به گزارش مشرق، یک روزنامه لبنانی به تشریح ۱۲ اقدام بیسابقه شاه سابق عربستان سعودی که همگی در راستای منافع آمریکا و غرب و رژیم صهیونیستی قرار داشت، اشاره کرده است.
بهگزارش روزنامه لبنانی الاخبار، آل سعود تنها یک خاندان حاکم در عربستان سعودی نیست، بلکه یک فرهنگ سیاسی حاکم بر جهان عربی است. این فرهنگ به معنای ایجاد پایههای مجموعه ارزشها و رویکردها و عادتهای موجود در تمام جهان عرب است و همین موضوع در مبانی و ارزشهای فرهنگ مقاومت بین جوانان تأثیرگذار بوده است. تقدیس مال و بشکههای نفتی بخشی از این فرهنگ است. عزاداری برای امرا و پادشاهان آل سعود به صورت عادی در حیات عربی جایگاهی ندارد، بلکه تنها مناسبتی برای رقابت بین نویسندگان و صاحب نظران و سیاستمداران برای تملق و دریافت پول از این راه است. هیچ پادشاه یا امیری از خاندان آل سعود نمیمیرد مگر اینکه مشخص شود نابغه عصر و دوران خود بوده و در آستانه آزاد سازی سرزمین های فلسطین قرار داشته است. القاب و مدالها و صفاتی که از سوی چاپلوسان و گدایان اموال سودی در تمام جهان عرب به پادشاهان داده میشود، این رویکرد را ایجاب میکند.
این فرهنگ آل سعود است که در جامعه عربی ما بعد از مرگ جمال عبدالناصر شکل گرفته است. فرهنگ آل سعود جوانان را به ثروت پرستی عادت میدهد و تأسیس رسانههای خبری در راستای مشغول کردن جوانان عرب به ورزش البته از پای تلویزیونها و غفلت و بازی و مراسم های موسمی رهبران دولتهای نفت و گاز در منطقه است. در زمان انزوا و مذمت آل نفت و گاز در دهه 50 تا 60 میلادی رهبران سعودی در افکار عمومی نماینده عقبماندگی و ارتجاع و ارتباط با استعمار بودند و حاکمیتی وابسته را ایجاد کرده بودند. اگر شکست سال 1967 و جنگ فرسایشی یمن نبود، این پادشاهان و شاهزادگان نمیتوانستند به حاکمیت خود ادامه دهد، در آن زمان خاندان حاکم عربستان سعودی در مورد پیوستن به محور جمال عبدالناصر و آغاز درگیری با پروژه استعمار یا پیوستن به این پروژه دچار اختلاف بودند. اما بعد از 1967 حاکمیت استعمار در کشورهای ما تقویت شد و آل سعود بعد از اشغال کویت در سال 1990 بر تمامی نقاط عطف جهان عرب مسلط شدند. حاکمیت سیاسی آنها نتیجه تسلط اقتصادی و برگرفته از بدترین مبانی مبتنی بر تسلیم و تملق و دروغگویی و ریا بود، اگر نفت و گاز خاندان آل سعود از بین میرفت، آنها چه چیز در اختیار داشتند؟ دیگر چه کسی در کنار آنها باقی میماند؟ این موضوع هنوز هم به نگرانی آل سعود منجر نشده، چرا که با وجودی که قیمت نفت پایین آمده اما آنها ذخایر نفت فراوانی در اختیار دارند.
تملق برای آل سعود یک حرفه در لبنان است که کسی در این زمینه حرفه ای تر از سیاستمداران لبنان نیست. به شماره ویژه تاریخ عرب در جهان که چند سال پیش منتشر شد و مختص مدیحه سرایی از عبدالله بن عبدالعزیز بود، دقت کنید. فواد سنیوره و غسان توینی و ابراهیم شمس الدین و غازی العریضی و بسیاری دیگر از سیاستمداران لبنانی به مدیحه سرایی از شاه عربستان پرداختند، کسانی که تنها به فیض سلام دادن به وی نائل میشدند به کارشناسان بررسی شخصیت و ویژگیهای شخصی وی تبدیل شوند. آنهایی که تنها برای چند دقیقه وی را میدیدند روی این نکته توافق داشتند که وی محبوب ملتش است. هیئتهای رسمی و غیررسمی که بعد از مرگ عبدالله به ریاض سفر کردند، از بزرگترین هیئتهایی بودند که به عربستان رفتند، چرا که پول سعودیها زرق و برق خاص خود را دارد.
رهبران لبنان تکبری که این خاندان در تعامل با مردم از خود نشان میدهند را فراموش کردند. رسانههای لبنان اخباری را از ملک سلمان منتشر کردند که تصریح کرده بود لبنان در قلبش قرار دارد، این در حالی است که در جزئیات این خبر آمده بود که نبیه بری از سلمان سوال کرده بود: لبنان در قلب پادشاه فقید قرار داشت، آیا در قلب تو هم حضور دارد؟ در پاسخ به این سوال چه توقعی از ملک سلمان میرود؟ (فردی که به تصریح روزنامه های غربی به صورت متناوب به حالت بیداری یا توهم می رود) وی چه چیز باید میگفت؟ سفارت عربستان سعودی شاهد ازدحام گسترده از 2 طرف درگیریها در لبنان بود.
میتوان گفت که درگیریها بین لابی صهیونیستی و حامیان رژیمهای خلیجفارس که در سال 1990 به پایان رسید، تنها اتفاق هایی بود که به نفع شرکتهای نفتی و شرکتهای صنایع تسلیحاتی مدرن رقم خورد که پیشتر منافع مادی خود را مرتبط با رژیمهای حاشیه خلیج فارس کرده بودند.
ناله و فریاد و مرثیه پردازیهای موجود برای حاکم طاغوتی عربستان در حالی صورت گرفته که هزینههای آن در برخی موارد پرداخت شده و در طرف دیگر (کشورهای غربی) به دستور اسرائیل دنبال میشود. در این راستا لازم است دستاوردهای واقعی ملک عبدالله شاهد سابق عربستان سعودی که به عنوان سابقه در پرونده وی درج شده را بررسی کنیم:
اول: ملک عبدالله اولین پادشاه سعودی بود که به صورت مستقیم با یک مسئول اسرائیلی دیدار کرد، طرح گفتوگو بین ادیان نیز تنها پوششی برای مشروع کردن عادیسازی روابط بین نظام سعودی با دشمن اسرائیلی بود. این در حالی است که مرکزی که حاکمیت سعودی به این منظور در وین افتتاح کرد، مدتی بعد به علت ادامه سرکوبگری ها در عربستان سعودی از سوی دولت اتریش تهدید به بسته شدن کرد. این مرکز در شورای اداری خود یک اسرائیلی متعصب و یک مفتی از شمال لبنان را در خود جای داده که به نظر نمیرسد مانعی در عادیسازی روابط با دشمن اسرائیلی ببیند، چرا که اسلام خاندان حریری با دولت صهیونیست ها همراه است.
همچنین مراسم ویژه این مرکز در نیویورک برای اولین بار دیداری بین شاه عربستان و شیمون پرز رئیس سابق رژیم صهیونیستی البته پشت درهای بسته برگزار کرد و خبرنگاران از تصویر گرفتن از این نشست منع شدند. ممنوعیتهای سابق در دیدار بین حاکمان عربستان و مقامات کابینه رژیم صهیونیستی مانع از برپایی نشستهای مکرر بین مسئولین سازمانهای اطلاعاتی و امنیت ملی و دیپلماتیک عربستان با مقامات ارشد کابینه رژیم صهیونیستی و نماینده سرویسهای جاسوسی آن نشد. هماهنگیها بین عربستان و کابینه اسرائیل در کمترین ارزیابیها به دهه 60 قرن گذشته میلادی میرسد و 2 طرف در جنگ یمن هماهنگی عمیقی بر ضد دشمن مشترک داشتند، چرا که هر 2 به دنبال فرسوده کردن دشمنی بودند که میخواست ضربه سختی به آنها وارد کند این یکی از دستاوردهای شاه فقید عربستان بود.
دوم اینکه شاه عربستان برای اولین بار مناسبات بین رژیم خود و دشمن صهیونیستی را تا حد ائتلاف علنی افزایش داد، به این ترتیب مناسبات بین 2 طرف نقطه اتصال سیاست خارجی آنها با آمریکا بود. بعد از برکناری حسنی مبارک رئیس جمهور مصر 2 طرف دریافتند که منافع و سیاستهای آنها به یکدیگر حتی از همپیمان آمریکایی نیز نزدیکتر است. به این ترتیب شاه عربستان و بنیامین نتانیاهو به صورت روزانه در لحظات سخت از اوباما میخواستند تا با زور سرنیزه رژیم مبارک در مصر را حفظ کند. اما سقوط مبارک 2 طرف را به مسیر همگرایی با یکدیگر در تمامی عرصههای عربی کشاند. بعد از این مرحله آنها با شعار مبارزه با تروریسم این همگرایی را تقویت کردند، طرح این شعار اساساً برای سرپوش گذاشتن بر هدف اصلی یعنی از بین بردن جبهه مقاومت ملی مسلحانه رقم خورد. در زمان هیچ یک از پادشاهان عربستان به اندازه ملک عبدالله که مفتخر به لقب قومیت گرا شده است، مناسبات دو جانبه استراتژیک با اسرائیل به این سطح نرسیده بود. این نیز یکی دیگر از دستاوردهای شاه عربستان بود.
دستاورد سوم این بود که ملک عبدالله دوره فتنه مذهبی را در تمام جهان عرب و اسلام ایجاد کرد، فتنهای که در تاریخ اسلام نظیر آن وجود نداشته است، پیشتر سابقه نداشت که عربستان سعودی سیاستهای تحریک آمیز را عنوان برنامههای سیاست خارجی و داخلی خود قرارداده و ضمن همراهی با آمریکا و دشمن اسرائیلی به نفع اهداف آنها و از بین بردن حمایتهای عربی و اسلامی از جنبش مقاومت در لبنان وارد عمل شود. طبعاً سیاستهای فرقه گرایانه و تبعیضآمیز مذهبی از سوی عربستان در راستای دیدگاههای افراط گرایانه و متعصب وهابیت سعودی است، دولت عربستان نیز از طریق مراکز مطالعاتی و نویسندگان متعدد آتش تحریک مذهبی و فرقهای در تمام دنیا را برافروخت.
چهارم اینکه پادشاهی که شعار پوشالی قومیت گرایی را با خود یدک می کشد، ارکان نظام عربی منطقه ای را به صورت مستقیم به منافع آمریکا و اسرائیل گره زد. به این ترتیب فرمانده کنونی جهان عرب تحت شعار مبارزه با تروریسم به ستاد مرکزی نیروهای مسلح آمریکایی تبدیل شد که عناصر و پایگاههای آن در تمامی جهان عرب منتشر شده است. جهان عرب هرگز به اندازه دوره حاکمیت وی وابستگی سیاسی و نظامی نداشته است. پایگاههای نظامی آمریکا مستقر در دولتهای عربی حاشیه خلیج فارس به آمریکا و همپیمان اسرائیلی اش اجازه میدهد دشمنانش را (هر کس که می خواهد باشد) سرکوب کرده یا به قتل برساند. دولتهای عربستان سعودی هیچگاه تا به این اندازه با پروژههای آمریکایی و اسرائیلی در منطقه و جهان مرتبط نشدند. این یکی دیگر از دستاوردهای شاه عربستان بود.
پنجمین نکته این که فارغ از شعارهای وحدت امت اسلام که در مدیحه سرایی از عبدالله به وی نسبت داده میشود، جهان عرب و اسلام در زمان وی به درجهای گسترده از شکاف رسید. حاکمیت سودی به تجزیه جهان اسلام به فرقههای واگرا بسنده نکرد، بلکه به ساختار کشورهای عربی نیز از طریق مداخلههای سیاسی و مالی گسترده ضربه زد. این یکی دیگر از دستاوردهای شاه عربستان بود.
ششم اینکه عربستان سعودی در دوره ملک عبدالله سعی کرد تمامی تلاشهای دموکراتیک در جهان عرب را از طریق مداخلههای گسترده مالی در انتخابات دمکراتیک در این کشورها به شکست بکشاند. تامین مالی سعودی به صورت گسترده به نفع ایاد علاوی در عراق و جریان 14 مارس در لبنان و رژیمهای سابق کشورهای تونس و مصر به جریان درآمد. لیست آمریکایی در انتخابات لیبی نیز از حمایت مالی دولت عربستان برخوردار بود. رژیم آل سعود نمیخواست پیامدهای انتخابات آزادانه ملتهای عربی را بپذیرد. این یکی دیگر از دستاوردهای شاه عربستان بود.
دستاورد هفتم شاه فقید عربستان این بود که وی انقلابهای معکوس را در جهان عرب بر ضد خیزشهای مردمی به راه انداخت، شورای همکاریهای خلیجفارس در ساماندهی و سرکوبگری ها در منطقه از طریق دخالت نظامی در بحرین پیشقدم شد. این موضوع باعث شد رژیم آل سعود و آل خلیفه در قطر بعد از مدت ها شکاف و دوری به هم نزدیک شوند. آنها همچنین از طریق مداخله نظامی و سیاسی و مالی در کشورهای عربی به دنبال حفظ رژیمهای سرکوبگر و و منزوی در چارچوب ساختار قدرت منطقهای عربها به استثنای لیبی و سوریه بودند، چرا که با حاکمیت این کشورها اختلاف داشتند.
هشتم این که رژیم آل سعود تا حد زیادی مسئول ایجاد اختلافات و جنگهای متعدد در بخشهای مختلف سوریه است، عربستان سعودی و قطر و ترکیه حمله زشتی را در سوریه فرماندهی کردند که البته در نهایت به تقویت نظام این کشور منجر شد. حاکمیت سعودی و هم پیمانان آن حمایت از گروههای تروریستی را در دستور کار قرار دادند تا دولت این کشور را براندازی کنند. این یکی دیگر از دستاوردهای شاه عربستان بود.
موضوع نهم اینکه دولت عربستان در زمان ملک عبدالله مسئول ایجاد سازمانهای تروریستی جدید بود، این موضوع با با 2 هدف دنبال میشد اول افزایش درگیریهای مذهبی و جذب بیشتر گروههای جهادی افراط گرا و متعصب و دوم بازشدن جبهه گستردهای در سوریه برای جذب عناصر مبارز افراطی از تمام نقاط دنیا به این کشور. حاکمیت سعودی مطمئن بود که دولت سوریه در آستانه سقوط قرار دارد و ورود نیروهای تروریستی بیشتر میتواند آن را تا لبه پرتگاه پیش ببرد. ایجاد جنگ داخلی در سوریه مسئولیت عربستان سعودی بود و زیر نظر پادشاه این کشور دنبال میشد.
دهمین دستاورد شاه فقید عربستان ایجاد فضای سرکوب در داخل و خارج این کشور است، فضایی که اصلاً جایی برای آزادی بیان در آن وجود نداشت، تسلط گسترده سرویسهای جاسوسی عربستان بر پایگاههای اجتماعی اینترنتی از جمله نمودهای این سرکوبگری بود. همچنین دستگاههای تبلیغاتی عربستان سعودی نیز تلاشهای خود را برای رویکردهای سیاسی و فقه گرایانه بر اساس فرهنگ سیاسی عربی افزایش دادند. تسلط سرویسهای امنیتی عربستان در فضای مجازی تا حدی بود که بیان نظرات در شبکهها اینترنتی جرمی به شمار میرفت که عاملان آن تحت تعقیب قانونی قرار میگرفتند. نظرات غیر موافق با سیاست حاکمیت حتی به 15 سال زندان منتهی میشد و اتهام زنی در مورد حمایت از تروریسم بر ضد هر فردی کاملاً آماده بود.
دستاورد یازدهم شاه فقید عربستان این است که وی برای انتقام از یکی از همسران مطلقه خود 4 نفر از دختران وی را به زندان انداخت، رسانههای عربی نیز جسارت انعکاس این موضوع و انتقال دیدگاههای این دختران زندانی را نداشتند و حتی رسانههای آمریکایی نیز این موضوع را نادیده گرفتند.
دوازدهمین دستاورد شاه سابق عربستان از بین بردن ساختار سازمان اوپک است، عربستان سعودی به اجماع موجود در این سازمان در مورد تعیین سقف تولید نفت تن نداده و سیاستی را در پیش گرفته که تنها در راستای منافع دولتهای غربی است. این نیز یکی از دستاوردهای شاه عربستان بود.
بهگزارش روزنامه لبنانی الاخبار، آل سعود تنها یک خاندان حاکم در عربستان سعودی نیست، بلکه یک فرهنگ سیاسی حاکم بر جهان عربی است. این فرهنگ به معنای ایجاد پایههای مجموعه ارزشها و رویکردها و عادتهای موجود در تمام جهان عرب است و همین موضوع در مبانی و ارزشهای فرهنگ مقاومت بین جوانان تأثیرگذار بوده است. تقدیس مال و بشکههای نفتی بخشی از این فرهنگ است. عزاداری برای امرا و پادشاهان آل سعود به صورت عادی در حیات عربی جایگاهی ندارد، بلکه تنها مناسبتی برای رقابت بین نویسندگان و صاحب نظران و سیاستمداران برای تملق و دریافت پول از این راه است. هیچ پادشاه یا امیری از خاندان آل سعود نمیمیرد مگر اینکه مشخص شود نابغه عصر و دوران خود بوده و در آستانه آزاد سازی سرزمین های فلسطین قرار داشته است. القاب و مدالها و صفاتی که از سوی چاپلوسان و گدایان اموال سودی در تمام جهان عرب به پادشاهان داده میشود، این رویکرد را ایجاب میکند.
این فرهنگ آل سعود است که در جامعه عربی ما بعد از مرگ جمال عبدالناصر شکل گرفته است. فرهنگ آل سعود جوانان را به ثروت پرستی عادت میدهد و تأسیس رسانههای خبری در راستای مشغول کردن جوانان عرب به ورزش البته از پای تلویزیونها و غفلت و بازی و مراسم های موسمی رهبران دولتهای نفت و گاز در منطقه است. در زمان انزوا و مذمت آل نفت و گاز در دهه 50 تا 60 میلادی رهبران سعودی در افکار عمومی نماینده عقبماندگی و ارتجاع و ارتباط با استعمار بودند و حاکمیتی وابسته را ایجاد کرده بودند. اگر شکست سال 1967 و جنگ فرسایشی یمن نبود، این پادشاهان و شاهزادگان نمیتوانستند به حاکمیت خود ادامه دهد، در آن زمان خاندان حاکم عربستان سعودی در مورد پیوستن به محور جمال عبدالناصر و آغاز درگیری با پروژه استعمار یا پیوستن به این پروژه دچار اختلاف بودند. اما بعد از 1967 حاکمیت استعمار در کشورهای ما تقویت شد و آل سعود بعد از اشغال کویت در سال 1990 بر تمامی نقاط عطف جهان عرب مسلط شدند. حاکمیت سیاسی آنها نتیجه تسلط اقتصادی و برگرفته از بدترین مبانی مبتنی بر تسلیم و تملق و دروغگویی و ریا بود، اگر نفت و گاز خاندان آل سعود از بین میرفت، آنها چه چیز در اختیار داشتند؟ دیگر چه کسی در کنار آنها باقی میماند؟ این موضوع هنوز هم به نگرانی آل سعود منجر نشده، چرا که با وجودی که قیمت نفت پایین آمده اما آنها ذخایر نفت فراوانی در اختیار دارند.
تملق برای آل سعود یک حرفه در لبنان است که کسی در این زمینه حرفه ای تر از سیاستمداران لبنان نیست. به شماره ویژه تاریخ عرب در جهان که چند سال پیش منتشر شد و مختص مدیحه سرایی از عبدالله بن عبدالعزیز بود، دقت کنید. فواد سنیوره و غسان توینی و ابراهیم شمس الدین و غازی العریضی و بسیاری دیگر از سیاستمداران لبنانی به مدیحه سرایی از شاه عربستان پرداختند، کسانی که تنها به فیض سلام دادن به وی نائل میشدند به کارشناسان بررسی شخصیت و ویژگیهای شخصی وی تبدیل شوند. آنهایی که تنها برای چند دقیقه وی را میدیدند روی این نکته توافق داشتند که وی محبوب ملتش است. هیئتهای رسمی و غیررسمی که بعد از مرگ عبدالله به ریاض سفر کردند، از بزرگترین هیئتهایی بودند که به عربستان رفتند، چرا که پول سعودیها زرق و برق خاص خود را دارد.
رهبران لبنان تکبری که این خاندان در تعامل با مردم از خود نشان میدهند را فراموش کردند. رسانههای لبنان اخباری را از ملک سلمان منتشر کردند که تصریح کرده بود لبنان در قلبش قرار دارد، این در حالی است که در جزئیات این خبر آمده بود که نبیه بری از سلمان سوال کرده بود: لبنان در قلب پادشاه فقید قرار داشت، آیا در قلب تو هم حضور دارد؟ در پاسخ به این سوال چه توقعی از ملک سلمان میرود؟ (فردی که به تصریح روزنامه های غربی به صورت متناوب به حالت بیداری یا توهم می رود) وی چه چیز باید میگفت؟ سفارت عربستان سعودی شاهد ازدحام گسترده از 2 طرف درگیریها در لبنان بود.
میتوان گفت که درگیریها بین لابی صهیونیستی و حامیان رژیمهای خلیجفارس که در سال 1990 به پایان رسید، تنها اتفاق هایی بود که به نفع شرکتهای نفتی و شرکتهای صنایع تسلیحاتی مدرن رقم خورد که پیشتر منافع مادی خود را مرتبط با رژیمهای حاشیه خلیج فارس کرده بودند.
ناله و فریاد و مرثیه پردازیهای موجود برای حاکم طاغوتی عربستان در حالی صورت گرفته که هزینههای آن در برخی موارد پرداخت شده و در طرف دیگر (کشورهای غربی) به دستور اسرائیل دنبال میشود. در این راستا لازم است دستاوردهای واقعی ملک عبدالله شاهد سابق عربستان سعودی که به عنوان سابقه در پرونده وی درج شده را بررسی کنیم:
اول: ملک عبدالله اولین پادشاه سعودی بود که به صورت مستقیم با یک مسئول اسرائیلی دیدار کرد، طرح گفتوگو بین ادیان نیز تنها پوششی برای مشروع کردن عادیسازی روابط بین نظام سعودی با دشمن اسرائیلی بود. این در حالی است که مرکزی که حاکمیت سعودی به این منظور در وین افتتاح کرد، مدتی بعد به علت ادامه سرکوبگری ها در عربستان سعودی از سوی دولت اتریش تهدید به بسته شدن کرد. این مرکز در شورای اداری خود یک اسرائیلی متعصب و یک مفتی از شمال لبنان را در خود جای داده که به نظر نمیرسد مانعی در عادیسازی روابط با دشمن اسرائیلی ببیند، چرا که اسلام خاندان حریری با دولت صهیونیست ها همراه است.
همچنین مراسم ویژه این مرکز در نیویورک برای اولین بار دیداری بین شاه عربستان و شیمون پرز رئیس سابق رژیم صهیونیستی البته پشت درهای بسته برگزار کرد و خبرنگاران از تصویر گرفتن از این نشست منع شدند. ممنوعیتهای سابق در دیدار بین حاکمان عربستان و مقامات کابینه رژیم صهیونیستی مانع از برپایی نشستهای مکرر بین مسئولین سازمانهای اطلاعاتی و امنیت ملی و دیپلماتیک عربستان با مقامات ارشد کابینه رژیم صهیونیستی و نماینده سرویسهای جاسوسی آن نشد. هماهنگیها بین عربستان و کابینه اسرائیل در کمترین ارزیابیها به دهه 60 قرن گذشته میلادی میرسد و 2 طرف در جنگ یمن هماهنگی عمیقی بر ضد دشمن مشترک داشتند، چرا که هر 2 به دنبال فرسوده کردن دشمنی بودند که میخواست ضربه سختی به آنها وارد کند این یکی از دستاوردهای شاه فقید عربستان بود.
دوم اینکه شاه عربستان برای اولین بار مناسبات بین رژیم خود و دشمن صهیونیستی را تا حد ائتلاف علنی افزایش داد، به این ترتیب مناسبات بین 2 طرف نقطه اتصال سیاست خارجی آنها با آمریکا بود. بعد از برکناری حسنی مبارک رئیس جمهور مصر 2 طرف دریافتند که منافع و سیاستهای آنها به یکدیگر حتی از همپیمان آمریکایی نیز نزدیکتر است. به این ترتیب شاه عربستان و بنیامین نتانیاهو به صورت روزانه در لحظات سخت از اوباما میخواستند تا با زور سرنیزه رژیم مبارک در مصر را حفظ کند. اما سقوط مبارک 2 طرف را به مسیر همگرایی با یکدیگر در تمامی عرصههای عربی کشاند. بعد از این مرحله آنها با شعار مبارزه با تروریسم این همگرایی را تقویت کردند، طرح این شعار اساساً برای سرپوش گذاشتن بر هدف اصلی یعنی از بین بردن جبهه مقاومت ملی مسلحانه رقم خورد. در زمان هیچ یک از پادشاهان عربستان به اندازه ملک عبدالله که مفتخر به لقب قومیت گرا شده است، مناسبات دو جانبه استراتژیک با اسرائیل به این سطح نرسیده بود. این نیز یکی دیگر از دستاوردهای شاه عربستان بود.
دستاورد سوم این بود که ملک عبدالله دوره فتنه مذهبی را در تمام جهان عرب و اسلام ایجاد کرد، فتنهای که در تاریخ اسلام نظیر آن وجود نداشته است، پیشتر سابقه نداشت که عربستان سعودی سیاستهای تحریک آمیز را عنوان برنامههای سیاست خارجی و داخلی خود قرارداده و ضمن همراهی با آمریکا و دشمن اسرائیلی به نفع اهداف آنها و از بین بردن حمایتهای عربی و اسلامی از جنبش مقاومت در لبنان وارد عمل شود. طبعاً سیاستهای فرقه گرایانه و تبعیضآمیز مذهبی از سوی عربستان در راستای دیدگاههای افراط گرایانه و متعصب وهابیت سعودی است، دولت عربستان نیز از طریق مراکز مطالعاتی و نویسندگان متعدد آتش تحریک مذهبی و فرقهای در تمام دنیا را برافروخت.
چهارم اینکه پادشاهی که شعار پوشالی قومیت گرایی را با خود یدک می کشد، ارکان نظام عربی منطقه ای را به صورت مستقیم به منافع آمریکا و اسرائیل گره زد. به این ترتیب فرمانده کنونی جهان عرب تحت شعار مبارزه با تروریسم به ستاد مرکزی نیروهای مسلح آمریکایی تبدیل شد که عناصر و پایگاههای آن در تمامی جهان عرب منتشر شده است. جهان عرب هرگز به اندازه دوره حاکمیت وی وابستگی سیاسی و نظامی نداشته است. پایگاههای نظامی آمریکا مستقر در دولتهای عربی حاشیه خلیج فارس به آمریکا و همپیمان اسرائیلی اش اجازه میدهد دشمنانش را (هر کس که می خواهد باشد) سرکوب کرده یا به قتل برساند. دولتهای عربستان سعودی هیچگاه تا به این اندازه با پروژههای آمریکایی و اسرائیلی در منطقه و جهان مرتبط نشدند. این یکی دیگر از دستاوردهای شاه عربستان بود.
پنجمین نکته این که فارغ از شعارهای وحدت امت اسلام که در مدیحه سرایی از عبدالله به وی نسبت داده میشود، جهان عرب و اسلام در زمان وی به درجهای گسترده از شکاف رسید. حاکمیت سودی به تجزیه جهان اسلام به فرقههای واگرا بسنده نکرد، بلکه به ساختار کشورهای عربی نیز از طریق مداخلههای سیاسی و مالی گسترده ضربه زد. این یکی دیگر از دستاوردهای شاه عربستان بود.
ششم اینکه عربستان سعودی در دوره ملک عبدالله سعی کرد تمامی تلاشهای دموکراتیک در جهان عرب را از طریق مداخلههای گسترده مالی در انتخابات دمکراتیک در این کشورها به شکست بکشاند. تامین مالی سعودی به صورت گسترده به نفع ایاد علاوی در عراق و جریان 14 مارس در لبنان و رژیمهای سابق کشورهای تونس و مصر به جریان درآمد. لیست آمریکایی در انتخابات لیبی نیز از حمایت مالی دولت عربستان برخوردار بود. رژیم آل سعود نمیخواست پیامدهای انتخابات آزادانه ملتهای عربی را بپذیرد. این یکی دیگر از دستاوردهای شاه عربستان بود.
دستاورد هفتم شاه فقید عربستان این بود که وی انقلابهای معکوس را در جهان عرب بر ضد خیزشهای مردمی به راه انداخت، شورای همکاریهای خلیجفارس در ساماندهی و سرکوبگری ها در منطقه از طریق دخالت نظامی در بحرین پیشقدم شد. این موضوع باعث شد رژیم آل سعود و آل خلیفه در قطر بعد از مدت ها شکاف و دوری به هم نزدیک شوند. آنها همچنین از طریق مداخله نظامی و سیاسی و مالی در کشورهای عربی به دنبال حفظ رژیمهای سرکوبگر و و منزوی در چارچوب ساختار قدرت منطقهای عربها به استثنای لیبی و سوریه بودند، چرا که با حاکمیت این کشورها اختلاف داشتند.
هشتم این که رژیم آل سعود تا حد زیادی مسئول ایجاد اختلافات و جنگهای متعدد در بخشهای مختلف سوریه است، عربستان سعودی و قطر و ترکیه حمله زشتی را در سوریه فرماندهی کردند که البته در نهایت به تقویت نظام این کشور منجر شد. حاکمیت سعودی و هم پیمانان آن حمایت از گروههای تروریستی را در دستور کار قرار دادند تا دولت این کشور را براندازی کنند. این یکی دیگر از دستاوردهای شاه عربستان بود.
موضوع نهم اینکه دولت عربستان در زمان ملک عبدالله مسئول ایجاد سازمانهای تروریستی جدید بود، این موضوع با با 2 هدف دنبال میشد اول افزایش درگیریهای مذهبی و جذب بیشتر گروههای جهادی افراط گرا و متعصب و دوم بازشدن جبهه گستردهای در سوریه برای جذب عناصر مبارز افراطی از تمام نقاط دنیا به این کشور. حاکمیت سعودی مطمئن بود که دولت سوریه در آستانه سقوط قرار دارد و ورود نیروهای تروریستی بیشتر میتواند آن را تا لبه پرتگاه پیش ببرد. ایجاد جنگ داخلی در سوریه مسئولیت عربستان سعودی بود و زیر نظر پادشاه این کشور دنبال میشد.
دهمین دستاورد شاه فقید عربستان ایجاد فضای سرکوب در داخل و خارج این کشور است، فضایی که اصلاً جایی برای آزادی بیان در آن وجود نداشت، تسلط گسترده سرویسهای جاسوسی عربستان بر پایگاههای اجتماعی اینترنتی از جمله نمودهای این سرکوبگری بود. همچنین دستگاههای تبلیغاتی عربستان سعودی نیز تلاشهای خود را برای رویکردهای سیاسی و فقه گرایانه بر اساس فرهنگ سیاسی عربی افزایش دادند. تسلط سرویسهای امنیتی عربستان در فضای مجازی تا حدی بود که بیان نظرات در شبکهها اینترنتی جرمی به شمار میرفت که عاملان آن تحت تعقیب قانونی قرار میگرفتند. نظرات غیر موافق با سیاست حاکمیت حتی به 15 سال زندان منتهی میشد و اتهام زنی در مورد حمایت از تروریسم بر ضد هر فردی کاملاً آماده بود.
دستاورد یازدهم شاه فقید عربستان این است که وی برای انتقام از یکی از همسران مطلقه خود 4 نفر از دختران وی را به زندان انداخت، رسانههای عربی نیز جسارت انعکاس این موضوع و انتقال دیدگاههای این دختران زندانی را نداشتند و حتی رسانههای آمریکایی نیز این موضوع را نادیده گرفتند.
دوازدهمین دستاورد شاه سابق عربستان از بین بردن ساختار سازمان اوپک است، عربستان سعودی به اجماع موجود در این سازمان در مورد تعیین سقف تولید نفت تن نداده و سیاستی را در پیش گرفته که تنها در راستای منافع دولتهای غربی است. این نیز یکی از دستاوردهای شاه عربستان بود.