وقت دست خود را به سوى آسمان بلند مى‌كرد بارانى درشت فرو مى‌باريد. روز بعد نيز جاثليق همان كار را كرد و آنقدر باران آمد كه ديگر مردم تقاضاى باران نداشتند، و همين امر موجب شگفت مردم و نيز شك و ترديد و تمايل به مسيحيت در ميان بسيارى از مسلمانان شد. اين وضع بر خليفه ناگوار آمد و ناگزير امام را كه زندانى بود، به دربار خواست و گفت: امت جدت را درياب كه گمراه شدند! امام فرمود: از جاثليق و راهبان بخواه كه فردا سه شنبه به صحرا بروند. خليفه گفت: مردم ديگر باران نمى‌خواهند، چون به قدر كافى باران آمده است، بنابراين به صحرا رفتن چه فايده‌ اى دارد؟ امام فرمود: براى آنكه ان شأ الله تعالى شك و شبهه را برطرف سازم. خليفه فرمان داد پيشواى مسيحيان همراه راهبان سه شنبه به صحرا رفتند. امام عسكرى(ع) نيز در ميان جمعيت عظيمى از مردم به صحرا آمد. آنگاه مسيحيان و راهبان براى طلب باران دست به سوى آسمان برداشتند. آسمان ابرى شد و باران آمد. امام فرمان داد دست راهب معينى را بگيرند و آنچه در ميان انگشتان اوست بيرون آوردند. در ميان انگشتان او استخوان سياه فامى از استخوانهاى آدمى يافتند. امام استخوان را گرفت، در پارچه‌ اى پيچيد و به راهب فرمود: اينك طلب باران كن! راهب اين بار نيز دست به آسمان برداشت، اما به عكس ابر كنار رفت و خوشيد نمايان شد! مردم شگفت زده شدند. خليفه از امام پرسيد: این استخوان چیست؟ امام فرمود: اين استخوان پيامبرى از پيامبران الهى است كه از قبور برخى پيامبران برداشته‌ اند و استخوان هيچ پيامبرى ظاهر نمى‌گردد جز آنكه باران نازل مى‌شود. خليفه امام را تحسين كرد. استخوان را آزمودند، ديدند همان طور است كه امام مى‌فرمايد.

اين حادثه باعث شد كه امام از زندان آزاد شود و احترام او در افكار عمومى بالا رود. در اين هنگام امام از فرصت استفاده كرده و آزادى ياران خود را كه با آن حضرت در زندان بودند، از خليفه خواست و او نيز خواسته حضرت را به جا آورد.

۲ - ايجاد شبكه ارتباطى با شيعيان‌

در زمان امام عسكرى(ع) تشيع در مناطق مختلف و شهرهاى متعددى گسترش و شيعيان در نقاط فراوانى تمركز يافته بودند. شهرها و مناطقى مانند: كوفه، بغداد، نيشابور، قم، آبه (آوه)، مدائن، خراسان، يمن رى آذربايجان، سامّرأ، جرجان و بصره از پايگاههاى شيعيان به شمار مى‌رفتند. در ميان اين مناطق، به دلائلى، سامرّأ، كوفه بغداد قم و نيشابور از اهميت ويژه اى برخوردار بود.

گستردگى و پراكندگى مراكز تجمع شيعيان، وجود سازمان ارتباطى منظمى را ايجاب مى‌كرد تا پيوند شيعيان را با حوزه امامت از يك سو، و ارتباط آنان را با همديگر از سوى دوم برقرار سازد، و از اين رهگذر، آنان را از نظر دينى و سياسى رهبرى و سازماندهى كنداين نياز، از زمان امام نهم احساس مى‌شد و چنانكه در سيره آن حضرت و امام دهم توضيح داديم، شبكه ارتباطى وكالت و نصب نمايندگان در مناطق گوناگون، به منظور برقرارى چنين سيستمى، از آن زمان به مورد اجرا گذاشته مى‌شد.

اين برنامه در زمان امام عسكرى(ع) نيز تعقيب گرديد. به گواهى اسناد و شواهد تاريخى، امام عسكرى(ع) نمايندگانى از ميان چهره‌ هاى درخشان و شخصيتهاى برجسته شيعيان، برگزيده، در مناطق متعدد منصوب كرده و با آنان در ارتباط بود و از اين طريق پيروان تشيع را در همه مناطق زير نظر داشت. از ميان اين نمايندگان، مى‌توان از «ابراهيم بن عبده»، نماينده امام در «نيشابور»، ياد كرد.

امام طى نامه مفصلى خطاب به «اسحاق بن اسماعيل» و شيعيان نيشابور، پس از توضيح نقش امامت در هدايت امت اسلامى، تشريح ضرورت و اهميت پيروى از امامان و هشدار از سرپيچى از فرمان امام نوشت:

«... اى اسحاق! تو فرستاده من نزد ابراهيم بن عبده هستى تا وى به آنچه من در نامه‌ اى كه توسط محمد موسى نيشابورى فرستاده ‌ام عمل كند. تو و همه كسانى كه در شهر تو هستند موظفيد بر اساس نامه مزبور عمل كنيد/

ابراهيم بن عبده اين نامه مرا براى همه بخواند تا جاى سؤال و ابهامى باقى نماند... درود و رحمت فراوان خدا بر ابراهيم بن عبده و بر تو و همه پيروان ما باد! همه كسانى كه از پيروان من و از مردم شهر تواند و اين نامه را بخوانند و كسانى كه در آن ناحيه از حق منحرف نشده‌ اند، بايد حقوق مالى ما را به ابراهيم بن عبده بپردازند و او نيز بايد آن را به «رازى» يا به كسى كه وى معرفى می‌كند، تحويل بدهد، و اين دستور من است ...»

از اين نامه، علاوه بر موضوع جمع آورى وجوه مالى شيعيان كه اهميت بسزايى در تقويت و تحكيم وضع اقتصادى جبهه تشيع داشت، استفاده مى‌شود كه نمايندگان امام داراى سلسله مراتبى بودند و حوزه فعاليت هر كدام از آنان مشخص بود و وجوه جمع آورى شده مى‌بايست در نهايت به دست وكيل اصلى برسد و او به امام برساند.

امام، گويا براى تقويت و تثبيت موقعيت ابراهيم بن عبده و نيز براى روشن ساختن شعاع حوزه فعاليت او، طى نامه‌اى به «عبدالله بن حَمدِويه بيهقى» چنين نوشت:

«من ابراهيم بن عبده را براى دريافت حقوق مالى آن سامان و ناحيه شما منصوب كردم و او را وكيل امين و مورد اعتماد خويش نزد پيروان خود قرار دادم. تقوا در پيش گيريد و مراقب باشيد و وجوه مالى واجب را بپردازيد كه هيچ كس در ترك يا تأخير پرداخت آن معذور نيست...»

گويا برخى از شيعيان در مورد اصالت خط و نامه امام درباره ابراهيم ايجاد شبهه و ترديد كرده احتمال داده بودند كه مجعول باشد، از اينرو امام طى نامه جداگانه‌ اى نوشت:

«نامه اى كه درباره وكالت ابراهيم از ناحيه من - جهت دريافت حقوق مالى مربوط به من از شيعيان آن منطقه - رسيده، به خط خود من است...»

يكى ديگر از نمايندگان امام «احمد بن اسحاق بن عبدالله قمى اشعرى»، از ياران خاص امام و از شخصيتهاى بزرگ شيعى در قم بود.

بعضى از دانشمندان علم رجال، از او به عنوان رابط بين قميها و امام و از جمله اصحاب خاص آن حضرت ياد كرده ‌اند. اما دانشمندان ديگر، او را وكيل و نماينده امام دانسته‌ اند. از روايتى در «بحار الأنوار» استفاده مى‌شود كه او نماينده امام در موقوفات قم بوده است.

«محمد بن جرير طبرى» مى‌نويسد: احمد بن اسحاق قمى اشعرى، استاد شيخ صدوق، نماينده امام ابو محمد عسكرى بود. وقتى كه آن حضرت درگذشت، وكالت حضرت صاحب الزمان را به عهده گرفت. از طرف حضرت نامه هايى خطاب به او صادر مى‌شد، و او وجوه و حقوق مالى قم و اطراف آن را گرد آورى نموده و به امام مى‌رساند. احمد بن اسحاق صدو شصت كيسه طلا و نقره را كه از شيعيان قم گرفته بود، به امام تسليم كرد و اين، حجم چشمگير و جوه جمع آورى شده را نشان مى‌دهد.

«ابراهيم بن مهزيار» اهوازى، يكى ديگر از وكلاى امام بود. اموالى از بيت المال نزد او جمع آورى شده بود و موفق نشده بود به حضرت عسكرى تحويل دهد. پس از شهادت امام، هنگامى كه ابراهيم بيمار شد، به فرزندش محمد وصيت كرد كه آن اموال را به محضر حضرت صاحب الزمان برساند. او نيز اين مأموريت را انجام داد و به جاى پدرش به نمايندگى امام دوازدهم منصوب گرديد.

در رأس سلسله مراتب وكلاى امام، «محمد بن عثمان عَمرى» قرار داشت كه وكلاى ديگر، به وسيله او با امام در ارتباط بودند. آنان نوعاً اموال و وجوه جمع آورى شده را به وى تحويل مى‌دادند و او به محضر امام مى‌رساند.

پيكها و نامه ها

علاوه بر شبكه ارتباطى وكالت، امام از طريق اعزام پيكها نيز با شيعيان و پيروان خود ارتباط برقرار مى‌ساخت و از اين رهگذر مشكلات آنان را برطرف مى‌كرد. در اين زمينه، به عنوان نمونه، می‌توان از فعاليتهاى «ابوالأديان»، يكى از نزديكترين ياران امام ياد كرد. او نامه‌ ها و پيامهاى امام را به پيروان آن حضرت مى‌رساند، و متقابلاً نامه‌ ها، و سؤالها، مشكلات، خمس و ديگر وجوه ارسالى شيعيان را دريافت نموده و در سامرّأ به محضرامام عسكرى مى‌رساند. آخرين مأموريت او را كه در روزهاى آخر حيات امام عسكرى رخ داد، در بخش جريان شهادت آن حضرت توضيح خواهيم داد.

گذشته از پيكها، امام از طريق مكاتبه نيز باشيعيان ارتباط برقرار مى‌ساخت و از اين رهگذر آنان را زير چتر هدايت خويش قرار مى‌داد. نامه‌اى كه امام به «ابن بابويه» نوشته - و در بخش تقويت و توجيه سياسى عناصر مهم شيعه از آن ياد خواهيم كرد - نمونه‌ اى از اين نامه‌ ها است. از اين گذشته، امام دو نامه به شيعيان قم و آبه (آوه) نوشته است كه متن آنها در كتابهاى ما مضبوط است.

نامه‌ هاى ديكرى نيز به مناسبتهاى ديگر از امام در دست است. بر اساس روايتى، امام عسكرى بامداد روز هشتم ربيع الأول سال ۲۶۰ ه'، اندكى پيش از رحلت، نامه‌ هاى فراوانى به مردم مدينه نوشت.

۳ - فعاليتهاى سرّى سياسى‌

امام عسكرى(ع) بررغم تمامى محدوديتهاى و كنترلهايى كه از طرف دستگاه خلافت به عمل مى‌آمد، يك سلسله فعاليتهاى سرّى سياسى را رهبرى مى‌كرد كه با گزينش شيوه‌ هاى بسيار ظريف پنهان كارى، از چشم بيدار و مراقب جاسوسان دربار، بدور مى‌ماند. در اين زمينه نمونه‌ هاى فراوانى به چشم می‌خورد كه ذيلاً دو مورد آن را از نظر خونندگان محترم می‌گذرانيم:

۱ - «عثمان بن سعيد عَمرى» كه از نزديكترين و صميمى‌ ترين ياران امام بود، زير پوشش روغن فروشى فعاليت مى‌كرد. شيعيان و پيروان حضرت عسكرى(ع) اموال و وجوهى را كه مى‌خواستند به امام تحويل دهند، به او مى‌ رساندند و او آنها را در ظرفها و مشكهاى روغن قرار داده و به حضور امام می‌رساند.

۲ - «داود بن اسود»، خدمتگزار امام كه مأمور هيزم كشى و گرم كردن حمام خانه حضرت عسكرى بود، مى‌گويد: اين چوب را بگير و نزد «عثمان بن سعيد» ببر و به او بده. من چوب را گرفته روانه شدم. در راه به يك نفر سقّا برخوردم. قاطر او راه مرا بست. سقا از من خواست حيوان را كنار بزنم. من چوب را بلند كردم وبه قاطر زدم. چوب شكست و من وقتى محل شكستگى آن را نگاه كردم، چشمم به نامه هايى افتاد كه در داخل چوب بوده است! بسرعت چوب را زير بغل گرفته و برگشتم و سقا مرا به باد فحش و ناسزا گرفت

وقتى به در خانه امام رسيدم، «عيسى» خدمتگزار امام كنار در به استقبالم آمد و گفت: آقا و سرورت مى‌گويد: چرا قاطر را زدى و چوب را شكستى؟ گفتم: نمی‌دانستم داخل چوب چيست؟ امام فرمود: چرا كارى مىكنى كه مجبور به عذر خواهى شوى؟ مبادا بعد از اين چنين كارى كنى، اگر شنيدى كسى به ما ناسزا (هم) مى‌ گويد، راه خود را بگير و برو و با او مشاجره نكن. ما، در شهر بد و ديار بدى به سر می‌بريم، تو فقط كار خود را بكن و بدان گزارش كارهايت به ما می‌رسد.

اين قضيه نشان مىدهد كه امام، اسناد، نامه‌ ها و نوشته هايى را كه سرّى بوده، در ميان چوب، جاسازى كرده و براى «عثمان بن سعيد» كه شخص بسيار مورد اعتماد و رازدارى بوده، فرستاده بوده و اين كار را به عهده مأمور حمام كه كارش هيزم آوردن و چوب شكستن و امثال اينها بوده - و طبعاً سؤ ظن كسى را جلب نمى‌كرده واگذار كرده بوده است، ولى بر اثر بى احتياطى او، نزديك بوده اين راز فاش شود!

۴ - حمايت و پشتيبانى مالى از شيعيان‌

يكى ديگر از موضعگيري هاى امام عسكرى(ع) حمايت و پشتيبانى مالى از شيعيان، بويژه از ياران خاص و نزديك آن حضرت، بود. با يك مطالعه در زندگانى آن حضرت، اين مطلب به خوبى آشكار مى‌شود كه گاهى برخى از ياران امام، از تنگناى مالى، در محضر امام شكوه مىكردند و حضرت، گرفتارى مالى آنان را برطرف مى‌ساخت و گاه حتى پيش از آنكه اظهار كنند، امام مشكل آنان را برطرف مى‌كرد. اين اقدام امام مانع از آن مىشد كه آنان زير فشار مالى، جذب دستگاه حكومت عباسى شوند. در اين زمينه مىتوان براى نمونه چند مورد زير را ياد كرد:

۱ - «ابو هاشم جعفرى» مى‌گويد: از نظر مالى در مضيقه بودم. خواستم وضع خود را طى نامه‌اى به امام عسكرى (ع) بنويسم، ولى خجالت كشيدم و صرفنظر كردم. وقتى كه وارد منزل شدم، امام صد دينار براى من فرستاد و طى نامه‌ اى نوشت: هر وقت احتياج داشتى، خجالت نكش، و پروا مكن، و از ما بخواه كه بخواست خغا به مقصود خود مى‌رسى.

۲ - «على بن زيد علوى» می‌گويد: امام عسكرى (ع) مبلغى پول به من داد و فرمود: با اين پول كنيزى بخر، زيرا كنيز تو مرده است. وقتى كه به منزل برگشتم، ديدم كنيز مرده است!

۳ - «ابو هاشم جعفرى» مىگويد: نياز مالى خود را به اطلاع امام رساندم، امام كيسه‌ اى حاوى پانصد دينار به من داد و فرمود: ابو هاشم! اين را بگير و اگر كم است عذر ما را بپذير!

۴ - «ابو طاهر بن بلال» يك سال به حج مشرف شد و در مراسم حج مشاهده كرد كه «على بن جعفر» مبالغ هنگفتى انفاق كرد. وقتى كه از حج بازگشت، جريان را به امام گزارش كرد. امام در پاسخ نوشت: «قبلاً دستور داده بوديم صد هزار دينار به وى بدهند، سپس مجدداً بالغ بر همين مبلغ براى او حواله كرديم ولى او براى رعايت حال ما نپذيرفت». بعد از اين جريان «على بن جعفر» به حضور امام شرفياب شد، به دستور حضرت سى هزار دينار به وى پرداخت گرديد.

اين روايت نشان مىدهد كه «على بن جعفر» مبالغ درشتى در حجاز توزيع مىكرده است، و اگر چه مورد مصرف آنها در روايت معين نشده ولى حجم بزرگ پولها نشان مى‌دهد كه اين، يك برنامه وسيع و طراحى شده بوده و طبعاً شيعيان نيازمند وشخصيتهاى بزرگ و مبارز شيعه از آن برخوردار مى‌شده‌ اند و اين برنامه با آگاهى و هدايت و حمايت مالى امام اجرا مىشده است.

البته پرداخبت چنين مبلغهايى با توجه به محدوديت امام، نبايد موجب ترديد يا انكار گردد زيرا برغم آنكه فعاليتهاى اجتماعى و سياسى امام بشدّت تحت كنترل حكومت عباسى بود، رقمهاى قابل توجهى از شيعيان مناطق مختلف، توسط نمايندگان امام به آن حضرت مى‌رسيد. مثلاً تاريخ می‌گويد: شخصى از «جرجان» به محضر امام رسيد و اموالى را كه شيعيان آن منطقه فرستاده بودند به پيشكار امام به نام «مبارك» تسليم كرد، يا شخصى كه از جبل (قسمتهاى كوهستانى ايران تا قزوين و همدان) با راهنمايى يك نفر علوى به حضور امام رسيده بود، چهار هزار دينار به امام تقديم كرد، يا چنانكه قبلاً گفتيم، نماينده امام در قم (احمد بن اسحق) صد و شصت كيسه طلا نقره كه از شيعيان آن شهر تحويل گرفته بود، به امام تسليم كرد. غير از اينها اموال و وجوه قابل توجهى نيز توسط نمايندگان امام عسكرى(ع) جمع آورى شده بود كه تحويل آنها تا زمان شهادت حضرت به تأخير افتاد و طبعاً به پيشگاه حضرت ولى عصر تقديم شد كه مى‌توان به عنوان نمونه از اموال فراوانى ياد كرد كه در اختيار «ابراهيم بن مهزيار» بوده و پس از مرگ او پسرش «محمد» به نماينده امام عصر تحويل داد.

همچنين مى‌توان از هفتصد دينارى كه نزد يكى از اهالى جبل بوده، و نيز از پانصد دينارى كه در اختيار يكى ديگر از شيعيان بنام «عمران همدان» بوده نام برد.

۵ - تقويت و توجيه سياسى رجال و عناصر مهمّ شيعه‌

از جالبترين فعاليتهاى سياسى امام عسكرى(ع) تقويت و توجيه سياسى رجال مهم شيعه در برابر فشارها و سختيهاى مبارزات سياسى، در جهت حمايت از آرمانهاى بلند تشيع بود. از آنجا كه شخصيتهاى بزرگ شيعه در فشار بيشترى بودند، امام به تناسب مورد، هر يك از آنان را به نحوى دلگرم و راهنمايى مىكرد و روحيه آنان را بالا مى‌برد تا ميزان تحمل و صبر و آگاهى آنان در برابر فشارها، تنگناها و فقر و تنگدستيها فزونى يابد و بتوانند مسئوليت بزرگ اجتماعى و سياسى و وظايف دينى خود را بخوبى انجام دهند.

«محمد بن حسن بن ميمون» مى‌گويد: نامه‌اى به امام عسكرى(ع) نوشتم و از فقر و تنگدستى شكوه كردم، ولى بعداً پيش خود گفتم: مگر امام صادق(ع) نفرموده كه: فقرا با ما بهتر از توانگرى با ديگران است، و كشته شدن با ما بهتر از زنده ماندن با دشمنان ما است.

امام در پاسخ نوشت:

هرگاه گناهان دوستان ما زياد شود، خداوند آنها را به فقر گرفتار مى‌كند و گاهى از بسيارى از گناهان آنان در می‌گذرد. همچنان كه پيش خود گفته‌اى، فقر با ما بهتر از توانگرى با ديگران است. ما براى كسانى كه به ما پناهنده شوند، پناهگاهيم، و براى كسانى كه از ما هدايت بجويند، نوريم. ما نگهدار كسانى هستيم كه (براى نجات از گمراهى) به ما متوسل مىشوند. هر كس ما را دوست بدارد، در رتبه بلند (تقرّب به خدا) با ماست، و كسى كه پيرو راه ما نباشد، به سوى آتش خواهد رفت.

نمونه ديگر در اين زمينه نامه‌ اى كه امام عسكرى(ع) به «على بن حسين بن بابويه قمى»، يكى از فقهاى بزرگ شيعه، نوشته است. امام در اين نامه پس از ذكر يك سلسله توصيه‌ ها و رهنمودهاى لازم، چنين ياد آورى می‌كند: صبر كن و منتظر فرج باش كه پيامبر فرموده است: برترين اعمال امت من انتظار فرج است.

شيعيان ما پيوسته در غم و اندوه خواهند بود تا فرزندم (امام دوازدهم) ظاهر شود؛ همان كسى كه پيامبر بشارت داده كه زمين را از قسط و عدل پر خواهد ساخت، همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.

اى بزرگمرد و مورد اعتماد و فقيه من! صبر كن و شيعيان مرا به صبر فرمان بده! زمين از آن خداست و هر كسى از بندگانش را كه بخواهد، وارث (حاكم) آن قرار مى‌دهد. فرجام نيكو، تنها از آنِ پرهيزگاران است. سلام و رحمت خدا و بركات او بر تو و بر همه شيعيان باد!

۶ - استفاده گسترده از آگاهى غيبى

مى‌دانيم كه امامان، در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهى غيبى برخوردار بودند و در مواردى كه اساس حقانيت اسلام يا مصالح عالى امت اسلامى(همچون مشروعيت امامت آنان) در معرض خطر قرار مى‌گرفت، از اين آگاهى به صورت «ابزار» هدايت استفاده مى‌كردند. پيشگوييها و گزارشهاى غيبى امامان، بخش مهمى از زندگينامه آنان را تشكيل مى‌دهد، اما با يك مطالعه در زندگى امام عسكرى چنين به نظر مىرسد كه: آن حضرت بيش از امامان ديگر آگاهى غيبى خود را آشكار می‌ساخته است.

بر اساس تحقيق يكى از دانشمندان معاصر، از كرامات و گزارشهاى غيبى و اقدامات خارق العاده امام عسكرى(ع)، «قطب راوندى» در كتاب «خرائج» جمعاً چهل مورد، «سيد بحرانى» در «مدينة المعاجز» صد و سى و چهار مورد، «شيخ حر عاملى» در «اثبات الهداة» صد و سى و شش مورد، و «علامه مجلسى» در «بحار الأنوار» هشتاد و يك مورد را ثبت كرده‌ اند (۶۸) و اين، بخوبى روشنگر فزونى بروز كرامات و گزارشهاى غيبى از ناحيه آن حضرت مى‌باشد.

به نظر مى‌رسد علت اين امر شرائط نامساعد و جوّ پر اختناقى بود كه امام يازدهم و پدرش امام هادى در آن زندگى مى‌كردند؛ زيرا از وقتى كه امام هادى از سر اجبار به سامّرأ منتقل گرديد - به شرحى كه در سيره آن حضرت گفتيم - بشدّت تحت مراقبت و كنترل بود، ازينرو امكان معرفى فرزندش «حسن» به عموم شيعيان به عنوان امام بعدى وجود نداشت و اصولاً اين كار، حيات او را از ناحيه حكومت وقت در معرض خطر جدى قرار مى‌داد. به همين جهت كار معرفى امام عسكرى(ع) به شيعيان و گواه گرفتن آنان در اين باب، در ماههاى پايانى عمر امام هادى(ع) صورت گرفت، (۶۹) به طورى كه هنگام رحلت آن حضرت هنوز بسيارى از شيعيان ازامامت حضرت «حسن عسكرى» آگاهى نداشتند.

گويا عامل ديگرى نيز در اين زمينه بى تأثير نبوده و آن اعتقاد گروهى از شيعيان به امامت «محمد بن على»، برادر حضرت عسكرى، در زمان حيات امام هادى بوده است. اين گروه بر اساس همين پندار او را در محضر امام هادى احترام مى‌كردند، ولى حضرت با اين پندار مبارزه مى‌كرد و آنان را به امامت فرزندش حسن راهنمايى مىنمود.

پس از شهادت حضرت هادى گروهى از خيانتكاران و نادانان، همچون «ابن ماهويه»، اين پندار را دستاويز قرار داده و به اغواى مردم و منحرف ساختن افكار از امامت حضرت عسكرى پرداختند.

اين عوامل دست به دست هم داده و موجب شك و ترديد گروهى از شيعيان در امامت آن حضرت در آغاز كار گرديده بود، چنانكه برخى از آنان در صدد آزمايش امام بر مى‌ آمدند و برخى ديگر در اين زمينه با امام مكاتبه مىكردند. اين تزلزلها و ترديدها به حدّى بود كه امام در پاسخ گروهى از شيعيان در اين زمينه با آزردگى و رنجش فراوانى نوشت:

«هيچ يك از پدرانم، مانند من، گرفتار شك و تزلزل شيعيان در امر امامت نشده‌ اند.

امام عسكرى براى زدودن زنگار اين شكها و ترديدها، و نيز گاه براى حفظ ياران خود از خطر، و يا دلگرمى آنان، و يا هدايت گمراهان، ناگزير می‌شد پرده‌هاى حجاب را كنار زده، از آن سوى جهان ظاهر، خبر دهد، و اين، از مؤثرترين شيوه‌هاى جلب مخالفان و تقويت ايمان شيعيان بود.

«ابوهاشم جعفرى» كه قبلاً گفتيم يكى از نزديكترين ياران امام بود، مى‌گويد: هر وقت به حضور امام عسكرى(ع) مى‌رسيدم، برهان و نشانه تازه‌ اى بر امامت او مشاهده می‌كردم.

اينك كه انگيزه‌ هاى امام در اين زمينه روشن گرديد، چند نمونه از پيشگوييهاى غيبى امام عسكرى(ع) را از نظر خوانندگان گرامى مى‌گذرانيم:

۱ - «محمد بن على سمرى» كه يكى از نزديكترين و صميمى‌ترين ياران امام بود، مى‌گويد: حضرت عسكرى(ع) طى نامه‌ اى به من نوشت: «فتنه‌ اى براى شما پيش خواهد آمد، آماده باشيد».

بعد از سه روز در ميان افراد بنى هاشم اختلافى روى داد. به امام نوشتم: آيا اين همان فتنه است؟ حضرت پاسخ داد: «اين، آن نيست! مواظب باشيد!». چند روز بعد «معتز» كشته شد!

۲ - امام حدود بيست روز پيش از قتل «معتزّ» به «اسحاق بن جعفر زبيرى» نوشت: در خانه خود بمان، حادثه مهمى اتفاق خواهد افتاد! وى مى‌گويد: پس از آنكه «بريحه» كشته شد، به محضر امام نوشتم: حادثه‌ اى كه گفته بوديد، رخ داد، اينك چه كار كنم؟ امام پاسخ داد: حادثه‌ ۰اى كه گفتم، حادثه ديگرى است! طولى نكشيد «معتز» كشته شد!

۳ - «محمد بن حمزه سروى» مى‌گويد: توسط «ابو هاشم جعفرى» كه از نزديكترين ياران حضرت عسكرى (ع) بود، نامه‌اى به آن حضرت نوشتم و در خواست كردم دعائى در حق من بكند تا توانگر شوم. امام به خط خود جواب داد: مژده باد بر تو! خداوند به اين زودى تو را بى نياز گردانيد. پسر عموى تو «يحيى بن حمزه» درگذشت و وارثى ندارد، دارايى او كه صد هزار درهم است بزودى به دست تو خواهد رسيد.

۴ - «ابو هاشم جعفرى» مى‌گويد: زندانى بودم. از فشار زندان و سنگينى غل و زنجير به حضرت شكايت كردم. امام در پاسخ نوشت: امروز نماز ظهر را در منزل خود خواهى خواند. طولى نكشيد از زندان خلاص شدم و نماز را در منزل خواندم!

۵ - «احمد بن محمد» مى‌گويد: موقعى كه «مهتدى»، خليفه عباسى، شروع به كشتار «موالى» كرد، طى نامه‌ اى به حضرت عسكرى (ع) نوشتم: شكر خدا كه خليفه گرفتارى پيدا كرده و فرصت مزاحمت به شما را ندارد، شنيده‌ ام شما را تهديد مى‌كرده و مى‌ گفته: «بايد اينها را از روى زمين بردارم».

امام در پاسخ با خط خود نوشت: عمر او كوتاهتر از آن خواهد بود كه اين تهديدها را عملى كند. از امروز بشمار، در روز ششم با خوارى و خفت كشته خواهد شد. شش روز بعد، همان گونه كه امام پيشگويى كرده بود، مهتدى به قتل رسيد.

۶ - «جعفر بن محمد قلانسى» مى‌گويد: برادرم محمد كه همسرش آبستن بود، نامه‌ اى به حضرت عسكرى(ع) نوشت و خواهش كرد كه حضرت دعا كند زايمان همسرش بى خطر، و نوزاد او پسر باشد. امام در پاسخ نوشت: خداوند فرزند پسر به تو عنايت مى‌كند، و «محمد» و «عبد الرحمن» دو اسم خوبى هستند. آن زن پسر آنهم دو قلو زاييد، يكى را محمد و ديگرى را عبدالرحمن نام نهادند.

۷ - «محمد بن عياش» مى‌گويد: چند نفر بوديم كه در مورد كرامات امام عسكرى(ع) با هم گفتگو مى‌كرديم. فردى ناصبى (دشمن اهل بيت) گفت: من نوشته‌ اى بدون مركّب براى او مى‌نويسم، اگر آن را پاسخ داد، مى‌پذيرم كه او بر حق است.

ما مسائل خود را نوشتيم. ناصبى نيز بدون مركّب روى برگه‌ اى مطلب خود را نوشت و آن را با نامه‌ ها به خدمت امام فرستاديم. حضرت پاسخ سؤالهاى ما را مرقوم فرمود و روى برگه مربوط به ناصبى، اسم او و اسم پدرش را نوشت! ناصبى چون آن را ديد از هوش رفت، و چون به هوش آمد، حقانيت حضرت را تصديق كرد و در زمره شيعيان قرار گرفت.

۸ - «اسماعيل بن محمد» مى‌گويد: بر درِ خانه امام عسكرى(ع) نشستم. وقتى امام بيرون آمد، جلو رفتم و از فقر و نيازمندى خويش شكوه كردم و سوگند خوردم كه حتى يك درهم ندارم!

اما فرمود: سوگند ياد مى‌ كنى، درصورتى كه دويست دينار در خاك پنهان كرده‌ اى!؟ آنگاه افزود: اين را براى آن نگفتم كه به تو عطائى نكنم، و آنگاه رو به غلام خود كرد و فرمود: آنچه همراه دارى به او بده. غلام صد دينار به من داد. خداى متعال را سپاس گفتم و باز گشتم.

حضرت فرمود: مى‌ ترسم آن دويست دينار را، در وقتى كه بسيار نيازمند آن هستى، از دست بدهى. من سراغ دينارها رفتم و آنها را در جاى خود يافتم. جايشان را عوض كردم و طورى پنهان ساختم كه هيچ كس مطلع نشود. از اين قضيه مدتى گذشت. به دينارها نيازمند شدم. سراغ آنها رفتم چيزى نيافتم و اين امر بر من بسيار گران آمد. بعداً فهميدم پسرم جاى آنها را يافته و دينارها را برداشته و برده است! در نتيجه چيزى از آنها به دست من نرسيد و همان طور شد كه امام فرموده بود!

۹ - شخصى بنام «حلبى» می‌گويد: در سامرّأ گرد آمده بوديم و منتظر خروج ابو محمد (امام عسكرى(ع)) از خانه بوديم تا او را از نزديك ببينيم. در اين هنگام نامه‌ اى از حضرت دريافت كرديم كه در آن نوشته بود: «هشدار كه هيچ كس بر من سلام نكند و كسى با دست، به سوى من اشاره نكند، در غير اين صورت جانتان به خطر خواهد افتاد!» در كنار من جوانى ايستاده بود، به او گفتم: از كجايى؟ گفت: از مدينه. گفتم: اينجا چه مىكنى؟ گفت: درباره امامت «ابو محمد» (ع) اختلافى پيش آمده است، آمده‌ ام تا او را ببينم و سخنى از او بشنوم يا نشانه‌ اى ببينم تا دلم آرام گيرد، من از نوادگان «ابوذر غِفارى» هستم. در اين هنگام امام حسن (ع) همراه خادمش بيرون آمد. وقتى كه روبروى ما رسيد، به جوانى كه در كنار من بود، نگريست و فرمود: آيا تو غِفارى هستى؟ جوان پاسخ داد: آرى. امام فرمود: مادرت «حمدويه» چه مىكند؟ چوان پاسخ داد: خوب است. امام پس از اين سخنان كوتاه از كنار ما گذشت. رو به جوان كردم و گفتم: آيا او را قبلاً ديده بودى؟ پاسخ داد: خير. گفتم: آيا همين تو را كافى است؟ گفت: كمتر از اين نيز كافى بود!

۱۰ - جعفر بن محمد مى‌گويد: امام عسكرى(ع) در راه حركت مى‌كرد و ما در ركاب او بوديم. من آرزو داشتم كه داراى فرزندى شوم، در دلم گفتم: اى ابا محمد (عسكرى) آيا من صاحب فرزندى خواهم شد؟ در اين هنگام امام نگاهى به من كرد و با سر اشاره كرد كه: آرى. در دلم گفتم: پسر خواهد شد؟ حضرت با سر اشاره كرد كه: نه! چندى بعد خدا فرزند دخترى به ما داد!

۱۱ - على بن محمد بن زياد می‌گويد: نامه‌ اى از طرف حضرت به من رسيد كه: خطرى تو را تهديد مى‌ كند، از خانه خارج نشو. در آن روزها يك گرفتارى براى من پيش آمد كه از آن وحشت كردم، نامه‌ اى به امام نوشتم و پرسيدم كه: اين همان خطر است؟ امام در پاسخ نوشت: خطرى كه گفتيم از اين بدتر خواهد بود. طولى نكشيد بخاطر «جعفر بن محمود» تحت تعقيب قرار گرفتم، و از طرف حكومت براى دستگير كننده من صد هزار درهم جايزه اعلام گرديد!

۷ - آماده سازى شيعيان براى دوران غيبت

از آنجا كه غائب شدن امام و رهبر هر جمعيتى، يك حادثه غير طبيعى و نامأنوس است و باور كردن آن و نيز تحمل مشكلات ناشى از آن براى نوع مردم دشوار مى‌باشد، پيامبر اسلام و امامان پيشين بتدريج مردم را با اين موضوع آشنا ساخته و افكار را براى پذيرش آن آماده مى‌كردند.

اين تلاش در عصر امام هادى(ع) و امام عسكرى(ع) كه زمان غيبت نزديك مى‌شد، به صورت محسوسترى به چشم مى‌خورد. چنانكه در زندگانى امام هادى ديديم، آن حضرت اقدامات خود را نوعاً توسط نمايندگان انجام مى‌داد و كمتر شخصاً با افراد تماس مى‌ گرفت.

اين معنا در زمان امام عسكرى(ع) جلوه بيشترى يافت؛ زيرا امام از يك طرف، با وجود تأكيد بر تولد حضرت مهدى(ع) او را تنها به شيعيان خاصّ و بسيار نزديك نشان مى‌داد و از طرف ديگر تماس مستقيم شيعيان با خود آن حضرت روز بروز محدودتر و كمتر مى‌شد، به طورى كه حتى در خود شهر سامرّأ به مراجعات و مسائل شيعيان از طريق نامه يا توسط نمايندگان خويش پاسخ مى‌داد و بدين ترتيب آنان را براى تحمل اوضاع و شرائط و تكاليف عصر غيبت و ارتباط غير مستقيم با امام آمده مى‌ ساخت، و چنانكه خواهيم ديد اين همان روشى است كه بعداً امام دوازدهم در زمان غيبت صغرى در پيش گرفت و شيعيان را بتدريج براى دوران غيبت كبرى آماده ساخت.
کد مطلب: 404531

۱۰ پیام راهبردی حمله حزب‌الله علیه اسرائیل

حزب‌الله می‌خواست با این عملیات به اسرائیل یادآوری کند که زمان تعرض ...

روایت دانشجوی ایرانی در بلژیک از تاثیرات عینی نامه رهبر انقلاب در اروپا

نيمه هاي شب براي خوردن داروهايم بيدار شدم و بعد سعي نمودم تا متن ...



منبع: مهر